نقد فیلم Cube – این بار نوبت بازی خشونت ژاپنیهاست!
در سال ۱۹۹۷، سینما میزبان یکی از فیلمهای مستقل خشن و پوچ گرایانه ترسناک بود. وینچنزو ناتالی، با الهام گرفتن از یک اپیزود سریال Twilight Zone، فیلمی به نام Cube را خلق کرد که همچنان، ...
در سال ۱۹۹۷، سینما میزبان یکی از فیلمهای مستقل خشن و پوچ گرایانه ترسناک بود. وینچنزو ناتالی، با الهام گرفتن از یک اپیزود سریال Twilight Zone، فیلمی به نام Cube را خلق کرد که همچنان، جز فیلمهای خاص این ژانر محسوب میشود. جلوههای ویژه ضعیف، بازیگران ناشناخته و خشونت بالای آن، از امضاهای این فیلم محسوب میشد. در گذر زمان، فیلم به یک اثر کالت تبدیل شد و برایش دنبالههایی ساخته شد. دنبالههایی که نتوانستند اندازه فیلم اول موفق باشند. حال دیگر دنباله سازی بس است! یاسوهیکو شیموزو تصمیم گرفت که این فیلم را بازسازی کند و خود شخص وینچنزو ناتالی، جز تهیه کنندگان این اثر است. اما در نهایت، اثری ساخته شده است که فاقد هرگونه ارزش است. با نقد این فیلم همراه ویجیاتو باشید.
فیلم Cube، فیلمی ترسناک، معمایی و علمی تخیلی به کارگردانی یاسوهیکو شیموزو و نویسندگی کوجی توکو است. یوتاکا یامادا موسیقی متن فیلم را زده است، تومویوکی کاواکامی و تویومیچی یوریتا فیلمبرداری را انجام دادهاند و تدوین فیلم، بر عهده تسویاشی ایمای بوده است. از بازیگران فیلم میتوان به ماساکی اوکادا، تاکومی سایتو، ماساکی سودا و هیکارو تاشیرو اشاره کرد. داستان فیلم درمورد چند شخص هستند که درون یک ماز گیر کردهاند که این ماز، حاوی مکعبهایی است که احتمال دارد درونشان یک تله وجود داشته باشد.
خب، اول از هرچیز باید بگویم که موقع دیدن این فیلم، باید آن فلسفه پوچ گرایانه Cube و خشن و زمخت بودنش را به طور کامل فراموش کنید. چیزی که برایم به شدت جالب بود، این مورد بود که من در حال دیدن یک فیلم ترسناک مثلاً خشن ژاپنی هستم و هیچ نشانهای از بیرحمی در آن دیده نمیشود! در عوض، اینبار داستان نقاط روشن بیشتری دارد و انگار آمده است در هیاهوی این خونها و تلهها، یک امیدی در مخاطبش ایجاد کند. این قضیه به گونهای نسبت به فیلمهایی با مضمون "بازی مرگ و زندگی"، وصله ناجور محسوب میشوند. نمونه بارزش Squid Game است. ما در این سریال، فارغ از هرگونه نقاط ضعف یا قوت، متوجه بیرحمی و پوچ گرایانه بودنش بودیم. اما در Cube، همچین خبری نیست.
دیگر اشکال فیلم، بحث شخصیت پردازی آن است. تقریباً در همه نقدهایم به این موضوع و روایت اشارههای زیادی کردهام و باز هم میگویم هیچی مهمتر از شخصیت پردازی و نوع روایت نیست. بله، فیلم Cube میتوانست حتی یک دیالوگ هم نداشته باشد و ما در طول فیلم (شاید با مدت زمانی کمتر)، شاهد چند آدم بودیم که سعی دارند از تلههای مرگبار جان سالم به در ببرند. اما به جایش، فیلم میخواهد درگیریهای ذهنی و انگیزههای آنان را نیز به ما نمایش دهد. اما هر شخصیت، در حد تیپ میماند و قوسهای شخصیتی بدی دارند و حتی نحوه حذف شدنشان از جریان داستان، به یادمان نمیماند.
حال بحثی که است، نحوه و زمان دادن به شخصیتها برای ورود به عمق وجودشان و درک کردن آنان است. فیلم آنقدر هیجان دارد که ما را با تلههای جدید و سکانسهای خشنش هیجان زده کند که ناگهان وسط این همه شلوغی، یادش میآید که آره من یک شخصیت دارم که باید به آن بپردازم و کاری کنم که مخاطب هم هیجان زده شود و هم در درام فیلم، غرق شود! اینگونه میشود که سادهترین راه را انتخاب میکند: کشتن یک شخصیت با یک تله. به صورت کلی نگاه کنیم، حرکت بدی نیست و شاید خروجی، کم کیفیت باشد. اما فیلم حتی از اجرای این حرکت ساده هم باز میماند.
Cube سعی میکند یک شخصیت را محور اصلی داستان خود قرار بدهد. یوئیچی گوتو، شخصیت اصلی داستان ما میشود که در ادامه متوجه میشویم با عذاب وجدانی دست و پنجه نرم میکند. حال این عذاب وجدان در ادامه به کلیشهترین شکل ممکن، تبدیل به انگیزه میشود. شخصیت منفی به مسخرهترین شکل ممکن به وجود میآید و مرگها، هیچ احساسی درون مخاطب ایجاد نمیکند. بحثی که است، اگر قرار است یک شخصیت خوب شکل بگیرد، دارای انگیزه و کشمکشهای درونی باشد، دیگر شخصیتها هم باید همانقدر پرداخته بشوند. اتفاقی که نمیافتد.
بازیگری فیلم، وضعیت خوبی ندارد و با ارفاق، میشود گفت متوسط رو به پایین است. ماساکی اوکادا، امسال در فیلم Drive My Car نقش یک شخصیت مغرور و بیاهمیت به زندگی را بسیار زیبا بازی کرد و حال، این بار در نقش شخصیتی که دچار عقده است باز مانده است. وقتی که شخصیت پردازی بد است، حال بازیگر باید از خودش مایه گذاشته و سعی کند وجه جدیدی به آن بدهد اما اوکادا، تنها شخصیت و در نهایت، فیلم را خراب میکند. تاکومی سایتو بازی تقریباً خوبی دارد و برخلاف شخصیت پرتی که دارد، توانسته به خوبی نقشش را ایفا کند. بازی هیکارو تاشیرو، از آنجایی که جز اولین تجربهاش در بازیگری است قابل قبول است.
ماساکی سودا نتوانسته چهره رنجور و ناراحتی از شخصیتش به نمایش بگذارد و بیشتر به یک کاریکاتور تبدیل شده است! متاسفانه بازی او آنقدر بد است که حتی نمیتوان او را به عنوان یک قهرمان بپذیریم. کوآترو یوشیدا هم بازی تقریباً خوبی دارد و توانسته یک پیرمرد غرغرو خوب باشد! در نهایت، به آنه واتانابه میرسیم که من واقعاً برایم سوال است این شخصیت، دقیقاً چه هدفی در فیلم داشت؟ ای کاش آن پیچش مسخره پایانی درمورد او نیز در کار نبود که نه به شعورم توهین شود و نه بیشتر از فیلم تنفر پیدا کنم!
در بخش فنی، به جز موسیقی متن (آن هم با ارفاق)، وضع جالب نیست. کارگردانی بسیار آماتور گونه است و کارگردان در حفظ ریتم و هیجان فیلم عملاً شکست بدی خورده است. جلوههای ویژه، نورپردازی، فضا سازی و حتی فیلم برداری نسخه ۱۹۹۷ فیلم با بودجه ۳۵۰هزار دلاری، از این اثر هزار برابر تمیزتر و جذابتر است! تلهها مسخره و خستهکننده هستند و خشونت فیلم به شدت کسل کننده از آب در آمده است. باز هم شکر تیتراژ فیلم جذاب است و نسبت به کل فیلم، هیجان انگیزتر است. یک اینکه واقعاً باحال است و دو اینکه از اینکه فیلم تمام شده، شاد میشوید!
اعداد اول، کفش انداختن و نورها، کلاً آن ارزش هیجان خودشان را از دست دادهاند. اجزایی که اصل کاری این مجموعه محسوب میشدند، دیگر مخاطب را ذوق زده نمیکند. در کل، فیلم بد است. حتی اگر آخرین فیلم جهان یا تنها فیلم در دسترس است، سراغش نروید. اگر میخواهید ببینید چه چیزی باعث میشود یک فیلم بد باشد، آن را ببینید. این نقد را با نظر جالبی که درمورد این فیلم خواندم به پایان میرسانم: این انتقام بازسازی بدی بود که از Ju-On کردید!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اصلا وقتی لبلس کارکتر اصلیا رو نیبینید، تابلویه گارگردان هدفش چیه میخواد چه اشی رو برامون پخته.
خیلی جالب و در عین حال عجیبه که چطور این فیلم حتی نتونست در بازسازی نسخه قبلی خودش موفق باشه
بیشتر میخواستن از آثار دیگه کپی بردری کنن مثل squid game اما توی همین کپی هم موفق نشده اند.