نقد فیلم Top Gun: Maverick – تجدید دیدار دلچسب
تاپ گان ماوریک با تکیه بر چیزی که تا پیش از این توسط تونی اسکات خلق شده بود دنبالهای را هدف میگیرد که بیش از اینکه ادامه دهنده راه فیلم قبلی باشد حکم تجدید دیدار ...
تاپ گان ماوریک با تکیه بر چیزی که تا پیش از این توسط تونی اسکات خلق شده بود دنبالهای را هدف میگیرد که بیش از اینکه ادامه دهنده راه فیلم قبلی باشد حکم تجدید دیدار با یکی از خاطرهانگیزترین اکشنهای دهه ۸۰ به شمار میرود؛ بلاک باستری که به تیر و طایفههایش در سینمای امروزی گوشزد میکند چقدر راه را اشتباه رفتهاند. با ویجیاتو و نقد فیلم Top Gun: Maverick همراه باشید.
«دنباله» دقیقا همان وحشتی است که در پی فروش معرکه یک فیلم و با چپاندن میان شعارهایی همچون گسترش دنیا، قصه، ماجراجوییهای فلان شخصیت و هزاران نوید دیگر از سوی کمپانی و استودیوها شنیده، بر سرتیتر اخبار خودنمایی کرده و در دل آنهایی که گذر سینما از قدیم تا به امروز را زیر نظر داشتهاند، هراس میاندازد. اینجا در رابطه با دنبالههای غیرضروری میگوییم. آنهایی که تازه پس از موفقیتهای فیلم اول، برنامهریزی میشوند، هدفی جز سودآوری ندارند. خلاقیت، دقت و وسواس به خرج نمیدهند و در نهایت لای دندههای غیرقابل انکار چرخ زمان تن به نابودی میدهند.
با این حال نباید فراموش کنیم که غیرضروریترینها نیز میتوانند با پرداخت به جنبههای کمتر دیده شده، تقویت آنها، شگفتزده کردن مخاطب یا حداقل درگیر کردن احساساتش در مقیاسی به اندازه تجربه پیشین در ابعاد ضروریها به اثری حیاتی بدل شوند. به عبارتی دیگر چه با فاصله ۱۴ ساله ادامهدهنده راه یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی بوده و دوباره روی دست خودتان بلند شوید (شگفتانگیزان ۲) چه با فاصلهای بسیار کوتاهتر (کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان) مضحکهای که قسمت اول به راه انداخته را از ذهن بیننده بزدایید. شما میتوانید با آثاری مثل بتمن: شوالیه تاریکی و دومین قسمت از سهگانه مرد عنکبوتیِ سم ریمی پیشرفت لایههای مختلف داستان را در قابل باورترین حالت ممکن لمس کنید و جایی در مسیری متفاوت «سریع و خشمگین ۸» را بیابید که تلاشهایش بعد از چندین قسمت جواب داده و حالا یکی از مفرحترین و دیوانهوارترین فیلمهای ماشینی است که سکانسهای کمنظیری را در تاریخ این مجموعه به ثبت رسانده. نتیجه اینکه حتی غیرضروریترینها نیز به هنگام یافتن هدف، ضروری احساس شده و به تماشاگر یادآوری میکنند چرا نباید از آنها غافل بماند. با این تفاسیر تاپ گان ماوریک کجای این معادله قرار میگیرد؟ آیا کوشینسکی توانسته راهی برای به تصویر کشیدن دنبالهای که در نگاه اول کاملا غیرضروری احساس میشود بیابد؟
۳۶ سال از به نمایش در آمدن فیلم تاپ گان میگذرد. تونی اسکات (Tony Scott) فقید با آن فیلم سعی داشت یک درام اکشن را به تصویر بکشد و حقیقتا میتوان گفت در این راه تا حدودی موفق بوده است. با اینکه بازیگریها نوسانی اجرا میشوند، فیلمنامه مگر در اندک لحظهای کاملا قابل پیشبینی، کارگردانی سراسیمه و روایت شتابزدهای را شاهد هستیم، تاپ گان دهه ۸۰ با تمام این کاستیها زمانی که روی شخصیتهایش تمرکز کرده و آنها را بر بلندای آسمان صعود میداد بسیار دوستداشتنی احساس میشد.
تازه همه اینها بدون در نظر گرفتن موسیقی دلانگیز و معرکهای بود که بخش بزرگی از کاستیهای فیلم را به دوش و صحنههای اکشن را تمامعیار ترسیم میکرد. پس میتوان گفت تاپ گان ۱۹۸۶ یک بلاکباستر متوسط بود که داستانش نه با سکانس پساتیتراژی که ما را برای نسخه دوم هیجانزده میکرد که در کاملترین نقطهای که میتوانست به پایان رسید. به عبارتی پیت (ماوریک) در انتهای قصه به انتهای تکامل شخصیتیاش میرسد و روایت در خوشیُمنترین حالت ممکن با بیینده وداع میگوید.
بنابراین زمانی که صحبت در رابطه با ادامه تاپ گان به میان آمد، میدانستیم که با دنبالهای در حد و اندازه قسمتهای متعددی که برای «ماموریت غیرممکن» و «سریع و خشمگین»ها ساخته شده روبهرو هستیم. از آن آثاری که یک بار تماشا میکنیم، برای دنبالهشان چشمانتظار نمینشینیم ولی به هنگام اکرانشان برای سرگرمی هم که شده به سینما میرویم، یا هم تا انتشار نسخه دیجیتال صبر و دیدن آن در کنار خانواده و دوستان را ترجیح میدهیم. با این حال نباید فراموش کنیم که سری فیلمهای محبوبی که در بالا ذکر کردیم در یک مقطع زمانی و توسط یکی از قسمتها در اوج بوده و بسیاری از دنبالههای بعدی با پیروی از فرمول جوابداده آنها (در ساخت نسخه بعدی) ریسک حداقلی (چه از لحاظ فروش و چه جلب نظر مخاطبان) را به جان میخرند. ماوریک چهطور؟ آیا تاپ گان ماوریک صرفا به بازگویی بهترین مولفههای فیلم قبلی بسنده میکند یا که نه، دست به ابداع برده و بنای کهنه را تخریب و شالودهای دیگر بنا مینهد؟
اگر بخواهیم خیلی کوتاه به این مساله پاسخ بدهیم احتمالا جواب هر دو پرسش به یک نه ختم شوند. اما در مقابل جواب بلندتری هم داریم که بهجای بله یا نه گفتن به هر یک از پرسشها، به ترکیب این دو لحن و صدالبته چربیدن واگوییهای مختلفی از فیلم تونی اسکات اشاره دارد.
داستان فیلم تاپ گان ماوریک حدودا ۳۰ سال بعد از نسخه قبلی روایت میشود؛ جایی که پیت یا همان ماوریک خودمان طی شکست در پروژهای و نابودی نمونه اولیه یک نوع جت، در عوض اخراج شدن به تاپ گان برمیگردد تا دانشآموزان برتر را برای یک عملیات تقریبا غیرممکن آماده کند. روایتی که شاید در نگاه اول بیربط به ساخته تونی اسکات بهنظر برسد اما کافی است آن را تماشا کنید تا متوجه شوید از همان سکانس ابتدایی که رسما بازسازی پلان مشابهی در آغاز فیلم قبلی محسوب میشود تا نماهای بعدی که حکم یک خاطرهبازی با هر آنچه در فیلم قبلی گذراندهایم، دارند همگی شدیدا حس نوستالژی را برمیانگیزند.
تاپ گان ماوریک تا حدی زیادی روح فیلم تونی اسکات را حفظ و با بازآفرینی برخی از جنبههای آن به نتیجه ماثرتری دست پیدا میکند. اگر تاپ گان ۱۹۸۶ در مبارزات هوایی و جولان دادن جتهای جنگی کاربلد بود، ماوریک با تشدید همان جلوهها در ابعاد سینمای امروزی و به دنبال آن عدم استفاده حداکثری از جلوههای ویژه و در عوض قرار دادن بازیگران در جتهای واقعی به تجربه هولناک و خارقالعادهای بدل میشود. یا مثلا اگر فیلم قبلی در کنار تمام نقصهایش موسیقی شنیدنی و صداگذاریهای بسیار خوبی داشت حالا ماوریک با یک آلبوم موسیقی واقعا بینظیر و اعتیادآور با همکاری هنرمندان بزرگی همچون هانس زیمر و لیدی گاگا پا به صحنه میگذارد تا حرفی برای گفتن باقی نگذارد.
حالا به اینها درام مناسب (نه پرکشش وبسیار قوی)، کارگردانی ستودنی، فیلمنامهای به مراتب درگیرکنندهتر از نسخه پیشین و نقشآفرینیهای پررنگ بازیگران اصلی و فرعی را اضافه کنید تا بدانید با چه اثر درجهیکی طرف هستید.
در نهایت میتوان گفت کوشینسکی با دنبالهای که در برخی از لحظات یادآور تاپ گان دهه ۸۰ و دیگر اوقات، فیلمی مستقل که روی پای خودش میایستد به نتیجه باشکوهی میرسد. یک اثر سینمایی بلاک باستر که تک به تک صحنههای آن نشانگر وسواس خاصی هستند که سازندگان در آن به کار گرفتهاند و در عصر امروزی که سالانه بلاک باسترهای متعدد اما عمدتا بیکیفیتی راهی سینما میشوند به ریشهها بازگشته و نه انقلابی، که با رعایت استانداردها و در مواردی جابهجا کردنشان به یک تجربه سراسر لذتبخش تبدیل میشود. ۱۳۰ دقیقهای که درگیرکننده، هیجانانگیز و مسرتبخش آغاز میشود و پرشده از پیامهایی همچون فداکاری، محبت و دوستی به پایان میرسد. نقطهای که در صورت گسترش این سری در آينده بدون شک از آن به عنوان «اوج» نام برده خواهد شد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
این فیلم رو دیروز با کیفیت ۴کا تماشاکردم
واقعاً مرا ب اوج برد و هیجان انگیز بود
بسیار عالی بود واقعاً
تو فیلم با اف ۴ فانتوم سوخو ۵۷ میزنن
یعنی با جنگنده نسل ۴ که تنها استفاده کنندش ایرانه الان قدیمی بهترین جنگنده روس رو میزنن
چرا؟
چون مهم خلبانه??
سوخو ۵۷ کشکه میشینه نگاه میکنه??
فیلم مسخره ایه
چرت خالص
مغزت کپک زدس
چقدر سفتی بابا سخت نگیر ایران نسل پنجم جنگندش کجا بود
درضمن اف 4 نبود که اف14 بود
فیلمه داداش فیلم. واقعیت نیست که.سلیقه خودته البته
در ضمن اف ۱۴ بود ?
اف ۴ که هیچی ولی اف ۱۴ اینقدری جنگنده قوی هست که هنوز بتونه یه کارایی انجام بده .