ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

نقد فیلم The Black Phone - تلفن سیاه
فیلم و سریال

نقد فیلم The Black Phone – تلفن سیاه

جدیدترین ساخته اسکات دریکسون گرچه به لحاظ تکنیک و سینماتوگرافی مستقیم ما را به دهه هفتاد میلادی، نوجوانان دوچرخه‌سوار و وحشت دوران کودکی پرتاب می‌کند اما مشکلاتی همچون عدم ارائه مناسب فرم و محتوا کاری ...

هدایت واحدی
نوشته شده توسط هدایت واحدی | ۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۱۲:۵۴

جدیدترین ساخته اسکات دریکسون گرچه به لحاظ تکنیک و سینماتوگرافی مستقیم ما را به دهه هفتاد میلادی، نوجوانان دوچرخه‌سوار و وحشت دوران کودکی پرتاب می‌کند اما مشکلاتی همچون عدم ارائه مناسب فرم و محتوا کاری ‌می‌کند تا The Black Phone فراتر از یک تجربه ظاهری مجذوب‌کننده پیش نرود. با ویجیاتو و نقد فیلم The Black Phone «تلفن سیاه» همراه باشید.

پیش از تماشای «تلفن سیاه» عمیقا دوست داشتم این فیلم، امید از دست رفته‌ام از اسکات دریکسون را به نحوی برگرداند و باری دیگر یادآور روزهای خوش گذشته با فیلم The Exorcism of Emily Rose از همین کارگردان شود. با دیدن «تلفن سیاه» اما رشته امیدم گسست و پرسش‌هایی ذهنم را به کاوش وا داشت. مسیر سقوط دریکسون ناگهانی بود یا تدریجی؟ چرا تفکرات او که مستقیم در مولفه‌های فیلم‌‎سازی‌اش ریشه دوانده‌اند، به جای بی‌طرف بودن (یا حداقل رعایت انصاف) در رابطه با مذهب با اغراق‌های بی‌جا در رابطه با آن، به دیدگاهی غیرمنصفانه و افراطی ختم می‌شود؟ دیدگاهی که اگر وقت فیلم را هدر نمی‌داد، خارج نشدن فیلم از مدار منطق را تضمین می‌کرد و صرفا یک نظر شخصی بود به هیچ عنوان با آن مشکلی نداشتم. اما رشد سرطان‌مانندش در بطن آثار این فیلمساز خبر از خروجی‌های ضعیف و ضعیف‌تر و وعده تباهی می‌دهد.

فیلم The Black Phone که از داستان کوتاهی با همین نام به قلم جو هیل (Joe Hill) اقتباس شده، روایت‌گر داستان فینی (Mason Thames) است. فینی پسر ۱۳ ساله‌ای است که مدام در مدرسه و خانه توسط همکلاسی‌های قلدر و پدر الکلی‌اش مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. در ادامه فینی توسط فردی که (به قول خودش) پاره وقت شعبده‌بازی می‌کند ربوده می‌شود. این فرد که در فیلم The Grabber یا همان رباینده خطاب می‌شود، فینی را در زیرزمین خانه‌اش حبس می‌کند. جایی که فقط یک تشک کثیف و یک تلفن سیاه مرموز در آن یافت می‌شود. کمی بعد اما فینی تماس‌هایی دریافت می‌کند که به او سرنخ‌هایی برای زنده ماندن می‌دهند و او را تشویق می‌کنند از این مخمصه فرار کند.

بر خلاف دیگر فیلم‌های ترسناک دست چندم هالیوودی که مقدمه را سریع چیده و بدون هیچ پرداخت خاصی به بخش بعدی کات می‌زنند، یکی از نقاط قوت «تلفن سیاه» ۳۰ دقیقه ابتدایی آن و بخش آغازینش است. بخشی که گرچه در ادامه مثل یک تکه یخ ذوب می‌شود و عملا تاثیر مستقیمی بر روند داستان ندارد اما وجود پررنگش در تعریف فضا و حس و حال قصه کمی مخاطب را سر حال می‌آورد. با این حال این مقدمه به هیچ عنوان بی‌نقص نیست و برخی از ایرادات فیلمنامه همچون انتخاب دیالوگ‌های افتضاح و اصرار به جلو بردن قصه در بعضی مواقع گرچه گاها شتاب‌زده نیستند اما کاملا غیر ضروری و خارج از مدار منطق سیر می‌کنند. شاید با خود بگویید «ای بابا حالا کدوم یکی از فیلمای ترسناک منطقیه که این یکی باشه؟» اما بگذارید همین‌جا متوقف شویم. درست است که وجود هیولاها، ارواح و خانه‌های تسخیر شده به نوعی در نقطه مقابل منطق قرار می‌گیرند. اما چرا از دیدن فیلم‌هایی که چنین کانسپت‌هایی را در خود دارند، می‌ترسیم؟ تلاش کارگردان برای باورپذیر ساختن چنین اثری همان نیروی نهانی‌ای است که نه‌تنها در طول تماشای فیلم احساس واهمه را به مخاطب تزریق می‌کند که بعد از تیتراژ پایانی و تا مدت‌ها بعد نیز آن حس از بین نمی‌رود. در کفه دیگر ترازو اما فیلم‌هایی را داریم که داستان‌هایی که هزاران بار در دنیای واقعی رخ داده و احتمالا هر انسانی حداقل یک‌بار مشابهش را در تلویزیون یا روزنامه‌ها خوانده را تعریف می‌کنند. اما دریغ از کمی حس باورپذیری. اینجا روی صحبتم با آن‌هایی است که واقع‌گرایانه‌ترین عناصر را در بی‌هویت‌ترین و غیرترسناک‌‎ترین حالت ممکن به خورد مخاطب می‌دهند و متاسفانه The Black Phone نیز در همان دسته قرار می‌گیرد.

سکانس دیدار گوئن (Madeleine McGraw) با کارآگاه‌ها را به یاد بیاورید. پس از اینکه بروس توسط فردی که ون سیاه دارد ربوده می‌شود، کارآگاه رایت و میلر برای بازجویی از گوئن پا به مدرسه می‌گذارند. آن‌ها از گوئن می‌پرسند که به ایمی؛ خواهر بروس چه چیزی گفته است؟ گوئن در پاسخ می‌گوید که به ایمی گفته خواب برادر ربوده‌ شده‌اش را دیده است که توسط مردی با بادکنک و ون سیاه دزدیده شده است. کارآگاه‌ها اصرار دارند در محل ربوده شدن قربانیان بادکنک‌های سیاه پیدا کرده‌اند و حالا که گوئن چنین مساله‌ای را می‌داند باید اعتراف کند از کجا؟ در حین این گفت‌وگو اما یک‌هو گوئن به طرز عجیبی آمپر می‌کشد و رایت و میلر را به باد فحش‌های زننده‌اش می‌بندد. این اتفاق نه‌تنها به این دلیل که تقریبا هیچ بچه ۱۳ ساله‌ای چنین برخوردی با پلیس ندارد غیر واقعی احساس می‌شود و لحظه‌ای مخاطب را از اثر دور می‌کند که به طرز محسوسی یک هدف دارد. رایت و میلر که از همان برخورد اول حماقت از سر و صورت‌شان می‌بارد با این پرخاشگری‌های بی‌جای گوئن به یک مساله پی می‌برند: بعضی وقت‌ها خواب‌های گوئن درست از آب در می‌آیند. مساله‌ای که به هیچ عنوان برای آن‌ها مهم نیست اما چرا کارگردان اصرار داشته چنین صحنه‌ای را در فیلم بچپاند؟ خب مخاطب و مقصد دیالوگ نهایی گوئن در آن سکانس در واقع کارآگاه‌ها نیستند، ما هستیم. کارگردان قصد دارد تا به ما بفهماند گوئن چنین موهبتی دارد که به هیچ عنوان چیز بد یا غیرقابل تحملی نیست اما زمانی که این‌گونه پی‌ریزی می‌شود دریچه راز و معماهای داستان را به کل می‌بندد.

با ورود این کارآگاه‌ها به فیلم انتظار داشتم همانند آثار قبلی دریکسون رد پایی از ژانر جنایی را در «تلفن سیاه» نیز یافت کنم اما حیف که پسرفت کارگردان و توجه ویژه‌اش به قاب‌ها و زیبایی ظاهری فیلم مانعی شده تا به حفره‌های داستانی‌ و زیرژانرها بی‌اعتنا بماند. شخصیت‌پردازی‌ نیز هیچ جا و مکانی در فیلم ندارد و سرگذشت کارکترها یا تا انتها در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد یا هم طی دیالوگ‌های برنامه‌ریزی شده‌ی ماشینی خلاصه‌وار دیکته می‌شوند. به همین خاطر هم مخاطب در اکثر مواقع نمی‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند. اما چرا همیشه نه؟ گاهی اوقات نقش‌آفرینی بسیار خوب بازیگران به کمک فیلمنامه‌ی ژنده‌پوش می‌‎آید و تا حدی توانایی آن‌ها در اجرای یک صحنه، تمام توجه مخاطب را به سمت خود جلب می‌کند.

با این حال احتمالا می‌دانید اسکات دریکسون فیلم‌های ترسناک جریان‌سازی همچون «شوم» (Sinister) را هم کارگردانی کرده است. اگر شما هم با دیدن «تلفن سیاه» به طرز عجیبی «شوم» را به یاد می‌‎آورید یا حداقل مشابهاتی در آن‌ها پیدا کرده و به یک رد پا می‌رسید باید بگویم زیاد تعجب نکنید. دریکسون فیلمنامه این ۲ اثر را با همکاری C. Robert Cargill به رشته تحریر در آورده و نتیجه هم چیزی نیست جز تکرار سکانس‌هایی که در نهایت به راهروی روایتی قابل پیش‌بینی ختم می‌شوند. برای مثال تمام اتفاقات ترسناک «شوم» بدون هیچ دلیل خاصی تنها در شب اتفاق می‌افتد و جامپ‌اسکرهای متعدد و گاه و بی‌گاهش واقعا کلافه‌کننده می‌شود.

در «تلفن سیاه» نیز چنین اتفاقی می‌افتد. تمام فیلم به زنگ خوردن تلفن، صحبت با قربانی، امتحان روشی که ارائه می‌دهد و در نهایت پیدا شدن رباینده ختم می‌شود. زمانی که چنین رویه‌ای را برای اولین بار در فیلم می‌بینیم شاید کنجکاوبرانگیز به‌نظر برسد اما تکرار شدن چندین و چند باره‌اش نه‌تنها به ریتم کلی فیلم ضربه می‌زند که داستان وارد مسیر تکراری‌ای می‌شود که نتیجه فاجعه‌بارش را قبلا در Sinister نیز دیده بودیم.

ماسک و بادکنک‌های سیاه به اندازه کافی شرارت‌بار نیستند!


قاب‌های فریبنده و داشتن ظاهری جذاب در رابطه با شرور داستان یا همان رباینده نیز صادق است. او ماسک‌های متفاوت و مرموزی به صورت می‌زند که احتمالا هر کدام از آن‌ها یکی از شخصیت‌های درونی‌اش را رو می‌کنند. چه ایده جذابی مگر نه؟ ولی حیف که این مساله تنها در قالب دیالوگی کوتاه آن هم غیر مستقیم اشاره‌وار در میان هزاران پرسشی که فیلم مطرح می‌کند گم می‌شود. چندشخصیتی بودن رباینده جای خود دارد، «تلفن سیاه» حتی به مسائلی نظیر هویت و انگیزه رباینده نیز هیچ‌گونه اشاره‌ای ندارد. یک اثر در ژانر وحشت و ثریلر از پس هر چه بر نیاید حداقل باید یک معمای دیوانه‌وار را در لحظه‌ی آخر در قالب یک توییست به مخاطب ارائه دهد تا او را شوکه کند اما در The Black Phone معماها یا تا پایان داستان حل نشده باقی می‌مانند یا هم به هنگام مطرح شدن بی‌درنگ حل می‌شوند. نتیجه هم چیزی نیست جز مرگ تعلیق.

به راستی The Black Phone چه محتوا و پیامی در بر داشت؟


«تلفن سیاه» در تلاش است تا آزار و اذیت کودکان و نوجوانان و این مساله که آن‌ها هر روزه درگیری‌های هولناکی دارند را به رخ بکشد. شاید هم حداقل برای لحظه‌ای این‌گونه به‌نظر می‌رسد. در این مسیر اما این پیام به درستی به مخاطب منتقل نمی‌شود. می‌پرسید چرا؟

مهم نیست داستان شما تا چه اندازه تخیلی باشد، رد نکردن خط قرمز‌های منطقی که در قلمروی داستانی شما مشی شده‌اند باعث می‌شود تا در نهایت به پایان‌بندی تاثیرگذاری دست پیدا کنید. «تلفن سیاه» اما مدام خود را نقض می‌کند. از طرفی مشکلات پرتعداد فیلم بر محتوا و پیامی که سعی در رساندن آن دارد می‌چربد و پایان‌بندی هم رسما فیلم را ضربه‌فنی می‌کند. به طوری که در حرکتی ناگهانی پیام فیلم زیر سنگینی سکانس آخر رسما خرد می‌شود.

با این توصیفات «تلفن سیاه» را ببینیم؟


اگر یک فیلم به هیچ عنوان ترسناک با هیجانی دست دوم و نقش‌آفرینی‌های نوسانی (گاها خوب)، بدون داشتن یک داستان چفت و بست دار را می‌پسندید، تماشای The Black Phone نیز می‌تواند برای شما سرگرم‌کننده باشد. اما اگر یک وحشت ناب همراه با معماهای مرموز و تقریبا همه‌چیز تمام طلب می‌کنید لطفا سراغ تماشای «تلفن سیاه» نروید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (8 مورد)
  • یونس
    یونس | ۴ مرداد ۱۴۰۱

    یکی از حفره های بزرگی که داشت این روح هایی بود که میدید
    من اول فک کردم به خاطر خواهره داداشه داره میبینه
    ولی گفتن قبلا هم زنگ میخورده و مرده باور نمی‌کرده

  • Bmwman19
    Bmwman19 | ۳ مرداد ۱۴۰۱

    خیلی انتظار بالایی داشتم اما زیاد جذبم نکرد

  • alpha
    alpha | ۳ مرداد ۱۴۰۱

    نویسنده ی عزیز میشه بپرسم ثریلر چیه ؟!؟ چند باری تو متن سایت ویجیاتو خوندم سرچم کردم ولی گوگل هر بار برام به تریلر اصلاحش میکنه،کنجکاو شدم بدونم ویژگی های این سبک چیه ولی اطلاعاتی پیدا نکردم

    • pals
      pals | ۳ مرداد ۱۴۰۱

      منظورش ژانر Thriller هست یا همون دلهره آور و مهیج
      https://fa.wikipedia.org/wiki/فیلم_دلهره‌آور

    • Lucifer-MorningStar
      Lucifer-MorningStar | ۴ مرداد ۱۴۰۱

      به نقل از ویکی:
      دلهره آور یا مهیج (به انگلیسی: Thriller) یک ژانر در ادبیات، فیلم و تلویزیون است که در آن از تعلیق، کشش و هیجان به عنوان عناصر اصلی استفاده شده‌است. این ژانر در زیررده ژانرهای رازآلود و جنایی محسوب می‌شود و شباهت نزدیکی نیز با ژانر ترسناک دارد. پس از ترور جان اف کندی فیلم‌های تریلر سیاسی بسیار محبوب شدند. درخشان‌ترین نمونه‌های این فیلم‌ها ساخته‌های آلفرد هیچکاک بوده‌است.

  • Sherek-
    Sherek- | ۳ مرداد ۱۴۰۱

    خودم بشخصه از فیلمش واقعا خوشم اومد ولی خیلی حفره داشت اصن معلوم نبود هدف طرف چیه?

  • Pc.gamer-_-
    Pc.gamer-_- | ۳ مرداد ۱۴۰۱

    خیلی فیلم خوبی بود مخصوصا اخرش پیشنهاد میکنم ببینیدش

  • ehsanmarvel
    ehsanmarvel | ۳ مرداد ۱۴۰۱

    من خودم به شخصه به عنوان سرگرمی دیدم و خوشم اومد . گرچه همه چی ساده بود و شاید فقط یک جامپ اسکر داشت

مطالب پیشنهادی