برای خواندن خلاصه فصل دوم سریال دارک میتوانید به مطلب زیر رجوع کنید:
مروری بر فصل دوم قبل از آغاز فصل سوم
داستان سریال Dark توجه کامل شما را برای فهم وقایع می طلبد. در عین حال که داستان به جلو پیش می رود و معماها حل میشوند، ابعادبزرگتر ماجرا نیز هویدا میشود و برای ما و شخصیتهای داستان سوالهای جدیدی به وجود میآید.
نتفلیکس فصل اول سریال Dark را در سال 2017 منتشر کرد و چندی پیش بعد از دو سال فصل دوم آن نیز منتشر شده است. این سریال آلمانی در کنار عنوان Stranger Things از محبوبترین عناوین شبکه نتفلیکس به شمار میآیند.
بد نیست قبل از رفتن به سراغ فصل دوم سریال Dark نگاهی مختصر به اولین فصل سریال دارک داشته باشیم. میتوان گفت درک روابط بین افراد و خانوادهها برای فهم داستان ضروری است، برای همین خلاصه را به شکل مروری بر سرگذشت افراد کلیدی داستان نوشتهام و در مطلبی دیگر که فردا منتشر میشود، نقدی برای فصل دوم را گردآوری کردهایم.
به طور خلاصه درباره داستان فصل اول باید بگویم در ابتدای فصل اول، میکل هنگامی که همراه یوناس، مارتا، مگنوس، فرانچسکا و بارتوش به جنگل رفته بود مفقود میشود و سر و کلهاش در سال 1986 پیدا میشود. اولریک برای یافتن فرزندش سر از 1953 درمیآورد. و یوناس که میشود گفت قهرمان اصلی داستان است، به سال 1986 میرود تا میکل را به سال 2019 بازگرداند اما نوآ، کشیشی که بنظر میرسد تمام این وقایع زیر سر اوست، مانعش میشود.
1. خانواده ی کانوالد
یوناس کانوالد (Jonas Kahnwald)
فصل اول با صحنه خودکشی مایکل کانوالد، پدر یوناس کانوالد شروع میشود. یوناس به خاطر ضربه روحی حاصل از این مسئله چندین ماه را در کلینیک روانی سپری میکند. او پس از بازگشت به ویندن، متوجه میشود که در غیبت او مارتا، دوست دخترش اکنون با بارتوش دوست شده است.
غریبهای که برای سپری کردن زمان در ویندن، در هتلِ خانواده تیدمن اقامت میکند، از طریق رجینا تیدرمن بستهای برای یوناس میفرستد. در آخر فصل اول متوجه میشویم این غربیه همان یوناسِ بزرگسال است. در بین وسایلی که یوناس بزرگسال برای یوناس فرستاده بود، علاوه بر تعدادی تجهیزات و نقشه، نامه خودکشی پدرش، مایکل کانوالد نیز وجود داشت. مایکل در این نامه توضیح میدهد که در واقع میکل نیلسن است، همان کودکی که در سال 2019 مفقود شده بود. یوناس بعدتر این نامه را میسوزاند.
یوناس نوجوان از روی نقشهای که بهدستش رسیده بود، تونل زمانِ واقع در غار را پیدا میکند و متوجه میشود میتواند از طریق آن به سال 1986 برود، جایی که میکل اکنون در آن است. او به قصد برگرداندن میکل، به سال 1986 میرود اما هلگه او را میدزدد و در همان زیرزمینی که وسیله آزمایشی نوآ در آن قرار داشت، حبس میکند.
در همین حال یوناس بزرگسال به دنبال بستن کرمچاله است؛ اما میبینیم که نوآ به بارتوش میگوید که یوناس فکر میکند آن کرمچاله را میبندد در حالی که چیزی که باعث به وجود آمدن کرم چاله در وهله اول شده، همین عمل یوناس بوده است. کرمچاله در آن زیرزمینی که یوناس نوجوان (در 1986) و هلگه (در 1953) هستند باز میشود و هلگه را به سال 1986 و یوناس را به تاریخ نامعلومی در آینده میفرستد.
هانا کانوالد (Hannah Kahnwald)
هانا، مادر یوناس و همسر مایکل کانوالد است. او و اولریک نیلسن رابطهای پنهانی با هم دارند. هانا در سال 1986 اسلحه و مدارکِ هویتِ واقعی الکساندر تیدرمن (رئیس نیروگاه هستهای در 2019) را میدزدد تا بعدها بتواند با آنها اخاذی کند.
2. خانواده نیلسن
میکل کوچک ترین فرزند اولریک و کاترینا نیلسن است. او هنگامی که یوناس، بارتوش، مارتا، مگنوس و فرانچسکا برای یافتن مواد مخدرِ اریک (نوجوانی که چندین هفته است مفقود شده) به نزدیکی غاری در جنگ رفته بودند، همراه آنها میرود و در آنجا گم میشود. میبینیم او روز بعد از غار بیرون میآید و زمانی که به خانهشان در ویندن میرسد متوجه میشود به جای سال 2019، سال 1986 است و والدینش هنوز نوجوانند.
میکل به اداره پلیس مراجعه میکند. در آن زمان ایگون تیدمنِ مُسِن عضو نیروی پلیس و مسئول پرونده گم شدن مدز نیلسن، برادر اولریک نیلسن است. ایگون تیدرمن میکل را به بیمارستان میفرستد و پرستاری به نام اینس کانوالد (مادربزرگ یوناس) هنگامی که میبیند میکل کودک آشفته و تنهایی است، تصمیم میگیرد او را به فرزندی قبول کند. میکل در همین زمان با هانا (مادر یوناس) آشنا میشود.
اولریک همسر کاترینا و پدر مگنوس، مارتا و میکل است. او که خود پلیس و مسئول پرونده اریک نیز هست، اکنون به دنبال فرزند گمشدهاش میگردد. اولریک پس از تحقیق در پروندههای قدیمی از جمله پرونده گم شدن برادرش، متوجه ارتباط هلگه داپلر با این اتفاقات میشود و او را تعقیب میکند. هلگه و اولریک هردو به درون غار میروند و اولریک از 1953 سر در میآورد. او در آنجا نسخه کودکِ پدرش، ترونته و مادربزرگش، اگنس را ملاقات میکند.
اولریک که اعتقاد دارد هلگه باعث و بانی اتفاقات اخیر است، قصد پیدا کردن و سربهنیست کردن پیرمرد را دارد. البته تنها چیزی که او مییابد هلگهای بسیار کم سن و سال است. اولریک این کودک را به قصد کشت با سنگ میزند. ایگون تیدمنِ جوان (همان پیرمردی که در زمان نوجوانیِ اولریک مسئول پرونده مَدز، برادر گمشده او بود) اولریک را دستگیر میکند و او متهم به قتل هلگه و دو کودکی میشود که در سال 1953 در زمینِ نیروگاه هستهای پیدا کرده بودند (اریک و یاسین).
2.نوآ (Noah)
نوا کشیش خبیث و مرموزی است که به نظر میرسد پیر نمیشود. او همان کسی است که اریک و یاسین را میکشد و به دستور او هلگه، جسد این دو کودک را در سال 1953 در زمین نیروگاه هستهای رها میکند. نوآ به بارتوش (دوست یوناس و مارتا) توضیح میدهد که جنگی میان خیر و شر در جریان است. یاران نور (light allies) برای خیر میجنگند و یاران سایه (shadow allies) برای شر. نوآ نقشی کلیدی در این ماجراها دارد و ما جز این اطلاعات بیشتری از او یا خانوادهاش نداریم.
3. خانواده تیدمن
کلودیا تیدمن (Claudia Tiedemann)
کلودیا یکی از شخصیتهایی است که روند پیوستهای از اتفاقاتی که در زندگی او افتاده نمیبینیم، سریال قسمتهایی از کودکی، بزرگسالی و پیری او را به ما نشان میدهد و فواصل زمانی بین اینها را احتمالا در فصلهایی بعد ببینیم.
کلودیا فرزند دوریس و ایگون تیدمن است. در سال 1953 اگنس و پسرش، ترونته (مادربزرگ و پدر اولریک) که به تازگی به ویندن آمدهاند یکی از اتاقهای خانواده تیدمن را اجاره میکنند. کلودیا در بزرگسالی اولین مدیر زن نیروگاه اتمی میشود. او که به برخی از اتفاقات نیروگاه مشکوک شده است، برای بررسی بیشتر به غارِ مجاور آنجا میرود و سگش،گرچن را که در سال 1953 گم کرده بود پیدا میکند. این اولین برخورد کلودیا با امکان سفر در زمان بود.
سریال همچنین کلودیای مسن را نشان میدهد، ما دقیق نمیدانیم چه بر سرش آمده، اما متوجه میشویم که او و نوآ برضد هم هستند. کلودیا که به راحتی میتواند بین زمانهای مختلف رفت و آمد کند، به سال 1953 میرود و نقشه ساخت دستگاهی را به اچ. جی. تانهاوس میدهد (همان ساعت سازی که کتاب سفر در زمان را نوشته بود). یوناس بعدا از این دستگاه برای نابود کردن کرمچاله استفاده میکند.
الکساندر، رجینا و بارتوش
در سال 1986 الکساندر با هویتی جعلی به ویندن میآید و در نیروگاه اتمی مشغول به کار میشود. او بعدها با رجینا ازدواج میکند و ریاست نیروگاه را نیز برعهده میگیرد. بارتوش، فرزند آنها با نوآ همکاری میکند. نوآ به او گفته که نباید به کلودیا اعتماد کند. کلودیای مسن در 2019 به دیدار نوهاش، بارتوش میآید و از او میخواهد عکسی را به رجینا بدهد. رجینا، مادر بارتوش در سال 2019 متوجه میشود سرطان دارد و هتلی را که مدیریتش را برعهده داشت رها میکند.
4.خانواده داپلر
هنگامی که هلگه کودکی بیش نبود، به خاطر کتکهای اولریک نیلسن، گوش چپ او به کلی له میشود. هلگه فرزند گرتا و برند داپلر است. برند در سال 1953 نیروگاه اتمی ویندن را تاسیس میکند. هلگه کودک کم هوشی است که مادرش با او بدرفتاری میکند. مادر هلگه پس از گم شدن او، گناهانش را نزد کشیش شهر، نوآ اعتراف میکند.
هلگه در بزرگسالی نگهبان نیروگاه هستهای است و با نوآ همکاری میکند. او به دستور نوآ مَدز (برادر اولریک)، اریک، یاسین و یوناس را میدزدد و آنها را برای تست کردنِ دستگاهِ نوآ به زیرزمین در سال 1986 میبرد.
اما در پیری (سال 2019) از این که به نوآ کمک کرده پشیمان است، او به سال 1986 برمیگردد تا جلویِ خودِ بزرگسالش را بگیرد. هلگه پیر در تلاش برای کشتن هلگه بزرگسال با ماشین او تصادف میکند، که تنها منجر به مرگ پیرمرد میشود.
شارلوت داپلر (Charlotte Doppler)
شارلوت در سال 2019، رییس پلیس در ویندن است. او در کنار اولریک نیلسن بر پروندهی کودکان گم شده کار میکند. شارلوت در بررسی پروندههای قتل سال 1953، روزنامهای مییابد که عکس اولریک بزرگ سال را در آن چاپ کرده بودند، به این ترتیب میشود گفت شارلوت نیز از امکان سفر در زمان مطلع میشود.
نوآ در ملاقاتی با الیزابت، دختر کوچکِ کر و لالِ شارلوت، از او میخواهد ساعتی را به شارلوت بدهد.
پیتر همسر شارلوت و پدر فرانچسکا و الیزابت است. همان شبی که میکل ناپدید شد، پیتر شاهد پدیدار شدنِ ناگهانی جسد مدز نیلسن در زیرزمین خانهشان بود. او به ترونته نیلسن (پدر مَدز و اولریک) این واقعه را اطلاع میدهد. کلودیا بعدتر به دیدار پیتر و ترونته میآید و همه چیز را برایشان توضیح میدهد. میشود گفت پیتر، ترونته، یوناس و کلودیا جزو یاران روشنایی هستند.
جمع بندی
به طور کلی تا انتهای فصل یک متوجه میشویم که از طریق غار یا دستگاه ماشین زمان، امکان سفر به تاریخهای مختلف وجود دارد و وقایع هر 33 سال یکبار که چرخهی خورشیدی و قمری بر هم منطبق میشوند، تقارن پیدا میکنند. (یعنی مثلا 15 شعبان هر 33 سال یکبار منطبق بر اول فروردین میشود). شخصیتهای داستان سریال دارک هم در تاریخهای 33 ساله جابجا میشوند، و در آخر فصل اول اولریک در سال 1953 دستگیر میشود، میکل در 1986 میماند، و یوناسِ نوجوان نیز به تاریخ نامعلومی در آینده فرستاده میشود.
برای خواندن خلاصه فصل دوم سریال دارک میتوانید به مطلب زیر رجوع کنید:
فیلمش خدایی خیلی روشنه اصلا پیچیده نیست مثل اینکه انگاشته رو ندید اون من سه بار دیدم تا فهمیدم چی شد???
راستی خیلی اسم دژاوو میاوردن جالب بود : ) ازین لحاظ که انگار میخواستن بگن این کلمه خودمون(آلمانیها) خلقش کردیم و جالبه..
یه چیزی هم اینکه ۳ تا فصل بود مثل سه تا دنیا یا اینکه مثلا ۳۳سال اختلاف زمانی..
یه سوال دیگم یادم رفت این که شوهر رگینا یعنی الکساندر خب اسم و هویت واقعیش این نبود یکی دیگه بود ولی چرا؟
چرا شناسنامه یکی دیگرو دزدید و اونو کشته بود انگار..
و آخرین سوالمم این که اون مرده که عینک مشکی میزد و یه چشمش انگار آسیب دیده بود کی بود؟؟ هروقتم میخاست حرف بزنه که چرا چشمش اسیب دیده بود یه چیزی مانع میشد میگفت تابستون …
این قضیه تابستون آخر نفهمیدم چی بود:(
خب سوالام تموم شد اگه جواب یکیشو هم میدونه کسی ممنون میشم بگه 🙂
.
و اما خود سریال خیلی معمایی و پیچیده بود مثل پازل باید کنار هم میچیدی اتفاقات و آدمارو. فصل اولش خیلی جذاب تر بود فصل سه که دیگه وسطاش حوصلمو سر میبرد ولی قسمت آخر خوب بود و ازهمه مهم تر از پایانش راضی بودم. این چرخه هه خستم کرده بود دیگه خوشحال شدم واقعا تموم شد این دنیاهای اشتباهی و گره ها از بین رفت.
توی جهان سوم و اصلی هم انگار همه چی یه جور دیگه ای رقم خورده بود
همونطور که کلادیا گفت اگه همه چی درست پیش بره رگینا زنده میمونه و همینطورم بود.. و روابط هم فرق داشت کلا.
فک کنم که کاتارینا هم ازدواج نکرده بود پس مارتایی هم درکار نبود و همینطور اینکه هانا هم گفت میخواد اسم پسرشو بزاره جوناس، درسته جوناس دوباره به دنیا میاد ولی اون جوناسی که میشناختیم نیست دیگه.. باباش که مایکل نیست یکی دیگست پس همه چیش فرق داره.
چند تا چیزو نفهمیدم
اول اینکه چرا اسم بچه ی پسر اون دانشمنده که دو دنیا رو به وجود آورد شارلوت بود؟؟؟ تشابه اسمی یا چی؟؟؟ چرا باید اسم مشابه انتخاب کنن واقعا نمیفهمم؟؟
خود شارلوت و مادر و دخترش(الیزابت) به اندازه کافی گیچ کننده بود دیگه حق اینو نداشتن بیشتر گیچمون کنن شایدم فقط برای من سوال پیش اومده!
بعدم اینکه اون سه نفری که درواقع یکی بودن منتهی از زمان های مختلف دقیقا کی بودن؟
یه سوال دیگم که از اول تا آخرش برام به وجود اومد ولی آخر نفهمیدم این که چرا هلگه بچه هارو مثل مدز و یازین و.. می دزدید و میکشت؟؟ چون نوآه بهش میگفت؟ :/
و یکی دیگه هم اینکه معلوم نشد چرا صورت آدام اینطوری شده..؟ فک میکردم نشون میدن یا حداقل اشاره میکنن ولی من که چیزی متوجه نشدم نمیدونم
بچه ی هانا و اولریک تو دنیای مارتا چیشد؟؟ مرد؟؟ اون دختره که اسمش سیلیا بود که همراه هانا اومده بود پیش آدام.. اون بچه هانا و اولریک بود یا بچه هانا و اون پلیسه؟
و تا اونجایی که من فهمیدم بارتوش پدر نوآه بود درسته؟
من الان آخرای فصل یکم همچی برام روشنه فقط یچیزی نمیفهمم الکساندر چجوری بعد ازدواج با رجینا فامیل اونو گرفت(همون تیدرمن) مگه تو خارج زن فامیل شوهرو نمیگیره؟پس چطور اینجا بر عکس شد؟کسی میتونه راهنمایی کنه؟این متنم ۱۰باز خوندم نفهمیدم?
بچه یه سوال چرا کلا فصل ۳ همه چیز برعکس شد مگه الیزابت لال نبود چرا تو فصل ۳ فرانسیسکا لال شد و…… یه سوال دیگه ادام کیه ؟ چرا صورتش این شکلیه
سلام لطفا از فن پیج سریال دارک در اینستا حمایت کنید اطلاعات جالب و خفنی میزارم
darkseries1953_86_19
تو زمان هیچ چیزی رو نمیشه تغیر داد هیچی !
سرنوشت هیچکس دست خودش نیست . اینو به جز این سریال میگم
حالا اون دوستی که میگه اینا خدا رو نقض میکنه و فاز مذهبی ور میداره واقعا برام غیر قابل درکه، من سنم خیلی زیاد نیست ولی تو تاریخ بوده که بارها اختراعات و نظریات مختلف به خاطر اینکه میگفتن جنگ با خدائه تولید و بیان نشد. وقتی زمین گفتن گرده همه گفتن اینا دیوانه ان، داروین رو تهدید به مرگ کردن، گالیله رو هم. و خیلیای دیگه. تا وقتی که دور ذهنمون یه قفس درست کردیم از محدوده مشخصی فراتر نمیریم انتظار پیشرفت نمیشه داشت. وقتی موفقی که زندان ذهنت رو نابود کنی و تا وقتی که تفکرات این شکلی دارین واقعا تعجبی نداره که الآن وضعیت اینه
سلام ببخشین کی فصل ۳میاد من خیلی کنجکاو هستم .
بهتون پیشنهاد میکنم اگه ایکیو بالا دارید نگاه کنید وگرنه هیچی از فیلم نمی فهمید
من این نفهمیدم چطوری میشه هم مایک پدر یوناس باشه هم پسر اولریک؟! اگه کسی فهمید بهم بگه
بچه ها این سریال راجب شیطان پرستی و اینچیزاس ؟؟؟
اون جای زخم صورت مدز چطوری اتفاق افتاد کی این کار رو کرده بود
درباره ی جوکر، اگر چیزی نمیدونید الکی براش کلیپ نسازید منم چیزی نمیدونم هیچی فقط میدونم که هرچی شما گفتید چرت و پرتی بیش نیست بس الکی ننویسید
فیلم سه فصل؟؟ یعنی فصل چهاری در کار نیست؟؟
یه سریال عالی .و یه پایان عالی تر .فکر میکنم هیچ چیز جز وجود یه دنیای سوم نمیتونست پایان این سریال رو رقم بزنه.واقعا لذت بردم . 🙂
مهی جان، این سریال از اون نوع فیلمهایی که نباید با تعصب دیده بشه، بلکه باید با یه ذهن آزاد و رها و کاملا باز ببینیش، بحث فاز دانشمندان نیست،
کلیت فیلم داره نظریه اینیشتینو باز میکنه ولی یه جاهایی خودش داره حرف خودشو نقض میکنه
ولی از اون مدل فیلمایی که به اصطلاح حتما باید دیدش، من خودم به شخصه زیاد فیلم نمیبینم، ولی ماجرای این فیلم منو به سمت خودش جذب کرد
البته نظر همه محترمه، هرکس از زاویه خودش نگاه میکنه دیگه
تا الان ک چیزی از این سریال نفهمیدم…مدز کیه؟
ولی خدایی سریال تام کلنسی جک رایان خیلی سریال خوبیه.حتما ببینیدش
۳..
درستع تمام اینا یع فرضیس اما خاهشن عینقد با ادعا نگید حتمننننن میشع بع ایندع یا گذشتع رفت و امکان دارع تا۱۰۰سال بعد عمل اینکار بوجود بیاد، هیچ چیز معلوم نیص. و یادتون باشع یع فیلم فلسفیو پیچیدع دیدید فاز دانشمندا برتون ندارع نشینید بدون فکر برا خودتون داستان نبافید. اگع تمام مسائل فیلمو فاکتور بگیریم میتونیم بگیم فیلم بدی نیصت فقد خیلی پیچیدست و قطعن اینجو فیلما مخاطبایع خاص خودشو دارع.
۲..
و اینکع ما نمیدونیم تو این دنیا چع اتفاقی میوفتع ۱۰سال بعدم ک بشع امکان سفر ب ایندع و گذشتع با یع وصیلع وجود ندارع شاید بشع با روح ب ایندع یا گذشتع سفر کرد اما با جسم نمیشع چون جسم خاصیت معنوی ندارع و نمیتونع از دنیا خارج شع و این روح انسانع ک فقد قابلیت سفرو دارع.و یع چیز خیلی مهم چرا اتفاقات تویع فیلمو ب واقعیت وصل میکنید.؟! من واقعن نمیفهممتون.! اینکع تو فیلم سفر ب گذشتع عو ایندع اتفاق میوفتع دلیل بر این نیصت ک تو واقعیتم این ماجرا پیش بیاد بازم دارم میگم این یع فیلمع واین حرفا فقد قدرت و ماهیت خدارو زیر سوال میبرع اینکع یع ادم ب این راحت میرع ایندعو گذشتع تمام اینا ماهیت خدارو زیر سوال میبرع و این کاملن اشتباهع هیچ چیزی اتفاق نمیوفتع جز اینکع خدا علمشو ب بندش بدع واینکع ۱۰۰سال بعد بشع ب ایندع یا گذشتع سفر کرد بنظرم یع چیز خیلی عجیب و غیر قابل باورع ک نمیشع بع این راحتی درموردش صحبت کرد و هر نقدی درموردش داد.
مثل فیلم هری پاتر ک کلن وجود خدارو منکر بود و نشون میداد ک با یع چوب دستی میشع کل دنیارو ازهم پاشوند یا نجات داد تموم اینا دارن ماهیت و وجود خدارو زیر سوال میبرن.
من سریالشو ندیدم اما اونطور ک خوندم از خلاصع داستان و نقد هایع زیاد و نقش هر فردو خانوادع،میشع گفت این سریال ها از منطق و فلسفع و قوانین کوانتمی استفادع میکنن درک اینجور فیلما خیلی سختع چون اونقدی فیلمو پیچیدع میکنن ک باید خودتو بکشی تا بفهمی چی شدع و چی بع چیع دارم ب این فک میکنم ک نویسندع این فیلم چجوری داستانو نوشتع و اینکع چقد برا شخصیت ها انجامش سخت بودع ب هر حال شاید خیلیاتون بگید سفر تو زمانم ممکنع در ایندع خیلی دور اتفاق بیوفتع مثل اختراع برق و تلفن و تلگرافو کشف جاذبع اما باید بدونید اینا با سفر تویع زمان زمین تا اسمون فرق میکنع اونا یع سری علومی بودن ک کشفش برایع انسان امکان پذیر بود اما اینکع تو یع چیزی اختراع کنی ک بع ایندع بری واقن غیرقابل انجامع خدا ایندع هر کسو ب یک شکلی افریدع جوری ک تا زندگی نکنی نمیتونی بفهمی فردا و سالهایع بعدت چجوری رقم میخورع پس رفتن ب ایندع امکان پذیر نیست فک نکنم، اینکع خیلیا میگن این یع فرضیس من نمیدونم اما باید بدونیم این یع فیلمع و تویع یک فیلم هر اتفاقی میوفتع هم میتونی بری ایندع هم گذشتع پس اینقد نگید میشع سالها بعد بعایندعسفرکرد.
البته این سریال بر این فرض ساخته شده که زمان به عنوان یک بعد وجود داره. این درحالیه که عده ای معتقدن اصولا چیزی به نام زمان در فیزیک وجود نداره و انسان برای توجیه مشاهداتش اونو تعریف کرده.
زمانی که میکل هنوز به سال ۱۹۸۶ نرفته بود و مایکل زنده بود این دو فرد در اصل یک نفرن بعد چطور ممکنه که در یک سال هم باهم زندگی کنن؟
چطوری شد که هلگه تونست بره پیش خود ۳۳ سال پیشش ، مگه هر نفر نمیتونه فقط تو یک زمان باشه؟
چطوری ی نفر تو یک زمان دو نفره؟
و همینطور کلادیا هم تو فصل دو همین شکل دوباره تکرار شد؟
یعنی با خود پیر ترش ملاقات کرد.
در ضمن سریال نقاط تناقض زیادی هم داره، مثلا میگه هیچ اتفاقی بی علت نیست ، اما کسی هم نمیتونه آینده رو تغییر بده(حداقل تا اینجای سریال)پس چرا باید علت ها رو دونست وقتی نمیشه چیزی رو تغییر داد!!!
تا به حال به سالی فیلم دقت کردین که جمعشون چه عددهایی میشن؟
برای مثال : ۳ =۲+۱ ۱۲ = ۹ +۱+۰+۲ , ۲۰۱۹
ویا
۶ = ۱۹۸۶
ویا
۹ = ۱۹۵۳
تاحالا به رابطه اعداد ۳, ۶, ۹ چیزی شنیدید ؟؟
۲۷ ژوئن چرا خالیه مگه چه روزیه؟؟
خیلی فیلم خوبیه ولی درک کردن رابطه شخصیت هاش واقعا سخته من بعد دیدن فصل یک تازه تونستن رابطه ها رو درک کنم و این موضوع هم سریال و جذاب کرده هم پیچیده و فکر میکنم جوناس به سال ۲۰۵۲ رفته
من که هیچی نمی فهمم از این. خیلی پیچیدس.
واقعا پیچیده و دیونه کننده اس بنظرم میکایل رو یکی به داخل غار هدایت کرده. همه کارهای جوناس هم باید اتفاق بیوفته حتی راهنمایی هایی که مرد میشه برای انجام کاری که باید انجام بشه. بنظرم چهارخانواده از یه مادر و پدرن هستن
ینی سرمنش همه دونفر هستن. و یا شاید یه مرد که باسفر درزمان باتغییر ماهیت خودش به خودش در یک کالبد زن مانند خودش به وجود نیار و چرخه رو ایجاد کنه!!
یه سوال ذهنمو درگیر چرا میکایل تو اون قسمت که پدرش پیر شده به پلیس نگفت که پدرشه. بنظرم نوح واسش توضیحاتی داد که تلاشی برای برگشت نمیکنه.
یه سوال اگنس مادر بزرگ اولریک اگر خواهر نواس ینی مادر بزرگ مادر بزرگش پدرشه. ولی چرا نگفت شوهر انگس شوهرشگ نشون نمیده.
و همین طور توضیحی برای پدر بدرفتار هلگه نداد. که مادرش نامشروع باردار شده بود.
اتفاق ها میتونند تغییر کنه چرا همه اتفاق هات همون طوری پیش میره که باید کسی کار اشتباهی نمیکنه. یاد ماتریکس میوفتم که همیشه همه چی از اغاز. پایانی وجود ندارد.
امیدوار زودتر قسمت های جدیدش بیاد تا من این ۱۸ قسمتو هزاربار بازدید نکردم.
سلام،از تاریخ انتشار فصل ۳ خبر دارین؟
مرسی ک همشو اسپویل کردی
خواهشا اول نوشتار مینوشتید خطر اسپویل ک بدونیم من هنو فصل یک ندیدم خواستم دو فصلو با هم ببینم هر سریع فهمیدم مطلب اسپویل میکنه و دیگه از خوندن منصرف شدم./..پس لطفا هر مطلبی ک خطر اسپویل داره اولش بنویسید با تشکر….مرسی
واقعا سریال جالبیه خیلی با عقایدم جور بود و امیدوارم که همتون کتاب سفری در زمان مطالعه کنید تا فصل سوم نیومده، دارک ذهن مخاطب رو درگیر میکنه و باعث میشه که ادامشو تو ذهنت بسازی خیلی ها بخاطر پیچیدگیش از دیدن ادامش دست میکشن دیدم که میگم باید با ذهنی باز و دور از عقاید مذهبی این سریال رو دید تا درکش کنی و به وقایعش پی ببری هنوزم میشه و سفر در زمان امکان پذیره . چون از بچگی بهمون یاد دادن که وقت طلاست و زمان برنمیگرده سفر در زمان خیلی برامون پیچیده شده این سریال داره بهمون میفهمونه که میشه…
دارک فوق العاده هست با یه داستان جذاب کلی به دانش آدم اضافه میکنه البته شاید به مذاق مذهبی ها خوش نیاد!
اگه بار اولتونه این سریال را میبینید یه شجرنامه از خانواده ها از اینترنت بگیرید و هر وقت گیج شدید برید اونجا چک کنید! من اینطوری راحت سریال را فهمیدم
منتظر فصل سومم
من کلن متوجه شدم این فیلم چیه مگه همه چی دست خدا نیس یا دارن توهین میکنن جریانش چیه این فیلم ینی واقعیت داره ک ادم بره عقب بباد جلو هر کاری بکنه واقعیت داره
سلام
فیلم خیلی خوبیه
توصیه میکنم ببینین
اگه فیلمی مث این فیلم سراغ دارین بهم بگین
خوشحال میشم
اینقدر دیالوگ های این فیلم با عقاید من یکسان بود که انگار بعد از چندین سال داشتم هر چیزی ک عقیده داشتم ولی نمیتونستم عنوانش کنم رو میدیدم،
اینکه گذشته ،حال و اینده همه موجودات مادام از همدیگه تاثیر میپذیرن
البته این فیلم حتما برای بعضی تخیلی و برای بعضی غیر قابل درک و فهم خواهد بود ولی واقعیت را اینطور میشود تصور کرد که اگر تکنولوژی اینترنت رو ۱۰۰ سال پیش برای هر کسی توضیح میدادی یا برایشان تخیل بود یا مضحک،ولی امروز برای همه یک موضوع کاملا عادیست،یا وجود برق رو ۳۰۰ سال پیش یا تلفن رو ۲۵۰ سال پیش و…
به عقیده من این فیلم تجسم یک گوشه ای از دنیای واقعی موجودات و انسانهاست.
واقعن ممنونم! الان که میخواستم فصل دوم رو شروع کنم بعد از دو سال! غصه این رو داشتم که چطور الان فصل اول سریال به این پیچیدگی رو یادآوری کنم…
مطلبتون عالی بود و همه چیز رو برام تداعی کرد! واقعن خوشحالم که ویجیاتو در کنار دیجیاتو با این قدرت کار میکنه :)))+
از دیدن سریالش پشیمونم
چون از این سریالاییه که تهش بازه و کاملا سوق میدتت به فصل بعد و کلی سوال……
با سبک فیلمش حال نکردم
پیچیدگی داستانش هم خخییییلی دیگه زیاده
البته یه نکته خوب داشت اونم اینکه آخرش غافلگیر شدم و فکر نمی کردم داستانش به اینجا ها کشیده بشه
کلا بهترین سریالیه که تمام تاریخ عمرم دیدم و منو تحت تاثیر قرار داد به شدت به طرز تفکر من نزدیک بود ..
این سریال مخاطبین خاص خودش رو داره،ذهن رو ب چالش میکشه و نظریه های علمی و فلسفی درش گنجانده شده،یوقتایی شدیدا آدمو ب فکر وا میداره و در کل فکر میکنم عاااالیه
این سریال بر اساس نظریات زیبای فیزیک نسبیت ، ذرات بنیادی و کوانتوم ساخته شده . اگر تمایل داشته باشین که بیشتر بدونین این ها رو مطالعه کنین نسبیت اینشتین و خمش فضا-زمان ، نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ، نظریه گربه ی شرودینگر ، بوزون هیگز (نام غیر علمی ذره خدا)، ذرات بنیادی شامل بوزون ها ، کوارک ها، فوتون و …
ماده تاریک و انرژی تاریک ( که این ۲ مورد آخر هنوز توسط بشر در مقیاس آزمایشگاهی تولید نشدن و ناشناخته هستن)
از دید فلسفی هم این پارادوکس ها : پارادوکس پدر بزرگ ، پارادوکس اطلاعات، پارادوکس بیلکر و پارادوکس جنسی
سریال به شدت خسته کننده ای هستش . دیدنش حوصله زیادی میخواد . من تا قسمت پنجمش دیدم ولی دیگه ادامه ندادم چون هیچ هیجانی نداره.
ممنون ولی چرنوبیل شبکه HBO ساخته نه نت فلیکس
دوست عزیز ممنون از زحمتی که برای توضیح کلیه سریال کشیدی ولی برای درک واقعییت پنهان در سریال دارک دیدن این سریال به تنهایی کافی نیست . اگر دوستان به واقعییت داستان علاقه دارند باید حتما دو سریال چرنوبیل و فصل سوم سریال چیزهای عجیب رو ببینند و به نکته ها و رموز پنهان در هر سه سریال توجه کنند چون شبکه نت فلیکس با هدفه مشخصی این سه سریال رو ساخته و این واقعییت چیزی نیست جز نشون دادن
تولید دروازه های زمانی توسط انسان . چرا اصلا سریال تو المان و یک کشور اروپایی ساخته شده ؟؟ وچندین سوال جالب که با دیدن این سه سریال به جواب میرسید . این سریال ها به هیج وجه تخیلی نیست و کاملا علمی و واقعییه .
حتما میبینمش
عالی بود
تشکر از مرور و توضیحات کامل، من الان میخواستم فصل دوم رو شروع کنم و با خوندن این مطلب تا حد زیادی اتفاقات فصل یک که دو سال پیش دیدم برام مرور شد. لطفا تا من سریالو یک روزه میبینم نقده فصل دوم هم بذارید D: با تشکر از شروع خوب سایت
سریال به نظر جالب میاد. باید دانلودش کنم.
ممنون از ویجیاتو
متاسفانه انقدر بد توضیح دادید که شخصی که این فیلم رو ندیده و میخواد از طریق این مطلب ببینه اصلا علاقه مند نمیشه در صورتی که این فیلم شدیدا جذابه و تا وقتی خود فیلم رو ندیدیم نمیتونیم بفهمیمش،