قهرمانهای ماندگار سینمای ایران – بخش اول (تا پایان دهه 70)
فیلمنامهها به دو دسته کلی ماجرا محور و شخصیت محور تقسیم میشوند. وقتی تماشاگر یک فیلم را برای دیدن انتخاب میکند، دلش میخواهد دست کم با یک نفر همذاتپنداری کند. در یک داستان کلاسیک، شخصیت ...
فیلمنامهها به دو دسته کلی ماجرا محور و شخصیت محور تقسیم میشوند. وقتی تماشاگر یک فیلم را برای دیدن انتخاب میکند، دلش میخواهد دست کم با یک نفر همذاتپنداری کند. در یک داستان کلاسیک، شخصیت اصلی یا قهرمان است که در بطن کشمکش قرار میگیرد.
قهرمان نماینده ما روی پرده سینماست. او اعمالی که ما آرزو داریم را انجام میدهد. انتظاراتمان را براورده میکند. کارهایی را میکند که شاید خودمان در زندگی واقعی شجاعت یا توان انجامشان را نداشته باشیم. او کسی ست که به دشواریها واکنش نشان میدهد و خود را سپر بلا میکند تا اوضاع به ثبات برسد. ما هم داستان را از زاویه دیدی نزدیک به او تجربه و دنبال میکنیم.
قهرمان هدفی دارد. به سوی آن حرکت میکند. برایش تلاش میکند. بر سر راهش با موانعی رو برو میشود. تصمیم او برای از میان برداشتن این موانع اولین اقدام قهرمانانه اوست. چیزی که او را از مردم عادی متفاوت میکند.
از ویژگیهای فیلمهای قهرمانی کلاسیک، موفقیت تضمین شده آنهاست. گلادیاتور محصول 2000 را به یاد بیاورید. فیلمی حماسی که به پشتوانه قهرمان جذابش، ژنرال ماکسیموس، با بازی چشمنواز "راسل کرو" نه تنها جوایز بسیاری به دست آورد؛ بلکه در گیشه هم موفقیت چشمگیری داشت.
- 1 تاثیر قهرمان
- 2 قهرمانسازها
- 3 و اما قهرمانهای شاخص سینمای ایران
- 3.1 قیصر
- 3.2 سید در گوزن ها
- 3.3 امیرو در دونده
- 3.4 زینال بندری در تاراج
- 3.5 ناخدا خورشید
- 3.6 محمود در شبح کژدم
- 3.7 هامون
- 3.8 کلاهقرمزی در کلاهقرمزی و پسرخاله
- 3.9 صادق در لیلی با من است
- 3.10 علی در بچههای آسمان
- 3.11 حاج کاظم در آژانس شیشهای
تاثیر قهرمان
قهرمان به قدری اهمیت دارد که بسیاری از فیلمها و داستانها نامشان را از قهرمانانشان گرفتهاند. برای نمونه: زورو، هری پاتر و... اما اثر گذاری قهرمانها تنها محدود به خود اثر هنری نیست. سینما به خاطر ظرفیت بصریاش میتواند ویژگیهای ظاهری قهرمانهایش را صادر کند. از طرفی در صورتی که قهرمان فیلم همذاتپنداری مخاطب را بربیانگیزد، به سادگی به یک مد تبدیل میشود. لباسهایش، مدل مویش، اشیاء و وسایل شخصیاش، مرام و منش و حتا طرز حرف زدن او مورد تقلید قرار میگیرد. کفش پاشنه قیصری، فردین بازی، گردنبند مرغ مینای شهرزاد، مدل موی عایشی و... نمونههایی از این دست هستند.
قهرمانسازها
گرچه در هر ژانر و در دل هر نوع داستانی امکان قهرمان پروری وجود دارد، بعضی گونههای فیلم ظرفیت بیشتری برای این کار به دست میدهند. ژانر ابرقهرمانی چنان که از نامش پیداست، وابسته به قهرمان قوی و همچنین ضد قهرمان خود است. ژانر حماسی هم با توجه به ریشهاش در ادبیات، بدون قهرمان بی معناست.
گذشته از مقوله ژانر، پارهای موضوعات و مضامین هم با وجود یک شخصیت قهرمان، اثرگذاری بهتری پیدا میکنند. برای نمونه جنگ، دفاع مقدس، عدالت و...
از طرفی بعضی فیلمسازها، مهارت ویژهای در شکل دادن به یک قهرمان و پرداخت آن دارند. بزرگترین قهرمانساز سینمای ایران "مسعود کیمیایی" با ساختن کاراکترهای ماندگاری از جمله قیصر است. علاوه بر کیمیایی، "حاتمیکیا" و در سالهای اخیر، "محمدحسین مهدویان" موفق شدند در کنار شکل دادن به پروتاگونیستهای پرقدرت، آنتاگونیستهای متناسبی را هم خلق کنند.
ایضا برخی بازیگران با توجه به ویژگیهای فیزیکی، مهارتهای خاص، وزنی که به تصویر میدهند و همچنین محبوبیتشان در میان مخاطبان، برای بازی در نقش قهرمان گزینههای بهتری هستند. در سینمای ایران، جمشید هاشمپور، پرویز پرستویی، بهروز وثوقی و... از این خصلت برخوردارند.
و اما قهرمانهای شاخص سینمای ایران
حالا که مختصری با کیفیت و اهمیت قهرمان آشنا شدیم، وقت آن است که تعدادی از قهرمانهای ماندگار سینمای ایران را با هم مرور کنیم. شخصیتهایی که گرچه تعدادشان کم است و اغلب، ویژگیهای تام یک قهرمان را ندارند اما به سهم خودشان هم به فیلمها جان بخشیدهاند و هم همدلی مخاطب را برانگیختهاند. در بخش اول این مقاله به مهمترین قهرمانهای سینمای ایران تا پایان دهه هفتاد شمسی میپردازیم.
قیصر
وقتی از قهرمان در سینمای ایران صحبت میکنیم، اولین نامی که به ذهن متبادر میشود «قیصر» است. قهرمانی ساخته مسعود کیمیایی که با اکرانش در دی ماه 1348، یک تنه سینماها را آتش زد.
قیصر، با بازی بهروز وثوقی از سفر جنوب باز میگردد. با خبر میشود که خواهرش بعد از رسوایی ای که برایش پیش آمده خودکشی کرده است. برادر بزرگش، فرمان (ناصر ملک مطیعی) که برای انتقام به سراغ برادان آب منگل رفته است در نبردی نابرابر کشته میشود. حالا این قیصر است که باید انتقام بگیرد و تقاص این خونهای ریخته شده را بازبستاند.
قیصر، نه تنها قهرمان فیلم، بلکه ناجی سینمای ایران هم شد. تا پیش از اکران این فیلم سینمای ایران دچار رکود بود اما روی پرده رفتن قیصر با استقبال کمنظیری از طرف مخاطبان روبهرو شد و خون تازهای به این رگ خشک تزریق کرد.
تبعیض طبقاتی، اجرای شخصی عدالت و ستیز قیصر با ظلم، که در آن زمان دغدغه طبقه فرودست اجتماع بود، باعث شد فیلم راه خودش را در دل مخاطبان باز کند. همچنین موج نوی واقعگرایی و تمرکز بر ضعفا در سینمای ایران، با این فیلم کلید خورد.
سید در گوزن ها
در سال 1353، مسعود کیمیایی، باز هم بهروز وثوقی را قهرمان یکی از قصههایش کرد. گوزنها بر خلاف قیصر، از آن فیلمهایی بود که دل منتقدان را هم به دست آورد. شاید به این دلیل که سید درونگراتر از قیصر بود. بسیاری، هنوز گوزنها را بهترین فیلم سینمای ایران میدانند.
قدرت با بازی فرامرز قریبیان، از بانک سرقت میکند و تحت تعقیب پلیس قرار میگیرد. او برای پنهان شدن به سراغ رفیقش «سید رسول» (بهروز وثوقی) میرود. سید به هرویین اعتیاد پبدا کرده است و در وضع اسفناکی به سر میبرد. با کمک قدرت، سید به یک قهرمان تبدیل میشود و حیثیت از دست رفتهاش را دوباره به دست میآورد.
سید در گذشته جوانی سالم بوده است اما در منجلاب اعتیاد و بیغیرتی -که خط قرمز کیمیایی ست- گرفتار شده است. او بر خلاف قیصر نه برای شرافت دیگری بلکه برای شرف خودش میجنگد. مبارزه او بیشتر درونی ست. قهرمان این بار باید بر خودش بشورد و نه نیرویی خارجی یا اجتماع.
تمثیلهای اعتراضی فیلم سبب شد، گوزنها شدیدا مورد سانسور واقع شود. در اثر فشارها، کیمیایی مجبور شد پایان فیلمش را تغییر دهد. برخی معتقدند این امر لطمه بزرگی به فیلم وارد کرده است.
امیرو در دونده
«امیر نادری» در سال 1363 دونده را روی سناریوی «بهروز غریبپور» و با تهیه کنندگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. امیرو (مجید نیرومند)، قهرمان فیلم، نوجوان تنهایی ست که رویای سفر به آن طرف آبهای خلیج فارس را دارد. او با زباله گردی و واکس زنی و کارهایی از این دست، روزگار میگذراند. در تمام این کارها علیرغم پشتکار بسیاری که به خرج میدهد با مشکلاتی مواجه میشود. سرانجام توجه امیرو به مدرسه جلب میشود و حالا در راه آموختن تلاش میکند. تکاپوی امیرو در این فیلم تاثیرگذار و تکان دهنده است. بخش عمده فیلم به نمایش تصویر دویدن او میگذرد.
امیرو قهرمانی جذاب و شکست ناپذیر است. بلند همت است و رویاهای بزرگی در سر میپروراند. یکی از گیراترین صحنههای فیلم زمانی ست که امیرو پس از باختن در مسابقه، بیهوده اما شادمانه و امیدوارانه همچنان به دنبال قطار میدود. تلاشی پوچ است اما برای امیرو نفس تلاش است که اهمیت دارد. جنگجویی ست که برای یک قران باید مسافتی طولانی را بدود و لبخندش او را از این کار راضی نشان میدهد. او دیوانه دویدن است. او قهرمان دویدن است اما در رسیدن چندان مهارتی ندارد.
گرچه ماهیت کالت دونده و ضعفش در داستان گویی، آن را از سلیقه عوام دور کرده بود اما امیرو هنوز که هنوز است یکی از قهرمانهای به یاد ماندنی سینمای ماست. هرچند بی توجهی به آن نادری را از فعالیت در سینمای ایران دلسرد کرد.
زینال بندری در تاراج
در سال 1364 «ایرج قادری» فیلم تاراج را ساخت. قهرمان این فیلم با بازی جمشید هاشمپور، زینال بندری بود. صحبت از قهرمانان سینمای ایران بدون نام بردن از جمشید هاشمپور ناقص است. او یگانه قهرمان بهترین فیلم های اکشن ایرانی آن سالها بود. ستارهای که مردم به شوق دیدن حرکات و میمیک خاصش بلیط میخریدند و به سینما میرفتند.
در تاراج، ستوان احمد، زینال بندری را که قاچاقچی سابقه دار ترباک است به زندان میاندازد. پس از آزادی پیش از موعد او به خاطر حسن رفتار، زینال در دستگیری عاملان قاچاق تریاک به احمد کمک میکند تا از حبس دوباره خود جلوگیری کند. بین زینال و احمد دوستیای شکل میگیرد. بعد از منهدم شدن شبکه توزیع تریاک این بار هرویین اقبال مییابد. زینال متوجه میشود که پسر خودش، صبری هم گرفتار این دام شده است. ترک دادن پسرش هم از کنشهای قهرمانانه زینال بندری ست. مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر در نهایت هم احمد و هم زینال را از پا در میآورد.
ناخدا خورشید
«ناصر تقوایی» ناخدا خورشید را بر اساس رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی در سال 1365 ساخت. فیلمی که گرچه نامش را از ناخدا خورشید گرفته اما یک فیلم قهرمان محور در معنای کلاسیک آن نیست. اساس فیلمنامه بر سه-چهار شخصیت مهم بنا شده است. خورشید، با بازی «داریوش ارجمند»، ناخدایی که به تازگی ورشکست شده است و میخواهد پیش از آن که سعایتهای دشمنش او را به خاک سیاه بنشاند، اندوختهای به دست بیاورد. خواجه ماجد، ثروتمندی از بزرگان شهر و دشمن خورشید که کارهای او را تجاوز به حقوق مطلقه خود میداند. فرحان با بازی «علی نصیریان» که دلال انسان است و از رد کردن آدمها به دبی روزگار میگذراند. و «فتحعلی اویسی» در نقش سرکرده تبعیدیها.
یک قهرمان کلاسیک، در نود درصد صحنههای فیلم حضور دارد اما در ناخدا خورشید، هر کدام از شخصیتهایی که نام بردیم بخشی از توجه قاب تصویر را به خود معطوف میکنند با این حال، شخصیت محوری، خورشید است. کسی که میخواهد زندگی شرافتمندانهای داشته باشد و تا پیش از آن که پاپوش بزرگتری برایش دوخته شود، مقداری پول به دست بیاورد تا زندگی خانوادهاش را تامین کند. او در این راه متحمل ریسکهایی میشود.
ناخدا ابتدا با لنجش، تعدادی فراری را که در ترور حسنعلی منصور سهم داشتهاند به دبی میرساند و سپس میخواهد با تبعیدیها هم همین کار را بکند که نقشه طبق برنامه پیش نمیرود...
محمود در شبح کژدم
در همین سال، شبح کژدم، از ساختههای درخشان «کیانوش عیاری» هم اکران شد. قهرمان این فیلم، جوانی به نام محمود با بازی «جهانگیر الماسی» ست که سودای فیلمساز شدن را در سر میپروراند. او فیلمنامهای که به تازگی نوشته است را نزد یک تهیه کننده میبرد. تهیه کننده به دلایل واهی از سرمایهگذاری روی فیلمنامه او سر باز میزند. محمود سرخورده تصمیم میگیرد، برای تامین مخارج ساختن فیلم، داستان فیلمنامهاش را در عمل اجرا کند. قصه در مورد جوانی ست که از یک طلافروشی دزدی میکند. مرد پس از رسیدن به هدفش به دوستش نارو میزند و پولها را برای خود برمیدارد.
اجرای نقشه با چالشهایی همراه است اما نهایتا به سرانجام میرسد. محمود مانند قهرمان داستانش، دوستش را ترک میکند. از این جا برادر محمود (ناصر آقایی)، که سناریوی او را خوانده است، وارد عمل میشود و تلاش میکند جلوی محمود را بگیرد.
باید توجه داشت قهرمان لزوما «آدم خوبه» داستان نیست. چه بسیار داستانهایی که قهرمانشان، کاری خلاف وجدان انجام میدهد. برای نمونه سریال بریکینگ بد را به خاطر بیاورید. قهرمان بد هم مانند قهرمان شرافتمند، همذات پنداری مخاطب را برمیانگیزد. در شبح کژدم هم محمود علیرغم آن که هدفی مغایر با عرف و اخلاق دارد، قهرمان فیلم محسوب میشود. قهرمانهای بد معمولا برای فرار از ممیزی، در پایان فیلم، متنبه یا کشته میشوند.
هامون
«حمید هامون»، کاراکتر پرآوازه فیلم هامون، ساخته «داریوش مهرجویی» ست. فیلمی که در سال 1368 ساخته شد و حرف و حدیثها پیرامونش هنوز هم ادامه دارد. اگر کنشگری را مولفه اصلی قهرمان بدانیم، اصلا نمیتوانیم هامون را قهرمان به حساب بیاوریم. زیرا او هیچ کاری نمیکند. تنها فکر میکند و در بهترین حالت حرف میزند. مردم در مورد هامون به دو دسته طرفدار سرسخت و مخالف سرسخت تقسیم میشوند.
حمید هامون با بازی «خسرو شکیبایی»، قهرمانی درونگراست که زندگیاش را در فضای رویا-کابوسگونه فیلم مرور میکند. مشکلاتش با همسرش، مهشید، بخشی از گرفتاریهای او را تشکیل میدهد اما کشمکش اصلی او با خودش است. او در پی خواستهای نهچندان روشنش رفتارهای دیوانهواری بروز میدهد. خسرو شکیبایی برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد.
گرچه همه فیلم به هامون اختصاص دارد، او هم یک قهرمان کلاسیک و تمام عیار نیست. نریشنهای طولانی از افکار هامون، فیلم را به ادبیات نزدیک میکند و از سینما دور.
کلاهقرمزی در کلاهقرمزی و پسرخاله
در اولین سالهای دهه هفتاد یکی از بهترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای سینمایی ایران در ژانر کودک و نوجوان ساخته شد. کلاهقرمزی؛ فیلمی مدیون تلویزیون به کارگردانی «ایرج طهماسب». باید بدانیم قهرمان، محدود به هیچ ژانر و رده سنی خاصی نیست. اتفاقا در تولیداتی با مخاطب هدف نوجوانان، به خاطر میل شدید این گروه سنی به قهرمان سازی ذهنی از خود و در نتیجه همذات پنداریای که با شخصیتهای محوری دارند، حضور قهرمان از اوجب واجبات است.
کلاهقرمزی، کودکی ست که به خاطر شیطنتهایش از مدرسه اخراج میشود. سرخورده، به دنبال شغلی میگردد اما موفق نیست. به طور اتفاقی توجهش به تلویزیون و مجری مورد علاقهاش جلب میشود. به امید حضور در تلویزیون به تهران میرود و با کمک پسرخاله آقای مجری را پیدا میکند. کلاهقرمزی، صادقانه میکوشد خود را در دل او جا کند و مشکلات زندگی شخصیاش را از سر راه بردارد. کوششی که نه تنها عموما بیثمر است، بلکه کار را خرابتر هم میکند.
کلاهقرمزی، قهرمانی بی شائبه است. او خواستهای مشخص دارد و بیش از توانش (!) برای آنچه مستقیم یا غیر مستقیم به خواستهاش منتج میشود تلاش میکند.
صادق در لیلی با من است
در سال 1374، "کمال تبریزی" یک کمدی جنگی ساخت. نقش قهرمان لیلی با من است، نقش «صادق مشکینی» را پرویز پرستویی بازی میکند. او فیلمبردار تلویزیون است و به خاطر دریافت وامی که برای ساخت خانهاش احتیاج دارد، مجبور است به جبهه برود. جایی که قصد دارند مستندی در مورد اسرای عراقی بسازند. روبرو شدن صادق با جنگ، به عنوان بزرگترین ترسش از او یک قهرمان جذاب و کمیک میسازد.
از نقاط قوت فیلم جنگی ایرانی قدیمی لیلی با من است، باید به مضمون آن، یعنی ترس از مرگ اشاره کرد. ترس شناخته شدهای که باعث همذات پنداری بیشتر مخاطب با صادق میشود. صادق برای در امان ماندن از مناطق هولناک جنگی، کارهای احمقانهای میکند که بار کمدی فیلم را به دوش میکشند. تحول او از ویژگیهای مهمی ست که سفر قهرمانیاش را کامل میکند.
علی در بچههای آسمان
بچههای آسمان، به کارگردانی «مجید مجیدی»، در سال 1375 ساخته شد. فیلمی که برنده چند جایزه معتبر بین المللی و نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان (1998) شد.
علی، کفشهای خواهرش زهرا را از دست میدهد. آنها از خانوادهای ضعیف هستند و توان خرید کفش دیگری را ندارند؛ به همین خاطر برای مدتی علی و زهرا از یک کفش برای مدرسه رفتن استفاده میکنند. مسالهای که باعث میشود علی دیر به مدرسه برسد. قهرمان فیلم، علی، تصمیم میگیرد با شرکت در مسابقه دویی که جایزه نفر سومش یک جفت کفش ورزشی ست شرکت کند. در روز مسابقه او چنان تلاش میکند که به جای سوم، اول میشود!
برخلاف امیرو در دونده، تلاش علی فقط برای مبارزه با زندگی نیست. علی در عین حال، از دویدنش هدفی ملموس هم دارد. یعنی به دست آوردن یک جفت کفش ورزشی. همین تفاوت باعث میشود داستان بچههای آسمان و قهرمانش، کیفیت بالاتری پیدا کند.
حاج کاظم در آژانس شیشهای
پرویز پرستویی در آژانس شیشهای ابراهیم حاتمی کیا هم نقش قهرمان داستان را بازی میکند. این فیلم در سال 1376 ساخته شد. آژانس شیشهای، مورد پسند بسیاری از منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. فیلمی که بخشی از جذابیتش را بدون شک مدیون قهرمان فعال و شجاعش، «حاج کاظم» است. کسی که قهرمان بودن را انتخاب نمیکند اما در شرایطی قرار میگیرد که جز کنشگری راهی پیش رویش نیست. آتشفشانی خاموش است که پس از سالها دوباره فوران میکند.
حاج کاظم، رزمنده سابق که همرزمش، عباس (حبیب رضایی) را در آستانه مرگ مییابد، تصمیم میگیرد او را برای معالجه به خارج از ایران ببرد. او نمیتواند هزینههای سفر را تامین کند در نتیجه ناچار میشود در یک آژانس هواپیمایی عدهای را گروگان بگیرد...
تا به اینجا تعدادی از قهرمانهای به یاد ماندنی سینمای ایران را مرور کردیم. در بخش بعدی این مقاله به ماندگارترین قهرمانهای دهه هشتاد تا به امروز خواهیم پرداخت.
مقالات مرتبط:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فقط من امیرو رو یادمه=)))