تارانتینو به ایستگاه پایانی نزدیک میشود
صحبت کردن درباره پایانبندی فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon a Time in Hollywood) و ابراز علاقه کوئنتین تارانتینو به هالیوود در اواخر دهه ۶۰ نمیتواند محور بحث ما باشد. در بطن و قلب این اثر، مخاطب میتواند پایانها، سوگواریها و خدافظیهای جانگداز و متعددی را ببیند. تمام روزی روزگاری در هالیوود خلاصه میشود در یک سری خط پایان زیبا و پرشکوه؛ غروبهای غمانگیز و جنونآمیزی که حس نوستالژی و هیجان را همزمان به روح انسان منتقل میکنند. از یک سو مدل و نماد ذهنی تارانتینو از یک مرد هالیوودی در آن دوران یعنی ریک دالتون (با بازی خیرهکننده لئوناردو دیکاپریو) است که دیگر جای خود را به نسل جدید داده. از سوی دیگر، یک چهره محبوب و بهروز مختص همان روزها قرار دارد که شارون تیت (مارگو رابی) نام داشت. این بازیگر در حادثهای ناگوار و تلخ بهدست پیروان «منسن» (Manson Family) به همراه چند تن از دوستانش به قتل رسید. Manson Family گروهی از جوانان آمریکایی بوند که به واسطه آموزههای چارلز منسن افکار افراطگرایانه در سر میپروراندند و اکثر مواقع آلوده به مواد مخدر بودند. این گروه در اواخر دهه ۶۰ اوج فعالیت خود را داشت و در واقع حرکتهای آنان مانند قتل شارون تیت بیشتر از پیش حالت عملی به خود گرفت.
حال آخرین غروب هم مربوط میشود به شخص کوئنتین تارانتینو. آنطور که خودش رسماً اعلام کرده، روزی روزگاری در هالیوود نهمین و یکی مانده به آخرین پروژه کاری او در سینما خواهد بود و پس از آن تارانتینوی افسانهای بازنشسته خواهد شد. او ماه گذشته در مصاحبهای اعلام کرد:
اگر این فیلم [روزی روزگاری در هالیوود] مورد استقبال قرار گیرد، شاید دیگر آرامآرام کارم را متوقف کنم…
افتتاحیه 40 میلیون دلاری فیلم در ایالات متحده نشان میدهد استقبال از اثر جدید تارانتینو بهشدت زیاد بوده است و با این حساب کارگردان محبوب هالیوودی باید به گفته خود عمل کند. به هرحال برای کارگردانی چون تارانتینو که همیشه به اصول هالیوود و سینمای اصیل پایبند بوده، چنین پایانی دلنشین و ایدهآل بهنظر میرسد.
انقلاب هالیوودی
روزی روزگاری در هالیوود تکهای از زمانهای گمشده، و قطاری از اتفاقات تلخ و شیرین است؛ قطاری که در آن دوره مجبور به حرکت شده بود و باید به منطقهای جدید ورود میکرد. در این میان یک مقایسه کلی میان آن دوره و زمان حاضر برقرار است. تارانتینو با عشقی مثالزدنی سعی می کند آن روزها را به مخاطب امروزی نشان دهد و در کنار آن خودش دارد برای هالیوودِ دیروز سوگواری میکند. گویی این کارگردان زبردست هر لحظه آرزو دارد هالیوود به همان روزها بازگردد.
در فلسفه و عرفان همیشه مرگ را نه یک پایان، بلکه پلی برای ورود به عرصهای جدید میدانند. حال هالیوودِ دیروز در اثر تارانتینو به آرامی جان میدهد تا یک نسخه جدیدتر (که نمیدانیم بهتر است یا بدتر) متولد گردد. وقتی ۱۶۱ دقیقه به تماشای روزی روزگاری در هالیوود مینشینیم، ترکیبی از احساسات مختلف در درونمان رخنه میکند. مرگ یک پیرمرد (هالیوود قدیم) و تولد کودکی نوپا (هالیوود جدید). تقلای امثال دالتون و ظهور ستارههای جدید. قتل شارون تیت و به پایان رسیدن یک گروه افراطگر. حس نوستالژی و افسردگی.
هالیوود از همان روز اول دشمنان زیادی داشته و در دورههای مختلف، خطرات بسیاری آن را تهدید میکردهاند. با ورود تکنولوژی به عرصه زندگی، هالیوود بیش از همیشه به خطر افتاد و ممکن بود پس از آمدن دیسکهای لیزری (سیدی و دیویدی) سینماها متروک شوند. حتی زمانی که سرویسهای استریم پا به عرصه اینترنت گذاشتند، افراد زیادی فکر کردند کار هالیوود تمام است! اما این صنعت با سماجت هرچه تمام از جایش تکان نخورد و نشان داد که اعجاز آنقدرها هم دور از ذهن نیست.
حال، تارانیتنو فقط و فقط به سوگ آنچه در دهه ۶۰ از دست رفت ننشسته و نیمنگاهی به دوران حاضر دارد. هنوز هم استودیوهایی پیدا میشود که برای یک فیلم بدون ابرقهرمانان، میلیونها دلار هزینه کند و اثر نهایی بهواسطه هنر و استعداد کمنظیر کارگردان خود، بتواند فروش چشمگیری داشته باشد. امّا این نور رو به خاموشی میرود و مرگ آن هر روز نزدیکتر بهنظر میرسد. برای خیلیها، چنین دورانی به سر آمده و سرویسهای استریم کمکم دارند همهچیز و همهکس را تحت تاثیر قرار میدهند. آیا اعجازی که بالاتر از آن گفتیم، میتواند همچنان دوام داشته باشد؟
هیولای تازهواردی که میتازد
استریم میتواند همه چیز را تغییر دهد. دفتر مرکزی نتفلیکس در یک ساختمان بزرگ در Los Gatos قرار گرفته و یوتیوب در حوالی «سیلیکون ولی» جا خوش کرده است. این سرویسها به راحتی قادر هستند یک نمایش تلوزیونی یا فیلم خاص را بدون دخالت استودیوهای دیگر، به مرکز توجهات در جهان تبدیل کنند.