ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

بدترین فیلم های 2022 که بهتر است نبینید
فیلم و سریال

نقد فیلم Spiderhead – اسپایدرهد

فیلم اسپایدرهد فرمولی را روی ژانر ثریلر امتحان می‌کند که تا پیش از آن «کلبه‌ای در جنگل» به نتیجه دیوانه‌وارش بر طیف گسترده‌‌ای از انواع وحشت دست یافته بود؛ گردآوری کلیشه‌ها و دست‌وپا کردن مجالی ...

هدایت واحدی
نوشته شده توسط هدایت واحدی | ۳۱ تیر ۱۴۰۱ | ۱۱:۴۰

فیلم اسپایدرهد فرمولی را روی ژانر ثریلر امتحان می‌کند که تا پیش از آن «کلبه‌ای در جنگل» به نتیجه دیوانه‌وارش بر طیف گسترده‌‌ای از انواع وحشت دست یافته بود؛ گردآوری کلیشه‌ها و دست‌وپا کردن مجالی برای به سخره گرفتن آن‌ها. با ویجیاتو و نقد فیلم Spiderhead همراه باشید.

زمانی که دو ژانر ثریلر و علمی تخیلی به عنوان مولفه‌های اصلی و زیرساخت یک اثر معرفی می‌شوند ناخودآگاه تصور دانشمندان خیلی باهوشِ دیوانه، اماکن و آزمایشگاه‌های دورافتاده‌ و یا حتی آینده‌ای با تسلط حداکثری انواع هوش مصنوعی و اندرویدها بر زمین درون ذهن‌مان تداعی می‌شوند. همچنین می‌دانیم ساخت اثری در چارچوب‌‌های مشخص این سبک در عین هیجان‌انگیز بودن همیشه امری بسیار دشوار بوده است و به همین خاطر نیز بازار «علمی تخیلی/ثریلر/ترسناک»ها داغ نیست (آیا واقعا در طول تاریخ دراز سینما برهه‌ای وجود داشته که این آثار ترند بوده باشند؟) و فاصله‌ انتشار بین دو اثر خوب، خوره‌های این ژانر را نه امیدوار و چشم‌انتظار به آینده که به تکرار تماشای قدیمی‌ها عادت می‌دهد. البته که خالی بودن آرشیو «علمی تخیلی/ثریلر/ترسناک»ها همچین بی‌راه هم نیست و زمانی که به لازمه‌های ابتدایی یک فیلم‌ساز برای ساخت این دست از آثار می‌نگریم در می‌یابیم که تنها کارگردانان معدودی می‌توانند از پس سالم به مقصد رساندن آن بر بیایند. اما چرا؟

حقیقتا هر یک از ژانرهای مذکور به تنهایی بار سنگین و مسئولیت‌های عظیمی به همراه دارند و پیچیدگی هر یک از آن‌ها در کنار ترکیب صحیح اجزای آن که در نهایت به یک محصول درهم‌تنیده‌ی جدانشدنی ختم شود نیازمند یک فیلمنامه دقیق، تصویرپردازی‌های پرجزئیات و کارگردانی هوشمندانه است. از طرفی ژانرهای علمی‌تخیلی و وحشت برای تاثیرگذاری و حک شدن در ذهن مخاطب فضاپردازی‌های سنگین و ژرف‌نگری می‌طلبند و از طرفی دیگر روایت یک قصه پرتعلیق که بتواند وجود برچسب‌گذاری اثر به عنوان یک ثریلر را توجیه کند نیز بسیار حیاتی احساس می‌شود. نتیجه هم اینکه زمانی که حرف از این دست آثار به میان می‌آید تقریبا حد وسطی وجود ندارد. یا باید مثل «نابودی»، «مرد نامرئی»، «اکس ماکینا»، «ارتقا» و «کلبه‌ای در جنگل»، عمیق، هیجان‌انگیز، پرتعلیق، غیرمنتظره و دیوانه‌وار باشند یا هم اصلا وجود نداشته باشند. می‌پرسید چرا؟ من هم نمی‌دانم! اما پیش از اینکه به مرور فهرست «علمی تخیلی/ثریلر/ترسناک»های متوسطی که دیده‌ایم بپردازیم بگذارید همه‌مان را در این نقطه متوقف کنم. فیلم جدید جوزف کوشینسکی دقیقا همان اثر مثلا غریبی است که چند ثانیه پیش از آن می‌گفتیم: فیلم نه‌چندان موفق و جاه‌طلبانه‌ای که بازسازی مدرن «کلبه‌ای در جنگل» محسوب می‌شود. آیا باید آن را تماشا کنیم؟ با ادامه مطلب همراه باشید تا در نهایت به پاسخ دقیقی از این پرسش دست یابیم.

فیلم اسپایدرهد که به عنوان اقتباسی از داستان کوتاه جورج ساندرز (George Saunders) به نام «فرار از اسپایدرهد» (Escape from Spiderhead) شناخته می‌شود، در آینده‌ نزدیکی در جریان است؛ جایی که برخی از زندانیان برای کوتاه کردن مدت محکومیت خود می‌توانند داوطلب آزمایشات علمی/پزشکی شوند. به این منظور آن‌ها زندگی جدیدی در مرکز تحقیقاتی اسپایدرهد را شروع کرده و خود را وقف ساخت و آزمون و خطاهای داروهایی می‌کنند که وعده تغییر بشریت را می‌دهد. دکتر ابنستی (کریس همسورث) و دستیارش ورلین (مارک پاگویو) دانشمندان نابغه‌ای هستند که روی داروهایی مبنی بر احساسات انسان‌ها فعالیت می‌کنند. داروهایی که به گفته آن‌ها می‌تواند مرزهای فعلی بشر را رد کرده و آغازگر انقلاب جدیدی باشد. قصه فیلم اما شخصیتی به نام جف (مایلز تلر) را هدف می‌گیرد. جف که برای آزمایش یک داروی جدید داوطلب شده، متوجه می‌شود این دارو قادر به ایجاد احساسات عاطفی بوده و حتی پس از خنثی شدن دوز مصرف شده واقعیت زندگی او را به چالش می‌کشد. حال مسیر زندگی او در راستای کشف حقایق و رازهایی قرار می‌گیرد که بیشتر و بیشتر او را از باورهای پیشینی که در رابطه با این مکان و افراد داشت دورتر می‌کند.

قبل از تماشای اسپایدرهد حسابی از آن ناامید بودم. راستش را بخواهید نه مخاطبین معمول سینما از جدیدترین نقش‌آفرینی کریس همسورث رضایت داشتند و نه منتقدین. همه فیلم را با اثر دیگری از کوشینسکی که اتفاقا همین امسال اکران شد یعنی تاپ گان: ماوریک (Top Gun: Maverick) مقایسه کرده و از این می‌گفتند که چه‌قدر تاپ گان باشکوه‌تر و بهتر از اسپایدرهد بوده است. از طرفی ارقام و آمار متاکریتیک و راتن تومیتوز نیز جلوه‌گر عملکرد ضعیفی بوده و همین هم باعث شد تا پیش از اینکه فیلم را ببینم آن را قضاوت کنم. به هر حال تمام این قضاوت‌های نابه‌جا و بدگمانی‌ها را کنار گذاشتم و با دید کاملا جدیدی که مثلا نمی‌داند اسپایدرهد چه نوع بازخوردی دریافت کرده، تماشای اثر جدید کوشینسکی را کلید زدم. با این حال باور دارم اگر Spiderhead را به سه بخش ابتدایی، میانی و انتهایی تقسیم کنیم خیلی راحت‌تر می‌توانیم به نقاط قوت و ضعفش پی ببریم.

«اسپایدرهد» با سکانس تقریبا میخکوب‌کننده‌ای شروع می‌شود. ما در این سکانس یک زندانی را می‌بینیم که روی صندلی نشسته و با تزریق شدن ماده/دارو «جی ۴۶» به بدنش موافقت می‌کند. پس از آن صدای زندان‌بان را می‌شنویم که جوکی تعریف می‌کند و زندانی هم می‌خندد. نه لبخندی معمولی که خنده‌ای که هر لحظه تشدید شده، از مرحله قهقهه عبور می‌کند و برای لحظه‌ای تصور کردم همین حالا است که مغز زندانی بیچاره متلاشی شده و نمای سفید اتاق به یک‌باره پر از تکه‌گوشت‌های سرخ‌رنگی بشود که نظم ابتدایی را به یک هرج و مرج مطلق تبدیل کند. اما نترسید خوشختانه یا متاسفانه سکانس افتتاحیه آن‌قدرها هم دیوانه‌وار نیست. خلاصه اینکه پس از تعریف چندین جوک، زندان‌بان یک واقعه وحشتناک و خشونت‌باری که مدت‌ها پیش منجر به مرگ بسیاری از انسان‌ها شده را برای زندانی تعریف می‌کند اما او همچنان به خندیدن ادامه می‌دهد و تازه اینجا است که متوجه می‌شویم از همان ابتدا چرا همه‌چیز غیر طبیعی بوده و یا اینکه چرا قهقهه زدن‌های زندانی زورکی به‌نظر می‌رسید. در ادامه اما دو دانشمندی که از همان ابتدا G-46 را به زندانی تزریق و برای او لطیفه می‌گفتند خوش‌حال از اینکه داروی تبسم‌آورشان تحت هر شرایطی به تحریک و اجبار بدن فرد میزبان به خندیدن ادامه می‌دهد خوش‌حالی می‌کنند و متوجه می‌شویم از اختراع جدیدشان بسیار راضی بوده و گویا سربلند از آن خارج شده‌اند. در همین چند دقیقه ابتدایی نقاط قوت بسیاری را می‌توان در این اثر پیدا کرد. از بازیگری بسیار عالی تا قاب‌ها، ترکیب‌بندی تصاویر، نورپردازی‌ها و نحوه روایتی که ناگهان به طنز معذب‌کننده‌ای ختم می‌شود، تا حدی مشخص می‌کنند با چه فیلمی سر و کار داریم.

در ادامه اما با شخصیت جدیدی روبه‌رو می‌شویم؛ جف. قصه با آزمایشات مختلفی که روی او صورت می‌گیرد، گذشته و به طور کلی، زندگی فعلی‌اش در مرکز تحقیقاتی اسپایدرهد ادامه می‌یابد و همین مساله در کنار پرداختن به کاراکترهای دیگر و ارتباطی که با جف دارند داستان کلی را از یک مسیر خطی اما نه غیر قابل پیش‌بینی دور نگه می‌دارد. نتیجه هم اینکه بخش ابتدایی فیلم ظریف، هجوآمیز و به طرز عجیبی یادآور ساخته درو گودارد یعنی «کلبه‌ای در جنگل» احساس می‌شود. به‌طوری که همان‌گونه که «کلبه‌ای در جنگل» کلیشه‌ها را گردآوری و از دید تازه‌ای آن را به مخاطب نشان می‌داد اینجا هم تقریبا با همان فرمول مشابه طرف هستیم. ولی چرا «کلبه‌ای در جنگل» در نهایت به یک اثر ماندگار بی‌کله‌ی جنون‌آمیز تبدیل می‌شود اما «اسپایدرهد» به عنوان بازسازی معنوی آن در این مسیر موفقیت چندانی به دست نمی‌آورد؟ خب باید بگویم برخلاف ساخته گودارد که پرده به پرده و بخش به بخش بزرگ‌تر، غافل‌گیرکننده‌تر و در نهایت با پایان‌بندی‌اش رسما سرسام‌آور می‌شود، ساخته کوشینسکی در بخش ابتدایی به خوبی هر چه تمام مسیر پیش‌رویش را مقدمه‌چینی و راه را برای پر و بال دادن به قصه باز می‌گذارد اما دو بخش دیگر در به تصویر کشیدن سکانس‌های اکشن نفس‌گیر و توییست‌های به‌جایی که فیلم را به درجه اعلایی می‌رساندند جا می‌مانند. اشتباه نکنید. فیلم هر دو مورد ذکر شده را دارد اما حیف که این سکانس‌ها بدون هیچ وسواس خاصی طراحی شده و نتیجه‌ای جز به سرانجام رساندن یک فیلم بسیار معمولی ندارند.

در نهایت می‌توان گفت «اسپایدرهد» با روایتی قابل قبول، نقش‌آفرینی‌های ستودنی، کمدی سیاه و فضاپردازی‌هایش در این دوران که «علمی تخیلی/ثریلر/ترسناک»ها به طرز عجیبی کمیاب شده‌اند حکم همان لنگه کفش‌ کهنه در بیابان را دارد. اثری که بیش از هر فرد دیگری به طرفداران و خوره‌های این ژانر توصیه می‌شود و بی‌شک ارزش یک بار تماشا را دارد. راستی توجه داشته باشید به هیچ عنوان این فیلم را جدی نگیرید!

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی