ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

به بهانه فصل جدید دکستر: سریال‌هایی که نباید کنسل می‌شدند

برای هوادار سرسختی که مجموعه محبوبش سال‌ها پیش کنسل شده، هیچ خبری لذت‌بخش‌تر از ساخت سری جدید آن نیست. طرفدار پر و پاقرصی که سریال عزیز و کاراکترهای دوست‌داشتنی‌اش قربانی سیاست غلط سازندگان و مدیران ...

فاطمه مرشدکیان
نوشته شده توسط فاطمه مرشدکیان | ۷ شهریور ۱۴۰۰ | ۲۰:۳۰

برای هوادار سرسختی که مجموعه محبوبش سال‌ها پیش کنسل شده، هیچ خبری لذت‌بخش‌تر از ساخت سری جدید آن نیست. طرفدار پر و پاقرصی که سریال عزیز و کاراکترهای دوست‌داشتنی‌اش قربانی سیاست غلط سازندگان و مدیران شبکه شدند و حالا احیای دنیایی که پرونده‌اش بسته شده بود، قدم پرریسک و جاه‌طلبانه‌ای برای سرمایه‌گذارها و در عین حال اتفاق معجزه‌آسایی برای هواداران است. این ماموریت غیرممکن برای عاشقان سریال دکستر به واقعیت پیوست و کمتر از دو ماه دیگر قصاب دهانه لنگرگاه با فصل جدید دکستر در قاب تلوزیون نمایان می‌شود تا به تبعید خودخواسته‌اش پایان بدهد.

سرنوشت نهایی دکستر مورگان در فصل هشتم (آخر) از همان ابتدا مورد اعتراض تماشاگران بود از همین جهت فصل جدید فرصت بی‌نظیریست تا طرفداران سریال دوباره با این قاتل زنجیره‌ایِ دوست‌داشتنی همراه شوند.

البته تمام مجموعه‌ها به اندازه دکستر خوش‌شانس نبودند. فصل جدید دکستر در شرایطی از راه می‌رسد که سریال‌های کنسل‌شده ساختار منسجم ابتدایی را از دست داده بودند. تعدادی ریزش مخاطب داشتند و بسیاری نتوانستند از پس هزینه‌ها بربیایند و نتیجتاً کنسل شدند. در این مطلب به ۵ سریالی که سزاوار این عاقبت ناخوشایند نبودند پرداخته شده پس با ویجیاتو همراه باشید.

۵. شیاطین داوینچی (۲۰۱۳_۲۰۱۵): موجی که غرق شد 

 امتیاز در آی.ام.دی.بی: ۸ از ۱۰

فصل اول این سریال که برداشت آزادی از دوران جوانی لئوناردو داوینجی بود سال ۲۰۱۳ پخش شد و با توجه به  موضوع جذاب، صحنه‌های پرشور و بی‌پروا و همینطور اجرای کاریزماتیک تام رایلی بازیگر نقش داوینچی، نوید یک سریال موفق را می‌داد.

هر قسمت سرشار از هیجان، شگفتی و هدفی ناممکن برای رسیدن بود و در کنارش چگونگی حکومت خاندان مدیچی بر فلورانس و قدرت بالای مذهب را به نمایش می‌گذاشت. سفری باورنکردنی به قلب تاریخ ایتالیا همراه با نابغه‌ای سرکش، بازیگوش و عاشق‌پیشه. از طرفی علاوه بر بخش‌های ماجراجویانه و سرگرم‌کننده، اشاره‌های فراوانی به اختراعات داوینچی انجام می‌شد و معرفی آن‌ها با دید کاملاً علمی همراه بود. ظاهرا همه‌چیز برای سریالی طولانی آماده به‌نظر می‌رسید اما ترمز مجموعه در همان فصل سوم کشیده شد!

مشکلات از نیمه فصل دوم شروع شد. شخصیت‌پردازی تغییرات فروانی داشت، خرده‌داستان‌ها به سرانجام قابل‌قبولی نمی‌رسید و اضافه‌کردن هیجانات افراطی هم ثمری نداشت. فصل سوم اوج این شکاف و پراکندگی بود و کاراکترها دچار تغییرات غیرمنطقی می‌شدند. بخش درام لغزش جدی پیدا کرده بود و یکپارچگی فصل اول را از دست داده بود. البته این مشکلات ساختاری اجتناب ناپذیرند و آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد با آن‌هاست. شاید آخرین گزینه برای چنین مجموعه‌ای توقف آن می‌بود اما این اتفاق افتاد و بدون پایان قابل قبولی پرونده‌اش بسته شد.



۴.هشت حس (۲۰۱۵_۲۰۱۸): سقوط ارتش دونفره

 امتیاز در آی.ام.دی.بی: ۸.۳ از ۱۰

اسم واچوفسکی‌ها به تنهایی کافی‌ست تا کیفیت یک اثر را تضمین کند. لانا و لیلی نابغه این‌ بار بختشان را در سریال‌سازی امتحان می‌کردند و می‌خواستند جاه‌طلبی‌های منحصربه‌فردشان را به قاب تلویزیون بکشانند. اما این تجربه قرار نبود صرفاً نسخه غیرسینمایی ماتریکس و نهایتاً یک درجای هنری باشد. ایده‌‌شان دیوانه‌وار بود و نیازمند پروداکشنی عظیم. پروژه‌ای با لوکیشن‌های متعدد، بازیگران پرشمار و جلوه‌های ویژه فراوان که تهیه‌کردنشان تنها از عهده آن دو برمی‌آمد‌ چرا که خیالشان از بابت موضوع جذاب و مخاطب‌پسند راحت بود. چه چیزی هیچان‌انگیزتر از سفر به دور دنیا با قدرت تله‌پاتی؟

البته این تنها کاور خوش‌رنگی بود برای پرداختن به اصل قصه و اگر واچوفسکی‌ها در ماتریکس با فلسفه‌ وجودی سر و کار داشتند، اینجا صحبت از نفرت عمومی علیه اقلیت‌ها بود. موضوعی که هر دوی آن‌ها بعد از عمل تطابق جنسیت درگیرش شدند و تاثیر این تجربه آن‌قدر عمیق بود که سبب شد زیرمتن اصلی سریال اکشن_ تخیلی آن‌ها مبارزه با تمام ارتجاعات فکری از جمله نژادپرستی، همجنس‌گراستیزی و زن‌ستیزی باشد. در نتیجه فصل اول هشت حس درکنار جذابیت بصری‌ و روند جسورانه‌اش حمله‌ تمام عیاری به خط‌ قرمزها بود.

با توجه به موفقیت فصل اول، کمتر کسی تصور می‌کرد فصل دوم به دام تکرار بیفتد و طراوتش را از دست بدهد. از طرفی هزینه‌های تولید بالا بود و فقط یکی از خواهران واچوفسکی را به عنوان سازنده در اختیار داشت. بعد از فصل دوم زمزمه‌هایی در مورد توقف سریال به گوس رسید و عاقبت با اعلام ساخت قسمتی ویژه برای نیمه‌کاره نماندن داستان، هشت حس رسما کنسل شد. سریال بی پروایی که شروع نفس‌گیری داشت اما شاید همین بی‌پروایی منجر به سقوطش شد.

۳.نیک (۲۰۱۴_۲۰۱۵): باطل‌شدن جادوی سیاه   

 امتیاز در آی.ام.دی.بی: ۸.۵ از ۱۰     

اگر لیستی از بهترین اپیزودهای پایلوت در تاریخ سریال‌های آمریکایی تهیه شود، قسمت ابتدایی نیک قطعا در بین ۵ سریال اول قرار می‌گیرد. دومین و جدی‌ترین تجربه استیون سودربرگ در سریال‌سازی فراتر از انتظار است و شروعی هیپنوتیزم‌کننده و در عین حال هوشمندانه دارد. شخصیت اصلی ماجرا جراح زبردستی‌ست که در آمریکای غرق در فساد و در حال توسعه ‌ی ابتدای قرن بیستم در حال طبابت و همچنین لذت‌بردن از نئشگی کوکائین است!

جادوی سیاه نیک در همان قسمت‌های اول  به ذهن بیننده چنگ می‌زند و رهایش نمی‌کند چرا که همه چیز در فصل اول حساب‌شده و در اوج است. فقط کافی‌ست بازی درخشان کلایو اوون در نقش اصلی را با اجرای ناامیدکننده‌اش در داستان لیزی مقایسه کنیم تا به استعداد اعجاب‌انگیز او در نمایش هم‌زمانِ تسلط و استیصال پی ببریم. مثلث کارگردانی، فیلم‌نامه و گروه بازیگری در فصل اول می‌درخشد و قسمت به قسمت رشد می‌کند و با یک پایان تلخ و باشکوه به استقبال فصل دوم می‌رود. فصل دوم و پایانی!

تغییرات شدیدی در فیلمنامه فصل دوم و روابط شخصیت‌ها وجود داشت. تقریبا تمام زوج‌های قصه از هم جدا شدند و در نبود شیمی قوی بین شخصیت‌ها، ترن جذابیت کمی از ریل خارج شد. البته این خلا با دوچندان شدن تلخی داستان و اضافه کردن غافلگیری‌های به‌جا آن‌چنان آزاردهنده نبود. این فصل هم با زهرناکیِ هر چه تمام‌تر تمام شد تا شاید با فصل سوم سرانجام بهتری در راه باشد اما تهیه‌کنندگان از خرج بالای تولید گله‌داشتند و با وجود شاکله پابرجای مجموعه، رای به پایانش دادند. تصمیمی باورنکردنی که قابل‌قبول نبود و تنها دلخوشی هواداران نیک زمزمه‌هایی از ساخت احتمالی فصل سوم است. ماموریتی که سودربرگ از پس آن برمی‌آید.

۲.هانیبال (۲۰۱۳_۲۰۱۵): ضیافتِ ناتمامِ جنون  

امتیاز در آی.ام.دیبی: ۸.۵ از ۱۰

تا امروز هیچ مجموعه‌ای به اندازه هانیبال موفق نشده چنین ارادت زیبایی‌شناسانه‌‌ای به خشونت‌های جنایی داشته باشد. مغز متفکر این سریال، برایان فولر، با هر صحنه جرم به چشم اثر هنری برخورد کرده و از گرافیکی‌ترین جنایت‌ها، قابی آراسته و پرجزییات ساخته‌است. هانیبالِ فولر شباهتی به آثار قبلی نداشت و اتمسفر حاکم بر سریال کاملا منطبق با برداشت منحصربه‌فرد او بنا شده‌بود.

لحن متفاوت سریال، ارتباطات پیچیده، دیالوگ‌های سنگین و حتی نوع خاص ادای آن‌ها این مجموعه را متمایز کرده بود. تمرکزی جدی به نگرش ذهنی و جهان سوبژکتیو شخصیت‌ها به ویژه شخصیت اصلی (ویل گراهام) وجود داشت و در کنار ضیافت خونی که هر قسمت برپا می‌شد، در سراسر سریال نگاه بکری به مفهوم دوستی و آستانه‌های رمانتیک آن در جریان بود. گویی قرار نبود هیچ چیز حتی درام مجموعه روند عادی داشته باشد!

دو فصل اول به علت همین مناسبات غریبش مطرح شد و مهم‌تر از آن دکتر لکتر جدیدی به مدیوم تصویر معرفی کرد. مدس میکلسن دانمارکی به‌خوبی توانست این نقش را از انحصار آنتونی هاپکینز خارج کند و به‌عنوان جانشین برحق‌اش تخت پادشاهی هانیبال لکتر را به تصرف خود درآورَد. فصل سوم اما از گزند تیغ سانسور در امان نماند و ترمزی بر افراطی‌گری‌های افسارگسیخته کشیده شد.

دیگر خبری از صحنه‌های بسیار خشن نبود و در موازات آن با کم‌شدن تاثیر شخصیت‌های فرعی در داستان، خلاء جدی در کیفیت این فصل به‌وجود آمد. بااینکه قسمت آخر از تعلیق و هیجان بالایی برخوردار بود و نوید فصل دیگری را می‌داد اما در کمال ناباوری سریال کنسل شد. باوجود تلاش‌های زیاد فولر برای ادامه‌‌دار شدن هانیبال، معمای ساخته‌شدن یا نشدن فصل جدید همچنان به قوت خودش باقی‌ست.



۱.شکارچی ذهن (۲۰۱۷_۲۰۱۹): قربانی بزرگ 

امتیاز در آی.ام.دی.بی: ۸.۶ از ۱۰

یکی از بزرگ‌ترین شکارهای نتفلیکس تا اینجای کار بدون شک دیوید فینچر بوده‌است. او که از جدال‌های فرسایشی با استدیوها بر سر مشکلات مالی و دغدغه تامین بودجه کافی برای پروژه‌هایش خسته شده بود، به این غول استریمی پناهنده شد و با ساخت یک سریال جنایی_روانشناختی بازگشت باشکوهی به ریشه‌هایش داشت. سریالی که حتی از تیتراژ ابتدایی هم می‌شد رنگ و بوی فینچریِ آن را احساس کرد. داستان شکارچی‌ذهن  روایت‌گر تلاش‌های دو محقق اف‌.بی.آی برای به رسمیت شناختن رفتارشناسی جنایی است. آن دو از طریق مصاحبه با قاتلان زنجیره‌ای سعی در تحلیل عملکرد ذهنی‌شان به‌ویژه هنگام ارتکاب جنایت دارند.

این سریال در بیشتر مواقع شبیه به پادکست مصوری‌ست که حال و هوای مستندتری نسبت‌ به هفت و پیرنگ قوی‌تری نسبت به زودیاک دارد. اما شیوه برخورد فینچر همان است؛ او از ما می‌خواهد دقیق باشیم، به تخیلمان رجوع کنیم و با تصور لحظه به لحظه سلاخی‌کردن انسان‌های بی‌گناه به دست این قاتلان به عمق فروپاشی روان ‌آن‌ها پی ببریم. این تاکید بر روایت‌گری دو دلیل اصلی داشت. اول اینکه به‌تصویرکشیدن جنایت‌ها ممکن بود باعث عادی‌سازی این حجم از خشونت شود و درنتیجه از شدت هولناک بودنشان کم کند. از آن طرف بودجه کافی برای نمایش آن همه قتل وجود نداشت. با این‌وجود فینچر از دل همین محدودیت‌ها مجموعه‌ای استادانه و پرکشش بیرون کشید.

فصل دوم کمی متفاوت‌تر بود. نیمه دوم برخلاف روند همیشگی، وارد فاز اجرایی و استفاده میدانی از این اطلاعات شد. بخشی که زودیاک‌وار به جستجوی یک قاتل ناشناس اختصاص پیدا کرده بود و خبر از تغییر رویه در سریال داشت. در حالی‌که بینندگان در انتظار فصل سوم بودند خبر شوکه‌کننده‌ای منتشر شد؛ اینکه به دلیل نبود بودجه کافی از ادامه ساخت آن صرف‌نظر شده است!

شاید خنده‌دار باشد اما در بین تولیدات بی‌ارزش و پرهزینه‌ نتفلیکس، این دلیل بیشتر شبیه به بهانه‌ای عجیب و غیرمنطقی است. البته اخیرا صحبت‌هایی برای تولید فصل جدید انجام شده اما تا زمانی که این خبر به‌طور رسمی اعلام نشود، شکارچی ذهن هم‌چنان در رتبه اول ناباورانه‌ترین سریال‌های کنسل‌شده باقی می‌ماند‌.

بیشتر بخوانید:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • Quentin-Tarantino
    Quentin-Tarantino | ۷ شهریور ۱۴۰۰

    بیشتر از همه از کنسل شدن Mindhunter ناامید شدم.

مطالب پیشنهادی