نقد فیلم Gold – داستان حرص و طمع
فیلم Gold با بازی زک افران روی کاغذ وعده یکی از آن فیلمهای بقامحور کلیشهای را میدهد اما در ادامه با چنگ انداختن به دیگر ژانرها نه تنها در رسالت پیامهای نهانیاش به هیچ عنوان ...
فیلم Gold با بازی زک افران روی کاغذ وعده یکی از آن فیلمهای بقامحور کلیشهای را میدهد اما در ادامه با چنگ انداختن به دیگر ژانرها نه تنها در رسالت پیامهای نهانیاش به هیچ عنوان موفق ظاهر نمیشود که تبدیل به یکی از ضعیفترین آثار امسال میشود. با ویجیاتو همراه باشید.
با انتظار بسیار متوسطی به تماشای فیلم Gold نشستم. از پوستر گرفته تا تریلر و خلاصه هرچیزی که انتظاراتی (هر چند کم) را پیش از تماشای فیلم در ذهن مخاطب پرورش میدهند، همه و همه فیلم استرالیایی جدید آنتونی هایس را در سادهترین بیان ممکن در یک جمله خلاصه میکردند: فیلمی کلیشهای درمورد زنده ماندن که بارها نمونهاش را دیدهایم. در کمال تعجب اما این فیلم هر چیزی است جز جمله پیشین. فیلمی که در عین حال میخواهد ژانر اشباعشده بقا را احیا کند اما ناگهان برای از دست ندادن ریتم، گناه کبیرهای مرتکب میشود؛ مکیدن ژانرهای مشابه در چارچوب بیهویتی خویش!
از ژانر بقامحور چه میخواهیم؟ این سوالی است که کمی پیش از نوشتن این مطلب به آن فکر میکردم. در ادامه اما انقدر پاسخهای پیچیده و طویلی در ذهنم یافتم که مجبور شدم جور دیگری به این سوال بنگرم: آثار برتر ژانر بقا از چه مولفههایی برای سرگرمکردن مخاطب استفاده میکنند؟ گرچه این پرسش به تنهایی مطلب جداگانهای میطلبد اما بیایید نگاهی به این مولفههای ساده اما تاثیرگذار در تجربه مخاطب داشته باشیم.
به عنوان مخاطب سینما انتظار داریم اینگونه فیلمها در عین حال که بازیگر توانمند و نقشآفرینیهایی آمیخته از مظلومیت، ترس و عدم امنیت را به نمایش میگذارند، شخصیتپردازی قابل قبول و تنیده با احساسات را هم در فیلمنامه داشته باشند. میخواهیم که فیلم کشمکش کافی را ایجاد و از پس خلق صحنههایی پرتنش به خوبی بربیاید. اینها انتظاراتی برای یک فیلم سرگرمکننده یکبارمصرف هستند. از آنهایی که بدون انتظار به تماشایشان مینشینیم و در آخر تکنکتهای مثبت از آنها دیده و بعد از مدتی فراموششان میکنیم. حالا که حداقلها را دانستیم وقت آن است سراغ سوال بعدی برویم: فیلم Gold در چه دستهای قرار میگیرد؟ از آنهایی که به دنبالهروی آثار پیشین در بهترین حالت ممکن به درجه «قابل تماشا» صعود میکنند یا آن دستهای که قرار است ژانر را متحول کرده و در بازتعریف بسیاری از مولفههای آن دست به کاری غیرمنتظره بزنند؟
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی (زک افران) سوار بر قطار به مقصد اردوگاهِ کاری، سفر خود را شروع میکند. او در ادامه به دنبال فرد دیگری میگردد که قرار است رانندهی او (آنتونی هایس) برای طی کردن مسافت بین ایستگاه قطار تا اردوگاه باشد. این دو نفر در ادامه قطعهی عظیمی از طلا پیدا میکنند و سعی دارند آن را حفاری کنند اما خیلی زود درمییابند به یک ماشین حفاری نیاز دارند و همانطور که حدس میزنید فرد راننده محل طلا را به مقصد پیدا کردن ماشین حفاری ترک کرده و شخصیت اصلی باید در تلاش برای حفظ آن، وسط بیابانی عظیم مهره اصلی فیلمساز برای روایت داستانی احساسی و پرمعنا و مفهموم باشد.
یک سوم ابتدایی فیلم تنها مقدمهای بر شروع قصه اصلی است. تازه از اینجا فیلم آغاز میشود و شما با کاراکتر اصلی همراه میشوید. همانطور که احتمالا میدانید تمرکز اصلی اینگونه فیلمها تمام و کمال روی بازیگر است. فردی که بقای فیلم به وجود پررنگ او و نقشآفرینی تاثیرگذارش خلاصه میشود. خب باید بگویم زک افران در اینجا بینظیر عمل میکند، حقیقتا انتظار نداشتم افران چنین پتانسیل خوبی برای بازیگری داشته باشد. افران به کمک قاببندیها و موسیقی متن در این فیلم بسیاری از نقصها را میپوشانند اما امان از آنهایی که سرچشمه از فیلمنامه مشکلدار دارند.
مشکل فیلمنامه از پرده دوم حتی سنگینتر میشود و فیلمساز حتی خودش هم نمیداند چه میخواهد. تریلری هنری، اثری در ژانر وحشت روانشناختی یا فیلمی که قرار است داستان نهانی داشته باشد و در آخر با پیام مثلا کلهگنده و غیرتکراریاش بهمان یادآوری کند چه کسی هستیم؟ حقیقتا فیلم هر چه که باشد باز هم هیچ چیز نیست. اشتباه برداشت نکنید، به هیچ عنوان نمیگویم فیلمهایی که به طور محسوس پر از ژانرهای مختلف هستند آثار ضعیف و بهدردنخوری محسوب میشوند. ناسلامتی همین دو سه سال پیش «انگل» را داشتیم. فیلمی با طیف گستردهای از ژانرهای مختلف، پرتنش، درگیرکننده و صد البته با کاراکترهایی بینهایت قابل همذاتپنداری که تماشای چندین و چندبارهاش لذتی دوچندان هم دارد. حتما حالا بهتر متوجه هستید. انتظار نداریم فیلم Gold هم بخواهد از «انگل» پیروی کند و به چنین فرمول خارقالعادهای برسد. مساله این است که Gold چگونه قرار است ژانرهای مختلف خود را زیرکانه بدونه اینکه آسیبی به ساختمان کلی فیلم وارد شود با هم ترکیب کند.
همین مساله باعث میشود فیلمساز آشی مندرآوردی و بیمزهای برایمان بپزد. در جریان سکانسی که شخصیت اصلی و راننده شبهنگام کنار آتش نشستهاند و از وضعیت بغرنج دنیا ناله میکنند، راننده میپرسد: «چرا میخوای بری اردوگاه؟» شخصیت اصلی هم میگوید: «این یه فرصته که فقط یک بار در خونه آدم رو میزنه» و بعد از این، یک بروشور تبلیغاتی اردوگاه را از جیبش بیرون میآورد و به راننده نشان میدهد. در این سکانس گرچه هیچ نیازی به نشان دادن بروشور نیست اما فیلمساز مثلا به طرز زیرکانهای میخواهد برای ادامه فیلم نماد جمع کند. تا بعدها به قاب دیگری برسد که همین تکه کاغذ تبدیل به نمادی از گذشته شخصیت اصلی و بروزدهنده تغییر فعلیاش شود. حقیقتا نمادپردازی و استعارهگویی به هیچ عنوان بد نیست اما باید بتواند به شکلی محسوس اما زیرپوستی به مخاطب انتقال داده شود زیرا زمانی که همهچیز انقدر عیان و قابل پیشبینی باشد بیننده نه تنها با فیلم ارتباط نمیگیرد که آن حس بد نصیحتگویی کارگردان را هم بیش از پیش حس میکند.
به طور کلی فیلم Gold پر از ایرادهای عجیب و غریب است. از عدم توانایی فیلمساز در تنشآفرینی تا سکانسهایی که بار احساسی لازم را نمیکشند و فرمول اشتباهی که کارگردان اصرار عجیبی در اجرای آن دارد. شخصیتپردازی و اوضاع قاراشمیش فیلم هم که جای خود دارد. جالب است اثری که بازگوکننده حرص و طمع آدمی است، خودش در تور طماع بودن سازندگانش برای ناخونک زدن به انواع ژانرها گیر افتاده است. در کنار تمام اینها اما بازیگری زک افران آن چیزی است که فیلم را از درجه «فیلمهایی که هرگز نباید ببینید» به چند پله پایینتر از «قابل تماشا» یعنی «آثاری که پایینترین اولویت تماشا را دارند» سوق میدهد. تمام فیلمهای شاهکار، آثار هنری و بهترینهای هر کارگردان و ژانر را ببینید و اگر بعد از دیدن تمامی آنها وقت اضافی داشتید که نمیدانستید چطور آن را پر کنید فیلم Gold همان چیزی است که شما میخواهید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.