ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم Midnight Sky – پدر، دختر و روح زمین

جرج کلونی نزدیک بیست سال است که به فیلمسازی هم روی آورده و طی این چند سال توانسته آثار درخشانی در ژانر درام سیاسی بسازد و هر بار به سبک و سیاق دیگری سر زده، ...

آرش پارساپور
نوشته شده توسط آرش پارساپور | ۶ دی ۱۳۹۹ | ۱۳:۰۰

جرج کلونی نزدیک بیست سال است که به فیلمسازی هم روی آورده و طی این چند سال توانسته آثار درخشانی در ژانر درام سیاسی بسازد و هر بار به سبک و سیاق دیگری سر زده، نتوانسته به آن موفقیت‌ مطلوب دست پیدا کند. او این بار اما فرمان را کاملا پیچانده و وارد ژانر علمی تخیلی شده و یک فیلم درام فضایی در جهانی پساآخرالزمانی ساخته است، آیا او توانسته این بار هم مانند درام‌های سیاسی تقریبا درخشانش، به نتیجه خوبی دست پیدا کند؟

فیلم آسمان نیمه شب بر اساس رمان بلندی به اسم «صبح بخیر نیمه شب» ساخته شده و داستان کره زمین را در سال ۲۰۴۹ روایت می‌کند که به علت حادثه‌ای به سیاره‌ای یخبندان تبدیل شده که هوایش نیز روز به روز آلوده‌تر می‌شود. اتفاقی که برای کره زمین رخ داده تا آخر فیلم به طور دقیق تشریح نمی‌شود و ما صرفا متوجه می‌شویم که بشریت برای فرار از این موضوع قصد دارد تا در کهکشان به دنبال سیاره دیگری برای سکونت باشد.

یک دانشمند یکی از اقمار مشتری را محلی قابل سکونت می‌داند و پس از سالها تحقیق و بررسی، در نهایت تیمی برای کاوش این ریزسیاره اعزام می‌شوند و ماموریت‌شان اینست که بفهمند می‌توان در آنجا زندگی کرد یا خیر و این موضوع را پس از بازگشت به زمین به همگان گزارش کنند تا پروسه انتقال بشریت به جایی دیگر شروع شود.

ماجرا اما سریع‌تر از چیزی که همگی فکر می‌کردند پیش می‌رود و پس از اعزام سیاره، اوضاع زمین روز به روز بدتر می‌شود و در نهایت بشریت به پناهگاه‌های زیرزمینی پناه می‌برد ولی دانشمند تصمیم می‌گیرد روی زمین و در برف و یخبندان بماند تا به تیم کاوشگر هشدار دهد که هیچ‌گاه به زمین برنگردند و در همان قمر مشتری باقی بمانند و نسل بشر را ادامه دهند.

چند سالی است که هالیوود هر ساله به ساخت و اثر یک یا چند اثر پیرامون فضا و فضانوردان می‌پردازد و شاید بتوان ژانر «فضایی» را یک سبک تقریبا نوین در سینمای دنیا تلقی کرد. فیلم با اینکه در آینده می‌گذرد و قرار است یک اثر علمی تخیلی باشد اما بار بخش فانتزی و تخیلی آن آنقدر بالا نیست و آسمان نیمه‌شب به معنای واقعی یک درام پر از احساس است که در آن از فضا و سیاره‌های دیگر هم صحبت می‌شود.

دانشمند که فداکاری کرده و روی زمین باقی مانده، در نهایت با دخترکی لال روبرو می‌شود که در مرحله انتقال بشریت به پناهگاه‌های زیرزمینی جا مانده و تصمیم می‌گیرد این دختر را تحت حمایت خود قرار دهد. در فلش‌ بک‌هایی به زندگی گذشته او، مشخص می‌شود که او هیچ‌وقت دوست نداشته پدر شود و از ماموریت پدر بودن در طول زندگانی‌اش، شانه خالی کرده است.

فیلم بسیار آرام پیش می‌رود و قصه خود را مانند چایی سر صبح روی گاز می‌گذارد و آن را با ریتمی کند دم می‌کند. ما قرار است با زندگی دانشمند آشنا شویم و بدانیم او چگونه فردی بوده که حالا تصمیم گرفته برای پنج شش فضانورد در فضا، تا این حد فداکاری کند. او در بین برف و بوران و آلودگی هوا و گرگ‌های قطبی و... سفر می‌کند تا به سیگنالی دست پیدا کند و کاوشگر را مطلع سازد و این حجم از فداکاری باید دلیل محکمی داشته باشد و از همین رو کارگردان سعی می‌کند تا این دلیل را برای ما بسیار واضح و روشن تبیین و تشریح کند.

فیلم «آسمان نیمه شب» در دو لوکیشن متفاوت می‌چرخد. یکی سیاره زمین رو به نابودی و داستان دخترک و دانشمند و دیگری در کاوشگری که ماموریتش تمام شده و فضانوردان آن خوشحال و بی‌خبر از وضعیت حاد جوی زمین قصد بازگشت به خانه‌شان را دارند. اتفاقی که در بخش فیلمنامه می‌افتد و تبدیل به پاشنه آشیل فیلم جدید کلونی می‌شود، بخش دوم ماجراست.

برخلاف داستان جذاب جرج کلونی و دخترک روی سیاره زمین، ماجراهای رخ داده در کاوشگر برای مخاطب کمترین ارزش را دارد. فیلم نمی‌تواند این شخصیت‌ها را مانند قهرمان داستانش برایمان رمزگشایی کند و با اینکه سکانس‌هایی از دید تصاویر زندگی گذشته فضانوردان وجود دارد ولی بازهم این شخصیت‌ها کمترین اهمیت را برای تماشاگر دارند. زمانی که فضانوردان در معرض خطر قرار می‌گیرند و یا ناامیدی بر آنها مستولی می‌شود و یا حتی زمانی که از حادثه‌ای قسر در می‌روند، کمترین تعامل را با بیننده برقرار می‌کند. این سکانس‌ها مانند صحنه‌های اضافی هستند که با وجود بازیگران بیشتر و لوکیشن هیجان انگیزتر (کاوشگری تخیلی در فضایی تخیلی‌تر) ولیکن نمی‌توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند.

ما یک زن حامله و همسرش را داریم و یک مرد خانواده که دلش برای زن و بچه‌اش در کره زمین لک شده و یکی دو شخصیت دیگر که اصلا نمی‌دانیم دقیقا که هستند و چکار می‌کنند. دو ساعت مدت زمان فیلم و چند کاراکتر محدود مدت زمان مناسبی است که تمامی شخصیت‌های داستان پردازش شوند اما تمرکز بیش از حدی که روی قهرمان قصه گذاشته شده، کار را خراب کرده است و از آنجایی که نیمی از فیلم در کاوشگر می‌گذرد، می‌توان گفت نیمی از فیلم تقریبا حوصله‌سربر است.

همانطور که پیش‌تر گفتم فیلم با وجود اینکه ژانر علمی تخیلی را با خود به یدک می‌کشد، ولی برخلاف ظاهر گول زننده‌اش، بسیار ریتم آرامی دارد. در اواسط فیلم و درست زمانی که مخاطب کم کم به چرت فکر می‌کند تا به ادامه تماشای داستان، کلونی تصمیم می‌گیرد که هیجانی به فیلم خود تزریق کند. ریتم فیلم در یک سوم پایانی در هر دو لوکیشن دگرگون می‌شود و به خاطر فضا و اتمسفر خاصی که در طول یک ساعت و خرده‌ای پیش‌تر آن به خوبی پی‌ریزی شده، این یک سوم پایانی بسیار جذاب از آب در آمده است.

در واقع نتیجه چیدمان آجر به آجر در سکانس‌های پایانی دیده می‌‌شود. حتی لوکیشن کاوشگر که نمی‌تواند راهی از پیش ببرد یک تکانی به خودش می‌دهد. صحنه تعمیر کردن کاوشگر توسط فضانوردان با فیلمبرداری بی‌نظیر آن و موسیقی دلنشینی که رویش گذاشته شده، دقیقا وجهه تمایز فیلم آسمان نیمه شب با سایر آثار فضامحور را به تصویر می‌کشد. در همینجاست که می‌توانیم صد در صد به این نکته پی ببریم که فیلم یک اثر احساسی است و قصد ندارد روی این ماجرای پساآخرالزمانی خود تمرکز بیش از حدی بکند و برای همین هم کمترین اطلاعات درباره بلایی که بر سر زمین و بشریت آمده به ما داده می‌شود.

رابطه گرم پدر و دختری دانشمند و دخترک لال روی کره زمینی که به ورطه نابودی رسیده و بوی مرگ و سرما در جای جای آن دیده می‌شود، تضاد جالبی را خلق کرده است. این دو برای بقای خود می‌جنگند و دانشمندی که در دوران جوانی‌اش نتوانسته پدر خوبی باشد، حالا قصد دارد تمام نقص‌های خود را در ماجرای حمایت از این دختر جبران کند. دختر هیچکسی را در دنیا ندارد و به نظر می‌رسد دانشمند نیز در این سیاره سفید (به جای سیاره آبی چرا که حالا آکنده از یخ‌ است) تنهای تنها است.

روایت‌های پدر و دختری در یک دنیای پساآخرالزمانی برای گیمرها آشنا است و نمونه بارز آن به رابطه جول و الی در بازی Last Of Us برمی‌گردد، نمونه مشابه آن در فیلم‌هایی چون لوگان دیده شده و حالا در آسمان نیمه شب شکل دیگری از آن روایت می‌‌شود که به خاطر بی‌صدا بودن یکی از کاراکترها (دخترک) حال و هوای غریب‌تری دارد. دخترک به شدت معصوم است و هیچ پناهی ندارد و حس وابستگی بیشتر او به قهرمان، باعث می‌شود که رابطه این دو برایمان خیلی حساس‌تر و چالش‌برانگیزتر بشود.

بازی بسیار خوب دخترک و جرج کلونی نیز به جذاب شدن شیمی بین این دو کاراکتر کمک کرده است. فضانوردان نیز با اینکه بازی خوبی از خود برجای می‌گذارند اما نقص‌های فیلمنامه اجازه نمی‌دهد که تا شخصیت‌شان آنطور که باید شکل بگیرد. دیالوگ نویسی برای آنها به خوبی صورت نگرفته و رابطه این گروه دوستانه فضایی حتی اندکی از گرمای پدر و دختری که روی زمین در حال مبارزه با مرگ هستند نمی‌رسد.

فیلم با پایان بندی زیبایی که دارد، رسالت جاری کردن احساسات را به حد اعلای خود می‌رساند هرچند پایان بندی زیبای فیلم از نگاه تماشاگر هوشمند از همان اواسط فیلم قابل حدس است. با این وجود فیلم می‌تواند با بازی خوب بازیگرانش سکانس‌های پایانی را دوست داشتنی کند و نقص‌های متعددی که در نیمی از فیلم دیده شده را از ذهن تماشاگر، تقریبا بزداید.

آسمان نیمه شب اثری علمی تخیلی و سرشار از احساسات است و همین مساله وجه تمایز آن با سایر آثار مشابه را نشان می‌دهد. همانطور که در ابتدای صحبت گفتم شاید بتوان ژانر فیلم‌های فضامحور را کاملا مستقل تصور کرد و از آنجایی که با سبک و سیاق ناب و جدیدی روبرو هستیم، فرصت‌های خوبی برای فیلمنامه‌نویسان فراهم است تا این ژانر را بیازمایند. اگر زمانی فضا فقط مساوی با ژانر وحشت و بیگانگان فضایی بود، حالا آثار متعددی مانند Gravity و یا همین آسمان نیمه شب، رویه دیگری از این کهکشان پهناور و خطرهایش را نشانمان می‌دهند.

فیلم جدید جرج کلونی (بر خلاف بهترین فیلم های جرج کلونی) یک اثر جاودان و ماندگار نیست ولی صحنه‌های بصری معدودی دارد که احتمالا تا مدتها در ذهن مخاطب باقی بماند و بازی روان و خوب بازیگرانش نیز تماشاگر را راضی نگه می‌دارد. این فیلم قطعا بهترین فیلم کلونی نیست ولی آزمون شکست خورده‌ای نیز برایش به حساب نمی‌آمد و با ارفاق می‌تواند از آن نمره قبولی بگیرد. او بازیگری است که سعی دارد از آن استایل و خوش تیپی که به خاطرش شهرت یافته فرار کند و خودش و هنرش را نشان دهد و در آسمان نیمه شب به این ماموریت خود تا حد زیادی دست پیدا کرده است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی