نقد سریال WandaVision (قسمت هشتم) – شروعی بر یک پایان
شاید باورکردنی نباشد، اما فقط یک هفته با فینال سریال WandaVision فاصله داریم، فینالی که شایعه شده پُر از اکشنهای عظیم مارول، چرخشهای بزرگ و (شاید) حتی نمایشهای غافلگیرکننده دیگر است. اما دلخراش، کلمهای است ...
شاید باورکردنی نباشد، اما فقط یک هفته با فینال سریال WandaVision فاصله داریم، فینالی که شایعه شده پُر از اکشنهای عظیم مارول، چرخشهای بزرگ و (شاید) حتی نمایشهای غافلگیرکننده دیگر است. اما دلخراش، کلمهای است که میتواند این قسمت از وانداویژن را توصیف کند. احتمالاً به عنوان یک بیننده با خود خواهید گفت این قسمتِ سریال هیچ عملیات ویژه یا اقدام چشمگیری در مسیر روایت راز آلود داستان نداشت.
اما آنچه این اپیزود انجام داد، عمیقترین نگاهی است که ما تاکنون از درد و اندوه یک شخصیت مارولی دیدهایم. در اپیزود هشتم، شخصیت آگاتا دلخراشترین خاطرات را از درون سر واندا بیرون آورد و ما را با رنج درونی او روبرو کرد. بنابراین موضوع اصلی این قسمت یک سفر تاریک و گاهی دلگیرانه پیرامون شخصیت آشفته واندا بود. در ادامه با بررسی جدیدترین اپیزود سریال وانداویژن همراه ویجیاتو باشید.
سازندگان سریال WandaVision در این هفته با فاصله گیری معنادار از ارجاعات طنازانه به سیتکامهای کلاسیک و مدرن، با اجرای لحنی تیره و تاریک به حفاری شخصیت کلیدی خود یعنی واندا ماکسیموف پرداختند. در واقع این قسمتِ سریال اپیزودی است که شخصیت واندا را میسازد. چیزی که ما به عنوان واکاوی در این اپیزود دیدیم یک بررسی فوقالعاده از غم و اندوه، از دست دادن و ضربه عاطفی بر یک انسان بود؛ و نکته جالب اینجاست که همه این کارها در حالی انجام میشود که پایههای فاز چهارم MCU را نیز بنا میکند.
نکتهای دیگر که در مورد این سریال دیزنی پلاس بسیار هیجان انگیز به نظر میرسد، این واقعیت است که میتواند به عمق گذشته MCU فرو برود و در عین حال قهرمانان جدیدی را که آینده را با خود حمل میکنند نیز معرفی کند. خود این موضوع، از منظر داستان گویی چیز کوچکی نیست.
علاوه بر این حفاریِ شخصیت و زمینه سازی برای یک پایان، اپیزود هشتم سریال گره یک راز را نیز برای بینندگان میگشاید. سرانجام در این قسمت معلوم شد که چرا هواداران با هفت قسمت سیتکام گونه مواجه شدهاند. در واقع روشی که سریال در واکاوی گذشته شخصیت محوری واندا نشانه رفت، آشکار کرد که او، پیترو و والدینشان برای کار بر روی زبان انگلیسی و ارتباط خانوادگی با جامعه غربی به تماشای شبکههای تلویزیونی آمریکایی مینشستند؛ و البته واندا علاقه زیادی به سیتکامها داشته است. بنابراین این عمل راهی عالی برای اتصال همه چیز به یکدیگر بود و حالا کاملاً منطقی به نظر میآید که چرا واندا داستان خود را به این روش و با سحر و جادو روایت میکرد.
البته این قسمت، داستان آگاتا هارکنس را نیز توضیح میدهد. با وجود حضور شمایل جوان این شخصیت در WandaVision، معلوم میشود که او واقعاً پیر است، دقیقاً مانند آنچه در کمیکها آمده. این اپیزود در شهر سیلم ماساچوست و در سال 1693 درحالی آغاز میشود که آگاتا جوان در محاصره حلقهای از بانوان جادوگر قرار دارد.
این جادوگران پس از فهمیدنِ اینکه آگاتا جادوی تاریکی را اجرا میکند، سعی در محاکمه او دارند. اما قدرت زیاده طلبی آگاتا بر آنها برتری دارد. پس از آشنایی بیننده با ریشههای آگاتا، این قسمت ما را به امروز باز میگرداند، جایی که آگاتا انگیزههای خود را به واندا در مورد چگونگی اینکه میخواهد قدرت او را بیاموزد و نحوه ساخت Hex را دریابد، نشان میدهد.
همسایه فضول سابق بلافاصله نشان می دهد که او به طرز باورنکردنی توانای بالایی در اجرا و کنترل جادو دارد، از اینجا به بعد ما به عنوان بیننده وارد سفر ذهنی و دردناک واندا میشویم. اکنون این سفر قرار است ترکیبی از حدس و گمان آگاتا و تاریخچه کمیک واقعی باشد.
در این مسیر اولین خاطرهای که واندا و آگاتا از آن یاد میکنند به دوران کودکی واندا مربوط است: آخرین باری که او و برادرش پدر و مادرشان را زنده دیدند. همانطور که آگاتا در این صحنه میگوید، محل اقامت ماکسیموف دارای «زیبایی شناسی جنگ سرد» است که بیننده نیز با انعکاس تیراندازی از خیابانهای جنگ زده سوکوویا روبرو میشود. در این لحظه ما برای اولین بار نگاهی اجمالی به پدر و مادر واندا، ایرینا و اولک، و همچنین معصومیت واندا قبل از وقوع اولین فاجعه زندگیاش میاندازیم. این صحنه همچنین یک بازگشت به عقب از داستان دوقلوهای ماکسیموف است که پیترو در سال 2015 در Avengers: Age of Ultron برای اولترون توضیح داد.
این خاطره اما ناگهان و به صورت انفجاری به یک فاجعه تبدیل میشود؛ فاجعهای که باروتش را صنایع نظامی استارک تامین کرده است. همچنین سازندگان سریال WandaVision فقط با کمی طراحی مجددِ هوشمندانه برای از بین بردن فاصله شش ساله بین صحنهها، اعماق تاریک داستان «Age of Ultron» را به طور کامل تکرار میکنند، با این تفاوت که چگونگی مدفون شدن واقعه را در عمق ناخودآگاه واندا نشان میدهند.
در این لحظات شیرین که به تلخی کشانده میشود، خانواده ماکسیموف به جای اینکه دور یک میز شام بنشینند، در حال تماشای یک قسمت از نمایش دیک ون دایک در اطراف یک تلویزیون جمع میشوند. این لحظه زمانی است که معلوم میشود تماشای سیتکامهای قدیمی آمریکایی یک سنت خانوادگی در ماکسیموفها بوده است. یک راه سرگرمکننده برای یادگیری انگلیسی.
در این بین یک نکته نیز بسیار قابل توجه است، و آن چیزی نیست جز ظهور یک جادوگر کودک. بنابراین، آگاتا از خاطره اول نتیجه گیری میکند: آنچه که من در اینجا میبینم یک جادوگر کودک است که وسواس زیادی نسبت به سیتکامها دارد. اما چرا این صحنهها بسیار مهم است؟ چون تا پیش از این گفته میشد که قدرت واندا در آزمایشگاه و با کمک سنگ ذهن تولید میشود. اما با ورود به خاطره بعدی همه چیز وارد فاز جدیدی میشود.
واندا به هایدرا میرود. مرکز «HYDRA» در سوکوویا، جایی که ما برای اولین بار با واندا و پیترو در Age of Ultron آشنا شدیم، مکانی که ادعا میشد، جایی است که خواهر و برادر ماکسیموف ابر قدرتهای خود را پس از قرار گرفتن در معرض انرژی عصای لوکی، به دست آوردند. با این حال، همانطور که WandaVision اکنون دوباره توضیح میدهد، معلوم میشود که عصا فقط قدرتهای موجود در واندا را افزایش داده است.
در این خاطره آگاتا و واندا در حال تماشای ورود گذشته واندا به اتاقی هستند که حاوی عصا است. از طریق مخابره داخل ساختمان، دانشمندان هایدرا او را راهنمایی میکنند تا عصا را لمس کند، اما قبل از اینکه حتی به او نزدیک شود، سنگ ذهن خود را آزاد میکند و به واندا نزدیک میشود.
در این لحظه سنگ ذهن از پوسته آبی بیرونی خود منفجر میشود و در حالی که واندا در نور نارنجی ساطع شده از سنگ قرار گرفته است، میبیند اسکارلت ویچ قبل از او ظهور میکند. جدا از بحث بصری زیبا، سازندگان با نمایش این خاطرات به بهترین وجه ممکن پازل گذشته یک شخصیت را کامل میکنند، آن هم به واسطه حوادثی در گذشته که ما به راحتی از کنار آنها عبور کردهایم.
در ادامه خاطره بازی آگاتا و واندا، با توجه به اینکه آگاتا هنوز تور را راهنمایی میکند؛ شاهد این هستیم که پس از مرگ پیترو در عصر الترون، واندا به خانه جدید خود در محوطه انتقام جویان در آمریکا سفر کرده است. واندا این روزها خود را در عمق یک افسردگی مییابد و در عین حال یاد میگیرد که چگونه دوباره عاشق شود. همه اینها در حالی است که برایان کرانستون نیز در پس زمینه در سیتکام «Malcolm in the Middle» دیده میشود.
در این صحنه واندا در اتاق خود تنها نشسته و مشغول تماشای تلویزیون است که ویژن از طریق دیوار وارد میشود تا او را دلجویی دهد. با توجه به واکنش سرد واندا به ویژن و همچنین درک روبات گونه از تعامل انسانی، خیلی مشخص نیست که این صحنه در مراحل اولیه رابطه آنها رخ میدهد یا خیر، اما به هر حال این صحنه، لحظه مهمی در پرداخت شخصیتهای ویژن و واندا است.
در نهایت این سفر با فشار روحی و تعاملات فراوان، سرانجام ما را به روزی میرساند که همه چیز خراب شد. ما در آخرین خاطره به مرکز فرماندهی S.W.O.R.D میرسیم، جایی که واندا امیدوار است که جسد ویژن را پس از مرگ او به دست تانوس بازپس بگیرد. اما نکته جالب اینجاست که نحوه روایت واقعی از این رویداد با گفتههای شخص هیوارد پیرامون این حادثه زمین تا آسمان تفاوت دارد. البته جای تعجب نیست، چرا که هیوارد ویژن را یک دارایی چند میلیارد دلاری و سلاحی قدرتمند و قوی میداند و بنابراین از دادن جنازه ویژن به واندا امتناع میورزد. اما واندا هنگامی که نمیتواند اثری از بینایی را در بدن بی جان ویژن بیابد، دست خالی این مرکز را ترک میکند، و با آرامش به ماشین خود باز میگردد.
اما خاطره واندا به همین جا ختم نمیشود. زیرا او با عبور از کنار چند چهره آشنا مانند هرب، فیل و خانم هارت که به طور منظم زندگی خود را در یک جامعه کاملاً عادی انجام میدهند، تا وستویو نیوجرسی رانندگی میکند. واندا سرانجام خود را به یک قطعه زمین خالی میرساند و سند ملکی را که به واندا ماکسیموف و ویژن اعطا شده بیرون میآورد. با قدم زدن در وسط جایی که خانه آنها قرار داشت، واندا به زانو در میآید و اندوه و قدرتهای خود را کاملاً آزاد میکند. در عرض چند ثانیه، واندا خانه را میسازد، وستویو را به دهه 1950 میفرستد، ویژن را از ابتدا دوباره ایجاد میکند و ما را به همان جایی که سریال WandaVision از آنجا آغاز شده بود، باز میگرداند.
سرانجام، آگاتا با خون سردی و آرامش تمام و با یک کف زدن آهسته، تورِ شخصی ترین خاطرات واندا را به پایان میرساند. حالا او در ابر و دود بنفش مارک تجاری خود ناپدید شده، و ناگهان دوباره در خیابان ظاهر میشود در حالی که دوقلوها را در اسارت خود دارد. آگاتا به واندا میگوید: تو نمیدانی چقدر خطرناک هستی و این جایی است که برای اولین بار نام اسکارلت ویچ به واندا خطاب میشود.
آگاتا پس از دیدن روایت داستان زندگی واندا، نتیجه میگیرد که او جادوگری قدرتمند با ابعاد افسانهای است، حتی اگر خودش آن را نمیداند. سرانجام WandaVision با دادن عنوان Scarlet Witch که به مدت تقریباً هفت سال در MCU از او دور مانده بود، زمینه را برای فینال فصلی آماده میکند که فاز چهارم را کاملاً باز خواهد کرد. در رویارویی نهایی اپیزود، آگاتا میگوید که واندا واقعاً قرار بود یک افسانه باشد. موجودی خالص که جادوی پُر هرج و مرجی را به کار میگیرد.
با این تفاسیر، پس از درک کامل ریشههای واقعی واندا و تماشای آویزان شدن فرزندانش در برابر او، شاید زمان آن رسیده باشد که اسکارلت ویچ خود را به درستی به وستویو معرفی کند. اما در پایان اپیزود ما شاهد اقدامات هیوارد و مرکز تحت فرماندهی او نیز هستیم. هیوارد با استفاده از انرژی hex در وستویو به عنوان منبع قدرت، طرحی را که تمام مدت در ذهن داشت به پایان میرساند: بازگرداندن ویژن به زندگی.
اگرچه به نظر میرسد که وی با موفقیت سلاح حساس خود را دوباره به حیات بازگردانده، اما ویژنی که بیدار میشود به هیچ وجه همان موجودی نیست که شایسته برداشتن چکش ثور بود. ما در این صحنه شاهد ویژن سفیدی هستیم که او نیز ریشه در کمیکها دارد اما نکته مهم این است که ویژن زنده شده نیز تمام آثار انسانیت خود را از دست داده است.
بنابراین یک بار دیگر، این مجموعه داستان خود را مستقیماً از صفحات کمیک مارول بیرون میکشد در حالی که ثابت میکند ادامه دهنده واقعی حماسه بی نهایت MCU است. بدون شک، قسمت آخر هفته آینده WandaVision واقعاً نکته قابل توجهی برای همه هواداران خواهد بود. طرفداران MCU در حالی که همه چیز به پایان میرسد، شاهد یک رویداد عظیم خواهند بودند.
اما جدا از موارد فوق بازی الیزابت اولسن نیز یکی نکات بارز این اپیزود بود. روشی که اولسن از طریق عصبانیت، غم، گیجی و دردِ واندا برخی از احساسات واقعاً عمیق را به تصویر کشید، واقعاً قابل ستایش بود؛ زیرا او به تاریکترین قسمتهای روح قهرمان خود فرو رفت. مقابله با درد عاطفی ناشی از گذشته و حال او همراه با درد جسمی که از آگاتا متحمل شد، کار سختی بود و اولسن در اجرای همه این موارد فوقالعاده بود.
این هفته و در اپیزود هشتم بدون هیچ نکته جدی برای انتقاد، فرصتی دیگر برای تجلیل از کل تیمی است که سریال WandaVision را زنده میکند. تیم فیلمبرداری کار خارقالعادهای را انجام داد که نه تنها صحنه را برای هر دوره زمانی بررسی شده در این قسمت درست تنظیم کرد، بلکه احساس مناسب مورد نیاز هر صحنه را نیز ایجاد کرد. لحظات سنگینی وجود داشت که اپیزود هشتم در داستانهای واندا و آگاتا به آن پرداخت و قاب بندی درست به نمایش کامل آن کمک شایانی کرد.
علاوه بر همه موارد، جلوههای ویژه این هفته باورنکردنی بود زیرا تیم فنی تقریباً تمام قدرت واندا و آگاتا را نشان دادند. هر دو جادوگر تلاشهای نیرومندی را نسبت به آنچه در مقابلشان بود انجام دادند و تأثیرات آن چشمگیر بود. به ویژه، خلق نسخه وستویو و زنده کردن ویژن جدید از شدیدترین لحظات اکشن این مجموعه تا به امروز بود.
سریال WandaVision همچنان خود را به عنوان داستانی استوار در جدول زمانی MCU ثابت میکند و این چیزی است که طرفداران میتوانند با شروع فاز چهارم واقعاً از آن استقبال کنند. آخرین قسمت WandaVision با پریدن به پژواک گذشته واندا ماکسیموف برای کشف ریشه قدرتهای او، به یک خط حافظه جالب سفر کرد و موفق شد لحظات نمایش خود را با درامی درون گرایانه و شخصیت محور ترکیب کند. در نتیجه بینندگان باید برای یکی از هیجان انگیزترین فینالهای هر فصل تلویزیون در تاریخ اخیر آماده باشند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
با اینکه اپیزود عالی بود ولی ولی میتونست خیلی خیلی خیلی عالی باشه
پتانسیلش برای تاثیر گذاری خیلی بیتشر بود
قوی ترین قسمت این سریال. اورجین یه کاراکتر به زیبا ترین شکل تو یه قسمت 40 دقیقه ای نشون داد. واقعا قابل ستایش بود. بازی اولسن قطعا آینده درخشانی تو هالیوود براش میسازه و بشخصه مطمئنم با کارگردانای بزرگ کار میکنه. من بازم می ترسم مارول یه پایان آبکی درست نکنه حیف این سریال خراب شه.
تو قست بعد تیتراژ اینا دقیقا ویژنی و ساختن که التران میخواست
این قسمت بسیار عالی بود و کلا سریال شروع عالی و بسیار زیبایی برای فاز 4 مارول هست برای فهمیدن بحث های این قسمت حتما با خوره کمیک ها و طرفدار 5 اتیشه مارول باشین جوری که چه کمیک هاش و فیلم هاشو کامل از بر باشی
مخصوصا این قسمت که کلا اقتباس از کمیکاش بود
یکی از بهترین اثر های مارول که تو این چند سال دیدم . واقعا سریال خوبیه و به نحو احسن فاز چهار مارول رو شروع کرد .