ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم Border – عاشقانه‌های یک ترول

اگر متفاوت و خاص هستید و دیگران کمتر شما را درک‌ می‌کنند یا اگر شخصِ متفاوتی در زندگی‌تان آمده و تجربه دوستی با او را داشته اید یا حتی اگر هیچ‌کدام از این‌ها نیستید اما ...

مینا سهیلی
نوشته شده توسط مینا سهیلی | ۱۱ مرداد ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

اگر متفاوت و خاص هستید و دیگران کمتر شما را درک‌ می‌کنند یا اگر شخصِ متفاوتی در زندگی‌تان آمده و تجربه دوستی با او را داشته اید یا حتی اگر هیچ‌کدام از این‌ها نیستید اما به جمله‌ی «قیافه آدم‌ها برای من اهمیتی نداره» اعتقاد دارید، این فیلم خطاب به شخص شما ساخته نشده است. بی‌شک می‌توانید آن را ببینید و از همراهی با کاراکتر‌هایش لذت ببرید و پیام فیلم یک یادآوری دلنشین برایتان خواهد بود. این فیلم در اصل خطاب به کسانی ساخته شده که زیادی بین خودشان و آدم‌های متفاوتِ اطرافشان، مرزبندی درست کرده‌اند. این دسته از آدم‌ها احتمالا بعد از دیدن این فیلم نگاهشان تغییر می‌کند. پیشنهادم این است که اگر چنین شخصی را در نزدیکی‌تان سراغ دارید، این اثر را به او معرفی کنید اما قبل از آن، ویجیاتو را در نقد فیلم Border همراهی کنید.

  • کارگردان: Ali Abbasi
  • نویسنده: John Ajvide Lindqvist
  • فیلمنامه‌نویس: Ali Abbasi، Isabella Eklöf، John Ajvide Lindqvist
  • بازیگران: Eva Melander ، Eero Milonoff

نقد فیلم Border

همه ما فیلم‌های تاریخی- اسطوره‌ای زیادی دیده‌ایم و با موجوداتِ عجیب و ساختگی زیادی آشنا شده‌ایم؛ دورف‌ها، اِلف‌ها، ترول‌ها و خیلی از این نام‌گذاری‌هایی که به افسانه‌های ملت‌های مختلف و بخصوص اروپایی‌ها مربوط می‌شود.

وقتی در فضایی کاملا فانتزی با این موجودات مواجه می‌شویم هیچ جایی برای حیرت وجود ندارد. نه آنکه دوست‌شان نداریم بلکه صحبت از این است که درچنین پرداخت‌هایی به ما دائما یادآوری می‌شود که با افسانه و تخیل طرفیم. چه کسی ارباب حلقه‌ها، هابیت یا سری فیلم‌های هری پاتر را با واقعیت اشتباه می‌گیرد؟

اما کافی است که در فضایی کاملا واقعی و بدون هیچ‌گونه حسی از جلوه‌های ویژه با همان موجودات روبرو شویم. آن هم درحالیکه با لباس آدم‌های عادی در شهر تردد می‌کنند، پشت فرمانِ ماشین می‌نشینند و صاحب شغل هستند. آنوقت است که دیگر متوجه تخیلات نمی‌شویم.

قطعِ به یقین اصلی‌ترین دلیلِ پرطرفدار بودنِ آثاری که با برچسبِ رئالیسمِ جادویی شناخته می‌شوند همین موضوع است. فکر می‌کنم شما هم با من هم‌عقیده هستید که سوژه‌های غیرعادی در دلِ دنیایی عادی برجسته‌تر و عجیب‌تر هستند و روی ما تاثیر جادویی بیشتری می‌گذارند. شبیه به حسی که در برابر تعدادی از فیلم‌های اساطیریِ پائولو پازولینی (فارغ از خوب یا بد بودنشان)، به ما دست می‌دهد. بدویتِ تصویری بعضی از کارهای این کارگردانِ ایتالیایی به قدری زیاد است که حس می‌کنیم واقعا در صحنه‌های قتاله مده‌آ حضور داریم.

فیلم مرز هم چنین حالتی دارد و بیش از اینکه به کله‌پاک‌کن‌های دیوید لینچ با آن حال و هوای بسیار سوررئال و غیر واقعی‌اش شبیه باشد، به فیلم دیگری از این کارگردان یعنی مرد فیل‌نما The Elephant Man شبیه است. در فیلم مرد فیل‌نما همه مشغول کار و زندگی خودشان هستند و همه چیز عادی به نظر می‌رسد، اما این وسط چیزی متفاوت توجه همه را به خود جلب می‌کند.

فکر کنم با همه این توضیحات کاملا متوجه شده باشید که با چه فیلمی طرف هستید. فیلم مرز، توانسته یکی از چنین فیلم‌هایی باشد و مرزِ واقعیت و تخیل را به طور کامل از جلوی چشمانمان بردارد. فیلم تا جایی پیش می‌رود که احتمالا خیلی از مخاطبان بعد از دیدنش از خودشان می‌پرسند آیا واقعا ترول‌ها و موجوداتی شبه انسانی با چهره‌هایی دِفرمه وجود دارند یا نه. وقتی مخاطب چنین سوالی از خودش بپرسد و نسبت به آنها کنجکاو شود یعنی فیلم توانسته باور پذیر باشد و ناواقعیت را به واقعیت تبدیل کند.

نقد فیلم Border

زندگیِ زمستانی

در محلِ عبور آدمها، شخصی با لباس یک افسر ایستاده است. به سختی می‌شود در همان ابتدای کار جنسیتش را از روی چهره‌اش شناسایی کرد. اکثر آد‌مها واژه زشت را در برخورد با هر ظاهر خیلی متفاوتی فورا به کار می‌برند. اولین آدمِ خطاکاری هم که شیشه های الکلش توسط تینا ضبط می‌شود، به راحتی او را هرزه زشت می‌نامد. در چهره افسر، علائمی از ناراحتی نسبت به این جمله دیده می‌شود اما مشخص است که به شنیدن این کج‌زبانی‌ها عادت کرده است.

فیلم با این صحنه‌ شروع می‌شود و در کمترین زمان ما را نه تنها نسبت به کاراکتر تینا کنجکاو می‌کند که حتی در ما گرایشی مثبت نسبت به او ایجاد می‌کند. تینایی که درک درستی از آنچه واقعا هست ندارد و به خوبی از درونیات پنهان انسان ها خبر دارد. مجرم‌ها همگی ظاهری موجه دارند و اگر آنها را در حالت عادی ببینیم محال است که تصور کنیم دزد، کودک‌آزار یا مجرمند. این آشنایی‌زدایی از مجرمان در فیلم، جالب توجه است.

نقد فیلم Border

فیلمِ مرز به سردی هوای سوئد نیست حتی اگر در صحنه‌های ابتدایی اینطور به نظر برسد. اکثر اتفاقات تکان دهنده آن از جنسِ اتفاقاتی درونی است که برای تینا رخ می‌دهد. او بعد از ورود ووره به زندگی‌اش، نگاهی متفاوت به همه چیز حتی خودش پیدا می‌کند. رفتار ووره از همان ابتدا به ما می‌گوید که او انسان‌ها را دوست ندارد. همه غذاهای سلف را می‌خورد چون برایش مهم نیست انسان‌ها درباره‌اش چه فکر کنند. او روی ترول بودنش تعصب دارد و هیچ کس جز یک ترول را به دوستی نمی‌پذیرد.

این‌ها همه خرده اطلاعاتی است که فیلم از همان ابتدا در اختیارمان می‌گذارد و به دنبال غافلگیری‌های بدون تعلیق نیست. ما قبل از اینکه ووره چیزی در فریزر پنهان کند او را به عنوان شخصیتی مرموز و مبهم شناخته ایم و این نکته‌ بسیار خوب فیلم محسوب می‌شود آن هم وقتی که اطلاعات‌دزدی تا حدودی در فیلم‌ها مرسوم شده است.

نقد فیلم Border

تنگ‌تر کردن حلقه ارتباطی آدم‌ها شگرد خوب دیگری است که می‌توان در این فیلم شاهدش بود. ووره از طریق خود انسانها به انسان‌ها ضربه می‌زند اما با همه بدی‌هایش یک ویژگی بسیار مهم دارد که هیچ شخصِ دیگری ندارد. او تنها موجودی است که می‌تواند خواسته‌های درونی تینا را درک کند. او تنها کسی است که تینا در برابرش خودش را بدون هیچ‌گونه پنهان‌کاری فاش می‌کند. اولین شخصی است که تینا را زشت و ناقص نمی‌بیند. تا به اینجای کار ما نمایشی از یک عشق می‌بینیم. نحوه این عاشقی کردن هم چندان فرق عجیبی با انسان‌ها ندارد. تینا هم بوسیده شدن، در آغوش کشیده شدن و تکیه کردن به دیگری را دوست دارد.

اما فیلمنامه‌نویسان دست روی دست نمی‌گذارند و طعم شیرین این عشق را قبل از اینکه تینای همیشه تنها (حتی با وجود یک همخانه) بتواند خوب مزه‌اش کند، به سمت تلخی می‌برند. فیلم بدون تزریق احساسات بیش از اندازه، ما را کاملا احساساتی می‌کند.

نقد فیلم Border

پایانی بهاری

آنچه از یک تجربه تلخ، نصیب تینا می‌شود، شناخت خودش است. لااقل دیگر می‌داند که می‌تواند به اندازه وحشی ترین سگ‌ها خطرناک و درنده باشد اما انتخاب می‌کند که نباشد. این انتخاب او را از خیلی از انسان‌های پرمدعا و دغلکارِ دنیای اطرافمان جدا می‌کند. فیلم با اینکه به تلخی می‌رود اما گزنده نمی‌شود و فیلمنامه‌نویسان با یک پایان بندی فوق‌العاده کار به اتمام می‌رسانند.

ما بعد از چند غافلگیری نسبتا کوچک در طول فیلم، این‌بار به طور بهتری غافلگیر می‌شویم. نویسندگان چیزی را که می‌خواهیم به ما می‌دهند و چقدر خوب این کار را می‌کنند. شفقت و دلسوزی نویسندگان برای کاراکترها نشان از علاقمندی آنها نسبت به سوژه‌شان است. آنها تینا را به مرز شکست کامل و ناامیدی می‌برند اما رهایش نمی‌کنند. حتی رابطه تینا و پدری که بزرگش کرده، در بحران باقی نمی‌ماند و التیام پیدا می‌کند. فیلم پایانی بسته و مشخص دارد اما این بسته بودن به معنی این نیست که دیگر شخصیت‌ها را در ذهنمان دنبال نمی‌کنیم.

نقد فیلم Border

فانتزی‌ها به چه درد می‌خورند

بجای بحث سر حقیقت داشتن یا نداشتن این موجودات باید به دنبال اثرات واقعی چنین تخیلات شبه واقعی در زندگی‌مان باشیم. مهم‌ترین اثر روانشناسانه و جدی‌اش درک مفهوم تفاوت است. از آنجایی که «تفاوت‌های بسیار زیاد» در اقلیت هستند، دو نوعِ قابل مشاهده‌اش را در فیلم، بررسی می‌کنیم.

اقلیت دیگرخواه در برابر اکثریت خودخواه

اگر بگوییم این فیلم درباره اقلیت‌ها است باید توضیح دهیم کدام اقلیت. آیا صحبت از اقلیتِ ترول ها در میان اکثریت انسان‌ها است؟ یا صحبت از جهان امروز که اکثریت تنها به فکر خودشان هستند و اقلیتی در گیر سختی‌های خوب ماندن و خوبی کردن.

درست زمانی که فکر می‌کنیم فیلم می‌خواهد به ورطه رقابت افکنی انسان‌ها و ترول‌ها (یا هر نوع بشر عجیب دیگر) بیفتد، روایت به سمتی کاملا متفاوت چرخش می‌کند. در واقع این فیلم صحنه رقابت خیر و شر می‌شود حالا از هر گونه، نژاد و جنسی. تینا وقتی از ترول بودنش با خبر می‌شود نفرتی لحظه‌ای نسبت به انسان‌ها تمام وجودش را فرا می‌گیرد. او دنیا را در یک لحظه با عینک ووره نگاه می‌کند برای همین است که در نظرش همه انسان‌ها می‌توانند پست و غیرقابل تحمل باشند. اما کم کم این احساس خشونت و نفرت فروکش کرده و با اقداماتی متفاوت از سمت او روبرو می‌شویم.

تینا بین تعهد اجتماعی و علاقه شخصی باید دست به انتخاب بزند؛ همان دوراهی آشنا برای خیلی از ما.

پیام فیلم این است: مهم نیست انسان هستی یا ترول (نمادی از هر نوع تفاوتی چه ظاهری چه شخصیتی) مهم این است که دست به انتخابی شرافت‌مندانه بزنی. تینا جواب خشمِ کینه‌ورزانه ووره را با خشمی صلح‌جویانه می‌دهد (صحنه زوزه کشیدن‌های آن‌ها در صورتِ یکدیگر واقعا درخشان است) و جواب بی‌شرمی انسان‌های گناه‌کار را با شرم. هنگام غصه خوردن‌هایش به خود می‌پیچد اما بلوا راه نمی‌اندازد و معصومیتش مثال‌زدنی است.

اقلیت عجیب در برابر اکثریت نرمال

درست است که کاراکترهای اصلی ترول هستند اما با دیدن آن‌ها یاد تمام انسان‌هایی که ظاهرِ متفاوتی دارند هم می‌افتیم. برخوردی که «بعضی» از انسان‌ها با تینا می‌کنند، شبیه برخوردی است که نسبت به هم‌نوعان متفاوتِ خودشان دارند. ما قرار نیست در این فیلم بیش از 90 دقیقه با یک کاراکتر خوش صورت یا خوش اندام همراه شویم. در این فیلم وقتِ همراهی با متفاوت‌ها فرا می‌رسد؛ حتی بیشتر از همراهی. جاهایی ما با کاراکترِ تینا یکی می‌شویم و در لحظه تصمیم گیری دلشوره داریم و برای تصمیمش احساس غرور می‌کنیم. هر چقدر هم که زیبا باشید می‌توانید ظاهری غیرنرمال را با تینا تجربه کنید و این موضوع قلب را به طور ناخودآگاهانه رئوف‌تر می‌کند.

نقد فیلم Border

از این رو به آن رو

آن موقع که در آخرین مراسم اسکار، برنده اصلی در گریم و چهره پردازی اعلام می‌شد من فیلم مرز را که یکی از نامزدها بود ندیده بودم. الان که این فیلم سوئدی را دیدم مطمئن تر شدم که گریمورِ فیلم مرز از گریمورِ فیلم معاون (Vice)، شکست نخورده بلکه یک موضوع غیرجنجالی و غیرسیاسی است که از یک فیلم سیاسی شکست خورده است.

اگر به صورت سام راکول بازیگرِ نقش جرج بوش نگاه کنید متوجه می‌شوید که تغییرات خوب است اما نه به اندازه تغییرات از زمین تا آسمانِ ایرو میاونوف و اوا ملاندر؛ تشخیص چهره اصلی بازیگران زیر آن حجم از گریم تقریبا غیرممکن است.

نقد فیلم Border

پی‌نوشت: اگر بچه غیر واقعیِ فیلم «کله پاک کن‌ها» را با بچه های عجیب اما بسیار خواستنی و طبیعیِ فیلم مرز مقایسه کنید بهتر می‌توانید متوجه روند پیشرفت‌های تکنیکیِ رشته گریم و چهره پردازی در تاریخ سینما شوید. اصلا بخشی از غافلگیری فیلم مرز، مربوط به چهره پردازی همین نوزادان است.

این داستان خیلی هم تخیلی نیست

بشرهای هفت‌گانه ای که با نام‌های بن، سن، ناس، جان، حن، نسناس و.. یا اسامی غربی‌ای مثل بشر جاوه، بشر نئاندرتال، بشر کرومانیون، بشر ساپینش، بشر پکن و... شناخته می‌شوند، بیش از هزار سال پیش به طور کامل منقرض شده‌اند. این موجودات توان ساخت‌ و ساز و صنعت‌گری نداشته اند و فقط بعضی از آنها به سختی توانسته بودند زبانی قراردادی برای خود بوجود بیاورند. این‌ بشرها با وجود شباهت‌هایشان به حیوانات از یک طرف و انسان‌ها از طرف دیگر، ابدا هیچ نسبتی با حیوانات و انسان‌ها ندارند؛ لفظ انسان تنها مختصِ ماست با ماهیتی کاملا متفاوت از آنها. در واقع انسان وقتی که بیش از هزار سال از انقراض آخرین نوع این بشرها گذشته بود پا روی زمین گذاشت.

هدف از گفتنِ مطالب این چنینی، یادآوری منابعی واقعی و مهم برای تخیلات انسان‌ها است. انسان نام‌های جدیدی برای موجوداتی که چندان آنها را نمی‌شناسد، انتخاب می‌کند و در دلِ داستان‌هایش می‌آورد. در واقع، واقعیت‌ها را به شکلی که دلش می‌خواهد دست‌کاری می‌کند. جان اجوید لیندکویست که علاوه بر نویسندگیِ این فیلم در قالب یک داستان کوتاه، نویسنده فیلمهای دیگری مثل «Let Me In» و «Let the Right One In» هم بوده، صحبت جالبی درباره منبعِ ایده‌هایش بیان کرده است. طبق گفته خودش، داستان مرز را از مطالب مربوط به جن گرفته و به یک قصه عاشقانه مرموز تبدیل کرده است. آن ابراسطوره‌ها یا الهه‌های یونانی و مصری هم در واقع همان جنیان بزرگ بوده‌اند که بت‌هایشان توسط بعضی از انسان‌های جن‌پرست، ساخته می‌شد.

نوعی نگاه

نمی‌دانم این حرف تا چه اندازه برای شخصِ علی عباسی مهم است اما به نظر می‌آید که او را بخاطر سبک کاری‌اش باید به عنوان یک فیلمساز سوئدی شناخت. علی عباسی فیلمساز دوتابعیتی ایرانی- سوئدی با علاقه‌ای که به افسانه‌های این کشور داشته به سمت ساخت این فیلمِ اقتباسی آمده است. می‌توان گفت هیچ اثری از فرهنگ ایرانی در این فیلم دیده نمی‌شود. طبیعت سرد و صورت‌های یخ‌بسته‌ی بازیگران سوئدی به اضافه داستانی که متعلق به تخیلاتِ اسکاندیناوی‌ها است، کلیتِ فیلم مرز را تشکیل داده‌اند.

اگر نام کارگردان توجه ما را جلب نمی‌کرد، هرگز از طریق آثارش تا به اینجای کار، متوجه ایرانی بودن او نمی‌شدیم. علی عباسی در فیلم قبلی‌اش شلی Shelley 2016 ، بدون هیچگونه تلاشی برای بومی‌سازیِ ژانر ترسناک و حتی بدون خلاقیت ویژه و منحصر به فردی، کارش را پیش برده بود.

اما در نهایت باید بگوییم گرچه این خلاقیت‌ها باز هم از نوع ژانری یا ترکیب دو فرهنگ ایرانی و سوئدی نیستند. از این جهت از نوع ژانری نیست که نمی‌توان این فیلم را اصلا در دسته فانتزی قرار داد. بنابراین صحبت از کلیشه‌زدایی از این ژانر تقریبا بلاوجه است.

غلظت رئالیسم (واقعیت‌گرایی) در این فیلم بسیار زیاد بوده و ما شاهد پرداختی فانتستیک نیستیم؛ تنها سوژه‌هایی با سابقه فانتزی، در این فیلم حضور دارند. حتی چهره‌پردازی‌ها هم در عین غلیظ بودنشان به شدت واقعی به نظر می‌رسند. خلاقیت کارگردان و تیم نویسندگی چنانچه به آن اشاره شد، در بردن این سوژه‌ها به دلِ دنیایی واقعی و ملموس و روزمره است. بیراه نیست که این اثر، برنده بهترین فیلم در بخش نوعی نگاه از جشنواره بین‌المللی کن شده است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • sorush1
    sorush1 | ۲۸ مهر ۱۳۹۹

    فیلم یه پیجش خاصی داشت که آدم رو درگیر میکرد نسبت به شخصیت ها گاهی دل آدم رو میزدن و گاهی ما رو شیفته خودشون میکردن
    نظرتون در مورد پایان بندی چیه؟

مطالب پیشنهادی