عذرخواهی از جی آر.آر مارتین؛ پایان بخشیدن به بازی تاج و تخت بسیار دشوار است
ما همه به جورج آر.آر مارتین یک عذرخواهی بدهکاریم. اقتباس بازی تاج و تخت اچ بی او از مجموعه ناتمام جی آر.آر مارتین یعنی مجموعه نغمه یخ و آتش، به اتمام رسید و پایان سریال ...
ما همه به جورج آر.آر مارتین یک عذرخواهی بدهکاریم. اقتباس بازی تاج و تخت اچ بی او از مجموعه ناتمام جی آر.آر مارتین یعنی مجموعه نغمه یخ و آتش، به اتمام رسید و پایان سریال تاج و تخت نتوانست آنطور که باید طرفداران کتاب را قانع کند. این پایان بندی تقریباً تمامی خطوط داستانی را در ماراتنی کوتاه در قسمت آخر به خط پایان رساند. می توان گفت این قسمت بهطورکلی پایان تمیزی در فصلی که نسبتا نارضایتی خاطر هواداران را به ارمغان آورده بود محسوب میشود. فصلی که به پربحثترین مجموعه تلویزیونی چند سال اخیر نه با پایانی شگفتانگیز و بهیادماندنی بلکه با پایانی عجولانه و ناامیدوارکننده تمامیت بخشید.
راستش را بخواهید باید قبول کنیم نوشتن یک پایان برای سری بازی تاج و تخت در حقیقت دشوارتر از آن است که به نظر میآید.
هشدار: اسپویل مجموعه بازی تاج و تخت و کتابهای منتشرشده
«کتاب بعدی کجاست؟»
این سؤال مدتهاست که در ذهن هواداران مارتین حضور مداوم دارد. هرگاه که او پروژه جدیدی اعلام میکند یا در کنفرانس خبری حضور می یاید یا درباره تیمهای ورزشی موردعلاقهاش حرف میزند اولین پاسخ همیشه «کتاب بعدی چی شد؟» است. این سؤال تقریباً جوکی شده که به اسپین آف های فرهنگی بیپایانی منجر شده است از جوک نیل گیمن «جورج آر.آر مارتین برده تو نیست» تا عروسکی به شکل مارتین که میگوید «دارم روش کار میکنم» در میان خیل عظیم این لطیفهها قرار دارند. هنگامیکه مارتین افتخار پاسخ دادن به این سؤال را میدهد جوابش تقریباً همیشه یکسان است: این چیزها وقت میبرد.
پایان بندی عجولانه اقتباس کتابهایش نشان میدهد که او در تمام این مدت حق با او بوده است.
مارتین اولین کتاب مجموعه، بازی تاج و تخت، را که در آن زمان بخشی از یک سهگانه فانتزی بود در سال 1996 منتشر کرد. این داستان که اکنون به پنج کتاب رسیده و هنوز ادامه دارد مشخصا رشد قابلتوجهی داشته است. در مصاحبهای با گاردین در سال 2011 مارتین خود را بهعنوان نویسندهای «باغبان» مانند تشبیه کرد که داستان را همانطور که مینویسد پیش میبرد برعکس یک نویسنده «معمار» که همه جزئیات را پیش از نوشتن داستان در ذهن دارد.
هرکس که رمانهای مارتین را درگذر سالها دنبال کرده باشد، اثر اکتشافی سبک نویسندگی او را دیده است. در سال 2005 که کتاب چهارم ضیافتی برای کلاغها به چاپ رسید مارتین روایت داستان را به دونیم تقسیم کرد و بهطور موقت بسیاری از شخصیتهای محبوبش را کنار گذاشت تا زمان بیشتری را بر روی بخشهای جدید دنیای در حال گسترش خود صرف کند. فاصله چاپ میان کتابهایش با چاپ هر کتاب تنها بیشتر و بیشتر شده است. دومین کتاب مجموعه نزاع پادشاهان تنها دو سال پس از اولین کتاب وی چاپ شد.ولی تا به امروز، تقریباً هشت سال است که از چاپ کتاب پنجم رقص اژدهایان میگذرد و هنوز تاریخ انتشار دقیقی برای دنباله آن بادهای زمستان وجود ندارد چه برسد به کتاب هفتم رویای بهاری.
اقتباس اچ بی او مجموعه بازی تاج و تخت هنگامی در سال 2011 برای اولین پخش شد تنها چندین ماه پس از چاپ و عرضه رقص اژدهایان گذشته بود. در آن زمان، کتابخوانان انگشتشماری انتظار داشتند که مجموعه با استقبال مخاطبین روبهرو شود. این سریال داستانی پیچیده و فانتزی بر اساس مجموعهای پرطرفدار بود اما بااینحال قرار بود بر روی شبکهای اختصاصی و پولی که به ساخت مجموعههای تاریک و واقعیتگرا مانند وایر و سوپرانوز معروف بود پخش شود. پخش آن از اچ بی او قماری بیش نبود اما با این وجود، شبکه پیش از آنکه حتی مجموعه پخش شود از موفقیت آن اطمینان داشت. در آن زمان، برای اکثریت سؤال این مطرح نبود که آیا بازی تاج و تخت از کتابهای مارتین جلو میزند بلکه سوال آن بود که آیا آنقدر دوام میآورد تا بتواند به عمق محتوای منتشرشده مارتین برسد یا خیر.
در اوایل کار که بازی تاج و تخت بهتازگی شروع به پخش کرده بود، اقتباس آن بیدردسرتر نیز بود. اولین فصل محتویات کتاب اول را پوشش داد و فصل دوم (که تنها چند روز پس از پخش مجموعه چراغ سبز گرفته بود) کتاب دوم را پوشش داد. با فرارسیدن فصل سوم پیچیدگیهای دنیای مارتین وارد مجموعه شد و طوفان شمشیرها سومین کتاب به دو فصل تقسیم شد.
پس در سال 2014 پیش از آغاز فصل چهارم (که قرار بود بخش دوم کتاب سوم را پوشش دهد) بود که نگرانیها درباره جا ماندن کتاب مارتین از سریال شروع به ریشه دوانی کرد. مارتین در مصاحبهای با ونیتی فیر در آن زمان گفت: «امیدوارم که اجازه ندهم به من برسند» مارتین در آن زمان امیدوار بود که سریال فصلهای پنجم، ششم و هفتم را صرف اقتباس کردن کتابهای چهارم و پنجم کند که تا آن زمان او کتاب ششم را به اتمام برساند. برنامه این بود که او شاید بتواند رویای بهاری را پیش از آنکه سریال به او برسد بهپایان برساند.
ذهنیت مارتین در اینجا خودش را نشان میدهد: در ذهن او سریال قرار بود خیلی طولانیتر ازآنچه که پیش آمد ادامه پیدا کند و داستانی را با همان سطح جزئیات که در فصلهای قبل و رمان خود او دیده میشد عرضه کند. بههرحال، فصلهای اول اینطور ساختهشده بود و او همیشه فرصت داشت که با سرعت خودش داستان را پیش ببرد.
واضح است که چنین نشد و پس از فصل چهارم، بازی تاج و تخت شروع به پیشروی پرسرعتی در پوشش دادن باقیمانده داستان های مارتین کرد. فصل پنجم بخش اعظم کتابهای ضیافتی برای کلاغها و رقص اژدهایان را پوشش داد. این امر با تمرکز بر روی بخشهای اکشن و دوری از خطوط داستانی پیچیدهتر مارتین میسر شد. و در حالی که مارتین سعی داشت بادهای زمستان را پیش از آنکه فصل ششم از رمانها جلو بزند تمام کند اما متأسفانه موفق به انجام این کار نشد.
این موضوع بنیوف و ویس را به حال خود در منجلاب رها کرد. مجموعه باید ادامه مییافت و بااینکه آنها میتوانستد با مارتین تا جای ممکن همکاری کنند در انتها نوشتن پایان سریال بر عهده آنان بود خصوصاً پسازآن که مارتین از نوشتن اپیزودهای سریال از فصل چهارم به بعد کنارهگیری کرده بود این مسئولیت بیشازپیش بر عهده این دو نفر قرار گرفت. بهظاهر، این کنارهگیری برای تمرکز بیشتر بر روی نوشتن بادهای زمستان بود.
بخشی از مشکل، اطلاعاتی بود که جورج آر آر مارتین در اختیار سازندگان سریال قرار داده بود. بر اساس اعتراف مارتین، بنیوف و ویس «چیزهای خاصی را میدانستند. من موارد خاصی را به آنها گفتهام. بنابراین آن دو اطلاعات را در اختیاردارند اما اصل کار در درآوردن جزئیات است. من میتوانم به آنها تنها تصویر بزرگتری ازآنچه میخواهم بنویسم نشان دهم اما جزئیات آن را هنوز ننوشتهام.». بخواهیم ساده بگوییم: مارتین خود نمیتوانسته به سازندگان مجموعه بازی تاج و تخت در کنار هم قرار دادن قطعات این پازل کمک کند چراکه حتی خودش مطمئن نبوده که بتواند از پس آن بربیاید. بهعنوانمثال، پایان اصلی مارتین در مجموعه جان، آریا و تیریون را در یک مثلث عشقی قرار میداد که در سریال وجود ندارد و اکنون احتمال رخ دادن آن در کتابهای باقیمانده اندک است. همین موضوع مدرکی است دال بر آنکه نظر مارتین درباره داستان با گذر زمان تغییر کرده است.
اما فقدان محتویات جدید و مقیاسهای زمان متغیر بنیوف و ویس را در موقعیتی بغرنج قرارداد. آنها باید دنباله یکی از بزرگترین مجموعههای فانتزی تلویزیون در تاریخ را در گسترده ترین حالت آن باشخصیتهایی پراکندهشده در سرتاسر دنیا و خطوط داستانی معلومالحال را میساختند و علاوه بر آن باید پایانی مناسب برای آن نیز در نظر میگرفتند.
این امر غیر ممکن نبود؛ پیشاز این نویسنده، برندون سندرسون مجموعه فانتزی حماسی رابرت جردن (چرخ زمان) را پس از مرگ جردن بهپایان رساند. اما جردن مطالب و برنامههای بسیاری برای کتاب پایانیاش پشت سر گذاشته بود و حتی بااینوجود، برای سندرسون (که با همسر جردن و ویراستار او هریت مک دوگال همکاری میکرد) سه کتاب طول کشید تا بتواند داستانی که جردن امید داشت در یک کتاب تمام کند به انتها برساند.
اما بازی تاج و تخت هیولایی بسیار متفاوت است. در عوض در اختیار داشتن خلاصههای با جزئیات، نویسندگان تنها چهارچوب داستان مارتین را میدانستند که شروع خوبی بهحساب میآمد اما خلأهای بسیاری را برای پر کردن باقی میگذاشت. آنها باید مکانیسم ها و جزئیات داستان را خود خلق میکردند، کاری بس دشوار که حتی خالق داستان نزدیک به ده سال است درگیر انجام آن است. و آنها نهتنها باید داستان مارتین را تمام میکردند بلکه باید آن را برای تلویزیون جذابیت میبخشیدند. از آن دست جذابیتی که هیجان و گفتگویی که پیرامون سریال جریان دارد را به خوبی حفظ کند.
علاوه بر تمامی موارد ذکرشده فاکتور زمان را هم به لیست اضافه کنید. مارتین خواهان ساخت فصلهای بیشتر بود. با توجه به مصاحبه او با ویکلی انترتینمنت اچ بی او کاملاً به تأمین هزینههای بازی تاج و تخت رضایت داشت اما بنیوف و ویس مخالفت کردند و میخواستند کار را تمام کنند ظاهراً به خاطر آنکه بتوانند هرچه زودتر به سراغ پروژههای دیگر مانند سهگانه جنگ ستارگان بروند.
اگر از این دید به وقایع نگاه کنیم، ازهمگسیختگی چند فصل اخیر و بالأخص فصل هشتم قابلدرک تر به نظر میرسد. واقعاً معجزه است که بنیوف، ویس و سایر نویسندگان با توجه به بازه زمانی که برای خودشان تعیین کرده بودند توانستند چیزی شبیه پایان به بینندگان ارائه بدهند. مارتین سالهاست به هواداران میگوید که نوشتن داستان درام غنی و خوب زمان میبرد. و سریال با توجه بهپایان فشرده آن چنین وقتی در اختیار نداشت.
اما مهم است به خاطر داشته باشید که حتی در دنیایی که مارتین کتابها را پیش از فیلمبرداری حتی یک ثانیه از سریال نوشته بود، بازهم بازی تاج و تخت فصلهای بیشتر یا داستانسرایی در سطح کتابها به بینندگان ارائه نمیکرد زیرا داستان مارتین خیلی پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را کامل و بدون کموکاست اقتباس کرد. رؤیای او مبنی بر اختصاص داده شدن سه فصل به کتابهای چهار و پنج غیرواقعبینانه بود. فشردگی داستان برای بازی تاج و تخت اجتناب ناپذیر بود. تنها سؤال این است که داستان چه کسی موفق میشود زمان کوتاه سریال را به خود اختصاص دهد- مارتین یا شخصی دیگر.
حتی اگر سریال فرصت و سرمایه اقتباس کتابهای مارتین را صفحه به صفحه داشت بیشتر مشکلات فصل هشت به نویسندگان آن وارد است که با در اولویت قرار دادن نبردهای بزرگتر و درامهای بزرگ بنیان و ساختار شخصیتها، انسجام خطوط داستانی و در بعضی موارد عقل سلیم را فدا کردند.
فصلهای آخر به نویسندگان کنترلی بیش از فصلهای قبل دادند و آنها از این آزادی استفاده کردند تا تصمیماتی سوای آنچه مارتین برای کتابهایش در نظر گرفته بود، بگیرند. تصمیماتی که احتمالاً از جذابیت بیشتر بخشیدن به بازی تاج و تخت برای طیف گستردهتر و متنوعتر مخاطبین نسبت به کتابهای مارتین نشأت گرفته بود. برای هواداران راحت است که بیرون گود بنشینند و درباره آنکه چگونه میتوانستد فصلهای پایانی سریال را نجات دهند صحبت کنند اما باید در نظر داشت که در این برهه از زمان بنیوف و ویس برنامههای دیگری در سر داشتند.
حال که بازی تاج و تخت اچ بی او همه را به درک بهتر از گرفتاری مارتین رسانده باشد تضمینی وجود ندارد که او بتواند از پس نوشتن پایانی مناسب بربیاید و این اگر بزرگی ست زیرا حتی بهپایان رسیدن مجموعه در هالهای از ابهام قرار دارد.
پروژههای جانبی رو به افزایش مانند تاریخ مدون تارگرین در کتاب خون و آتش یا کتابهای جانبی وستروس مانند دنیای یخ و آتش، شاهدی بر آنند که او در به هم متصل کردن مجدد خطوط داستانی برای بهپایان رساندن کتاب به مشکل برخورده است. در مصاحبهای در سال 2013 در io9 مارتین به برخی از این مشکلات پرداخت و به پرش زمانی 5 ساله برای پیش بردن داستانش یا «گره میرینی» معروف در داستان دنریس در رقص اژدهایان که حل آن سالها برای مارتین طول کشیده بود اشاره کرد.
ما هنوز نمیدانیم (و ممکن است هرگز ندانیم) که پایان مارتین چقدر به سریال نزدیک است. شاید هویت جان همیشه قرار بوده ردگمکنی باشد، دنریس بارانداز پادشاه را به آتش بکشاند، آریا شاه شب (یا معادل آن در کتاب اگر مارتین چنین شخصیتی را معرفی کند) را بکشد. شاید آن پایانی که مارتین در جلسه با بنیوف و ویس در میان گذاشته تاکنون با پیش بردن داستانش تغییر کرده باشد.
درنهایت، قسمت پایانی بازی تاج و تخت بیشتر تحتالشعاع انتظارات بسیار بالای هواداران آن تا پایان یافتن خود سریال قرارگرفته است. رمانهای مارتین بیش از بیست سال پیش این چرخه را آغاز کرد. بسیاری از هواداران امروز سریال حتی در آن زمان به دنیا نیامده بودند. و فشار رساندن محصولی که همه را راضی کند تنها در گدشت این دو دهه افزایشیافته است و اکنون بار شهرت عظیم سریال نیز به آن اضافهشده است.
هواداران نغمه یخ و آتش پیش از شروع سریال به این دنیا وابسته شده بودند و شهرت مجموعه انتظارات را بسیار بالاتر برد چراکه بینندگان هر فریم و صفحه را بررسی میکردند و از روی آن فرضیهسازی میکردند تا بتوانند وقایع آینده را پیشبینی کنند. ما بارها شاهد آن بودیم که چقدر این سطح از سرمایه گذاری میتواند به تقاضانامههای ناشی از عصبانیت منجر شود که خواهان ساخت مجدد پایان سریال برای برآورده کردن خواستههای شخصی انجام می شود.
علیرغم چگونگی برخورد هر بیننده با پایان سریال، این موضوع چیزی از ارزش لحظات فوقالعادهای که بازی تاج و تخت و نغمه یخ و آتش برایمان به ارمغان آورده است کم نمیکند. هنوز فصلهای فوقالعادهای مملو از داستانسرایی بینظیر، با اجراهای عالی از بازیگران بااستعداد وجود دارد. صحنههایی مانند محاکمه تیریون، اعترافات مستأصلانه جیمی درباره تبدیلشدن به شاه کش، یا هر بار که دیم دیانا ریگ بهعنوان اولنا تایرل در سکانسی حضور داشت. سکانسهایی وجود داشت که قوانین عملکرد سریالهای تلویزیونی را تغییر داد مانند نبرد بلک واتر یا آن باری که بازی تاج و تخت رکورد به آتش کشیدن بدلکاران را شکست. جامعه هواداری جهانی نیز پدیده شگفتانگیزی در نوع خود بود. لحظهای که میتوان حس کرد همه در جهان باهم متحد شدهاند تا بهصورت جمعی یک چیز را تجربه کنند.
اگر مناظره بر سر پایان بازی تاج و تخت را مبنا قرار دهیم، جورج آر آر مارتین هنوز با نبردی دشوار برای پایان مجموعه روبهرو است. در پستی در بلاگ خود پس از اتمام قسمت آخر، او به هواداران اطمینان داد که مجموعه را بهپایان میرساند و پایان او با شخصیتهای متفاوت و مدیومی بسیار منسجمتر ازآنچه که سریال عرضه کرده است خواهد بود. (باوجودی که او سؤالی مبنی بر آنکه آیا پایان او مشابه سریال خواهد بود را بیجواب گذاشت)
شاید او بتواند بهدرستی مجموعه را در ماهها و سالهایی که برایش وقت میگذارد پایان بخشد. یا شاید هیچکس هرگز نتواند از پس آن بربیاید. با این وجود، با نگاهی دوباره به لحظات پایانی سریال، با تمامی تمرکزش بر روی شروع دوباره تمامی شخصیتهایی که ما در طی یک دهه با آنها خو گرفتهایم و آغازی جدید برای خود وستروس، شاید پایانها همهچیز نباشند. شاید تمامی ارزش آن در خود سفر نهفته باشد نه مقصد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.