بررسی فیلم The Highwaymen – کسی دیگر برای بانی و کلاید مرثیه نمیخواند
این نخستینبار نیست که داستان دزدی و غارتهای کلاید بارو و معشوقهاش، بانی پارکر دستمایه فیلمی میشود اما در فیلم «مردان بزرگراه» به کارگردانی جان لی هنکاک، تمام گانگستری این دو شخص از وجه و ...
این نخستینبار نیست که داستان دزدی و غارتهای کلاید بارو و معشوقهاش، بانی پارکر دستمایه فیلمی میشود اما در فیلم «مردان بزرگراه» به کارگردانی جان لی هنکاک، تمام گانگستری این دو شخص از وجه و جنبه دیگری روایت میشود و حرف از روایت شد؛ داستانی که چندبار روایت میشود، معمولاً باید در شیوه پرداخت و بدعت روایت خود، دقت بیشتری به خرج دهد چون از ابتدای فیلم، مخاطب داستان را میداند و لذت اولیه نقطه اوج برای او از بین رفته است. این جزئیات پرداخت و درام پرکشش است که او را تا آخر فیلم میخکوب یا دست کم، سرگرم میکند و سوال اینجاست؛ «مردان بزرگراه» به این مهم دست پیدا کرده است؟ برای جواب این سوال با بررسی این فیلم در ویجیاتو همراه باشید.
مانوس آریبا؛ نکات مثبت
از قضا روایت انتخابی نویسنده برای مردان بزرگراه، کلاسیک، باحوصله و اخلاقیست و هیچ شیوه بدیعی در داستانگویی فیلم یافت نمیشود (جز اینکه نقطه دید راوی به سمت مقابل میچرخد و داستان از دید مأمورانی روایت میشود که دنبال بانی و کلاید افتادهاند) اما فیلم به چیز دیگری توسل جسته است؛ به محتوا و اهمیت واقعیتهای محیطی.
بانی و کلاید از شهری به شهری دیگر میرفتند و بانکها و فروشگاههای مختلفی را مورد سرقت مسلحانه قرار میدادند و از کشتن سربازها و مأمورین ایالتی، ابایی نداشتند. این وقایع در طول سالهای 1931 تا 1934 رخ میداد یعنی مطابق با دورهای از رکود بزرگ اقتصادی نه تنها در آمریکا بلکه در سراسر جهان؛ پس زیاد هم بیراه نیست وقتی بفهمیم که بانی و کلاید جای اینکه از سوی مردم، دشمن و خلافکار خطاب شوند، تازه با عنوان «رابین هود» تحویل هم گرفته میشدند. مردم در وخامت بد اقتصادی تا گلو، گیر بودند و مقصر آن را کسی نمیدانستد جز دولتمردان پس صد در صد در نزاع میان دولت با هر خلافکاری، شانس بال و پر گرفتن خلافکار از سوی مردم رتبه بهتری داشت. این مضمونی است که در همان چند دقیقه ابتدایی فیلم، بر مخاطب دیکته میشود:
- تا حالا رابین هود برای چهار دلار و یک باک بنزین، از نزدیک به متصدیهای پمپ بنزین شلیک کرده؟
تکلیف روشن است. قرار نیست هیچ طمطراق کاذبی به گانگسترهای مورد نظر بخشیده شود. حتی دیالوگ مِینی گالت (با بازی وودی هارلسن) از موضع اخلاقی محتوا پرده برمیدارد:« فکر میکردم برای معروف شدن استعداد و مهارت مهمه!» نه تیراندازی به مردم. نه اینکه موضع سرزنشگرانهای از فیلم سر بزند، اتفاقا در سکانسهای متعددی به بانی و کلاید شدن، پرداخته میشود و حتی در جایگاه روانکاوانهتری، پروتاگونیستها هم با دستانی آغشته به خون معرفی میشوند.
بهتر است بگویم روایت مردان بزرگراه هم درونی است. در سکانسهای آغازین، متوجه میشویم که دو مأمور بازنشسته یعنی فرانک هیمر (با بازی کوین کاستنر) و مینی گالت در روزهای درخشان خود، دست به چه کشتارها نزدهاند و خودشان هم نسبت به این قتلها، نگرش مرعوبی دارند. گالت هر شب خواب مکزیکیهایی را میبیند که در جوانی کشته و فرض اصلی که کشمکش بین هیمر و گالت را نشان میدهد، از همین نشأت میگیرد. گالت نمیتواند به راحتی تصمیم بگیرد که چه کسی را باید کشت و چه کسی را نه. هیمر به این حد در انجام وظیفه خود سستعنصر نیست و شاید نقطه مقابل گالت باشد. همین مسبب بیاعتنایی هیمر به گالت میشود و همینطور عدم کارایی او را از پس خود میآورد. کنش شکلگرفته بین این دو، از دلایلی است که فیلم سر پا میماند و در آخر ایجاد هوش همکاری و بدست آوردن احترام متقابل که در پلان آخر بهصورت نمادین جلوهگر میشود، فیصلهای است به همین کنش. شاید این یک ضعف باشد که تحول کاراکترهای اصلی فیلم تا حد ظاهرسازی، ملموس نیست و اگر به اول فیلم نگاه کنیم و سپس به آخرش، دو کاراکتر ثابت داریم که نه در جایگاه اجتماعی و نه در ظاهر تغییری کردهاند و تغییر فقط محدود میشود به ساحت روانی.
اما داستان از این خطر آگاهی دارد و با چند پلان، نشان میدهد که هیمر و گالت، برای جایگاه و مال و منال دست به متوقف کردن بانی و کلاید نزدهاند و فقط برای عدالت است و بس. آنها مردانیاند از دنیای قدیم، هیچ توجیهی پیدا نمیکنند که باید دو قاتل زنجیرهای را در حد ستارههای سینما تحویل گرفت و همین محتوای مردان بزرگراه را عمیق میکند؛ یافتن پیشبینی حرکت دنیا به سویی که الان حضور دارد در رویدادی تاریخی و واقعی. دغدغه فیلم معطوف به این است که چرا مردم یک جامعه در ارزشگذاری، دچار اشتباه میشوند و پاسخ یک چیز است؛ نسل گذشته. این افراط امثال هیمر و گالت در کشتار خلافکاران به حرص اجرای قانون بود که تفریط مردم را نسبت به اعمال مأمورها به همراه داشت و دو مرتبه، افراط مردم در ساخت بتهای جدید. سکانس کارتبازی مأموران با حوصله محتوا را میشکافد و جان گرفتن توهم قهرمان بودن بانی و کلاید را به دوش نسل گذشته میاندازد که هیچ ارزشی برای انتقال به نسل بعد نداشت. نسل گذشته جای اینکه جلوی فقر بایستد و ارزشها را فراموش نکند، با زور باروت، گندکاریها را پوشاند. عجیب نیست بگوییم که ده سال بعد از این اتفاقات، جنگ جهانی دوم رخ داد و در ابعاد عظیمتر این مشکلات سر باز کرد.
سکانس مسرتبخشی نبود وقتی پدر کلاید بارو میگفت که پسرش بچگی در نظر داشت موسیقیدان بشود و الان گنگستری میان ایالتی است. به طور قطع، درستی و غلطی این گزارهها و ادعاهایی که مردان بزرگراه دارد، باید در مجالی جداگانه بررسی شود که شاید در روند آن، از حوزه سینما فاصله بگیریم و به تاریخ و جامعهشناسی هل داده شویم لیکن لحظاتی بود که از حیرت گالت نسبت به استقبال مردم از بانی و کلاید میخندیدم چون میدانستم که فیلمنامهنویس با ذهنی امروزی در گذشته و با کاراکتری تقریبا ساختگی، به وضعیت دنیای امروزی هم طعنه میزند! اینکه شهرت، زمانی در گرو داشتن مهارت بود و الان اینچنین نیست.
رخدادها در هم میپیچند؛ مرثیهای برای گانگستری
پیش از این یکبار در مطلب بررسی فیلم The Mustang گریزی زدم به اینکه از دل ژانر وسترن، نئو وسترن زاییده شد؛ در واقع متناسب با بحرانهای زمانه، نئو وسترن واکنشی به پیچیدهتر شدن دغدغههای دنیای امروز بود و نمیخواهم مسئله را فراتر از این ببرم اما مردان بزرگراه هم واکنشی است به فیلمهای گانگستری و مافیایی و دوره حکمرانی آنها بر سینما هالیوود. آنجا هم شکوهی به سلسه مراتب گانگسترها بخشیده میشود و خشونت بیرویه در دفاع از حق مظلوم که ممکن است در نهایت با مرگ ضد قهرمان داستان همراه باشد. خود این آثار مشکلی نداشتند چون با روند فرسایشی، شکوه ضد قهرمان در دل فساد ذوب میشد اما واکنش مخاطبان به این فیلمها که اغلب با قهرمانپروری این ضد قهرمانها ادامهدار بود، تأمل برنگیز است و شاید لحن مغموم و کنایی صحنههای آخر فیلم، صحهگذار این حرفها باشد؛ جایی که هزاران آدم برای مراسم خاکسپاری بانی و کلاید صف میکشند و هزاران هزار نفر هم بودند که در زمانی جلوتر، برای تماشای فیلمهای بعضا ضعیف گانگستری، صفهای خرید بلیت تشکیل میدادند.
رویدادهای اصلی دست و پا گیر؛ نکات منفی
مردان بزرگراه در حد داستانی که روایت میکند، اثر منظم و کمایرادی است. اینکه چنان اثری شاید تبدیل به شاهکاری بیبدیل نشود، همه برمیگردد به مضمون و دغدغهاش ولی باز با تمام این تفاسیر، چیزهایی وجود دارند که برای کلیت فیلم مشکلاتی ایجاد میکند و روی سخنم با برخی دیالوگها و به تبع آن، پلانهایی اضافی است که وقتی یک بار تماشای فیلم را به انتها میرسانید، متوجه این خصلتشان میشوید. در روایت کلاسیک و سهپردهای، دیالوگهایی وجود دارند که پیشاپیش لحن پایان و انتظارات مخاطب را تنظیم میکند (البته نه بسیار آشکار)؛ بیشتر برای اینکه اهمیت جزئیات در این بین بالاتر برود. بارها میبینیم که گالت و هیمر از شرارت دختری به کمالات بانی پارکر به بُهت میآیند و گالت در همان ابتدا اشاره میکند که تا به حال به دختری تیراندازی نکرده است. یا صحبت در مورد اینکه هیمر تیرهایی در بدنش است چون همیشه سپر بلای گالت میشده و او را نجات میداده است. همه اینها انتظاراتی میتراشند که شاید در آخر فیلم، گالت برای کشتن بانی پارکر تعلل کند و سپر بلا شدن هیمر، اینبار باعث مرگ او شود اما خیر، پایان فیلم وفادار به وقایع تاریخی است. نویسندگان مسیر ساخت درام را درست رفتهاند و به روایت کلاسیک کامل واقف بودهاند لیکن پایان فیلم، برای این پلان و پلانهای دیگری ارزشگذاری پایین قائل میشود.
در کنار اینها، مردان بزرگراه فیلمی پلیسی-جنایی جلوه میکند حال آن که بیشتر یک درام جامعهشناختی است و درام پُر کنش فیزیکی در آن کمتر جایگاهی دارد. این ضعف نیست اما متأسفانه از شکل و شمایل فیلم چنین وعده میرفت که باید به عنوان عناصر جداناپذیر، دنبال این صحنهها باشیم و خب همین ممکن است برای مخاطب، آزاردهنده باشد. حالا بماند که خیلی از مخاطبان به داستان بانی و کلاید و سرانجامشان واقفاند و ته این قایم باشکبازیها را از حفظاند.
جمعبندی؛ مردان بزرگراه را ببینیم یا نه؟
با یک نگاه به پوستر اصلی فیلم، دو پلیس پر ابهت اسلحه به دست، انتظارات جوری تنظیم میشود که صحنههای زد و بند و کنش فیزیکی برای یافتن بانی و کلاید، تمام زمان فیلم را پر کرده اما اینچنین نیست. مردان بزرگراه فیلم داستانگویی است بر اساس کشمکشهای روانی بین شخصیتها که دغدغهاش دورهای از تاریخ است که به زمان امروزی هم سقلمه میزند؛ در همین قامت، داستان کلاسیک و منظمی را روایت میکند که میتواند متناسب با دغدغههای مخاطب، سرگرمکننده باشد یا نباشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
داداش شما معنی اسمفیلم رو نمیتونی بگی و ترجمه کنی اونوقت نقد میکنی؟؟!
مردان بزرگراه آخه؟!؟!??
Highwaymen=راهزنان،دزد سر گردنه
بیخود طولانیش کرده بودن...میتونستن تو تدوین نیم ساعت ازش کم کنن و هیچ اتفاقی هم نمی افتاد
یکجورایی آره. با گنجوندن یه سری پلان ها که اصلاً به کار داستان گویی و جمع بندی هم نمیاد.
فکر کنم مقید به رعایت استاندارد استودیویی بودند. فکر کنم.