نقد قسمت اول تا سوم فصل سوم سریال The Boys – شروع عالی پسران
دید عامه مخاطبان به آثار ابرقهرمانی، محافظه کارانه است. کم پیش میآید که به سراغشان بروند و به نظرشان "بچهگانه و فاقد عنصر هنری خاص" هستند. در سالهای اخیر، سریالهایی همچون Legion، Daredevil و Peacemaker ...
دید عامه مخاطبان به آثار ابرقهرمانی، محافظه کارانه است. کم پیش میآید که به سراغشان بروند و به نظرشان "بچهگانه و فاقد عنصر هنری خاص" هستند. در سالهای اخیر، سریالهایی همچون Legion، Daredevil و Peacemaker تا حد زیادی، توانستند این گارد را در برابر آثار ابرقهرمانی پایین بیاورند. از طرفی، به لطف نتفلیکس و آمازون، مشخص شد که دنیای کمیکها تنها محدود به مارول و دی سی نمیشود. سریال The Boys آمازون، نه تنها به یکی از بهترین سریالهای این روزها بلکه یکی میتواند بهترین سریال ابرقهرمانی هم لقب بگیرد. سریالی که گارد مخاطبان را در برابر آثار ابرقهرمانی پایین میآورد.
The Boys با دیوانگی تمام عیارش، جلوه جدیدی به ابرقهرمانان داده و در کنارش، به زیبایی از مسائل روزمره و رسانه انتقاد میکند. آمازون، سه قسمت اول فصل سوم این سریال را پخش کرده و تا به کنون با واکنشهای مثبتی همراه بوده است. همچنین با سکانسهای خشنی که گاه به گروتسک میزنند، توانسته از همان اول تکلیفش را با مخاطب، برای یک فصل دیوانهوار مشخص کند! با نقد فصل سوم سریال The Boys همراه ویجیاتو باشید.
کارگردانی
کارگردانی دو قسمت اول بر عهده فیلیپ سگریسیا بوده و در این دو قسمت، او توانسته به خوبی در طول مدت تقریباً یک ساعته، به خوبی ریتم تند روایت را کنترل کند و ما را به قسمتها و بخشهای مختلف و جدید دنیای The Boys ببرد. کاری که جولیان هولمز در قسمت سوم نیز به خوبی از پس آن برآمده است. نکته دیگری که قابل توجه است، بیشتر شدن بخش درام سریال است. کارگردانان تا به اینجا از زمان سکانسهای خشن و دیوانهوار کم نکردهاند و به جایش، با تلفیق این دو بخش، هم توانستند مرزهای سریال را گسترش بدهند و در نهایت، ارزش کلی سریال را بالا ببرند.
فیلمبرداری دو قسمت اول، برعهده دن استالوف بوده و این لرزش دوربین و دستی بودن آن، سبب شده حس ترس و هیجان بیشتری به مخاطب القا شود. در لحظات مناسب و به موقع، او نیز از کلوزآپها و لانگ شاتها استفاده کرده که سبب میشود مخاطب بیشتر در جریان روایت داستان قرار بگیرد. کاری که میراسلاو باشاک آن را به خوبی نیز انجام داده است. تدوین سریال بسیار خوب است. کاتها و مدت زمان سکانسها به جا هستند و مخاطب را آزار نمیدهند.
در بخش CGI نیز عملکرد سه قسمت اول سریال به شدت از CGIهای اخیر ابرقهرمانی بهتر بوده است. به لطف این موضوع، ما شاهد چند سکانس عجیب و خونین بودیم. در نهایت، کارگردانی The Boys پختهتر از قبل شده و کارگردانان، به خوبی به این موضوع واقف هستند که برای یک روایت دیوانهوار، باید در بخش فرم در حد آن عمل کنند و از این چالش، سربلند بیرون آمدهاند.
بازیگری
شاید فکر کنید این حرف اغراق باشد، اما تیم بازیگری The Boys یکی از بینظیرترین تیمهای بازیگری است که تا به کنون دیدهام. در فصل سوم، قرار است هر شخصیت در یک تنگنای شخصیتی ترسناک قرار بگیرد و فشارهای مختلفی را تحمل کند. بازیگرها در هر قسمت موظف هستند که این فشار و ترس را به بهترین نحوه ممکن نمایش بدهند و در این کار، تک تک بازیگران میدرخشند. آنتونی استار، تمام و کمال درگیر این شخصیت شده است و حال، قادر است در آن لحظه از یک هوملندر مغرور، به یک هوملندر ضعیف و شکننده تبدیل شود و با فرم خاص صورتش، ما را هم درگیر این شخصیت میکند. در سکانس سخنرانی پایانی قسمت دوم، او به خوبی وجه سلطه جوی هوملندر را به نمایش میگذارد.
کارل اربن، حال باید شخصیت بوچر را شکننده و وحشت زدهتر از قبل به تصویر بکشد که باز نمیخواهد نشانهای از احساس و ضعف نشان بدهد و در یک کلمه، ترکانده است! ارین موریارتی در حال نشان دادن آن روی سرکوب شده و خشن استارلایت است که میخواهد به جایی برسد و تغییری ایجاد کند. جک کواید، آن حس یک شخصیت دست و پا چلفتی که میخواهد به جایی برسد را نشان میدهد و به خوبی، ترس از دست دادن موقعیتش را نمایش میدهد.
جیانکارلو اسپوزیتو، در این فصل به خوبی آن وجه سلطهگر و شجاعش (که امضای بازیگری او است) را نمایش میدهد. استن ادگار، در این فصل باید بارها جلوی هوملندر بایستد و ترسی از خود نشان ندهد که اسپوزیتو، از پس این چالش برآمده است. در کل، به جرئت میتوان گفت تک تک بازیگران The Boys در نقشهایشان فرو رفتهاند و توانستند به خوبی آن وجه شکننده شخصیتهایشان را نمایان کنند.
روایت و شخصیت پردازی
برای اینکه بگویم چگونه نویسندگان The Boys، توانستند در این سه قسمت، زمینه چین ورود چند شخصیت مهم و از طرفی، در نقد مسائل روزمره اجتماعی موفق باشند، کار سختی دارم! بیایید از همان قسمت اول شروع کنیم. دنیای ابرقهرمانان The Boys همانند مارول یا دی سی نیست که بعد از آنکه آیرون من و تیمش بزنند برای مقابله با یک دشمن، نصف شهر را داغان کنند و سپس همه برایشان دست بزنند. قهرمانان The Boys خودساخته نیستند. پدر و مادرهایی که یک ماده شیمیایی به نوزادانشان تزریق کردند تا بلکه فرزند عزیزشان (!) به ابرقهرمان تبدیل بشود و از آن سود ببرند!
دنیای The Boys بوی کثافت میدهد. در این دنیا، ابرقهرمانان نماینده و ناجی مردم نیستند. آنها از همان ابتدا مخلص و نماینده شرکتها و سازمانهایی بودند که به هر دری بزنند و حتی اگر شد، آدم هم بکشند تا خودشان را مثبت جلوه بدهند. حتی اگر قرار باشد افرادی علیه سیاستهای این نهادها قد علم کنند، از خودشان هستند. سیستمی که ابرقهرمانان را کنترل میکند، آنقدر قوی است که هربار سیاستش را به نحوی تغییر بدهد که ابرقهرمانانش، معصوم و قربانی جلوه کنند و اگر نتوانند این کار را بکنند، او را به نحوی برای همیشه حذف میکنند.
آنها در کنار مردم زندگی میکنند، ستاره فیلمهای خودشان هستند، در جشنوارههای مختلف دعوت میشوند و از هر روشی برای تبلیغ خود و ارزشهایشان استفاده میکنند. فصل سوم هم با یک فیلم سینمایی شروع میشود که شارلیز ترون! نقش استورم فرانت را بازی میکند و هوملندر در برابر او میایستد. سپس بقیه گروه هفت خودشان را نمایان کرده و با او مبارزه میکنند. آه چه روش زیبایی برای پوشاندن یک فاجعه! در ادامه نیز، متوجه یک برنامه تلویزیونی میشویم که در پایان آن، قرار است دو عضو جدید به گروه هفت ملحق شوند. برنامهای که قرار بود معرفی کننده افراد جدید و لایقی باشد، با سیاست هوملندر و کمپانی ووت، تنها یک برنامه پر زرق و برق و گول زننده برای بازگشت دیپ و خوردن حق دو شخص دیگر میشود.
وقتی که استن ادگار اعلام میکند که حال استارلایت، کاپیتان همراه هوملندر خواهد شد، هوملندر در نهایت این قضیه را به سوی خودش میبرد و با یک سناریو و رابطه عاشقانه دروغین، هدفها و شخصیت استارلایت را به تنگنا میبرد. استارلایت از ابتدا میخواست به جایی برسد که سیاستهای کمپانی ووت را تغییر دهد. هوملندر از طرفی، بعد از حرکت ادگار تصمیم گرفت با دروغ و له کردن شخصیت استارلایت، بازی را به نفع خودش برگرداند تا نشان بدهد که فقط او میتواند قهرمان و کاپیتان اصلی باشد و برای رسیدن به هدفش، دیگر اهمیتی ندارد که قرار است به چند نفر آسیب بزند.
شخصیت هوملندر، در بین شکننده بودن و تظاهر به قوی بودن در رفت و آمد است. او از طرفی دلواپس رایان است و از طرفی دیگر، رابطه عاشقانه خود با استورم فرانت را میخواهد. این موضوعات، برای این نیست که هوملندر حسی به آنها دارد و یا بخواهد شرایط آرام و امنی برایشان فراهم کند. او آنها را برای این میخواهد که حس خوبی درباره خودش داشته باشد. هوملندر، از همان ابتدا یک موش آزمایشگاهی برای تبدیل شدن به بینقصترین انسان جهان بوده و این موضوع، سبب شده هیچ چیزی از احساسات نداند و این موضوع، او را ضعیف و شکننده جلوه میدهد.
در این فصل، هوملندر به خوبی متوجه کنترل ووت بر روی او و کارهایش شده است. او "تنها مرد در آسمان" است و حس خدا بودن دارد. او حال به جایی رسیده که مانند خدا، برای هر کس تعیین تکلیف کند و این حس، بیشتر و بیشتر نمایان شده است. در پایان قسمت دوم، متوجه میشویم که او بالاخره با احساسات خود کنار آمده و سعی دارد با رک بودن در برابر تمام مردم، خودش را به عنوان خدای آنها ببیند. هوملندر، یک آنتاگونیست عوضی به تمام معنا است و این، دلیلی است که او را به شدت دوست دارم! در فصل سوم، قرار است جنبههای بیشتری از او را ببینیم و شاهد یک آنتاگونیست ترسناک باشیم که همانقدر ناراحتیهایش را درک میکنیم، از او متنفر نیز باشیم.
در نقطه مقابل هوملندر، ویلیام بوچر است که با تشکر از کوئین میو، او با مادههای ووت به قابلیتی همانند هوملندر دست پیدا میکند. از سویی دیگر، بوچر برای همکاری با هیویی، باید از آتش خشونتش کم کند و بدون کشتن و شکنجه کردن، به هدفش برسد. اما از طرفی دیگر، بوچر نگران رایان است. برخلاف هوملندر که رایان را به خاطر خودش دوست دارد، بوچر از او به خاطر عشقی که به بکا دارد، محافظت میکند. در نهایت، به خاطر خشم و عصبانیت خود و ترس، رایان را پس میزند. بوچر شخصی نیست که بخواهد با محبت و کلمات زیبا، به دیگران اخطار بدهد. او به طور ناگهانی آنقدر بداخلاق میشود تا قدری که آن شخص، از او تنفر پیدا کرده و در نهایت، از او دور شود.
از سوی دیگر، بوچر ضعیف و کم قدرت است اما این دلیل نمیشود که بخواهد از هدفش سر باز بزند. مشخص است که بدنش به ماده ووت واکنش خوبی نشان نداده است و از طرفی، نمیخواهد دیگران را از این ضعف با خبر کند. بوچر نیز همانند هوملندر، از نشان دادن ضعف تنفر دارد. هیویی، وضعیت متفاوتی دارد. در این یک سال، او توانسته برای خودش شغلی دست و پا کند و به طور امن و قانونی، گروه پسران را به هدفشان نزدیکتر کند. اما او دوباره متوجه میشود بازیچه بوده و از لحاظ زندگی عشقی و کاری، حس بازنده بودن دارد. حال او دوباره به گروه برمیگردد تا از همان راه بوچر، به هدفشان برسند.
هیویی نکته بزرگی را متوجه میشود: نمیشود وارد سیستم شد و به این طریق، به آن ضربه زد. او هر راهی را بخواهد برود، یک سد جلویش سبز خواهد شد که او را مدتها از مقصدش، دور خواهد کرد. استارلایت نیز میخواهد خود را به عنوان یک زن قوی و بانفوذ نشان بدهد. او هرچقدر وارد جریان میشود، بیشتر به خودش فشار میآورد و به جای آنکه بتواند نزدیک هدفش بشود، متوجه میشود که دارد بیشتر و بیشتر خودش را به سیاستهای دیگران میبازد و تا حدی، برابر آنها به شدت ضعیف است. باید دید که در ادامه، استارلایت تا چه حد میتواند این فشارها را تحمل کند.
رابطه فرنچی و کیمیکو جذابتر از قبل شده و حال بیننده را خوب میکند. فرنچی سعی دارد از گذشته خود فرار کند و کیمیکو نیز دنبال راههای مختلف برای زنده کردن احساسات از بین رفتهاش است. ام.ام (مادرز میلک) سعی دارد که از این قضیهها و درگیریها دور بشود تا بتواند برای فرزندش، آن پدر بودن را جبران کند. اما او از طرفی نمیتواند انتقام گرفتن از ووت و ابرقهرمانان را ول کند و دوباره، کنترل کردن این مصیبت برایش سخت میشود.
The Boys در این فصل، به طور واضحتری روزمرگیها و حاشیههای مربوط به جنبشهای اجتماعی را نقد میکند. ای-ترین سعی داشت با یک برنامه و لباس جدید، درمورد قوم و نژاد خود حرف بزند. نه برای اینکه نماینده آنها باشد، برای اینکه بتواند برای خود محبوبیت بخرد و دوباره مردم او را دوست داشته باشند. از طرف دیگر، دیپ همچین چیزی را میخواهد، اما برای موفق شدن باید دوست خودش را بخورد! (مشمئز کنندهترین سکانس خوردن اختاپوس بعد از فیلم Oldboy) دیپ اشتباهاتی کرده که جبرانشان تقریباً غیرممکن است و هربار که سعی داشته خودش را محبوب و مفید جلوه دهد، بدتر به خودش ضربه زده است.
در فستیوالی که فرنچی و کیمیکو میروند، با اسم جنبشها و موجها، غرفههای خوراکی وجود دارند! موقعیت قبلی دیپ، قضیه ای-ترین و این فستیوال، به نحوی از این موضع شرکتها انتقاد میکند که آنها تا زمانی به یک موج یا جنبش اهمیت میدهند که برایشان سود داشته باشد. دیگر مهم نیست چقدر از اعضای آن جنبش توانستند به اهداف خود برسند، چون مهم برای آنها، سودی است که میبرند.
بخش مهم داستان این فصل The Boys، زمینه چینیاش برای حضور سولجر بوی است. از قبل حضور این شخصیت به واسطه انتخاب جنسن اکلس، یکی از اتفاقات هیجان انگیز فصل سوم قلمداد شده است. حال با توجه به فضاحتی که ابرقهرمانان گروه Payback به بار آوردند و روسها، سولجر بوی را هم انگار دزدیدهاند، باید دید این سفر تیم بوچر به روسیه، در ادامه کار چگونه خواهد بود.
به طور کلی، فصل سوم The Boys همانقدر که به پختگی رسیده، همانقدر هم مرز شوخیهای عجیبش را گسترش میدهد و به نوعی، یک گروتسک تقدیم میکند. سکانسهای خشن عجیبی که چاشنی سریال شدهاند و به نوعی، امضای دیوانگی آن هستند. از سوی دیگر، حس اضافه بودن ندارند و در خدمت داستان و شخصیت پردازی هستند. باید دید که در قسمتهای آینده، تا چه حد قرار است شاهد این خون و خون ریزیهای بیپروا باشیم.
ارزش نهایی
سه قسمت ابتدایی The Boys به شدت سرگرم کننده و از طرفی، چالش برانگیز هستند. قبل ما فیلم Watchmen را داشتیم که با محوریت ابرقهرمانان، مفاهیم انسان بودن و خشونت را به چالش کشیده بود و در سریالش نیز، به نقد مفهوم نژادپرستی پرداخت. متاسفانه در سالهای اخیر، مارول و دی سی بیشتر به جنبه سرگرمی ابرقهرمانان نگاه کردند و حال مارول در فاز چهارم خود، سعی دارد از این پوسته خارج شود. دی سی نیز در دوراهی سرگرم کردن و رساندن مفاهیم گیر کرده است. اما سازندگان The Boys همانقدر که داستانهایی با چاشنی کلیشه ابرقهرمانی تقدیممان میکند، همانقدر هم در نقد مسائل روز به خوبی عمل کردهاند.
حال فصل سوم The Boys پنج قسمت دیگر دارد که باید در این قسمتها، سرنوشت مبارزه سولجر بوی با هوملندر و دیگر وجههای تاریک و ترسناک شخصیتهایش را به نمایش بگذارد. سریال خود را به سمت خونین و دیوانهوار تری برده است که انتظارات را هم از خود بالا برده و باید در ادامه کار، به همین اندازه خوب باشد و مرزهای بیشتری را بشکند. این فصل، نشان میدهد که آیا The Boys میتواند در کنار سریالهای Breaking Bad، Game of Thrones و... قرار بگیرد یا نه.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
متاسفانه یه دید نادرستی که وجود داره اینه که ابرقهرمان میتونه بد باشه!
در واقع "ابرقهرمان" کسی هست که از قدرت فوق العاده و خوبی محض خودش فیض می بره. ابرقهرمان مفهومیه که بد نمیابه! مثلا کاپیتان آمریکا توی کمیک های مارول همه چی تمومه. یا توی آثار خودمون پوریای ولی یه ابرقهرمانه. با این حال آیرون من ابرقهرمان نیست و ضدقهرمانه.
The boys نه از برای ابرقهرمان ها که برای "ضدقهرمان" ها و "ابرشرور" هاست.
حالا هی هر جا ما میریم میگن ابرقهرمان :////
از بحث ابرقهرمان ها که بگذریم این سریال هم (مثل یه سری چیز های دیگه) بره توی لیست "پس از کنکور" ?
شروع کردم ببینم
قسمت یکش و کامل دیدم
قشنگ بود
داستان جدیدی داره
با این لباس و استایلش کلا کلیشه ای ترین قهرمانانه
ولی داستانش جدیده
Jesus christ داستان یه پارودی از سبک قهرمانانه هست معلومه لباسا و سبک کلیشهاییه دارن این سبکو به تمسخر میگیرن