نقد فیلم Ash Is Purest White – برخی عوض میشوند و برخی خاکستر
برای تماشای فیلمی مثل «خاکستر، پاکترین سفید است»، باید در نظر گرفت که صاحب اثر قصد روایت داستانی را در بازهای بلند مدت دارد؛ این بدین معنی است که میتواند توجه اصلی خود را معطوف ...
برای تماشای فیلمی مثل «خاکستر، پاکترین سفید است»، باید در نظر گرفت که صاحب اثر قصد روایت داستانی را در بازهای بلند مدت دارد؛ این بدین معنی است که میتواند توجه اصلی خود را معطوف کند به موضوع تغییرات زمان و تأثیر آن بر کنش شخصیتها و در قبال این فیلم، این جملات مصداق دارد. جیا ژانگکه در نهمین اثر بلندش، تمرکز ویژهای بر پیشرفت کلان اقتصاد چین در قرن 21 میگذارد و از دل آن درامی غنی میتراشد که مدام بین تِمهای مختلف، تعویض جا میکند. شاید یک معضل کلی برای بیننده غیر بومی وجود داشته باشد؛ بینندهای که به هیچ یک از وقایع در حال جریانِ پیش زمینه واقف نباشد و اهمیت درام را به خوبی دریافت نکند.
این چالشی است که جیا ژانگکه در قبال مخاطب غیر بومیاش دااشته و خوشبختانه، با ارائه اطلاعات به جا، هوای این دست از مخاطبان را هم دارد. درام پُرکشش فیلم با موقعیتهای انسانی سعی در ایجاد برقراری عاطفی با تماشاگر میکند و با استفاده از یک سینماتوگرافی ساده فهم و بازیگران مسلط، به آنچه که میخواهد، میرسد. با بررسی فیلم «خاکستر، پاکترین سفید است» در ویجیاتو همراه باشید.
زنی که از باقی مردها، جیانگهو تر است
نگرش جامعهشناختی ژانگکه با نماهای نزدیکی از مردم طبقه کارگر چین و سپس نمای چشم پرندهای از شهر داتونگ، ما را به چین اول قرن 21 میبرد؛ درست در آوریل سال 2001. دختری به نام ژائو چیائو (با بازی ژائو تائو)، دوستدختر برادر بین (با بازی لیائو فان)، رهبر یکی از گروههای جیانگهو است. «جیانگهو» و خرده فرهنگ مربوط به آن را در فیلمهای مختلف گانگستری سینمای چین دیدهایم؛ افرادی که بین خود حرف از مرام، برابری و علی الخصوص برادری میزنند ولی در عین حال، دست در کارهای خلاف دارند و با باقی گروههای گانگستری یا سر ناسازگاری دارند یا پیوند احترام بستهاند.
در بطن خود، «جیانگهو» جذابیتهای ظاهری بسیاری دارد ولی ارزشهای باطنی و بعضاً جوانمردانهای هم در آن بین وجود دارد که ریاکارانه نیست و سر فرصت، ذات حقیقی فرد را لو میدهد. این اولین مفهموم قابل تأمل فیلم است؛ برادر بین کسی است که ریش سفیدی و از دعوا جلوگیری میکند. ابداً دنبال انتقام نیست و بیشتر به سمت بخشش گرایش دارد و در این راه، اعتقادات مذهبی گروه را معیار قرار میدهد. خلاصه اینکه به نظر یک «جیانگهو» نمونه است. تضادی نمایشی وجود دارد و اینکه دوستدختر او در میان جو شدیداً مردانه آنها، علاقهای به اصول جیانگهو ندارد و تلاشی هم در این خصوص ندارد. تضاد نمایشی را گفتم از این نظر که ورق برمیگردد و در موقعیت یا بهتر بگویم، موقعیتهایی قرار میگیرد که نشان میدهد از همه افراد گروه، نسبت به ارزشهای ذاتی و جوانمردی «جیانگهو» دقیقتر است؛ در صورتی که این خرده فرهنگ از مردها و برای مردهاست. ژانگکه، اینجا مخاطب غیر بومی را در نظر دارد.
چیائو، اولین جوانمردی را جایی نشان میدهد که به خاطر حمل غیر قانونی اسلحه، حاضر به اعتراف نمیشود و نمیگوید که صاحب اصلی سلاح کیست. بدین ترتیب به جای برادر بین، پنج سال زندانی میشود! به این امید که دوستپسرش کمی قدرشناس بوده و بعد از آزادی برگردند سر خانه و زندگیشان، اما شوخی نیست، پنج سال گذشته است؛ آن هم در کشوری که به سرعت مدارج ترقی اقتصادی را طی میکند و همین امر، تأثیر زیادی به کل بدنه فرهنگ میگذارد. جدا از اینکه جیانگهو، فقط یک خرده فرهنگ است. استعاره زندان و حاشیه امنی برای محافظت از تغییرات دنیای بیرون، در این فیلم هم به کار گرفته میشود. چیائو پنج سال از جوانی خود را فدا کرده، مغمومتر شده اما هنوز دست از ارزشهای پیشین نکشیده فارغ از اینکه آن بیرون چه تغییرها که رخ نداده است.
صحنهای وجود دارد که بین و چیائو به نزدیک آتشفشانی خاموش میروند و با یکدیگر تمرین تیراندازی میکنند؛ این صحنه با قاطعیت هم عنوان فیلم را شرح میدهد و هم دلیلی اقامه میکند برای مخاطب که چرا باید پیگیر این درام شد. چیائو در گفتگویی در مورد آتشفشان میگوید:
- هر چیزی که تو دمای بالا بسوزه، خالص (پاک) میشه.
با این اوصاف وقتی که میگوییم «خاکستر، پاکترین سفید است»، دقیقا از چه حرف میزنیم؟ سفید را غالباً به عنوان نمادی از شفافیت خطاب میکنند و وقتی چیزی تا حد خاکستر سوخت، احتمالاً آنقدر خالص میشود که جوهره راستین خود را نشان بدهد. روند کلی فیلمنامه و چینش کُنشها بر همین بنیان است؛ جفتِ چیائو و بین در سلسله اتفاقاتی از سال 2001 تا 2018، میسوزند و جوهره راستینشان را نشان میدهند؛ یکی «جیانگهو» واقعی از آب برمیآید و دیگری، خلاف تمام ادعاهایش میشود.
چین در 18 سال؛ برخی رستگار میشوند و برخی زمینگیر
ژانگکه برای پیش بردن داستان از سه پرده استفاده کرده است؛ البته نه ساختار نه سه پردهای رایج. یک پرده در سال 2001 میگذرد و دیگری در سال 2006 و در آخر، فیلم در سال 2018 بسته میشود. هر کدام از این پردهها ویژگیهای قابل ذکر خود را دارند. در سال 2001، با یک درام صبور و تهمایههایی از فیلمهای گانگستری مواجه میشویم که در روایت خود عجلهای نمیکند، در واقع اصلاً مخاطب نمیداند که در این پرده هدف چیست؟ نمایشی مستندگونه از زندگی خلافکاران زیر زمینی؟ به سختی جاذبهای وجود دارد. بیراه نیست بگوییم که شاید کارگردان سعی در زدودن فَر و شکوه زندگی گانگسترها دارد؛ همان شکوهی که در فیلمهای گانگستری چینی وجود دارد و از قضا، در صحنهای، برادر بین و اعضای گروه مشغول تماشای فیلمی این چنینیاند.
در اصل آنچنان نگاه ضد دراماتیکی نسبت به این دست گروهها وجود دارد که بعد از صحنه حمله افراد گنگ دشمن به برادر بین، تمام بزرگی یک رهبر گنگستری فرو میریزد. پلانی رسید که برادر بین نسبت به همین مورد اقرار کرد و گفت کسی روز بعد آزادی از زندان، حتی به خوشآمدگوییاش نیامده است. تنها موجود بلعنده و توقف ناپذیر فیلم «خاکستر، پاکترین سفید است» چیزی نیست جز پیشرفت و مدرنیزه شدن دیوانهوار چین! پرده نخست، سال 2001 مصادف میشود با جان گرفتن بازار آزاد و رقابتی در چین. آنقدر خصوصیسازی پیش میرود که شرکتها معادن ذغال سنگ را از دولت میخرند و خودشان تصمیم میگیرند که چطور با نیروهای کار آن اطراف، رفتار کنند. چین آن سالها دیگر با اقتصاد کلان شناخته میشد و در همان حوالی به سازمان تجارت جهانی پیوست.
وقایع دنبالشونده در پرده دوم، از سال 2006 پیگیری میشود. درام فیلم حالا لطیف و کمیکتر شده و نویسنده، چیائو را در دنیایی به نمایش میگذارد که نسبت به پنج سال پیش گستردهتر شده و تقلای برای زندگی کردن هم به همین منوال، سختتر شده است. کُنشهای پی در پی این پرده، تلاش چیائو برای ملاقات با بین است که طنز دراماتیک، جایگزین دیدگاه مستندگونه شده است. تلاش او در آخر بیثمر میماند چرا که زمانه، از بین مردی رام ساخته و او دیگر قصد بازگشت به زندگی قبلیاش را ندارد.
کلیدواژهای که سرتاسر این پرده به روابط انسانی نقش میزند، واژه «بی اعتمادی» است. روابط به وضوح پیچیدگی پیدا کرده و چیائو برای اینکه دوام بیاورد، یا باید مثل آنها باشد یا خودش بماند. چیائو دومی را انتخاب میکند و به داچینگ و روستای خود، شانشی برمیگردد. در دنیای خارج از داستان در سال 2006، به علت ناایمن بودن کار در معادن ذغال سنگ و کشته شدن کارگران (این احتمال وجود دارد که پدر چیائو هم جزو این افراد باشد)، رونق این کار میخوابد و داچینگ و روستاهای مجاور بیشتر بر صنعت گردشگری روزگار میگذراندند.
پرده آخر، همان تصویرِ نوید زود هنگامی است که فیلم ما را در جریانش گذاشته بود: «خاکستر، پاکترین سفید است». پس از 12 سال، سوختن چیائو او را عوض نکرده و هنوز در دنیای مردان، یک جیانگهو غیر خلافکارِ واقعیِ محترم است و بالعکس، بین مرد سقوط کردهای است که بر اثر مصرف بسیار مشروب، دچار حمله عصبی و سپس افلیجی موقت شده است. بین که در یکی از صحنههای ابتدایی فیلم با وساطت در دعوایی، سبب خوار شدن مردی میشود و در یکی از صحنههای پایانی، توسط همان مرد خوار میشود. این حرکت نزولی برای بین و صعودی برای چیائو، جوری به موازات یکدیگر در 18 سال چیده شده که ناشی از تسلط ژانگکه به مضمون و سیر حرکت جامعه است.
جمعبندی؛ خاکستر، پاکترین سفید است
زمان زیادی که ژانگکه در ابتدای فیلم برای درامی چنین کم کُنش میگذارد، شاید فیلم را از هدف اصلیاش دور کند اما در آخر و در پس پرده اول، فیلم مصرانهتر از قبل به کنشهایی که پدید میآورد، واکنش نشان میدهد. شاید آن شروع کمجان برای مخاطبی است مثل من که غیر بومیام و با مسائل فرهنگی چین ناآشنا. در آخر، «خاکستر پاکترین سفید است» حرف خود را در پلانهای نهایی به کُرسی مینشاند و نگاه جامعهشناختی ژانگکه را به طور کامل عرضه میکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.