نقد فیلم Nowhere Special – فیلمی برای روز پدر
Nowhere Special یک فیلم درام به کارگردانی و تهیهکنندگی اوبرتو پازولینی است. در سال 2020 در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و به تازگی نیز در تئاتر و سینماها قابل تماشاست. معمولا فیلمهای این کارگردان ...
Nowhere Special یک فیلم درام به کارگردانی و تهیهکنندگی اوبرتو پازولینی است. در سال 2020 در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و به تازگی نیز در تئاتر و سینماها قابل تماشاست. معمولا فیلمهای این کارگردان ایتالیایی از لحاظ دغدغهمند بودن ذهن فیلمساز در یک مسیر مشخص حرکت میکند. فیلم جایی معمولی فیلمی بسیار ساده و معمولیست. بدون هیچ شعار و پیچیدن نسخه برای بیننده تمام میشود و بیننده نیز با رضایت از پای فیلم بلند میشود.
جایی معمولی با سکانس افتتاحیه آرام و نشان دادن روزمرگیهای مردم, از همان ابتدا درامش را آرام و دلنشین شروع میکند. جان (با بازی جیمز نورتون) مردی است که شیشههای مغازهها و خانههای مردم را تمیز میکند. جان پدر مایکل محسوب میشود و فیلمساز قبل از دادن اطلاعاتی از پیشینهی جان و مایکل, روابط این دو را در مرکز قاب دوربینش, سرشار از احساسات نشان میدهد.
در ادامه فیلم شاهد گذران زندگی این دو پدر و پسر هستیم. از رساندن مایکل به مدرسه تا خوردن بستنی و تماشای بازی دیگران. اما در این بین موضوعی که جان از آن رنج میبرد این است که, مایکل بدون مادر بزرگ شده است و در هر جایی نقل قولی از این مسئله از طرف اطرافیان میشود. فیلم با این داستاناش یک روند را برای مخاطب به تصویر میکشد. پایان زندگی جان و آغاز زندگی مایکل. جان متوجه میشود که بیمار است. هرچند عمق فاجعه برای مخاطب برجسته نمیشود.
مشکل فیلم دقیقا از همین کمرو و خجالتی بودن فیلمنامه است. جان فقط دغدغه مرگ را دارد و شمایل بیمارگونهاش چندان برجسته نیست و اصلا نمیدانیم که چه بیماریای دارد که این چنین در تکاپو برای پیدا کردن والدین جدید برای مایکل است. جان دیگر حتی توانایی کار کردن را هم ندارد و ماشین خود را به شخص دیگری میدهد. از ابتدا تا انتهای فیلم تقریبا پیدا کردن والدین جدید ادامه دارد.
جان و مایکل و مددکار اجتماعی به خانههای زیادی میروند و ساکنینشان نامزد به سرپرستی گرفتن کودکان هستند. این تنوعی که در رفتار و فرهنگ خانوادهها هویدا میشود, تاثیر بسزایی در دید جان به اطراف خود دارد. جان میداند که دیگر آخر خط است و سرانجام در پایان فیلم مایکل را به یکی از اشخاصی که نامزد اینکار بودند میدهد. زنی تنها که خاطره خوشی از اولین تجربه حاملگی و فرزندش ندارد.
پازولینی در این فیلم شمایل فرم نئورئالیستی ایتالیایی را برمیگزیند. همه چیز هر آنچه که در مقابل دوربین است, در پشت دوربین نیز برای بیننده یکسان است. اما علیرغم زیباییهای فیلم, مشکلی که در چندین جای از فیلم خودنمایی میکند, پرداختن نه چندان قوی و حسی به والدین مایکل است.و دومین مورد نیز بیماری جان است. این چنین موارد اگرچه بار احساسی فیلم را اندکی بالا میآورند, اما حسی قوی در مخاطب برنمیانگیزند و رخدادهای فیلم علیرغم تلاش فیلمساز برای این کار چندان دردناک حس نمیشوند. اگرچه فیلم بر پایه یک داستان واقعی بنا شده است.
جان در این مدت که به بیماری خود پی برده است, سعی میکند اوقات خوشی را با مایکل سپری کند. در روبروی جان دو چشمانداز نگرانکننده و ناراحتکننده وجود دارد. یک اینکه نگران مرگ خودش است و اساسا مورد دوم که بشدت وابستهی مورد اول است, یعنی سرنوشت مایکل کوچولو پس از مرگشاش. پسربچهای بامزه که به غیر از جان کس دیگری را ندارد. تماشای این فیلم احتمال قریب به یقین میتواند برای والدین سخت باشد.
پازولینی که بخاطر تهیهکنندگی معروف است, قبل از جایی معمولی سه فیلم دیگر را در کارنامهاش دارد. در این فیلم پازولینی با سینما و تکنیک آشنایی کاملی دارد. چیدمان میزانسناش دقیق است. در بازی گرفتن از بازیگران موفق عمل کرده است. هرچند که نقش جان عمق حسی قابل توجهای پیدا نمیکند اما, بازی جیمز نورتون از نخنما کردن این مشکل تا حدودی میکاهد. روایت واقعی واقعگرایانه به همراه صداهای طبیعی و موسیقی دلنشین, به همراه گرفتن نماهای زیبا در ابتدای هر سکانس تحسینبرانگیز است.
فیلمساز از استعارههای بصری نیز به درستی استفاده کرده است. هر نما و زاویهای در انتقال پیام و نوع تفکر فیلمساز از طریق دریچه ذهنیاش, که پازولینی گرفته است به جا و موفق بوده است. فیلم جایی معمولی هرچه به پایان نزدیک میشود قابل پیشبینیتر خواهد شد. در ملاقات جان و مایکل با افرادی که سرپرستی کودکان را میخواهند برعهده بگیرند, این نکته به وضوح قابل مشاهده است. و در آخر همانطور که مخاطب حدس میزند مایکل به در خانهی آن خانمی که تنها زندگی میکرد میرود.
یکی از شخصیتهای فیلم, پیرزنی است که جان به ملاقات او میرود و هرگز مشخص نمیشود که او کیست. نکاتی که پیرزن در خلال زندگینامهی خود به جان میگوید در انتخاب مسیر درست او تاثیرگذار خواهد بود. چیزی که از زندگینامهی جان دستگیرمان خواهد شد, تنها این است که او در پرورشگاه بزرگ شده است و از همین رو نمیخواهد سرنوشت مایکل نیز مثل خودش شود.
جایی معمولی در نهایت دیدناش تجربهی دلنشین در عین حال کمی ناراحتکننده میتواند باشد. جیمز نورتون و دنیل لمونت (مایکل) هر دو در مقابل دوربین عالی ظاهر میشوند. پازولینی با برگزیدن داستانی واقعی و به تصویر کشدناش توانسته نه آنچنان که از لحاظ حسی قوی باشد, اما حداقل توانسته است دغدغه پدری بیمار و در حال مرگ, که نگران پسرش است را به تصویر بکشد. فیلمساز نقش مددکاران اجتماعی را نیز در سرنوشت این کودکان پر رنگ نشان میدهد.
در سکانسی از فیلم که مددکار به جان میگوید با مایکل را با مرگ آشنا کند, در پایان با گفتن مثالی از سوسک و دایناسورهای مرده, سعی میکند که کم کم او را با نبودن خودش آشنا کند. مایکل با اینکه ساکت است اما در آخرین صحنه از فیلم در جلوی در خانهی آن زن تنها, دوربین با زاویه درست و گرفتن نمایی از مایکل از بالا, به خوبی هر آنچه که در ذهن مایکل در آن لحظه میگذرد را نشان میدهد.
در پایان باید گفت فیلم, بیانگر دغدغهی والدین نسبت به فرزندانشان است و در انتقال این پیام نیز موفق عمل کرده است. هرچند ضعفهای جزئیاش که گفته شد آنچنان نمیگذارد قلبمان در هم فشرده شود, اما اثری است که تکاندهندگی خودش را در پایانش حفظ کرده است. در بخش نظرات حتما برایمان بنویسید که بازخوردتان نسبت به فیلم چه بوده است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.