نقد سریال The Tourist – بدون خاطرات ما کی هستیم؟
هر کسی که با آثار هیجانانگیز هری و جک ویلیامز آشنا باشد، میداند که آنها در بافتن داستانهای پیچیده، پرتعلیق و پر از پیچ و خم مهارت دارند. برای مثال: آثاری چون «The Missing» یا ...
هر کسی که با آثار هیجانانگیز هری و جک ویلیامز آشنا باشد، میداند که آنها در بافتن داستانهای پیچیده، پرتعلیق و پر از پیچ و خم مهارت دارند. برای مثال: آثاری چون «The Missing» یا «Rellik» و همچنین سریال «Liar» از جمله دستاوردهای اخیر آنها هستند. اما مینی سریال 6 قسمتی «The Tourist» به عنوان جدیدترین اثر برادران ویلیامز، یک سریال هیجانانگیز به شدت سرگرمکننده است که توجه خود را به محیط دور افتادهای در استرالیا و یک غریبه مرموز معطوف کرده است. در این اثر دیدنی چیزهای زیادی وجود دارد که میتواند شما را بکشد، چه انسان، چه جانور یا نیروهای طبیعت. در ادامه با نقد سریال The Tourist همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان این سریال بدین شرح است که: هنگامی که یک سوءقصدبه شکل تصادف رانندگی، مردی غریبه (جیمی دورنان متحیر و کتک خورده) را دچار فراموشی میکند، قربانی باید گذشته خود را کنار هم بگذارد و بفهمد چه کسی میخواهد او را بکشد. جست و جوی او برای هویتش و اینکه چگونه در این برزخ آفتاب سوخته سر در آورده، مرد را به کوچه پس کوچههای عجیب و غریب سوق میدهد، مسیری که او را با افسر آزمایشی هلن چمبرز (دانیل مک دونالد) از اداره پلیس کوک اسپرینگز آشنا میکند. چیدمان اصلی سریال نیز بر حل این معما استوار است.
تنها سرنخی که این مرد ناشناس و مجهول دارد یادداشتی در جیبش است که به او میگوید در زمان و مکان معینی با نویسنده ناشناس یادداشت مذکور در Burnt Ridge (یک شهر کوچک دورافتاده) ملاقات کند. و تنها کسی که به نظر میرسد به طور خاص علاقهمند کمک به او برای پیدا کردن هویتش است، پاسبان پلیس آزمایشی هلن چمبرز (با بازی دنیل مک دونالد) عالی و بینظیر است.
اما سکانس آغازین اپیزود یک، یک مینی درام مستقل درباره رانندهای است که در یک ایستگاه خدماتی فرسوده میان راه توقف میکند تا از امکانات استفاده کند، اما همین شخص ناشناس سپس در آینه دید عقب خود متوجه میشود که توسط یک کامیون مشکوک و بدخواه تعقیب میشود. این تعقیب موش و گربه مانندِ پر از تعلیق، با عظمت و کاملا سینمایی فیلمبرداری شده است؛ زیرا یک کامیون 18 چرخ هیولایی با یک هاچبک کوچک که قربانی است به مبارزه میپردازد و مسیرهای گرد و غبار عظیمی را در حالی که وسایل نقلیه از جاده خارج میشوند و به سمت بیابان منحرف میشوند، به نمایش میگذارد. بدیهی است که این صحنه یادآور فیلم «دوئل» ساخته استیون اسپیلبرگ است، اما اجرای این سکانس نمایانگر اوج همکاری دوربین، تدوین و کارگردانی است.
هری و جک ویلیامز همیشه آثار خود را با لحظات و سکانسهای درخشان و غیرقابل پیش بینی به مخاطب خود القا میکنند. آنها استادند که به شما چیزی نگویند در حالی که هنوز کادر را با حوادث جذاب زیادی پر میکنند. با این اوصاف، در سریال توریست چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد و شما باید مراقب خود باشید. چرا که شیطان فقط در برخی جزئیات نیست، بلکه در تمام جزئیات روی صحنه است. به نظر میرسد برادران ویلیامز در نوشتن فیلمنامه این سریال، داشتههای خود را با فاکتور برادران کوئن ترکیب کردهاند و از دل آن یک معجون عجیب اما خوشمزه بیرون آوردهاند.
مهمتر از همه، توریست حاوی یک بازی موش و گربه درخشان است. اما نکته جالب این موش و گربه بازی این است که شما بیشتر از اینکه با خلق تنش فریاد بزنید خواهید خندید، زیرا تک تک لحظات این سریال پر از طنز عجیب و غریب است. توریست شروعی امیدوارکننده دارد، پیشفرض جذابی را تنظیم میکند، پیچشهای تاریکی را ایجاد میکند و بیننده را دقیقاً در همان موقعیتی قرار میدهد که قهرمان ناامید و سرگشتهاش قرار دارد. با این حال، شگفتانگیزترین عنصر هیجانانگیز سریال پوچ بودن و حس شوخ طبعی آن است. براردان ویلیامز در حالت معمولی شما را با ارائه سرنخهایی در مورد پسزمینه اسرارآمیز یک مرد غریبه جذب میکنند، اما در ادامه بینندگان را با لحظات کمدی سوررئالیستی و شخصیتهای فرعی عجیب و غریبشان غافلگیر میکنند.
همچنین داستان در دنیایی زیبا ساخته شده، دنیایی که انتظار دارید در شش فصل با آن آشنا شوید، نه شش قسمت یک ساعته. این فضاسازی باعث میشود شما آثاری چون Twin Peaks لینچ، کارناوالِ دنیل کناف یا حتی سریال «The Wrong Mans» جیمز کوردن و متیو بینتون را به یاد بیاورید، هرچند این سریال بسیار متفاوت از آنها است، اما لحن کار همچنان یادآور چنین آثاری است.
این سریال همچنین درس بزرگی برای صبر است. بسیاری از آثار هم ژانر و همعصر توریست، بازی سریعتری را انجام میدهند و در خدمت مخاطبانی هستند که زمان زیادی ندارند و در عوض حواسپرتیهای فراوانی دارند. در مقابل سریال توریست با سرعت بالا سفر خود را شروع میکند، اما رفته رفته مجمعی آهسته اما هنرمندانه از شخصیتهای رنگارنگ و دوست داشتنی را خلق میکند که مانند پازلی درهم تنیده به یکدیگر مربوط میشوند.
جیمی دورنان در نقش مرد بی رنگ و هویت داستان، بسیار خوب است و او را با ترکیبی متقاعدکننده از گیجی، سرخوردگی، شوخ طبعی بدبینانه و جرقههای خشم به تصویر میکشد، در حالی که این شخصیت به آرامی شروع به جمع آوری حداقل برخی از اطلاعات داخل ذهن خود قبل از پایان سریال در بیمارستان میکند. اما هر قطعه از حافظه او به طور کلی فقط به سوالات بیشتری منجر میشود. خوشبختانه برای مرد، چندین غریبه مهربان (ظاهراً) وجود دارد که مایل به کمک به او هستند. معمولا خانمها. احتمالاً حضور بانوان در اطراف او به این دلیل است که مرد غریبه شبیه جیمی دورنان است.
بازیگران مکمل همگی بازیهای فوقالعادهای داشتند، اما این شیمی عجیب و غریب بین فراموشی ذهنی دورنان و پاسبان زیرک مکدونالد است که «توریست» را هدایت میکند و آن را به یک سواری فوقالعاده سرگرمکننده تبدیل میکند. به نظر من پس از تماشا این سریال مخاطبان یک قهرمان پلیس جدید به لیست قهرمانان محبوشان افزوده خواهد شد.
به طور کلی باید گفت: هری و جک ویلیامز، به عنوان نویسندگان سریال، داستانی درخشان با پیچشهای متعددی که بیننده را درگیر میکند، کنار هم قرار دادهاند. بین فیلمنامه، منظره و شخصیتهای ظریف، توریست پسزمینه درخشانی را ارائه میکند که از آن میتوان ایدههای بزرگی درباره اعتماد، هویت، پشیمانی و درستکاری دریافت کرد.
گفتن بیش از حد اطلاعات بیشتر در مورد داستان، خطر خراب کردن سریال را به همراه دارد، زیرا هر قسمت حداقل چند پیچش داستانی فاش میکند که باعث میشود به شدت هیجان زده شوید. بنابراین هرچه سریعتر این مینی سریال جذاب را تماشا کنید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من دیدم خیلی باحاله