بررسی فیلم !Shazam – پالت رنگ شلخته
دنیای سینمایی دیسی با فراز و نشیبهایی که در سالهای اخیر طی کرده، هنوز نتوانسته جایگاهی که باید را پیدا کند. پس از سهگانه Dark Knight از کریستوفر نولان، دیسی در تلاش بود تا دنیای ...
مالک دیسی، شرکت Warner Bros که خود نیز زیرشاخه شرکت مادر تایموارنر محسوب میشود، توانسته در فیلمهای ابرقهرمانی به صورت تکی یا نهایتا سهگانه موفق عمل کند. از سال ۱۹۶۷ که دیسی توسط وارنر خریداری شد، شاهد فیلمهایی بودیم که یا خود یا به عنوان عضوی از یک سهگانه موفق عمل کردهاند. نکته اینجاست که در سینمای امروزی ابرقهرمانی، دیگر فیلمهای تکی یا سهگانهها به خودی خود ارزش چندان ندارند. از آنجا که همه ابرقهرمانهای مد نظر ما از دنیای کمیک آمدهاند، ساختن جهانی که بتوان در آن اتمسفر کمیکها را داشته باشیم، سختتر از چیزی است که به نظر میرسد و به برنامهریزیهای دهساله یا حتی بیشتر نیازمند است.
همه اینها را گفتیم تا به جایگاه فیلم !Shazam در تایملاین دیسی برسیم. شزم اثری تقریبا ضعیف و از برخی جهات متوسط است که در زمان نامناسب به دنیا معرفی شده و با استانداردهای امروزی سینمای ابرقهرمانی همخوانی ندارد. امیدوار بودیم که این فیلم بتواند تکلیف ما و دنیای دیسی را روشن سازد، ولی فیلم !Shazam بسیار دیر پا به عرصه گذاشته و نمیتواند دنیای سینمایی دیسی را از منجلابی که در آن گرفتار شده، نجات دهد.
هنگامی که اولین بار تریلر فیلم !Shazam را دیدم، متوجه تفاوت بسیاری که این عنوان از جنبههای مختلف با عناوین دیگر دیسی داشت، شدم. این تفاوتها از سبک کلی کارگردانی و ماهیت فیلمنامه گرفته تا جو کلی روایت مشاهده میشد. در محصول نهایی نیز این موضوع به وضوح مشاهده میشود، اما به قدری بیش از حد است که مخاطب میماند شزم را به عنوان فیلمی کاملا مجزا از دیگر آثار دیسی در نظر بگیرد یا وصل کردن نقاط به دیگر عناوین این دنیا را آغاز کند. این موضوع وقتی آزاردهندهتر میشود که بیننده میفهمد که این نقطهها بسیار کم هستند و به غیر از چندین اشاره ریز و کماهمیت، اصلا ارتباطی برای شکلگیری وجود ندارد.
با پرشی به دنیای کنونی، پروتاگونیست فیلم را مشاهده میکنیم که نوجوانی به نام «بیلی بتسون» است. او کل عمر خود را صرف پیدا کردن مادری کرده که در بچگی و طی حادثهای او را گم کرده بود. بیلی پس از انجام دادن کارهای اشتباهی، موجب اخراج شدن خود از یتیمخانه می٬شود و خانوادهای که به بچههای یتیم سروسامان میدهند او را میپذیرند. در طرف دیگر شاهد دکتر تادئوسی هستیم که او نیز عمر خود را صرف پیدا کردن یک چیز کرده: محل سنگ ابدیت. هنگامی که او این سنگ را پیدا میکند، هفت گناه مرگبار تصمیم میگیرند از او برای رسیدن به اهداف شرورانهشان استفاده کنند. شزم پیر هم تصمیم میگیرد به صورت تقریبا تصادفی فردی را انتخاب کند تا قدرتش را به او اهدا کند. بیلی بتسون ماجرای ما از اینجا به بعد قدرت شزم را در اختیار میگیرد و در مسیر شکست دادن دشمنش، دچار تغییراتی بنیادی میشود.
روایت فیلمنامه همین است. دقیقا به همین مقدار کم هیجان به مخاطب القا و در روند داستانی فیلم، پا فراتر گذاشته نمیشود. نکته اینجاست که طی مشاهده فیلم حس میشود یک روند داستانی مرتب و مشخص تعیین نشده و سندبرگ سعی داشته تا با سکانسهایی پشت سر هم، هر دقیقه یک حس را به طوری سرسری به مخاطب ارائه و با سکانس بعدی آن را پس بگیرد. زمان بین تغییر فازهای فیلم !Shazam به قدری کم است که مخاطب را گیج و سیستم هورمونی او را دچار مشکل میکند. این تغییرات گاهی میان ژانرها و زیرژانرهای متنوع نیز صورت میگیرند.
بینظمی در شخصیتپردازیهای فیلم !Shazam موج میزند. این پروسه طی فیلم در یک یا نهایتا دو جنبه خوب عمل میکند و دیگر کاراکترها را در روایتی که خود نیز بسیار مشکل دارد، ول میکند. پردازش بسیار خوبی برای آنتاگونیست فیلم در نظر گرفته شده. برای مثال از همان آغاز با جوی که دکتر تادئوس در آن تربیت شده آشنا میشویم و در مییابیم چرا او انگیزه مناسبی برای میزبانی هفت گناه مرگبار را داراست. این فرآیند برای این شخصیت به قدری خوب ادامه مییابد که حتی پس از میزبانی گناهان، کاملا حس او برای تبعیت از آنها درک میشود: احساس قدرت و برتری. این مورد باعث شده که ارتباط بین بیننده و آنتاگونیست به خوبی برقرار شود و ادراک مخاطب از شخصیت درست و به میل کارگردان باشد. هنگامی که بیننده آنتاگونیست را درک کند، شکست خوردن او نیز عمل بزرگتر و شاقی تلقی میشود.
پیام داستان؟ اصلا چنین چیزی وجود ندارد
از طرف دیگر، ما همخانههای بیلی را داریم که نقش مهمی نیز در روایت داستان دارند. اما پردازش این شخصیتها اصلا با نقششان در جلو بردن فیلم و پیچش داستان همخوانی ندارد و کاملا شاهد کملطفی کارگردان و نویسندگان هستیم. این رابطه بین شخصیتپردازی و وظیفه این کاراکترها در روایت درست مانند این میماند که برای حمل سنگی بسیار سنگین، طنابی بسیار نازک داشته باشید و توقع داشته باشید با چالش و مشکلی روبهرو نشوید. این سنگ در روند داستانی شزم، دقیقا روی نقاط ارتباطی بیننده با شخصیتها فرود میآید و این رابطه را ناتمام میگذارد.
این کملطفیها نتیجه پایانی را آشفته کردهاند و در انتها مخاطب را با هزاران سؤال بدون پاسخ رها میکنند. مهمترین سؤالی که مطرح میشود این است که چرا سندبرگ نتوانسته در این عرصه موفق عمل کند؟ پاسخ واضح است: بیگانگی با دنیای ابرقهرمانان. سندبرگ در فیلم Annabelle Creation مفاهیمی را بیان میکند که بزرگسالان را به تأمل وا داشته و روی آنها تأثیر میگذارد. در فیلم !Shazam اما اینطور به نظر میرسد که او سعی داشته اثری مخصوص نوجوانان و ردههای سنی پایینتر ارائه دهد.
اثری مضحک یا جدی؟
فیلم با اطلاعاتی که در اختیار مخاطب میگذارد، خود را اثری فان و صرفا سرگرمکننده میخواند، اما همچنان هم اصرار میکند که با مفاهیمی زودگذر و فکرشده طرف هستیم. این ارتباط موجب شده مخاطب نه تنها اثر را جدی نداند، بلکه لذت لحظاتی که برای خنداندن او نیز طراحی شدهاند را از دست داده و ترکیب نهایی این دو فاز متمایز را اصلا درک نکند.
درست جایی که فیلم !Shazam قصد دارد مفاهیمی عمیق (که در واقع سطحی هستند) را بیان کند، بین این دوراهی میمانید که آن را جدی بگیرید یا فقط به عنوان پارازیتی میان مبارزات بدانید. پیام فیلم شزم شاید برای خود کارگردان نیز مشخص نباشد. اگر با خانواده خود مشکل دارید، فرار کنید؟ اگر پدر یا مادرتان را درک نمیکنید مسیر زندگیتان را از آنها دور کنید؟ اگر توجه کرده باشید تمامی پیامهای احتمالی نیز برای کودکان و نوجوانان طراحی شدهاند. تنها پیامی که قابل لمس است، مربوط به آنتاگونیست فیلم یعنی همان دکتر تادئوس معروف است که تأثیرات سوءرفتار در دوران کودکی روی بزرگسالی را بیان میکند.
برخی نماهای نزدیک هم هستند که متأسفانه اشتباهات زیادی دارند. مانند صحنه اتوبوس که در تریلر فیلم نیز اشارهای به آن شد. در این صحنه، سازندگان مجبور به ارائه جزئیاتی نه چندان دلچسب شدهاند. همچنین نماهای بسته هفت گناه نیز اصلا خوب از آب نیامده و به دلایلی مخالفی مثل طبیعی نبودن انیمیشنهای حرکتی، شاهد ضعف فیلم هستیم. با توجه به اینکه دو فیلم آکوامن و واندروومن، علاوه بر دیگر مزایای خود در زمینه تصاویر تولید شده با کامپیوتر نیز موفق عمل کردند، از دیگر عناوین دنیای سینمایی دیسی انتظار بیشتری میرود.
این تلاش در عدم ارائه جزئیات موجب شده بیننده نه تنها از مبارزات درک کاملی نداشته باشد، بلکه میزان آدرنالین موجود در خون او تغییر چندانی نکند. نباید فراموش کنیم که فیلمهای ابرقهرمانی باید هیجانانگیز باشند و اگر عنوانی از این ژانر این ویژگی را دارا نباشد، کلاهش چه از نظر فنی و چه از نظر میزان فروش، پسِ معرکه است.
بازیگران فیلم هم به جلو رفتن داستان به شیوهای مطلوب کمک نمیکنند و شاهد نقشآفرینیهایی به یاد ماندنی نیستیم. البته، تمام این موضوع تقصیر آنها نیست و قطعا مشکلات فیلمنامهنویسی نقش آنها را تحت تأثیر قرار داده، اما بخشی که به آنها بستگی دارد ناقص به نظر رسیده و تقریبا در تمامی صحنهها یک یا دو چیز کم دارد. اینکه نوجوانی با قدرتهای جادویی خود بازی کند، به طور کلی برای تماشا لذتبخش نیست. خصوصا با شیوهای که فیلم !Shazam آن را به کار گرفته. بنابر این بازیگران واقعا در جبران ضعف ایده کلی فیلم عملا کاری نمیتوانند بکنند به جز مسخرهبازیهایی عموما بیمعنی.
هنگام این اعمال بازیگران، سعی شده از موسیقیهایی برای بهبود اتمسفر کلی استفاده شود. این موسیقیها شاید همانند چیزهایی که در دیگر عناوین ابرقهرمانی دیدهایم، عالی نباشند ولی در روند داستانگویی تأثیر مثبتی گذاشتهاند. موسیقی متن فیلم !Shazam تکراری، ناهمخوان و در بیشتر مواقع از صحنهها جا مانده است. نکته اینجاست که در طول فیلم شاهد تمی درست و حسابی برای شزم و تبدیلات صورت گرفته نیستیم.
فیلم شزم بیشتر از هر چیزی، نیازمند مضمونی مشخص برای خود است
در هر نقطه از فیلم !Shazam مخاطب به دنبال این است که ببیند آیا داستان روند بهتری پیدا میکند یا خیر. نهایتا هم همین انتظار، به تیتراژ پایانی ختم میشود. این عنوان میتوانست با روایت مناسب و شخصیتپردازیهایی بهجا، در آینده دنیای سینمایی دیسی تأثیر بسیار مفیدی بگذارد و خرابیهای به بار آمده را تا حدی جبران کند. ولی فیلم شزم نه تنها روندی درست و مشخص برای داستان خود ندارد، بلکه فقط سعی کرده چندین شخصیت را به سرعت تحویل این دنیای سینمایی بدهد و خود را کنار بکشد.
شزم در آینده DCEU (دنیای گسترشیافته/ سینمایی دیسی) قطعا حضور مؤثری خواهد داشت ولی در حال حاضر این فیلم نتوانسته چندان حق مطلب را برای معرفی او به جهان ادا کند. اینطور به نظر میرسد که فیلم !Shazam با برنامه مشخص و فکرشده دنیای دیسی برای آینده خود (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد)، همخوانی نخواهد داشت و در حدی عمل کرده که دو ساعت دیگر، افراد را به سینما بکشاند و از جنبهای صرفا سرگرمکننده فراتر نرود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به نظرم بهترین فیلم فان تاریخ بود