بررسی فیلم سرخپوست – اگه میتونی منو بگیر
نزدیکهای انقلاب سفید هستیم ولی هنوز قوانین پیرامون ارباب رعیت برداشته نشده، میگویند یکی از همین رعیتها باعث مرگ ارباب شده و حالا به هلفدونی افتاده است. به خاطر پوست همیشه سرخش به او لقب ...
تمام انتخابها در «سرخپوست» از روی آگاهی و مطالعه بوده و فیلمساز ذهن بیننده را شدیدا درگیر داستان معمایی خود میکند؛ معمایی که معما نیست و کارآگاهی که کارآگاه نیست اما تمام حس و حال فیلم بوی این ژانرهای سینمایی را میدهد. نوید محمد زاده در نقش رییس زندان و پریناز ایزد یار در نقش مددیار زندانیان، هر دو با گریم و طراحی لباس بینظیری همراه هستند که هم تداعی کننده دهه ۴۰ شمسی (یکی از مهجورترین دههها در سینمای ایران) و هم یادآور فیلمهای کارآگاهی باشد.
جدا از انتخاب دقیق و حساب شده بازیگران، (حتی انتخاب نقش کوتاهی مثل جناب سرهنگ که بر دوش مانی حقیقی گذاشته شده و انصافا خوب از آب در آمده) ذکر این نکته ضروری است که نوید محمدزاده انتقادات نسبت به تکراری شدن نقشهایش در سینما را شنیده و این بار هم مانند خفهگی در سال گذشته، یک بازی به یاد ماندنی در نقشی متفاوت از سایر هنرنماییهایش کولاک به پا میکند. همچنین باید اذعان داشت که تمامی المانها و عناصر فیلم نیز دقیق و حساب شده هستند؛ انتخاب تک تک تصاویر و پلانها همراه با یک روانشناسی خاص همراه است و ذهن بیننده را بیشتر و بشیتر در مازی که کارگردان سعی در پیچیده کردن آن دارد، قرار میدهد.
پیش آمدن از این دست حدسیات و گمانها در طول دیدن فیلم سرخپوست به مراتب تکرار میشود. فیلمساز سعی میکند سوالات مختلفی در ذهن بیننده ایجاد کند و آنها را به راحتی ترین شکل ممکن جواب دهد و آب پاکی روی تمام حدسیات بیننده بریزد. او این کار را دقیق و حساب شده پیش میبرد و کمترین اثری از ورطه تکرار، لوث شدن و یا حتی تقلید از دیگر آثار سینمای جهان در فیلمش به چشم میخورد.
لوکیشن اصلی فیلم همان زندان است؛ زندانی که معلوم نیست در کدام جهنم درهای قرار دارد و احمد سرخپوست نیز در کدام سوراخ سمبه آن خودش را مخفی کرده است. بازی موش و گربه زندانبانان با این زندانی فراری، بیش از نود درصد محتوای فیلم را در برمیگیرد و ذهن بیننده را نیز به شدت درگیر خود میسازد. فیلمساز به زیرکی احمد سرخپوست را زیر سایه سنگین داستان خود قرار میدهد و از نشان دادنش طفره میرود تا بیننده هیچ تصوری از این گمشده در ذهن خود خلق نکند.
خط داستانی فیلمنامه سرخپوست سرراست بوده و در عین حال پیچیدگی خاص خودش را دارد، فلذا هم بیننده سختگیر را نسبت به خود جلب میکند و هم بیننده عام را مجذوب خود میسازد. هر دو شخصیت اصلی فیلم (دزد و پلیس فیلم) به یک اندازه باهوش هستند و این بازی موش و گربه شبیه شطرنجی است که دو نابغه انجام میدهند و دائماً حرکات یکدیگر را خنثی میکنند. فیلمنامه معمایی و هیجانی سرخپوست با اینکه بینقص نیست ولی نقصانهای آن به راحتی قابل چشم پوشی است.
موسیقی در فیلم سرخپوست در خدمت فیلمنامه و تک تک اجزای صحنه و حتی نوع نگاه دوربین است. موسیقی فیلم سرخپوست مو را بر تن بیننده سیخ کرده و لحظاتی حماسی را میآفریند که به هیجان انگیز شدن این فیلم معمایی کمک شایانی میکند. فیلمبرداری فیلم نیز همانطور که اشاره کردم بازی با رنگ و نور است و دیدن این فیلم بر پرده سینما از واجبات برای هر سینمادوست ایرانی است. دوربین فیلم سرخپوست به زیبایی طراحی صحنه و لباس دقیق فیلم را به رخ میکشد و روانشناسانه به گوشههای زندان سرک میکشد..
در طول داستان فیلم، هیچکس نمیداند احمد سرخپوست کجاست و سرگرد ماجرا باید این زندانی فراری را پیدا کند وگرنه تمام ماجرای ترفیع درجه و رییس شهربانی شدنش به باد فنا خواهد رفت. مددیاری که در این راه به او کمک میکند، از ناکجا آباد آمده و مشخص نیست که این دو پیشتر هم همدیگر را دیدند یا نه ولی متاسفانه فیلم وارد ایجاد یک جریان عاطفی بین این دو میشود که هرچقدر هم به آن ساده بنگرید، باز قابل درک نیست.
بازی گنگ و مجهول پریناز ایزدیار و علاقه بین او و رییس زندان که آیا یک طرفه است یا دو طرفه که در طول فیلم مشخص نمی شود و البته بازی تکراری ایزدیار که همیشه در نقش انسانی مهربان که حاضر به کمک است وی را به مرور تبدیل به یک تیپ کرده است.
شیمی بین محمدزاده و ایزدیار در اینجا خوب از آب در نیامده و کارگردان هرچقدر هم سعی میکند که یک رابطه عاشقانه درست را با خلق صحنههایی ناب (مانند سکانس پرواز هواپیما و درگوشی صحبت کردن این دو یا گذاشتن آهنگ ویگن در بلندگوهای زندان) فیلم را دراماتیک کند، به موفقیت نمیرسد.
فیلم سرخپوست از جمله معدود فیلمهایی است که میتوان این روزها دیدنش را به شخصی توصیه کرد و اطمینان داشت که توصیهتان باعث شادی روح و چشمنوازی فرد میشود. نیما جاویدی کارگردان با تیم بازیگری قوی خود توانسته فیلم معماییاش را طوری پیش ببرد که بومی بودن آن بیشتر و بیشتر به دل بنشیند. شخصیت پردازی در فیلم میتوانست در بخش رمانس کمی منطقیتر پیش برود اما با این حال با اختلاف زیادی بالاتر از سایر آٍثار قرار میگیرد. باید گفت که فیلم سرخپوست صرفا متعلق به کارگردان نیست و تک تک اعضای فنی و کادر اجرایی آن در کنار یکدیگر توانستهاند فیلمی تولید کنند که در سینمای تکراری این روزها، حرفی برای گفتن داشته باشد.
فیلم سرخپوست بلد است داستانش را تعریف کند و در این قصهگویی تبحر خاصی دارد به طوری که برخی گافهایش را با جذابیتهای بصری و ترفندهای دیگر، لاپوشانی میکند و به معنای تام تبدیل به یک اثر سرگرم کننده میشود. در آخر باید اعتراف کنم که اگر در این سال ها بخواهیم ازیک اثر سینمایی ایرانی که به قواعد بین الملل، استاندارد و المان های سینمای جهان متعهد بوده، نام ببریم بی شک، فیلم سرخ پوست نیما جاویدی است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بنظرم منطق این فیلم کلا رو هواس چون پیشفرض هاش کاملا غلطه..
اولین اشتباه این فیلم مربوط به ساخت {دار} هست...چه دلیلی داره تو گیر و دار اسباب کشی بیای دار درست کنی درصورتیکه هیچ نیازی بهش تو این زندان قدیمی نداشتی و میتونستی همین کار رو تو زندان جدید انجام بدی...فیلمساز اینو به ما نمیگه یا بهتر بگم نتونسته دربیاره..
دلیل دوم برمیگرده به شخصیت سازی رییس زندان که کاملا غلطه...نتونسته رییس زندان دربیاره چون هممون تو این سالها دیدیم و میدونیم که رییس های زندان از بیرحم ترین و بی احساس ترین افراد نظامی انتخاب میشن...ولی اینجا رییس زندان چنان هَوَله که با دیدن یه جنس مخالف همه هوش و حواس از سرش میره و کاملا منفعل میشه...
اشتباه دیگش اینه که رییس زندان, هیچی نه از زندانش میدونه و نه از زندانی هاش...تو فیلم ها و سریال هایی که تو سبک زندان ساخته شدن میبینیم که رییس زندان اطلاعات جامع و کاملی از زندانی هاشون دارن {خصوصا اعدامیها}...از اسمشون بگیرین تا نوع رفتارشون ولی رییس زندان ما اینجا نتنها نمیدونس احمد سرخپوست کیه بلکه حتی نمیدونس حکمش اعدامه...
دلیل سوم برمیگرده به نحوه پیدا کردن فراری که واقعا آماتور ساخته شده...
خیلی ساده و سرسری دنبالش میگشتن...انگار نه انگار که یه اعدامی فرار کرده و نکته عجیبتر اینکه چطور اون سگ نتونس پیداش کنه...مگه میشه با یکم واکس مالیدن به خودت بتونی شامه سگ رو به اشتباه بندازی....واقعا بد بود
دلیل چهارم اینه که بعضیا میگن اخر فیلم درست تموم شد چون احمد سرخپوست بیگناه بود و باید میرفت...پاسخ من به ین افراد اینه که از کجا میدونین که بیگناه بود...مگه علم غیب دارین...مگه شما از اونطرف ماجرا خبر دارین...مگه از ریز جزییات خبر دارین...اینکه یکی از نزدیکانش بیاد بگه احمد بیگناهه که نشد دلیل...واسه همینه که میگن نباید یه طرفه به قاضی رفت..
بعنوان مثال تو فیلم رستگاری در شاوشنگ ما با چشم خودمون دیدیم که شخصیت اصلی قاتل نبود...بهمین خاطر بر بیگناهیش تاکید داشتیم و دوس داشتیم یا از زندان ازاد بشه یا فرار کنه چون بیگناه بود ولی تو این فیلم ما هیچ دلیلی دال بر بیگناهی احمد سرخپوست ندیدیم یا بهتر بگم کارگردان برامون نساخت که ببینیم...و رییس زندان چرا باید سرخود ولش کنه بره...مگه اون از ریز ماجرا خبر داره...وظیفه زندانبان نگهداری زندانی هست, نه اجرای قانون ولی اینجا میبینیم رییس زندان خودش برا خودش میبره و میدوزه...
و چیز دیگه ای که خیلی برام عجیبه اینه که رییس زندان میدونه با فراری دادن سرخچوست نتنها حکم ترفیع میره رو هوا بلکه بخاطر عدم کفایت در انجام وظیفه زندانی میشه...ینی حاضره خودش زندگیش نابود بشه و به زندان بیوفته ولی کسی رو ازاد کنه که حتی نمیدونس جرمش و حکمش چیه... پس منطق پایان فیلم کاملا غلط بود
بخام جمع بندی کنم فیلم سرخپوست, فیلم آهنگساز و فیلمبرداره و فیلمساز خاسته نقاط ضعف فیلنامه رو با این دو مورد پوشش بده
جرم و حکم و... سرخپوست به طرق مختلف به رییس زندان گفته میشه. اون صحنه که همشهری سرخپوست میاد و میزنه زیر گریه و... تلاشهای فیلمساز هست برای اینکه آخر فیلم رو منطقی جلوه بده، هر چند این تلاش دقیقا درست از آب در نمیاد ولی تاحدودی هم جوابه.
فیلم داره در مورد زندان های بیش از ۵۰ سال پیش صحبت میکنه. اونم توی یک شهری به غیر از پایتخت. طبیعیه که روالش با چیزهایی که از سریالهای زندان محور کنونی مبینیم جور در نیاد. اوضاع اون زمان با الان یکسان نیست. در مورد دار هم قصد دارند بسازند ولی نمیسازن در نهایت. داری که توی فیلم میبینیم همون دار قدیمی زندان هست نه دار جدید برای زندان جدید.
بنظرم اگه پایانشو باز میذاشت میتونست یکی از بهترین فیلمای اخیر باشه نه اینکه انقد هندی ببنده تهشو و به شعور مخاطب توهین کنه
کل فیلم منتظر بوده یارو رو پیدا کنه بعد کلا همه چی رو ب فنا میده اونم خیلی ناگهانی
حتی ذره ای از تغییر رو تو طول داستان نمی بینیم ک برامون اوکی باشه این قضیه ک یهو نظرش عوض میشه
کارگردان سعی کرد المانهای مختلفی که باعث اتخاذ این تصمیم میشن رو نشون بده و بنظرم نسبتا منطقی تمومش کرد.