بررسی انیمیشن Captain Morten And The Spider Queen – مقاومت کن مورتن
ماجرای کاپیتان مورتن و ملکه بی ریختِ عنکبوتی، درباره ناخدای کم سن و سالی است که حاضر نیست کشتی اش را به هیچ قیمتی رها کند، حتی اگر بمیرد. اما ماجرای جالب این انیمیشن اصلا ...
ماجرای کاپیتان مورتن و ملکه بی ریختِ عنکبوتی، درباره ناخدای کم سن و سالی است که حاضر نیست کشتی اش را به هیچ قیمتی رها کند، حتی اگر بمیرد. اما ماجرای جالب این انیمیشن اصلا به داستان تقریبا تکراری اش مربوط نیست؛ همه چیز به مواد تشکیل دهنده آن برمی گردد. گرامافون، لوله آب، کفش مورتن و دیگر اشیایی که در تیتراژ نشان داده می شوند همه آن چیزهای مهمی هستند که قرار است در فیلم به آنها برخورد کنیم و اصلا بخاطر دوست داشتنِ این اشیاء کوچک به دیدن فیلم می نشینیم.
بنابراین اگر از آن دسته آدم هایی هستید که هنوز دوست دارید کارهای دستی کاغذی (اوریگامی)،گِلی و چوبی درست کنید یا وسایل مختلف خانه را همچون مورتنِ ده ساله به همدیگر بچسبانید و یک کشتی بسازید یا هنوز مایلید کاردستی های دیگران را در فروشگاه ها بخرید، شما دقیقا مخاطبان اصلی این انیمیشن هستید؛ انیمیشنی که یادآور همان عروسک بازی های دوران کودکی ما به شکل بسیار حرفه ای اش است. ویجیاتو را در بررسی انیمیشنِ Captain Morten And The Spider Queen همراهی کنید.
- کارگردان: Kaspar Jancis, Henry Nicholson
- نویسنده: Kaspar Jancis، Mike Horelick
- صداپیشگان: Ciarán Hinds, Brendan Gleeson, Michael McElhatton
- بودجه : ۷ میلیون دلار
دنیای پرپیچ و خمِ ایست - حرکت
از استودیوهای بسیار بزرگ و مطرح در تکنیک استاپ موشن، می توان به استودیو Se-Ma-For در لهستان، استودیوی Aardman در انگلستان و استودیو Laika در آمریکا اشاره کرد که هر کدام سبک خاص خود را در طراحی کارکترها، ابزارهای عروسک سازی و دکورسازی دارند. لایکا برخلاف شمایلِ کاریکاتورگونه آردمنی ها، به دنبال هرچه واقعی تر نشان دادن عروسک ها و حرکاتشان است. حس جادوییِ حرکتِ عروسک ها به قدری موثر است که هر چه می گذرد طرفداران استاپ موشن بیشتر هم می شوند. خاصیت دستی بودن در استاپ موشن باعث می شود که به این قاعده ایمان بیاوریم که تنها کسانی می توانند به سمت این تکنیک فوق العاده بیایند که مانند کاسپار جانسیس، عاشق کار با اشیاء کوچک باشند و به قول خودش دلشان بخواهد با نور در دکورهای مختلف کار کنند.
به دنبالِ تفاوت
عبدالله علیمراد یکی از استاپ موشن کارانِ مطرح ایرانی است که قطعا قصه های بازارش را همه ما دهه شصتی ها به خوبی به یاد داریم و با پسرک در کوه جواهر یا طوطی که مظلومانه کچل می شود همذات پنداری های زیادی کرده ایم. او معتقد است که افسانه ها، قصه های سنتی و قدیمی دقیقا همان چیزهایی هستند که به کارِ استاپ موشن می آیند. این سخن قطعا به بخشِ مهم و اصلیِ توانایی های این تکنیک خاص برمی گردد. البته این به معنای محدود کردن کارهای استاپ موشن به موضوعات یا فضاهایی خاص نیست اما شیوه داستان پردازی ها و نحوه ارائه محیط، باید متناسب با این تکنیک باشد.
ما در استاپ موشنِ Mary and Max به هر جایی از مکان های دنیای پیشرفته امروز می رویم؛ کتابخانه، شهری با ساختمان های بلند، دادگاه و حتی کارخانه. اما هیچ کدام از این فضاها تکنولوژیک نیست و حس و حالِ نوستالژی هایمان را دارد. با آنکه داستانش یک داستان امروزی ست اما آن تخیلاتِ حکایت گونه را در خودش دارد. گرچه این استاپ موشنِ بسیار دیالوگ محور، بخاطر بیانِ چیزهایی که مربوط به بزرگسالان است، خیلی به دردِ کودکان نمی خورد. دقیقا برعکسِ انیمیشن کاپیتان مورتن و ملکه عنکبوتی.
بنابراین اگر یک قصه به راحتی می تواند به صورت دوبعدی یا سه بعدی ساخته شود نیازی نیست که هزینه و زحمت چند برابر را به کار تحمیل کرد. کاسپار جانسیس بر این باور بوده است که تفاوت های مقیاسی عروسک ها و تبدیل شدن حشرات به انسان، دو عنصر جذابِ داستانش بوده اند که می توانند در استاپ موشن خیلی جالب از کار دربیایند؛ اینکه ما آن دکور کوچکِ خانه را در صحنه دیگر و در مقایسه با بدن کوچک شده مورتن، به اندازه ای بزرگ ببینیم، واقعا هم چیز جالبی است. طبق گفته متخصصان این تکنیک، تطبیق تصاویر کامپیوتریِ پس زمینه با تصاویر مبتنی بر توقف –حرکت در پیش زمینه و روی آب، کاری سخت است اما به نظر می آید که دلایل مخاطبان بهتر از دلایل سازندگان ِ اثر باشد؛ اینکه ما کنجکاویم تا این بار قضیه کشتی، دزد دریایی یک چشم و گنج را به صورت عروسکی ببینیم چون به اندازه کافی در تکنیک های دیگر انیمیشنی این موضوع را دیده ایم.
برای همین اصلا به ذهنمان خطور نمی کند که بگوییم جانسیس وقتش را با این تکنیک سخت تر تلف کرده است. کاسپار جانسیس کارگردانِ دوبعدی سازی ست که تا پیش از انیمیشنِ «کاپیتان مورتن و ملکه عنکبوتی» هیچ گونه تجربه جدی ای در زمینه استاپ موشن نداشته است. ابتدایی ترین کار او، (1999) ROMANSS یک کار ترکیبی (انیمیشن عروسکی، کارتونی و Pixillation) پنج دقیقه ای است که پیشینه او را در ساده ترین شکل ممکن در کار با عروسک نشان می دهد.
از آن جایی که انیمیشن دوبعدی و استاپ موشن دو دنیای بسیار متفاوت دارند، اما این کارگردان در بحث تکنیکی کار، موفق ظاهر شده است. ایده های تصویری و دکوپاژی او خیلی از ایده های داستانی اش بیشتر است؛ ساخت و ساز کشتی با دکمه ها و کفش و وسایل خردهریز، ایده بلعیده شدن آدمها توسط گرامافون، چرخش بطری شیشه ای و حرکت های پیچیده دوربین، همگی عالی هستند. جانسیس یکی از فیلمنامه نویسهای اصلی فیلم بوده و حتی برای طرحِ کارش حسابی تشویق شده است. تا جایی که یکی از دوستانِ ناشر او پیشنهاد داده که درباره داستانش یک کتاب بنویسد. پس بهتراست از همینجا شروع کنیم و به این سوال برسیم که آیا فیلم، داستان خاص، متفاوت، جدید یا پیچیده ای دارد که بخواهد به کتاب دربیاید؟
تکرار و تنوع
قطعا همگی ما حداقل یکی از چندین نسخه سینمایی و انیمیشنی « The Wizard of Oz» را دیده ایم. در این داستان قدیمی طبق سبک و سیاقِ همه سفرهای جادویی دیگر، ما با دو دنیای متفاوت روبرو هستیم. دنیایی که تا قبل از این دوروتی در آن زندگی می کرد و دنیای دیگری که دوروتی به آن وارد می شود با حیوانات حرف می زند و کارهایی می کند که تا حالا انجام نداده بود. ایده «کاراکترهای شبیه به هم در دو دنیا» به زیبایی در ماجرای دوروتی پیاده می شود؛ سه کارگر به صورت سه قلوهایی در دنیای عجایب ظاهر می شوند؛ آنها شبیه و در عین حال متفاوت هستند.
در واقع آدمهای واقعی به شکل دیگری در دنیای جادویی قدم گذاشته اند و آن ها را به جا می آوریم. در انیمیشن Captain Morten And The Spider Queen هم طبق این ایده، تکرارهای خوشایند همراه با تنوع های جالب در قیافه عروسکها لحاظ شده است. اما این ایده یک فوتِ کوزه گری دارد؛ اگر قرار باشد ما شبیه همان کارکترهای واقعی را در دنیای جادویی هم ببینیم، پس باید شناخت جدیدتری نسبت به آنها بدست بیاوریم. اما چنین اتفاقِ مهمی درباره اکثریت کارکترها در این انیمیشن نمی افتد.
در واقع پرده میانی فیلم چیزی حدود 40 دقیقه است؛ یعنی سکانسی که ما به طور کامل در کشتیِ کفشیِ مورتن هستیم. بیشترین حجم فیلم صرف حشرات انسان نما یا انسان های حشره نمایی می شود که اغلبشان تیپ هستند. زن چاق فقط دو بالِ کفش دوزکی پیدا می کند اما همچنان همان زنِ آرام است و کوچکترین سرنخِ جدیدی از او دستمان نمی آید. دو ملوانِ حشره ای، عینا همان دو ملوانِ کارگر هستند با این تفاوت که دو بال زنبوری دارند؛ آن دو بی مصرف بیشتر به مگس می خوردند تا زنبور. آنا زن بدخلق و غرغرویی است که فقط دستان عنکبوتیاش در دنیای جادویی زیاد شده و کپی همان ویژگی های تیپیکالیِ کارکتر آنا است؛ کارکتری که فقط هوار می کشد و بدجنس است.
فلیکس به عنوان وردست و نوکرِ حلقه به گوش ملکه، تنها گاهی با خرسش حرفهای بامزه می زند و بجز برخورد اول با مورتن، هیچ چیز جدیدی بینشان رخ نمی دهد. حتی دزد دریایی یک چشم هم مثل باقی آنها داستان فرعی برای گسترش شخصیتش ندارد. همه چیز در دکوپاژها، حرکات دوربین، انیمیتهای فوق العاده و رنگ های جذاب خلاصه می شود.
این قاعده تنها درباره کارکتر درون گرا و دوست داشتنی فیلم یعنی الیزابت به خوبی اجرا می شود. ما که در دنیای واقعی چندان او را کشف نکردیم، در دنیای جادویی به صورت یک کرم ابریشم بازشناسی اش می کنیم. در واقع می توانیم رابطه مورتن و الیزابت را در دنیای کوچولوی حشرات دنبال کنیم. اما حواسمان به آن ملخِ دردسرساز هم هست و فراموشش نکرده ایم. این کارکتر ما را یاد موجودی می اندازد که نیلز را در کارتونِ (The Wonderful Adventures of Nils)، بخاطر آزار حیوانات تنبیه می کند و تنها به شرط جبران اشتباهات است که او را به وضع قبلی بر می گرداند.
گرچه ملخِ این قصه تنها یک شعبده بازِ معمولی ست و هیچ نقشه ای در پسِ کله اش وجود ندارد؛ خودش هم نمی داند دستگاه جادوییاش چطور کار می کند. پرداختِ بهتر کاراکتر ملخ می توانست به پیچیده کردن ماجراهای فیلم کمک کند و آن را از انیمیشن ماجراجویانه کم مایه بیرون بیاورد. ملخ حتی شبیه خرگوشِ داستان آلیس، یک راهنمایی هم به مورتنِ بی نوا نمی کند یا مانند فرشته آبی مو در ماجرای پینوکیو، مهربان نیست.
تنها تحول داستانی فیلم به مورتن برمی گردد که از آن بچه همیشه منتظر و تنها گزین، به پسری تبدیل می شود که سر از کلاه خودخواهی بیرون آورده و می تواند احساساتش را به زبان بیاورد. حتی می تواند احوالاتِ یک کرم باغی را بفهمد. همانطور که نیلز توانست با غم و شادی های مرغهای دریایی آشنا شود.
طراحی های چشم نوازِ عروسک ها و رنگ های به کار رفته در آنها جذابیت بسیاری به انیمیشن داده است. آن دو ملوان ما را یاد کارکترهای پت و مت (استاپ موشنِ خاطراه انگیزِ کشور چکسلواکی) می اندازد. دو کُپه زرد رنگ با شکم هایی بیرون زده و دهانی که خیلی آرام تر از بقیه کارکترها باز و بسته می شود تا شل و ول بودنشان بیشتر به چشم بخورد. صورت رنگ پریده و موهای نارنجیِ مورتن، صورت سبزِ فلیکس و رنگ آبی کرمِ مهربان، تضادهای رنگی جالبی را در قاب ها ایجاد کرده است.
کارهای کاسپار جانسیس را بیشتر بشناسیم
معتقدم که برای فهم سبک یک کارگردان نباید به دیدن یکی از چند کارِ او اکتفا کرد و عجولانه نظری درباره نگرشها و تکنیکهایش داد. دیدنِ حداقل نیمی از آثارِ یک فیلمساز بهتر می تواند ما را در نقدِ دقیق تر کارهای او یاری کند. کاسپار جانسیس کارگردانی استونی الاصل است که قبل از ساخت این استاپ موشنِ سخت و سنگین برای کودکان، در ساخت انیمیشنهای کوتاه و بلند دوبعدی مشغول بوده است. یکی از نقاط مثبت کارهای جانسیس که در همین انیمیشن استاپ موشنیِ اخیرش هم وجود دارد، لحن انتقادی و هجو های اجتماعی اوست. چندین بار پرچم انگلستان را می بینیم و ملکه ظالمی که دیگران را به دونات هایی برای خوردن تبدیل می کند. وقتی ملکه مجبور میشود مورتن را نگهدارِ پرچم کند دیالوگ جالبی از او می شنویم: «هی بچه مراقب پرچمم باش».
جانسیس در لابه لای یک کار رنگارنگ برای کودکان، باز هم نقدهای خودش را به صورت ضمنی بیان می کند. گرچه در نقدهایش به طور کل، تقریبا چهره مثبت و روشنی از اروپا نشانمان نمی دهد و رگه های پررنگی از ناامیدی و سیاه بینی در کارهای دو بعدی اش دیده می شود اما میشود گفت بخشی از این نقدها واقعا به این جوامع وارد است.
او در انیمیشن 13 دقیقه ایِ خود با نام (2012)VILLA ANTROPOFF، مهاجرت به اروپا به عنوان جایی رویایی و پر از خوشی را به صورت جدی نقد می کند و در این نقد هم موفق عمل می کند. مرد آفریقایی حاضر است برای رسیدن به آنجا دست به سفر دریایی خطرناکی بزند و مسافت طولانی را شنا کنند. اما ویلا و اروپایی های ثروتمند و خوشگذرانِ داخلِ آن، پُفی بیشتر نیستند. گرچه این مرد آفریقایی در پایان داستان تکثیر می شود؛ این موضوع به فرض ساده لوحانه نویسنده و کارگردانِ اروپایی برمی گردد که همگی سیاهان آفریقایی را احمق، عقب افتاده و ندید بدید تصور کرده است.
کاسپار فیلمسازی است که موسیقی را به صورت حرفه ای دنبال می کرده و در آهنگ سازیِ انیمیشن کوتاه Escape با Ulo pikkov همکاری داشته و این همکاری تاثیر زیادی در او گذاشته است. این انیمیشن ماجرای پسرکی ست که می خواهد از زندانِ مدرسه، خلاص شود اما خلاصی ای در کار نیست و تا پیری هم باید در یکی از سازمان ها حضور داشته باشد با پرستاری که دقیقا شبیه به مسئول مدرسه است. نقد اجتماعی به اضافه پوچ گرایی بخش جداناپذیر کارهای اوست.
او در بیشترکارهایش دقیقا مانند یک سوررئالیستِ پوچ گرا عمل می کند. (Weitzenberg Street (2002 انیمیشن کوتاهی از او است که به اکثر کارهای اروپایی شباهت دارد؛ ترکیبی از اتفاقات بی ربط، موضوعات عمدتا کسل کننده، شهوت و برهنگی زیاد و خلاصه هر چیزی که باب طبعِ بزرگسال های منحرف است. این انیمیشن کوتاه رتبه 7.3 را در imdb کسب کرده درحالیکه استاپ موشنِ اخیر او یعنی همین کاپیتان مورتن و ملکه، با همه زحمات بی شماری که برایش کشیده شده، رتبه 5.5 را دارد. این موضوع ما را یاد یکی از تراژدی های عصر پادشاهیِ اکثریت در شبکه های مجازی و اینترنت می اندازد؛ هر چه کاری از خطوط قرمز های بین المللی درونمان، بیشتر عبور کرده باشد پرلایک تر خواهد بود. گرچه کارهای خوب هم قطعا طرفداران زیادی خواهند داشت اما عجیب است که کارهای بی مایه اما بی شرمانه، تا به این اندازه مشتری داشته باشند.
او به عنوان کارگردان و نویسنده انیمیشن (Crocodile (2009 باز هم ما را داخلِ یک داستان بی سر و ته و عجیب می برد. مردی که خواننده اپرا بوده اما به دلایلی دیگر باید وارد عروسک یک کروکدیل شود و جلوی یک مغازه ادا اطوار دربیاورد. مرد که خود گیاهی گوشت خوار دارد، با زنی آشنا می شود که سیزیف وار گوشت هایی را هر روز برای یک کروکدیل واقعی در حمام خانهاش می برد. ته همه این ماجراها هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. مرد با فهمیدن راز زن همچنان به همان کار سابق ادامه می دهد و و زن نیز همچنان خودش را بخاطر تهیه گوشت ها، می فروشد.
در انیمیشن piano هم، پیانو تنها بهانه ای برای کش و قوس ها و نمایش های جنسی یک زن در خیابان است. آدم های جدا افتاده، به شیوه های عجیب و مضحکی به هم ربط داده می شوند. این کارِ او خیلی شبیه به فیلم کوتاه و ابزوردِ «دو مرد و یک کمد» از رومن پولانسکی است که بخاطر ارادتش به ساموئل بکت به سراغ پوچی رفته بود. چیزهای عجیبی هم که مدام در آثار جانسیس پیدا می شوند ما را دقیقا یاد دادائیست هایی می اندازد که دور هم جمع می شدند و تکه های کاغذ را تصادفی انتخاب می کردند تا کلمه ای بسازند.
چند نکته سبکیِ دیگر
چنانچه پیشتر به آن اشاره کردم، پرده میانی انیمیشنِ «کاپیتان مورتن و ملکه عنکبوتی» بیش از اندازه لازم کش پیدا می کند. در واقع ریتمِ کند و اندکی خسته کننده، به سبک کاری جانسیس بر می گردد. به غیر از یکی از آنها (frank and vendy) باقی انیمیشن هایش کوتاه محسوب می شوند اما در همگی این کارها می توانست با نیمی از همان زمان داستانش را بیان کند.
علاقه جانسیس به زندگی خصوصیِ مردم در پشت پنجره خانه هایشان، به قدری زیاد است که بی شک به این نتیجه می رسیم که احتمالا یکی از سرگرمی های اصلی او در کودکی و نوجوانی قطعا همین کارِ دید زدن بوده است. یا شاید به علاقه وافر به هیچکاک و پنجره عقبیاش برمی گردد. در هر صورت هیچ وقت نمی توان منکر درونیاتِ خود فیلمساز با تکرارهای قابل پیگیری و معنی دار در مجموعه آثارش شد. به همان اندازه که علاقه او به اپرا به وضوح مشخص است.
دنیای کاسپر جانسیس در همه کارهای دوبعدی اش، ابدا دراماتیک نیست. خوشبختانه فضای کاری او در تنها استاپ موشنی که کار کرده، بسیار با دنیای دوبعدی اش فرق می کند؛ هم به لحاظ تصویری و هم فیلمنامه ای. گرچه هنوز هم ردپای کم مایه بودن داستان و ساده جلو رفتن فیلم، در این کار هم به چشم می خورد.
یک دل نگرانیِ قدیمی
برای من همیشه مایه ناراحتی است که زندگی بچه های تک افتاده و تنها، میان جمعی از آدمهایی که درکشان نمی کنند، تنها می تواند با کمک جادو و یک چیز مافوق تصور به یک گرمی و تغییر هیجان انگیز تبدیل شود نه با اراده خود آن بچهها. پیش تر از این ها درامهایی حاکی از تلاشهای فردی در ماجرای های آن شرلی، جودی ابوت، امیلی در نیومون، الیور توییست و... می دیدیم که به زندگی واقعی کودکان و نوجوانان نزدیک تر بودند.
در کنار این واقعیتهای مهم، دیدنِ جک و لوبیای سحر آمیز یا گالیور و سفرهای عجیبش بسیار دیدنی و شیرین بود. اما رفته رفته اکثریت ماجراهای کودکان و نوجوانان، به جیمز و هلوی غول پیکر(James and the Giant Peach) ختم شد. همان طور که در این استاپ موشن جیمز با کمک جادو از شر عمه های سودجویش خلاص می شود، مورتن هم با جادو از شر آنا و نمایش های زورکی و تنبیه های هر روزه اش خلاص می شود. پدر او کاپیتان ویکس هم معلوم نیست اگر چنین جادویی رخ نمی داد، تا کی می خواست به سفر دریایی اش برود و فرزندش را نادیده بگیرد. ایده تغییر شرایط زندگی با کمک جادو مانند یک اپیدمی گسترده، قابل توقف نیست و کهن الگوی غالب در فیلم ها و کارتون ها شده است. قرار است به بچه های دنیای واقعی، برای ایجاد تغییر چه بگوییم؟
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
دمتون گرم خدا قوت
سپاسگزارم