ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نگاهی به قسمت هشتم سریال می‌خواهم زنده بمانم – شهرزاد و قباد ۲

سریال می‌خواهم زنده بمانم از معدود سریال‌های نمایش خانگی حال حاضر است که به اصطلاح سرش به تنش می‌ارزد و توانسته علی رغم برخی ضعف‌هایی که دارد بخاطر داستان خوب و از آن مهم‌تر، تیم ...

آرش پارساپور
نوشته شده توسط آرش پارساپور | ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ | ۲۰:۲۷

سریال می‌خواهم زنده بمانم از معدود سریال‌های نمایش خانگی حال حاضر است که به اصطلاح سرش به تنش می‌ارزد و توانسته علی رغم برخی ضعف‌هایی که دارد بخاطر داستان خوب و از آن مهم‌تر، تیم بازیگری قدرتمند و شخصیت پردازی تقریبا مناسبش، بهترین گزینه برای تماشا از VODهای داخلی بشود. این قسمت از سریال می‌خواهم زنده بمانم اما یک تفاوت اساسی با سایر اپیزودهای پخش شده داشت، با ویجیاتو همراه باشید تا نگاهی به قسمت هشتم سریال می‌خواهم زنده بمانم داشته باشیم.

می‌خواهم زنده بمانم با داستان سرراستی شروع کرد و با ورود کاراکتر عجیب و غریبی که حامد بهداد نقشش را بازی می‌کند، پیچیده‌ شد و هرچه پیش‌تر رفت این روی معمایی سریال بیشتر خودش را نشان داد. با توجه به اینکه گفته شده سریال دو فصل خواهد داشت که یکی در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ روایت می‌شود و دیگری در دوران حاضر، این هایپ به وجود آمده که روایت کنونی سریال به کدام مسیر پیش خواهد رفت که می‌توان در دوران کنونی نیز آن را ادامه داد.

می‌خواهم زنده بمانم شبیه به رمان‌های ایرانی سرگرم‌کننده‌ای است که اتفاقا تغییر زمان و مکان نیز در بسیاری از این کتب دیده می‌شود. شخصا با دیدن می‌خواهم زنده بمانم یاد کتاب‌های اسماعیل فصیح و شهره وکیلی و یا دیگر نویسندگان خوش ذوق معاصر می‌افتم که قصه‌ای جذاب را روایت می‌کردند بدون آنکه پیچیدگی خاصی در آن نهفته کنند. می‌خواهم زنده بمانم اما همانطور که گفتم سعی کرده با داشتن برخی کاراکترها و برخی مسائلی که هنوز گنگ به نظر می‌آیند، از سایه این گونه آثار خارج بشود.

قسمت جدید می‌خواهم زنده بمانم خط داستانی سریال را مانند اکثر قسمت‌های پیشین از دیدگاه دو گروه شخصیتی مجزا روایت کرد. یکی داستان دردناک هما و نادر که حالا با وجود امیر شایگان وارد یک فاز جدید شده و دیگری داستان کاوه و شیوا که قصد دستبرد به یک کارخانه که پر از مواد است را دارند.

داستان هما و امیر شایگان دقیقا مشابه داستان شهرزاد و قباد در این سریال تاریخی است، یک شخصیت پرقدرت با استفاده از اهرم فشار خود، دختر را به عقد خودش در می‌آورد؛ دختری که سالهاست عاشق کس دیگری است که آن قدرت و زور را ندارد. دختر به خاطر نجات پدر و زندگی‌اش مجبور است تن به این ازدواج بدهد و هیچ احساسی به امیر شایگان ندارد.

داستان عشق یک طرفه امیر شایگان و هما غیرقابل باورتر از داستان شهرزاد و قباد است اما به نظر می‌رسد که این داستان «نقشه حساب شده‌تری» در پس پرده خود دارد که هنوز برای ما مشخص نیست. در واقع تصور نمی‌کنم که امیر شایگان هم از روی عشق و عاشقی پا پیش گذاشته باشد و ماجرا فراتر از این حرف‌ها است. با این وجود در حال حاضر این رابطه عاشقانه کپی ناقصی از رابطه درخشانی است که در سریال شهرزاد به زیبایی به تصویر کشیده شد و امیدوارم سریال هرچه زودتر بتواند با رو کردن ورق‌های جدید خود، از این سایه تکراری خودش را رها کند.

ماجرای امیر و هما در قسمت سریال می‌خواهم زنده بمانم مثل یک آدامس کشدار که مدتهاست آن را گاز زده‌اید و طعم خودش را از دست داده، کش می‌آید. کل داستانی که از روایت این دو نفر در این قسمت دیده می‌شود در یک خط قابل تعریف است و هیچ اتفاق خاصی بین این دو شخصیت رخ نمی‌دهد. گریه کردن‌ها و ناراحتی‌های هما به کرات دیده شدند و سریال نیاز دارد در رابطه با ارتباط این دو نفر یک گام به جلو برود، اتفاقی که در این قسمت رخ نمی‌دهد و روایت این دو شخصیت درجا می‌زند.

یکی از قدرتمندترین ویژگی‌های سریال کاراکتر امیر شایگان است، مردی با مغز شرلوک هولمز و قدرت مافیایی و پیشینه‌ای مرموز که حامد بهداد به بهترین نحو ممکن آن را به تصویر کشیده است. هنوز نمی‌توانیم برچسب کاراکتر منفی به او بزنیم هرچند بی‌رحمی‌هایی از او سرزده که سزاوار این برچسب است اما از آنسو به نظر می‌رسد که امیر بیشتر یک شخصیت خاکستری است و قرار است این جعبه پاندورای سریال می‌خواهم زنده بمانم با باز شدن کاملش، جزییات فراوانی به نمایش بگذارد. متاسفانه این قسمت از سریال چندان روی شخصیت شایگان مانور نداده و حضور کمرنگ او باعث می‌شود که مخاطب بیشتر از پیش تشنه اطلاعات بیشتر از آن باشد. امیدوارم سریال در مسیر کش دادن‌های بیخودی اکثر مجموعه‌های ایرانی گیر نیفتد و تکلیف خودش را با تماشاگران زودتر مشخص کند.

از آنسو ماجرای کاوه و شیوا را داریم؛ شخصیت‌هایی فرعی که در روایت خودشان در این قسمت کمی بهتر از قبل عمل می‌کنند اما متاسفانه نقطه ضعف اساسی سریال در اینجا بیشتر از همیشه خودش را نشان می‌دهد. آناهیتا درگاهی که به جرات می‌توان گفت بدترین بازیگر سریال می‌خواهم زنده بمانم بوده و اصلا با تیم حرفه‌ای و خوش قریحه سایر بازیگران جور در نمی‌آید. او نمی‌تواند نقش شیوا را آنطور که باید از آب در بیاورد و برعکس یکی از بهترین بازیگران سریال یعنی علی شادمان در مقابل او قرار دارد و همین موضوع باعث بیشتر دیده شدن ضعف درگاهی در نقش پردازی خودش دارد.

ماجرای کاوه و شیوا در این قسمت توییست داستانی خاصی به سریال وارد نمی‌کند هرچند ابعاد جدیدی از شخصیت مرموزی همچون شیوا را برایمان آشکار می‌کند.

متاسفانه تمامی روابط عاشقانه شکل گرفته در سریال می‌خواهم زنده بمانم سرسری به نمایش در آمدند به هیچ یک از این روابط فرصت داده نشده تا خودشان را بهتر نشان دهند و برای مخاطب باورپذیر باشند و او برای وجود این رابطه احساس اهمیت کند. رابطه کاوه و شیوا دقیقا به خاطر همین مساله آنچنان برای مخاطب اهمیت ندارد و این نقاط ضعف با بازی خوب علی شادمان تا حد زیادی پوشانده شده است.

قسمت هشتم از ضعیف‌ترین اپیزودهای این سریال از زمان پخش تا امروز بود. رازهای زیادی در سریال وجود دارد که حس تعلیق مناسبی برای تماشاگرش را تا به امروز آفریده اما روی هوا نگه داشتن آنها کاری از پیش نمی‌برد. باید دید سریال در قسمت‌های آتی خود تصمیم می‌گیرد که ورق‌هایش را یک به یک رو کند یا می‌خواهد فعلا از زمین بازی که ساخته «خودش با خودش» لذت ببرد و ماجرا را کمی بیشتر کش دهد.

بیشتر بخوانید:

نگاهی به سریال میخواهم زنده بمانم – عاشقانه دلنشین

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • TLmen
    TLmen | ۲۹ فروردین ۱۴۰۰

    از بس که توی این سایت نقد خوندم یه پا نقاد شدم?

مطالب پیشنهادی