نقد فیلم Ghostbusters: Afterlife – تمرین نوستالژی به سبک هالیوود
دنبالهای که طرفداران فرنچایز محبوب «Ghostbusters» سالها منتظر دیدن آن بودند، در نتیجه تولید و روانه سینماها شد و اکنون نسخه با کیفیت آن در اختیار تمام مردم جهان است. قسمت جدید این فرنچایز کلاسیک ...
دنبالهای که طرفداران فرنچایز محبوب «Ghostbusters» سالها منتظر دیدن آن بودند، در نتیجه تولید و روانه سینماها شد و اکنون نسخه با کیفیت آن در اختیار تمام مردم جهان است. قسمت جدید این فرنچایز کلاسیک داستانی را روایت میکند که کاملاً مبتنی بر نوستالژی است؛ بنابراین اگر بتوانید معایب آن را نادیده بگیرید، چارچوب پایه فیلم حاوی یک سفر سرگرمکننده است. اگر کنجکاو هستید بدانید نکات منفی و مثبت این اثر چیست، با نقد فیلم Ghostbusters: Afterlife همراه ویجیاتو باشید.
برای خیلی از مخاطبان سینما دوست که با آثار شاخص هالیوود در دهه هشتاد و نود میلادی بزرگ شدهاند (مانند خود من)، دیدن یک دنباله مستقیم برای فرنچایزی که حدود 32 سال از آخرین قسمت آن میگذرد، به شدت غیرعادی است. اما چرا غیرعادی است؟ زیرا از بسیاری جهات وجود این فیلم خاص تا حدودی یک رویای تبدار است. این اتفاق چیزی است که بارها مورد بحث و کنایه اکثر رسانهها و مشتاقان سینما قرار گرفته، اما تاکنون همیشه دور از دسترس بوده است.
برای کسانی که کاملاً با فضای این فیلم و فرنچایز آن آشنایی ندارند باید گفت: Ghostbusters: Afterlife عملاً «شکارچیان ارواح 3» است. این یک دنباله دیرهنگام برای شکارچیان ارواح (و به نوعی شکارچیان ارواح 2) در سال 1984 است و بازیگران مختلفی از فیلمهای اصلی را به نمایش میگذارد که به طور خلاصه شخصیتهای کلاسیک خود را تکرار میکنند. فیلم شکارچیان ارواح: افترلایف راه اندازی مجدد «Ghostbusters» در سال 2016 را نادیده میگیرد و در عوض از دو فیلم اول به عنوان پایههای داستان خود استفاده میکند. بنابراین، در حالی که از نظر فنی، این چهارمین فیلم Ghostbusters است، اما از نظر خط داستانی، سومین قسمت است.
داستان این فیلم به این شرح است: زمانی که یک مادر مجرد و دو فرزندش به خانهای ویران در اوکلاهاما نقل مکان میکنند، بچهها به زودی متوجه میشوند که با شکارچیان ارواح فراموش شده ارتباط مشترک دارند. و این ارتباط ممکن است با یک راز نگرانکننده و ترسناک مرتبط باشد، بنابراین آنها به زودی خود را در میان آن راز مییابند. با افزایش رویدادهای ماوراءطبیعی برای این جمع، خانواده آنها در مرکز یک آخرالزمان بالقوه قرار میگیرد، آیا کودکان میتوانند این معما را حل کنند یا به کمک نیاز خواهند داشت؟ و مهمتر از آن، اگر به کمک نیاز داشته باشند، با چه کسی تماس خواهند گرفت؟!
فیلم «Ghostbusters: Afterlife» دارای یک طرح سه لایهای است؛ لایه اول: کلبهای در حال پوسیدگی برای زندگی، اما پُر از رازهایی که به اصطلاح میراث گذشته است را پوشش میدهد. لایه دوم: شهری مستقیماً از رمانهای «استفن کینگ» با مجموعهای از ساکنان مرموز و نسبتا نوستالژیک را نشان میدهد؛ و لایه سوم: شرایط فراطبیعی آثار علمیتخیلی استیون اسپیلبرگ را با نمایش غروب خورشید بر فراز یک مزرعه ذرت و یک معدن آتشفشانی که فضای «برخورد نزدیک از نوع سوم» را به یاد میآورد، به نمایش میگذارد.
به طور کلی، «شکارچیان ارواح: زندگی پس از مرگ» در طول یک ساعت و نیم اول خود بیشتر شبیه یک دنباله مستقیم برای فیلم «Goonies» است تا یک «شکارچی ارواح». و البته همان وقت است که فیلم واقعاً میدرخشد. تا زمانی که فیلم پیرامون موضوع خانواده میگذرد، هویت کار به ستایش بیشرمانه گذشته تبدیل نمیشود. در واقع زمانی که فیلم سعی میکند به خاطر نوستالژی به قسمتهای گذشته «شکارچیان ارواح» اشاره کند، چارچوب کار به سرعت در قلمروی نزدیک به فاجعه فرو میرود. پس از وعدههای وسوسه انگیز نیمه اول فیلم، کمکم مشخص میشود که جیسون ریتمن (پسر کارگردان فیلم اصلی شکارچیان ارواح) پشت دوربین متوجه نمیشود که اگرچه فرهنگ پاپ دائماً با نوستالژی در ارتباط است، اما نباید از زمانه نیز جدا شود.
بازی با نوستالژی و خاطرات قدیمی این فرنچایز، در راهاندازی مجدد پُل فیگ در سال ۲۰۱۶ کار نکرد و مطمئناً اینجا هم کار نمیکند. بنابراین با وجود اینکه جیسون ریتمن بالاخره به تماشاگران «شکارچیان ارواح 3» را میدهد که همیشه میخواستند، اما این اثر بیشتر شبیه تکرار مکررات دوباره از فیلم اصلی ایوان ریتمن است تا هر چیز دیگری. کل این خط پروژه نوستالژیمحور ریتمن، متأسفانه ناامیدکننده ترین جنبه کل فیلم است.
مانند بسیاری از دنبالههای دیگر، «زندگی پس از مرگ» نیز مملو از ارجاعات غیرقابل باور و البته بد به Ghostbusters اصلی است، که اگرچه گاهی اوقات سرگرمکننده هستند، اما تا حد زیادی به عنوان تلاشهای ناامیدانه برای تحریک گیرندههای نوستالژی طرفداران ظاهر میشوند. کمبود ایدههای جدید در هالیوود حال حاضر صراحتاً تکان دهنده است، هیچ کس انتظار یک شاهکار نبوغآمیز را از این کار نداشت، اما به طرز دردناکی واضح است که فیلمنامه حول میراث Ghostbusters اصلی شکل گرفته در حالی که شخصیتهای معاصر هیچگونه برنامهای برای اجرای دوباره ندارند.
در حالی که تعجب آور نیست که زندگی پس از مرگ تا چه حد به نوستالژی متکی است، اما غیرمنتظره است که فاکتور جذابیت و حس شوخ طبعی آن چقدر عجیب و غریب است. در واقع یک فرنچایز ترسناک-کمدی از نمایش صحنههای ترسناک و کمدی هم کوتاه میآید! اگر فیلم 2016 پل فیگ احتمالاً بیش از حد تلاش کرد تا خندهدار باشد، «Afterlife» اساساً راه دیگری را پیش میگیرد و جوکها را به شدت کاهش میدهد، به طوری که شوخ طبعی موجود در فیلم اصلی این فرنچایز به شدت از دست میرود. لحظات خندهداری در این کار وجود دارد، اما طنز بیشتر شامل کنایههای بیاهمیت به سبک MCU است تا شوخیهای شخصیتی فیلم 1984.
علیرغم تلاشهای قاطع بازیگران، هیچ یک از شخصیتهای اینجا تقریباً به اندازه ترکیب اصلی دو فیلم اول دوست داشتنی نیستند. البته دنبال کردن آنها کار سختی نیست، اما بسیاری از صحنههای فیلم به صورت صاف، مکانیکی و به طرز عجیبی فاقد شخصیت هستند. اگر عنوان «شکارچیان ارواح» را حذف میکردید، بخشهای عظیمی از فیلم مانند یک ماجراجویی فراطبیعی عمومی به نظر میرسید.
از طرف دیگر، هنگامی که فیلم بر سفر شخصیت فیبی به عنوان قهرمان جدید داستان تمرکز میکند و سرانجام او میفهمد که پدربزرگش واقعاً چه کسی بوده است، فیلم به طور فوقالعادهای موفق میشود که یک قوس عاطفی و یک شخصیت کودک فوقالعاده نوشته شده را به مخاطب بدهد، که به طرز شگفتانگیزی توسط مککنا گریس بازی میشود. بازی او همان روحیهای را در بر میگیرد که در یک فیلم ماجراجویی کودکانه ساخته استیون اسپیلبرگ پیدا میکنید، به ویژه «The Goonies» و «Young Sherlock Holmes» که به نظر میرسد الهامبخش اصلی عشق رایتمن به سینمای کودک پسند باشد.
به طور کلی، مککنا گریس در نقش فیبی اسپنگلر نوهی بسیار دست و دلباز «ایگون» (یکی از شخصیتهای کلاسیک دو فیلم اول که توسط هارولد ریمیس فقید اجرا میشد) ثابت میکند که فیبی نزدیکترین چیزی است که زندگی پس از مرگ به یک شخصیت کاملاً برجسته دارد، و اجرای گریس کار محکمی انجام میدهد و او را به طرز سرگرمکنندهای گوشهگیر، حیلهگر و آسیبپذیر جلوه میدهد. اما شاید شگفتی بزرگ کار، شخصیت لوگان کیم به عنوان جوان تازه وارد فیلم باشد. او که به عنوان دوست جدید فیبی که به معنای واقعی کلمه خود را پادکست مینامد، یک تقلید مسخره آمیز از پادکستهای سخت کوش است.
شخصیتها آنهایی هستند که طرح داستان را به حرکت در میآورند و هرگز برای یادآوری گذشته متوقف نمیشوند، برخلاف ریتمن که مدام میخواهد مخاطب خاطرات مورد علاقه دوران کودکیاش را به خاطر بسپارد. اما دیدن یک کودک در حال کشف گذشته جالب تر از این است که یک فیلمساز بخواهد مخاطبش به طور مداوم به خطوط و مواردی نگاه کند که فیلم اول را به یاد ماندنی کرده است. ما به عنوان مخاطب میدانیم که فیلم اول یک کار ماندگار دد حوزه سرگرمی است. اما پرسش مهم این است که ریتمن فراتر از آن چه چیزی برای ما دارد؟ این سوالی است که باید برای همه ما جالب باشد.
در طول دو پرده اول و دوم، داستان از طریق بازیگرانی جوان و جذاب، قوام مییابد. از طرف دیگر پُل راد یک انتخاب مطلق برای بهترین معلم تاریخ است که در ماجراجوییهای فیبی و پادکست به آنها ملحق میشود. جذابیت همیشگی او به خوبی با این فیلم مطابقت دارد، و این بازیگر شیمی عالی را با بچهها و بزرگسالان به اشتراک میگذارد. اما مایه شرمساری است که ریتمن از «Carrie Coon» به این شکل کم استفاده کرده و او را به یک مادر معمولی تقلیل میدهد. این واقعیت که او به سختی در فیلم حضور دارد، آن را ناامیدکنندهتر میکند، اما صحنههای او با پُل راد حداقل بسیار خوب هستند. راد برای خندهدار بودن نیازی به انجام کار زیادی ندارد، اما او تنها شخصیتی است که کمدیاش تاثیرگذار بوده است.
با این اوصاف، هر وقتی که فیلمساز به زیبایی شناسی موجود در آثار اسپیلبرگ میپردازد، این زمانی است که فیلم بیشترین اوج را میگیرد. برای مثال در یکی دو صحنه حادثه محور فیلم، ما شاهد سکانسهای اکشن هیجانانگیز و فوقالعاده جذابی هستیم که توسط دورین ساکن و البته پویا اریک استیلبرگ گرفته شدهاند که خود این صحنهها موفق میشود حال و هوای کاملاً معتبر دهه 80 میلادی را به تصویر بکشد که سخت است با دیدن آن لبخندی بر لب نداشته باشید. این لحظات محصور در زیباییشناسی شرکت «آمبلین» دهه 1980، زمانی است که «شکارچیان ارواح: زندگی پس از مرگ» در بهترین حالت خود قرار دارد و ما را وادار میکند بیشتر از آن بخواهیم.
در نتیجه باید گفت: فیلمهای نوستالژیک به خودی خود یک مشکل هستند، اما میتوان آنها را به درستی انجام داد. به «هالووین» یا «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» نگاه کنید. آنها صرفاً توسط نوستالژی هدایت میشوند، اما هنوز هم میتوانند یک فیلم خوب از آن بسازند. این آثار فقط زمانی از نوستالژی استفاده میکنند که احساس درستی داشته باشد، نه به عنوان وسیلهای برای تکرار مجدد یک داستان. وقتی «شکارچیان ارواح: زندگی پس از مرگ» تصمیم میگیرد تا داستانی کاملاً اورجینال با شخصیتهای کودک رنگارنگ بسازد که به بهترین فیلمهای ماجراجویی کودکانه دهه 1980 هالیوود ادای احترام میکنند، یک حس درست حاکم میشود.
اما وقتی فیلمساز میخواهد اثرش «شکارچیان ارواح یک تا سه» باشد و با همان آنتاگونیست قسمت اول، با همان خطوط داستانی درهمرفته، فیلم خیلی خوب نیست. بنابراین، همانقدر که دو پرده اول فیلم سرگرمکننده هستند و حسی از سینمای کلاسیک را که امروزه به ندرت در فیلمها میبینیم، با جلوههای عملی باورنکردنی و سکانسهای اکشن که مستقیماً از ذهن همیشه تخیلی یک کودک بیرون کشیده شده است، بازمیگرداند، پرده سوم فیلم با تکرار بدون ذوق همه چیز را خراب میکند.
فراموش نکنیم که برای توجیه بازگشت شخصیتهای محبوب باید چیزی فراتر از سرویس هواداران وجود داشته باشد، اما به نظر میرسد «زندگی پس از مرگ» به جای جشن گرفتن نوستالژی، علاقهمند به سرمایهگذاری است. بیایید امیدوار باشیم که فیلمهای نوستالژیک بعدی درک درستی از اجرای این کلمه داشته باشند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نمیشه ازش انتظار شاهکار داشت
ولی فیلم خوب و سرگرم کننده ای بود
اتفاقا همین الان دارم دانلودش میکنم
امیدوارم سرگرم کننده باشه
من قسمت ۱ ندیدم اما اون ریبوتی که چند سال پیش اومد و دیدم و اصلا خوب نبود اما این یکی خیلی جذاب و دوست داشتنی بود
گوست باسترس مسخره ترین فیلمیه کا تا حالا دیدم ?
زیاد خوب نبود ولی فیلم سرگرم کننده بود.
احضار(صدا سیما)=گوست بوستر