ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

تحلیل روانشناسی سریال Squid Game – پیچیدگی شخصیت‌های انسانی

سریال Squid Game، یک سریال کره‌ای جدید از پلتفرم نتفلیکس است که این روز‌ها تقریبا در تمام دنیا طرفدار پیدا کرده و روز به روز تعداد تماشاگران آن در نتفلیکس بیشتر می‌شود. این سریال، با ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۱۹ مهر ۱۴۰۰ | ۲۰:۳۰

سریال Squid Game، یک سریال کره‌ای جدید از پلتفرم نتفلیکس است که این روز‌ها تقریبا در تمام دنیا طرفدار پیدا کرده و روز به روز تعداد تماشاگران آن در نتفلیکس بیشتر می‌شود. این سریال، با داستان عجیب خود و شخصیت‌های به شدت عمیق و درگیر کننده، حرف‌های عمیقی برای گفتن دارد؛ در این مقاله به سوال‌های مهمی که ممکن است برای شما در طول سریال پیش بیایید پاسخ می‌دهیم. با تحلیل روانشناسی سریال Squid Game همراه ویجیاتو بمانید.

  • چرا جی یونگ، هم تیمی بخت برگشته سبیوک در تیله بازی خودش را فدا می‌کند؟
  • چرا چو سانگ در ابتدا آدم خوبی معرفی می‌شود اما در طول بازی به علی خیانت می‌کند؟
  • چرا جی هون (شخصیت اصلی) انقدر به دیگران اهمیت می‌دهد و سرنوشت آن‌ها برایش مهم است؟

برای پاسخ به این سوال‌ها، این مقاله را تا انتها بخوانید.

تحلیل روانشناسی سریال اسکویید گیم


شخصیت‌های انسانی در Squid Game

چیزی که در این مقاله با آن سر و کار داریم، شخصیت‌های انسانی و ساختار پیچیده و عمیق آن‌ها است. سریال Squid Game قبل از هر چیزی در زمینه شخصیت پردازی و سخن گفتن از عمق شخصیت‌ها موفق عمل کرده و توانسته به بهترین شکل واقعیت شخصیت‌ها را در قالب 9 قسمت نشان دهد.


بیشتر بخوانید:

اگر سریال Squid Game را دوست داشتید باید چه عناوین دیگری تماشا کنید؟

خالق سریال Squid Game هنگام فیلم‌برداری شش دندان خود را از دست داد


در سراسر این 9 قسمت ما با شخصیت‌هایی سر و کار داریم که هر لحظه اقدام‌های عجیب و صد البته منحصر به فردی انجام می‌دهند، چیزی که این سریال را هیجان انگیز می‌کند، همین بحث منحصر به فرد بودن هر تصمیم و عمل است. این یعنی ما حتی وقتی که خودمان را جای شخصیت‌ها بگذاریم، نمی‌توانیم عمل آن‌ها را پیش بینی کنیم. و اگر هم حدسی بزنیم، ممکن است خلاف آن ثابت شود. شخصیت انسانی یعنی همین موضوع.

چیزی قرار است در این مقاله اتفاق بی افتد، بحث در مورد اقدام‌های عجیب و غیر قابل پیش بینی شخصیت‌ها و تحلیل روانشناسی آن‌ها است. اما قبل از اینکه سراغ هسته اصلی مقاله برویم، خوب است با چند اصطلاح و نظریه که قرار است از آن در این مقاله استفاده کنم آشنا شوید. اگر هم علاقه‌ای به این موضوع ندارید، مستقیم سراغ بخش تحلیل روانشناسی سریال squid game بروید.

سریال squid game

نظریه فروید در مورد ساختار شخصیت

از جنجالی‌ترین نظریه‌ها در مورد شخصیت شناسی، نظریه اعجاب انگیز فروید است. او در یک تقسیم بندی ماهرانه، ساختار شخصیت را تعریف می‌کند و دلیل رفتار‌های قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی انسان را توضیح می‌دهد.

از نظر فروید، شخصیت‌های انسانی همگی از سه بخش تشکیل شدند؛ در واقع این سه بخش هستند که وجوه مختلف شخصیت‌ها را می‌سازند.

اولین بخش هر شخصیتی، اید درونی آن شخصیت است. اید در واقع همان شخصیت حریص، شهوت پرست و یا ضد قهرمان درونی انسان‌ها است. اید مجموعه‌ای از امیال و غرایز انسان‌ها است که درون یک قفس به نام خویشتن داری و رعایت عرف زندانی شدند.

به قول بعضی از طرفداران فروید، اگر انسان را به حال خودش رها بگذارید و به او بگویید هیچ قانونی وجود ندارد و گناهی هم نوشته نمی‌شود، اید خودش را نشان می‌دهد. سرکش‌ترین بخش هر انسانی نیز اید آن شخصیت است.

اید یا نام دیگرش نهاد، پیوسته بر اساس اصل لذت عمل می‌کند، برای او عرف، آبرو، نیکی و خیر خواهی اهمیتی ندارد، او تنها به لذت و ارضای روح غیر اخلاقی‌اش فکر می‌کند.

دومین بخش هر شخصیتی از نظر فروید ایگو یا همان خود است. ایگو برگرفته از قوانین جامعه، عرف، خویشتن داری و دیگر عناصر جامعه است. ایگو، وجه منطقی هر شخصیت است. او تلاش می‌کند تا غرایض و امیال اید را درون یک قفس قرار دهد تا بتواند در جامعه زندگی کند. اما او هیچ وقت نمی‌تواند کنترل کامل روی اید داشته باشد. هر وقت که اید تحریک شود، بدون توجه به ایگو بیرون می‌زند و همه چیز را خراب می‌کند.

در واقع وظیفه اصلی ایگو، شناسایی زمان مناسب برای ارضای روح درونی اید است. او باید وقت مناسب را در یابد و در جایی مناسب انرژی برگرفته از اید را تخلیه کند تا از طغیان ناگهانی اید جلوگیری کند. ایگو واقعیت هر چیزی است، او نه کاملا بد است و نه کاملا خوب، ایگو همان تعادل و اصل واقعیت است.

نقد سریال squid game

سومین بخش هر شخصیتی، سوپر ایگو است. همانطور که از نامش پیداست، این بخش در واقع یک چیز فراتر از ایگو و یا اصل حقیقت و منطق است؛ سوپر ایگو، بخش آرمانی و عرفانی شخصیت است. او شامل مجموعه‌ای از ویژگی‌های نیک و اهدافی خیر خواهانه است که بر اساس دو عنصر وجدان و اعتقادات عمل می‌کند.

نیرو محرکه سوپر ایگو وجدان است. وقتی شخصیت سعی می‌کند تا آدم فعال و بدرد بخوری باشد و همچنین سعی می‌کند تا خرابکاری‌های اید را جبران کند، در واقع درحال گسترش بخش سوپر ایگو است. سوپر ایگو نه بر اساس لذت تصمیم می‌گیرد و نه بر اساس واقعیت، او بر اساس چیز‌های عمیق‌تری مثل آرمان‌ها، اعتقادات و وجدان تصمیم می‌گیرد.

اینکه شخصیت چه مقدار سوپر ایگویش رشد کرده، به نحوه تربیت او در دوران کودکی و روند تحولش بر می‌گردد. درد و رنج‌ها، مشکلات خانوادگی و شخصی، عاشق شدن و ازدواج، پدر یا مادر شدن، همه از عوامل تاثیر گذار روی روند شکل گیری سوپر ایگو هستند.

شخصیت‌ها در لحظات معمولی و روزمره، درحال استفاده از ایگو درونی هستند، آن‌ها ترجیح می‌دهند تا واقعیت را قبول کنند، اما در لحظات خاص و گاها سخت، بنا به ماهیت آن لحظات و همچنین روند تحول شخصیت، از اید یا سوپر ایگو خود استفاده می‌کنند.

نکته آخر، در مورد هویت واقعی شخصیت‌ها است. اینکه یک شخصیت واقعا چه هویتی دارد، تنها در صورتی مشخص می‌شود که او را در تنگنا قرار دهیم؛ انسان‌ها زمانی خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند که در عذاب و بحران باشند، آن وقت هر شخصیتی روی حقیقی و واقعی خودش را در واکنش به آن بحران نشان می‌دهد.

این تنگنا یا فشار، می‌تواند به خطر افتادن جان عزیزانش، به خطر افتادن آبرو، تجربه شکست عشقی و یا حتی گیر افتادن درون یک مسابقه 6 مرحله‌ای مرگبار باشد.

تحلیل روانشناسی سریال Squid Game

نقد سریال اسکویید گیم

اکنون که تا حدودی پیش زمینه اصل این مقاله را مطالعه کردید، بیایید برویم سراغ اصل ماجرا. در ادامه قرار است چندتا از مهم‌ترین شخصیت‌ها و رویداد‌های سریال Squid Game را زیر ذره بین قرار دهیم.

جی یونگ و بحران معنا

سریال بازی ماهی مرکب

جی یونگ همان شخصیت مظلوم و فداکاری است که در قسمت 6 سریال اسکویید گیم، برای نجات سبیوک عمدا در بازی باخت و حذف شد. اما دلیل این کار او چیست؟ در آن اوضاع که حتی شوهر به همسرش رحم نمیکند و همه برای بقا در تلاش هستند، چه محرکی این شخصیت را به سمت چنین فداکاری بزرگی تحریک می‌کند؟ جواب این سوال، با بررسی بیشتر شخصیت جی یونگ و استناد به نظریه فروید پیدا می‌شود.

شخصیت جی یونگ، در فاصله چند دقیقه‌ای که فرصت صحبت با سبیوک را داشت، چیز‌های زیادی را از زندگی خودش برای سبیوک تعریف کرد؛ اینکه چه زندگی تلخی داشته و چگونه پدر و مادر خود را از دست داده است. این صحبت تا جایی ادامه پیدا می‌کند که جی یونگ از سبیوک در مورد هدفش بیرون از بازی و با پول‌های جایزه می‌پرسد، او موقع پرسیدن این سوال خودش هم به جواب خودش فکر می‌کند، اما به نتیجه‌ای نمی‌رسد.

او در یک لحظه به این جواب رسید که دلیلی برای بقا ندارد و بقا بدون دلیل ارزشی نخواهد داشت. او در همان لحظات مرگبار، که بازیکن‌ها لحظه به لحظه حذف می‌شدند به رنج واقعی بحران معنا پی برد.

درونمایه‌ای که در مورد این شخصیت وجود دارد، می‌خواهد مفهوم بحران معنا را برای ما تداعی کند؛ و اینکه بقا باید پشتش معنا باشد، در غیر این صورت بقایی وجود نخواهد داشت. حتی اگر زنده هم باشیم، بدون معنا به آرمان بقا نمی‌رسیم.

squid game

در این وضعیت شخصیت جی یونگ از یک ایگو (واقع گرایی) به سوپر ایگو (آرمان گرایی) می‌رسد. او اکنون و در این لحظه ارزش واقعی را پیدا کرد؛ اینکه خودش را فدای کس دیگری بکند که دلیلی برای بقا دارد. در نتیجه سراغ بُعد آرمانی و قهرمانی خود رفت، اما چرا؟ چرا از بین این همه شخصیت، او راه فداکاری را پیش گرفت، و هم زمان شخصیت دیگری در حال شیره مالیدن سر رغیبش بود تا به بقا برسد؟ چون بحران معنا حتی در لحظات قبل از مرگ هم می‌تواند ترسناک باشد و او سریع‌ترین راه را برای معنا یابی که همان فداکاری باشد انتخاب کرد.

این همان عمق شخصیت‌ها و نحوه استفاده آن‌ها از اید (لذت طلب) ، ایگو (واقع‌گرا) و سوپر ایگو (آرمان‌گرا) است.

اینکه شخصیت از بخش سوپر ایگو یا اید خود استفاده می‌کند به گذشته او و اتفاق‌هایی گذرانده بر می‌گردد.

چو سانگ؛ تخلیه روانی اید

تحلیل روانشناسی سریال squid game

یکی از عمیق‌ترین شخصیت‌های سریال که حرف‌های بسیار زیادی برای گفتن دارد و کلی نکات فلسفی و روانشناسی درونش نهفته است، شخصیت چو سانگ است.

شخصیت چو سانگ، در ابتدا به عنوان یک فرد تحصیل کرده، موفق و اهل زندگی معرفی شد که مادرش شدیدا به او افتخار می‌کند. او بین اعضای خانواده و فامیل به عنوان هوش برتر شناخته می‌شود. چنین شخصی حتی اگر گاهی اوقات لازم باشد که آدم بدی باشد، نمی‌تواند، زیرا از این می‌ترسد که خانواده‌اش او را طرد کنند.

او به احتمال زیاد خانواده سخت گیری داشته و مجبور بوده به حرف آن‌ها بدون قید و شرط عمل کند و نیاز‌ها و امیال درونی‌اش که گاهی لازم بود از راه درست بر آورده شوند، پس می‌زده و در نتیجه به مرور زمان، انرژی اید (لذت طلبی) مانند یک عقده در وجود او رشد کرده است.

او با فنون مختلف تمایلات اولیه خود را واپس زده و این کار برای او تبدیل به یک عادت شده، حتی وقتی که یک تمایل نیکو و خوب مثل عاشق شدن به او سر بزند، او بازهم آن را واپس می‌زند، زیرا این کاری است که در کودکی و نوجوانی مجبور به انجامش بوده.

با واپس رانی بیش از حد و طولانی مدت، اید شدیدا حساس و سرکش می‌شود و در یک لحظه برای آزاد شدن از قفس حیا شدیدا تلاش می‌کند. در نتیجه وضعیتی به وجود می‌آید که به آن تخلیه روانی شدید عاطفی یا به اصطلاح کاتارسیس می‌گویند.

در این وضعیت، او هر چقدر هم ویژگی‌های خوبی داشته باشد، بازهم یک بمب ساعتی در وجود خود دارد که ممکن است با یک تحرک کوچک، منفجر شود و همه چیز را خراب کند. در نهایت این اتفاق افتاد و باعث شد چو سانگ میدان را به اید( لذتی طلبی) بسپارد و تمام سرمایه، پول و زندگی خود را از دست بدهد.

در واقع این موضوع درون شخصیت چو سانگ تبدیل به ویژگی اصلی او شده؛ او مدت‌ها زحمت می‌کشد و برای خودش زندگی می‌سازد اما به علت اینکه یاد نگرفته انرژی اید درونی خودش را تخلیه کند، مجبور می‌شود تا بی پروا همه چیز را با آزاد سازی اید خراب کند.

اما به هر حال او در مواقعی که اید درونی‌اش را زندانی می‌کند، آدم خوبی است. مثل زمانی که برای علی غذا می‌گیرد و پول کرایه اتوبوسش را به او می‌دهد که تا آن سر شهر پیاده نرود.

زمانی که چو سانگ وارد بازی می‌شود، با محیطی روبه رو می‌شود که همه درحال تلاش برای بقا هستند و هدف این بقا پول است، پول بسیار زیاد. او بین کسانی بازی می‌کند که برای زنده ماندن یکدیگر را می‌کشند، بنابراین او دلیلی برای نگه داشتن اید در قفس نمی‌بیند، به علاوه اینکه او این عقده را درون خود دارد و تشنه خراب کاری است.

در نهایت در قفس را باز می‌کند و بقا را به اید درونی‌اش می‌سپارد؛ نقاب خویشتن داری که عینکش بود را در می‌آورد و بدون پروا و ترس از طرد شدن، راه بقا را با روش‌های خشن و فریب کاری دنبال می‌کند.

squid game netflix

از بحث اید و ایگو که بیرون بیاییم، متوجه می‌شویم که چو سانگ علاوه بر بحث بالا، بر خلاف جی یونگ برای بقا دلیل‌های زیادی دارد. او که احتمالا در گذشته زیر سلطه خانواده‌اش بوده، اکنون هم نظر آن‌ها برایش اهمیت زیادی دارد، او دوست دارد که واقعا مادرش به او افتخار کند و این افتخار واقعی باشد.

بنابراین بقا و زنده ماندن با آن پول‌ها، برایش معنا دارد و دلیلی نمی‌بیند که خودش را فدای کسی کند، او حتی اگر هم واقعا در بازی‌ای ببازد، با فریب کاری زنده می‌ماند تا بتواند به آن معنایی که در بیرون از بازی دنبالش می‌گردد برسد.

مسئله دیگری که در مورد شخصیت چو سانگ وجود دارد، بحث استفاده از مکانسیم‌های دفاعی است. مکانیسم‌های دفاعی، در واقع ساز و کار‌هایی هستند که عذاب وجدان، فشار و درد‌های ناشی از اید درونی را تا حدودی کم می‌کنند؛ دقت کنید که این ساز و کار‌ها راه حل دائمی نیستند، بلکه فقط مقداری شخصیت را از وضعیت بحرانی کشمش خارج می‌کند و کاری می‌کند که روی موضوع متمرکز بمانند.

شخصیت چو سانگ، برای خلاص کردن خود از عذاب وجدان و قانع کردن خودش، از مکانسیم‌های دفاعی استفاده می‌کند. فلسفه شخصیت او، این است که همه چیز را خراب کند و در نهایت برای خراب کردنش دلیلی به ظاهر عاقلانه بی آورد. مثل قاتلی که برای تسکین عذابش و توجیه اید درونی‌اش، بهانه می‌آورد که شخص مقتول آدم بدی بوده.

در یکی از سکانس‌های سریال چو سانگ بابت کشتن سبیوک، شروع به دلیل و بهانه آوردن می‌کند و می‌گوید به درد او پایان داده و او را راحت کرده است. به این وضعیت در مکانسیم‌های دفاعی، دلیل تراشی می‌گویند. هدف این مکانسیم دفاعی تنها قانع کردن دیگران نیست، بلکه قانع کردن خود شخصیت است.

جی هون؛ ارزش طلبی در دوست داشتن دیگران

squid game series

شخصیت اصلی سریال بازی اسکویید، نسبت به دیگر شخصیت‌های سریال، سوپر ایگوی فعال‌تری داشت. این موضوع از همان ابتدای سریال مشخص بود، مثل زمانی که بعد از اولین برخوردش با سبیوک، با اینکه دنبال او بودند، صبر کرد و او را بلند کرد و سپس به فرار کردن ادامه داد، یا زمانی که گربه گرسنه‌ای دید و به او غذا داد. و کلی مثال دیگر.

ذات شخصیت جی هون، ذاتی نیکو و خیر بود، اما در رونشناسی چیزی به اسم خوش ذات بودن ازلی و بدون دلیل نداریم؛ در روانشناسی همه چیز باید دلیلی داشته باشد، حتی اعمالی که به ظاهر بی دلیل هستند، دلیلی برای خود دارند.

رایج‌ترین دلیلی که می‌تواند کار‌های خوب را توجیه کند، بحث اعتقادات و ایمان به بهشت و جهنم است. اما بیایید فرض کنیم که جی هون اعتقادی به این موضوع ندارد؛ در آن وضعیت، باید دنبال دلیل دیگری بگردیم که ویژگی‌های خوب او و اینکه چرا انقدر به اطرافیانش اهمیت می‌دهد را پیدا کنیم.

بیایید با یک سوال شروع کنیم، جنس ویژگی‌های خوب جی هون از چیست؟ یعنی چه نوع خوبی می‌کند؟ جنس خوبی‌های جی هون از نوع اهمیت دادن به دیگران است؛ از دخترش گرفته تا یک گربه خیابانی و یک پیر مرد بیمار. او در واقع تشنه اهمیت دادن به دیگران است و اینگونه است که احساس ارزشمندی پیدا می‌کند.

او احتمالا در سنین پایین ازدواج کرده، زیرا شدیدا نیاز داشته که به یک نفر اهمیت دهد؛ اما به دلایلی نتوانسته اید درونی خودش را کنترل کند. با رفتار بد، همسر و دخترش را از خودش دور می‌کند. اما همچنان او به دختر خود اهمیت می‌دهد و نیاز شدیدی دارد تا او را دوست داشته باشد.

شاید علت اینکه در هنگام شروع بازی دوم اصرار به تشکیل تیم کرد، ارضا کردن این نیاز به اهمیت دادن به دیگران و قبول کردن مسئولیت آن‌ها بود. اما این تنها یک آرمان است و یک نفر نمی‌تواند مسئولیت همه عزیزانش را گردن بگیرد؛ او از این موضوع آگاه نبود و در نهایت از همان جا ضربه خورد.



تحلیل روانشناسی سریال squid game

اما در پیدا کردن دلیل اینکه چرا باید یک نفر انقدر دوست داشتن دیگران برایش اهمیت داشته باشد، باید برگردیم به گذشته‌های دور. در اینجا می‌توانیم از میان دلایل متعدد به یکی از این آن‌ها اشاره کنیم.

دلیل این است که، شاید جی هون در کودکی به طرحواره نقص و شرم (توضیح در ادامه) دچار بوده و اکنون این احساس نیاز را دارد که باید به خودش ارزش دهد. طرحواره نقص و شرم یعنی قبول کردن نوعی نقص و ایراد درون خود و مورد تمسخر گرفتن به واسطه آن نقص و ایراد. این نقص هم می‌تواند جسمی مثل نوعی معلولیت باشد و هم می‌توان روحی مثل درونگرایی بیش از حد و ناتوانی در برقراری ارتباط باشد.

لزوما نباید این نقص واضح باشد و یا حتی وجود داشته باشد، گاهی شخصیت به دلایلی مثل شکست‌های متعدد، سخت گیری بیش از حد والدین و طرد شدن توسط آن‌ها، به خودش تلقین می‌کند که نقص دارد. به احتمال زیاد شخصیت جی هون با تلقین، طرحواره نقص و شرم را به خودش منتقل کرد.

نقص و شرم باعث کاهش شدید عزت نفس می‌شود و شخصیت ارزش خودش را پایین می‌آورد و از بحران بی ارزشی و بی کفایتی رنج می‌برد. در نتیجه به صورت ناخودآگاه شروع به کسب ارزش از روش‌های دیگر می‌کند. شاید جی هون برای جبران احساس بی ارزشی خود در دوران کودکی، اکنون به دیگران اهمیت می‌دهد. دوست داشتن دیگران و قبول مسئولیت‌های آنان، به او احساس مفید بودن می‌دهد و احساس بی ارزشی که در گذشته داشته را جبران می‌کند.

سخن آخر

هر چقدر هم که از درونمایه‌هایی که درون شخصیت‌های سریال Squid Game پنهان شدند بنویسم، بازهم حرف‌هایی برای گفتن می‌ماند. اما هسته اصلی این درونمایه‌ها، به یک چیز بر می‌گردد، طبیعت بسیار پیچیده شخصیت‌های انسانی. هر شخصیتی با اینکه ساختار کلی یکسانی دارد، اما محتوای هر کدام با دیگری متفاوت است، حتی اگر شاهد رفتار‌های مشابه باشیم، دلایل متفاوتی وجود دارد.

شخصیت‌های سریال اسکویید گیم اکثرا دنبال بقا هستند، اما دلایل آن‌ها متفاوت است و هر کدام به دلایل منحصر به فرد برای بقا تلاش می‌کنند.

نوبت شماست، نظر خودتان درباره این سریال و شخصیت‌های آن را زیر این مقاله بنویسد و در بحث شرکت کنید.

اگر هم این سبک مقالات را دوست دارید، پیشنهادات خود را زیر همین مقاله در قسمت نظرات بنویسید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (30 مورد)
  • mahdinrz79
    mahdinrz79 | ۲۴ مهر ۱۴۰۰

    تحلیل واقعا خوبی بود مکانیسم های دفاعی نظریه فروید رو آگاهی داشتم ولی اید ایگو سوپر ایگو رو به چیز هایی خونده بودم ولی خیلی کامل و پر پیمون و مفید بود سپاسگزارم

  • Amirali2050
    Amirali2050 | ۲۲ مهر ۱۴۰۰

    سریال خوب و پر عمقی هست.تحلیل شما هم عالی بود.ولی فکر میکنم می‌خوان روی ذهن ما تاثیر منفی بزارن مثل شستشو شوی مغزی هست ولی به دلیل عمق و، داستان به سریال جذب میشید.

  • z-o
    z-o | ۲۲ مهر ۱۴۰۰

    اید,ایگو و سوپر ایگو در واقع همان نفس اماره,لوامه و مطمئنه هستند.

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۲ مهر ۱۴۰۰

      شاید یه سری شباهت داشته باشن ولی دقیقا مثل هم نیستن. مرسی از نظرت

  • Yasmin5
    Yasmin5 | ۲۱ مهر ۱۴۰۰

    سلام، خیلی تحلیلتون برام جالب بود. واقعا آدم از این نقطه نظر به مسائل نگاه کنه خیلی چیزها رو می‌تونه درک‌کنه. کاش بیشتر مطلب بزارین

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۱ مهر ۱۴۰۰

      ممنون که مطالعه کردی. حتما مطالبی که پیشنهاد بدید نوشته بشه می ذارم تو لیست

  • Spongbob-
    Spongbob- | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    سریالی کوتاه و مفید!
    برخلاف فیلم‌هایی که ۳۰ فصل دارن و بی معنی ان

  • Amir-mohammad
    Amir-mohammad | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    سریال جذابییه وقتی قسمت اولو دیدم نتونستم دست بردارم فرداش همه قسمتاشو دانلود کردم دیدم (این سریال کره رو یه سطح برد بالا تو عرصه فیلم و سریال)

  • Mehryad
    Mehryad | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    باید spoiler alert میذاشتید برای کسایی که هنوز کامل ندیدن سریالو

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۱ مهر ۱۴۰۰

      دیگه از عنوانش مشخصه وقتی می نویسیم تحلیل روانشناسی یعنی دل و روده سریال رو قراره بریزیم بیرون

  • Mehryad
    Mehryad | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    باید spoiler alert میذاشتید

  • Ambamiramir
    Ambamiramir | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    آقا من سریال رو کامل دیدم بنظرم بیشتر قصدش این بود که انسانیت رو به چالش بکشه

  • SBH
    SBH | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    امممم پس چرا اسمم عوض نشد؟

    • Spongbob-
      Spongbob- | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

      برا همه همینجوریه برا هیچکی عوض نمیشه

  • SBH
    SBH | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    عالی بود عالی خیلی جذاب و زیبا

    پ ن :من همون کاربر SBH هستم که پس از مدتی دیگه اسممو به ایمان اکرمی فن تغییر دادم???

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۱ مهر ۱۴۰۰

      ممنون که مطالعه کردی. خوشحالم که خوشت اومد

  • Dreamer
    Dreamer | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    به نظرم برای تحلیلش از روانشناسی کارل یونگ استفاده بشه خیلی ملموس تره.
    مطالب یونگ کاربردی تر هستند. سینما و داستان و همه چیز رو میتونه فرمول بندی کنه. ایده هایی مثل آرکیتایپ ها، نیمه تاریک، پرسونا، آنیما آنیموس
    فکر نمیکنم کارگردانی باشه که از نظریه های یونگ در کارش استفاده نکنه.

    ویژگی‌ خوب جی هون. اتفاقا سر همین صحنه ای که عکسشو گذاشتین به این موضوع فکر کردم. چرا اون شیرینی رو لیس زد. پیامش چی بود
    من تا قسمت 3 دیدم. ولی متوجه شدم خوبی جی هون لذت بردن از لحظه هاست. به گذشته و آینده خیلی وابسته نیست.
    توی اون شرایط مرگ و اضطراب تونست هم لذت ببره و هم مسیرش هموار بشه
    دقیقا مثل دنیای خودمونه. هرچی بیشتر سخت بگیری بد تر میشه. باید به نوعی شل کنی ?
    برای همین شعرای ما همش میگن می بخور و لذت ببر. بخصوص خیام که اشعارش توی جیب سربازان جنگ جهانی اول و دوم بود.

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

      ممنون از نظرت. اره در کل توی فیلم‌های زیادی از نظریه های روانشناسی استفاده میشه. کارل یونگ هم به نوبه خودش نظریه های کاربردی داده که از همون اول توی نمایشنامه ها و فیلم های دهه نود میلادی استفاده شده. ولی خب اگر بخواییم عمیق تر در مورد موضوع صحبت کنیم و از وجه تاریک انسان ها حرف بزنیم و نفوذ کنیم تو دل شخصیت. هیچ گزینه بهتر از فروید حداقل برای من نیست. چون فروید دقیقا از چیز هایی صحبت می کنه که خیلی ها جرات صحبت کردنش رو نداشتن. ولی خب این ارزش نظریه های یونگ رو پایین نمیاره، توی مقاله های تحلیل شخصیت هم از نظریات یونگ استفاده کردم ، از آلفرد آدلر استفاده کردم، رولو می هم تقریبا تو اکثر مقاله های تحلیل شخصیت بوده، اریک اریکسون هم با نظریه کشمکش هنجاریش که دیگه تقریبا به همه شخصیت ها مربوطه.

      • Dreamer
        Dreamer | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

        آخه با تحقیقاتی که کردم متوجه شدم روانشناسی یونگ خیلی بسط داده شده و محدود به دهه خاصی نیست. فرمولی که درست کرده رو بقیه ادامه دادن. ولی کار فروید و اصطلاحاتی که ازش گفتین رو زیاد نشنیده بودم. بخصوص همین تعریفش از ایگو. توی پادکست ها و جاهای مختلف یوتویوب که میگردم همیشه از یونگ هست که قابل فهم و کاربردی تره. نظریه هاش دیگه جا افتاده و همیشه استفاده میشه.
        توی پادکست های الن واتس هم زیاد بهش اشاره میکنه.
        خود الن واتس توی عمق هر چیزی میره اونم بدون فروید ?. حالا شاید یکی دو جا گفته من یادم نیست.
        اصن یونگ با فروید به مشکل خورده بودن. توی یوتویوب ببین یونگ میگه فروید ذهنش روی یه چیزی قفل میکرد دیگه همون بود ول نمیکرد.? بعد اختلاف پیدا کردن.Face To Face - Carl Gustav Jung (1959)

        مثلا کلکتیو مایند که به نظرم بهترین قسمت نظریه یونگ هست که همه جا نفوذ کرده. جدیدا با نظریه مورفیک رزونانس آشنا شدم که ادامه همین کلکتیو مایند یا آگاهی جمعی یونگ هست. توی بازی neir atomata این رزونانس و اگاهی جمعی رو کاملا میشه حس کرد.
        و خیلی موارد دیگه
        Carl Jung and the Archetypes - Dr Kevin Lu, PhD
        این هم به طور خلاصه و مفید نظریه های یونگ رو کنفرانس میده.

      • Dreamer
        Dreamer | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

        راستی در باره نیمه تاریک
        توی یکی از سخنرانی های جردن پیترسون داشت میگفت اگر یونگ رو خوندی و از نیمه تاریک نترسیدی یعنی متوجه نشدی. نیمه تاریک ریشه اش تا جهنم میره و هممون این پتانسیل رو داریم. نباید نادیده بگیریمش. مثل بازی griss که اول سعی میکرد بخشی از وجود خودش انکار کنه.
        حالا دارم "سایکو ناتس" بازی میکنم.کاملا میشه وارد مغز دیگران شد. اونجا کلکتیو مایند و نیمه تاریک نخودی حساب میشن ?. خیلی غنی هست.

  • Grand-magus
    Grand-magus | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    ابنم شده انگل

  • ubisuft
    ubisuft | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

    جال بود

  • catranacrossthekeyboard
    catranacrossthekeyboard | ۱۹ مهر ۱۴۰۰

    مقاله بسیار جالب

  • Doosty
    Doosty | ۱۹ مهر ۱۴۰۰

    ولی مردم متاسفانه زیاد به این چیزای سریال دقت نمیکنن

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

      مرسی که خوندی. مهم اینه که تو ذهنشون تاثیر می ذاره همون یکم تاثیر هم کفایت می کنه

  • Niyayesh-j
    Niyayesh-j | ۱۹ مهر ۱۴۰۰

    جالب بود
    با توجه به چیزی که گفتید من خودم ایگو هستم اگر اشتباه نکنم??
    از همین مقاله اما برای خانه کاغذی هم بزارید

    • Dreamer
      Dreamer | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

      من فروید رو نمیدونم ولی ایگو با تعریف امروزیش اصن خوب نیست. ?
      ایگو مجموعه چیزایی که اونا رو خود میدونیم. مثل مدرک و پول و مقام.
      اگر هویت اصلیمون رو با این چیز ها بدونیم، ناراحتی پیش میاد. چون همشون متغیر هستند و نمیشه در اونها ریشه کرد. دل آدم میشکنن
      میتونی توی کتاب نیروی حال مفصل بخونی. یه مثالش اینکه اگر به ماشینت خیلی وابسته بشی. به جای اینکه تو سوارش بشی اون سوارت میشه
      خود مغز و هوش هم همینطوریه. یعنی فقط ابزار ما هستند نه خود ما. ایگو ابزار ماست

      • ایمان اکرمی
        ایمان اکرمی | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

        نه اون معنی رو ما کاری نداریم. منظور از ایگو تو این مقاله همون شخصیت حقیقت گرا و خود حقیقی هستش که نه آرمانیه و نه شیطانی. اید نهاده، ایگو خود و سوپر ایگو فرا خود

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۲۰ مهر ۱۴۰۰

      مرسی که مطالعه کردی. و این که این چیز ثابتی نیست. به نظرم تو موقعیت های مختلف مجبور میشی از هر سه قسمت استفاده کنی. مهم اینه که یاد بگیری کی از کدوم استفاده کنی

  • mparsa
    mparsa | ۱۹ مهر ۱۴۰۰

    همون اول که شروع ش کردم به دیدنش میدونستم دارم یه شاهکار میبینم
    واقعا دوسش داشتم

مطالب پیشنهادی