پایان سریال ۱۸۹۹ – تئوری های فصل دوم و بیشتر!
سازندگان سریال Dark این بار با یک مجموعهی گیج کنندهی دیگر به نتفلیکس برگشتند، سریال ۱۸۹۹. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به بزرگترین رمز و رازهای سریال و سمت و سوی احتمالی آن در ...
سازندگان سریال Dark این بار با یک مجموعهی گیج کنندهی دیگر به نتفلیکس برگشتند، سریال ۱۸۹۹. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به بزرگترین رمز و رازهای سریال و سمت و سوی احتمالی آن در فصل دوم.
معانی پنهان کربروس و پرومتئوس
در سال ۱۸۹۹ (یا حداقل ما اینطور فکر میکنیم)، مائورا فرانکلین یکی از مسافران کشتی کربِروس است. این کشتیِ تازه مرمت شده با بیش از ۲۰۰۰ مسافر به سمت آمریکای شمالی در حرکت است. ما فوراً متوجه میشویم که کشتی مشابهی با نام پرومتئوس (پرومته) چهار ماه پیش ناپدید شد و هنوز خبری از آن نیست.
پرومتئوس، که ممکن است برایتان یادآور فیلم ریدلی اسکات باشد، نام یکی از تایتانها از اساطیر یونان است. پرومتئوس از خدایان سرپیچی کرد، آتش را دزدید و آن را در پوشش تکنولوژی، دانش و تمدن به بشریت داد. به عنوان مجازات، زئوس پرومتئوس را غل و زنجیر کرد و عقابی (نماد زئوس) فرستاد تا جگر (کبد) پرومتئوس را بخورد. بعد از هر بار خورده شدن، جگر پرومتئوس دوباره رشد میکرد و این حلقه زمانی بیپایان تکرار میشد.
این حلقه زمانی بیپایان شبیه به چیزی است که مسافران در کشتی کربروس تجربه میکنند. نکته جالب دیگر، این است که یونانیان جگر را خواستگاه احساسات و عواطف انسانی میدانند. همان چیزی که هنری سینگلتون (پدر مائورا) معتقد است مسافران را در این حلقه زمانی زندانی میکند.
هنری سینگلتون: و آنها هر دفعه میمیرند، چون نمیتوانند از بند احساساتشان رها شوند.
کشتی بعدی کربروس است که بیشتر با نام سربروس و به عنوان سگ چند سر در اساطیر یونان شناخته میشود. سربروس از دنیای زیرین نگهبانی میکند و مانع خروج مردگان میشود. کاربرد کشتی کربروس سریال ۱۸۹۹ هم تقریباً همینطور است. مانع خروج مردگان میشود و آنها را در حلقه زمانی بیپایانی زندانی میکند.
به مخاطب گفته میشود که این دو کشتی و کشتی سوم مرموز دیگری که نامش فاش نمیشود، توسط پدر مائورا از یک کمپانی آلمانی، خریداری و بازسازی شدند و سپس به اقیانوسها برگشتند. برای خدمه کشتی عجیب است که چرا هیچ باری در کشتی نیست و چرا نیمی از کابینها خالی هستند. این زمانی است که ما متوجه میشویم که اصلاً همچین کشتیای وجود ندارد و این دنیایی است شبیه سازی شده در آینده.
سفینه؟!
در پایان فصل اول سریال ۱۸۹۹، مائورا از خواب بیدار میشود و خود را سوار بر پرومتئوس میبیند. نه نسخه ۱۸۹۹، بلکه یک سفینه فضایی که به نظر میرسد هر مسافری را که در شبیه سازی ملاقات کردهایم، در خود جای داده است. این سفینه از دهها بخش تشکیل میشود که هر کدام حداقل ۱۴ انسان را در خود جای میدهند.
در بخش مائورا، تقریباً تمامی شخصیتها نامهای پر رمز و راز دریافت کردند که آنها را وارد دنیای کشتی کربروس کرد. برای مثال، نامهی مائورا از طرف برادرش بود که از خواهرش میخواست در نیویورک او را ببیند. او قصد داشت در این ملاقات نقشههای شوم پدرشان را برملا کند. اسم برادر مائورا، کیاران است. انتخاب این اسم عجیب است چون این اسم ایرلندی به معنی موجود شرور کوچک است. بعید است استفاده از این اسم بیدلیل باشد. اگر یادتان باشد، در بخشی از قسمت دوم دنیل میگوید با اینکه مائورا اسمی ایرلندی است خود مائورا ایرلندی نیست. اگر این نکته مهم نیست چرا باید نویسندگان به آن اشاره کنند؟
یک تئوری وجود دارد که میگوید شاید کیاران اصلا انسان نیست، او هوش مصنوعی است که موظف است بشریت را به جایی منتقل کند و تا وقتی که آنها یاد نگیرند از منطق به جای احساسات استفاده کنند، آنها را رها نخواهد کرد. طبق چیزی که هنری گفت، این شخصیتها در حلقه زمانی میمیرند، چون نمیتوانند احساساتشان را رها کنند. ما از مونیتور کامپیوتر میفهمیم که ماموریت کربروس، بقاست. شاید زمین به خاطر احساسات انسانها نابود شد. همان چیزی که هنری آن را بزرگترین عیب انسان میداند. برای همین پرومتئوس ساخته شد تا این عیب را از بین ببرد و ذهن انسان را بازسازی کند. به امید اینکه با این کار انسان همیشه منطق را اولویت قرار دهد.
در طول سریال، شبیه سازی در قالب استعارهای از ذهن انسان ظاهر میشود. شاید دقیقاً همینطور است. نوعی تقلید از مغز که نواحی مختلف را به یکدیگر متصل میکند. تمام اتاقهای کشتی، خاطرات مسافران و آسایشگاه از طریق یک سری مسیرهای الکتریکی به هم وصل میشوند. درست مثل مغز ما که خاطراتمان را به هم متصل میکند. دنیل میتواند کد شبیهسازی را تغییر دهند، آیا میتوان کد مغزهایمان را نیز تغییر داد؟
مائورا در کنسول سفینه نامهای پیدا میکند که در آن نوشته شده است: امید که قهوه زودتر از واقعیت در رگانمان جریان پیدا کند. این همان پیامی است که تمامی کتابهای دریایی در کشتی با آن پر شده بودند. با دیدن آن رگهای ورقلمبیده روی صورت مائورا و دیگران، من واقعاً فکر میکنم که به قهوه نیاز داشته باشند. به احتمال زیاد این رگها به خاطر حضور طولانی مدتشان در ماشینها باشد. شاید چیزی هم به آنها تزریق شده است.
مختصاتی هم در سفینه دیده میشود اما این مختصات با آنهایی که در کشتی دیدیم فرق دارند. نمیتوان فهمید معنای چنین مختصاتی در فضا چیست. تاریخ در دنیای سفینه نوزده اکتبر ۲۰۹۹ است. درست ۲۰۰ سال بعد از دنیای شبیه سازی در ۱۸۹۹. ما پیام خوشامدی هم از کیاران دریافت میکنیم که در آن میگوید: «به واقعیت خوش اومدی.» و این ما را به سوال بعدی هدایت میکند:
واقعیت چیست؟
در قسمت هفتم سریال ۱۸۹۹، دنیل راجع به تمثیل غار افلاطون صحبت میکند. خودتان را در غاری تصور کنید. سایهها را میبینید که روی دیوار نقش بستند، فکر میکنید این سایهها واقعی هستند، آنها را درست در مقابل خود میبینید، در حالی که در واقعیت چیزی پشت سر شما این تصاویر را ایجاد کرده است. چه کسی میتواند بفهمد آنچه که تجربه میکنیم سایه یا شبیهسازی نیست؟ همچنین این سوال پیش میآید که آیا رویدادها در فضا واقعی هستند؟ یا آیا این یک شبیه سازی در یک شبیه سازی دیگر است؟ با تماشای تنها یک فصل از سریال، هنوز نمیتوانیم در این مورد تصمیمی بگیریم.
در قسمت هشتم هنری به دخترش میگوید که او (مائورا) در کودکی شیفته این تمثیل شد. او مجذوب این ایده شد که دانش ما هیچ محدودیتی ندارد و ما هرگز نمیتوانیم بفهمیم واقعاً حقیقت دنیا را میبینیم یا نه. ما خوابیم و ماهیت حقیقی چیزها را نمیدانیم. درست مانند شخصیتهای داستان و خوابهایشان. مائورا معتقد است «واقعیت» تنها نورونهایی هستند که در مغز ما پرواز میکنند و اینکه:
ما هرگز نمیتوانیم بفهمیم که آیا محرکهای مغز ما ناشی از یک واقعیت هستند یا ساختاری از واقعیت.
آنچه ما میدانیم این است که رویدادهای سال ۱۸۹۹ واقعی نیستند. آنها بارها و بارها در یک دوره هشت روزه تکرار میشوند. اگر بخواهیم هنری را باور کنیم، این شبیه سازی به دست مائورا ساخته شد تا او بتواند با پسر مردهاش، الیوت، باشد. اما یک چیزی اینجا کم است. یا بهتر است بگوییم زیاد است! اگر مائورا فقط میخواهد با پسرش باشد، این همه داستان فرعی برای چیست؟ هنری حتی از شبیه سازی به عنوان خانه عروسکی مائورا یاد میکند و میگوید که مائورا خداست، خالق این واقعیت.
اما این سؤال هم مطرح میشود که اگر خدا صرفاً خالق واقعیت ما است، پس چه کسی خدا را آفریده است؟
آیا چنین چیزی تا بینهایت ادامه پیدا نمیکند؟
توضیح حلقه زمانی
همانطور که میدانیم مسافران سریال ۱۸۹۹ در یک حلقه زمانی گیر کردهاند، و این دهها بار ادامه داشته است. هر حلقه تقریباً هشت روز طول میکشد و شبیه سازیهای قدیمی در قبرستان کشتیها، بایگانی میشوند. ما نمیدانیم چرا این حلقه رخ میدهد، اما میدانیم که هنری میخواهد آن را ادامه دهد و دنیل میخواهد آن را متوقف کند. دنیل معتقد است که کلید توقف حلقه در مائورا نهفته است، تنها مشکل این است که مائورا هیچ خاطرهای از زندگی گذشته خود ندارد.
در طول فصل ما فکر میکنیم که هنری کسی است که حافظه مائورا را پاک کرده، در حالی که در واقع خود مائورا دست به چنین کاری زده است. او عمداً کلیدی برای فرار از این شبیه سازی پنهان کرده بود. اما چرا؟ از نظر هنری، چون مائورا میخواهد با پسرش باشد. دنیل اما، میخواهد هرطور که شده آنها را از این حلقه خارج کند و به واقعیت بازگرداند. اگر متوجه شده باشید در صحنه سفینه فضایی ما هرگز دنیل یا الیوت را نمیبینیم. آیا آنها در این سفینه بیدار هستند؟
به نظر میرسد که آن دو مهرههای سرکش داستان هستند، رها از شرایط عادی و محدودیتهای سایر مسافران. در واقع وقتی به سکانسهای سفینه فضایی میرسیم دو جایگاه از قبل باز شده میبینیم. یکی که مائورا از آن بیرون آمد و دیگری کنار پنجره. آیا این میتواند متعلق به دنیل، الیوت یا شخص دیگری باشد؟ بالاخره آخرین حرف دنیل به مائورا این است که وقتی او از خواب بیدار شود، دنیل آنجا منتظرش خواهد بود.
در هر صورت دنیل میگوید کلید رهایی از حلقه در خود مائوراست. ما بعداً این کلید را در گردنبند مائورا پیدا میکنیم. اگر مائورا این شبیهسازی را صرفاً برای زندانی کردن افراد در آن ایجاد کرده است، پس چرا راه آسانی برای فرار از آن را با خود حمل میکند؟ این فقط سرنخ دیگری است که نشان میدهد هنری حقیقتی را پنهان کرده است.
هرم
کلید مائورا در یک دستگاه هرمی کوچک جای میگیرد. با باز کردن قفل آن، این شبیه سازی نیز باز میشود. به همین دلیل است که هنری انقدر میخواست الیوت را پیدا کند، چون هرم دست او بود. دستگاه همچنین میتواند زمان را در شبیه سازی دستکاری کند. در قسمت پنجم میبینیم که چگونه الیوت از آن برای جلوگیری از تیراندازی به مادرش استفاده میکند. یک هرم بزرگتر نیز به عنوان خانه دنیل و مائورا ظاهر میشود. شاید به همین دلیل او آن را به عنوان دستگاه بیرون آمدن از شبیه سازی انتخاب کرد.
هنری با موفقیت هرم را از الیوت می دزدد اما وقتی از کلید استفاده میکند، کلید دیگر کار نمیکند. چون دنیل کد این شبیه سازی را دستکاری کرده تا کلید دیگر برای آن هرم کار نکند. او شبیه سازی را به یک هرم جدید دیگر منتقل میکند. حالا این هرم جدید نیاز به یک کلید جدید دارد که این حلقه ازدواج مائوراست. هرم استعارهای عالی از اسرار است چون بسیاری از اهرام مصر باستان گنجهای پنهانی را در خود مخفی میکردند.
سوسک سبز
در طول فصل ما سوسک سبزی را دیدیم که به ظاهر میتواند قفل هر دری را باز کند. اگر خودمان را در یک شبیهسازی تصور کنیم، این سوسک را استعارهای از درب پشتی در نظر بگیرید که میتواند به مکانهایی وارد شود که دیگران نمیتوانند.
در قسمت هشت با منشا آن آشنا میشویم. الیوت یکی را پیدا کرده و میخواهد آن را نگه دارد، اما مادرش میگوید که این سوسک احتمالاً نمیخواهد زندانی باشد. مائورا میگوید:
گاهی اوقات باید بعضی چیزها را رها کنیم، زیرا نمیتوانیم آنها را برای همیشه نگه داریم.
به نظر نمیرسد این زن علاقهای به زندانی کردن آدمها در شبیه سازی داشته باشد. با این حال الیوت در جواب میگوید: «من برای همیشه با تو و بابا زندگی میمونم.» معلوم نیست اما این جمله حس خوبی نمیدهد و با دانستن اینکه سازندگان Dark چقدر دوست دارند با سفر در زمان بازی کنند، نمیدانم که آیا نسخه بزرگسال الیوت را خواهیم دید یا نه. کسی میداند که این افراد چه مدت در فضا بودهاند؟ آیا در حین اتصال به دستگاهها پیر هم میشوند؟ اگر چنین است، ممکن است الیوت و دنیل پیر شوند و مائورا در همان سن باقی بماند؟
ترومای مسافران
در مورد مسافران، از قسمت هشتم سریال ۱۸۹۹ میفهمیم که همه آنها به دلایلی مشابه اینجا هستند. هر کدام از آنها نوعی ترومای عاطفی دارند که از آن فرار میکنند.
آنها به این سفر آمدند زیرا تصمیم گرفتند گذشته خود را فراموش کنند. اکنون همه آنها اینجا گیر افتادهاند.
آسیبهای عدهای از این مسافران را میبینیم اما چند استثنا وجود دارد و ما میخواهیم بیشتر روی آنها مانور بدیم. در قسمت آخر لینگ یی به طور تصادفی با ترومای اولک مواجه میشود. روی زمین، در کنار ردی از خون همان کارت پستال نیویورکی است که اولک همراه خود داشت. تنها چیزی که واقعاً در مورد اولک میدانیم این است که او برای دیدن برادرش به آمریکا میرود. حداقل این چیزی است که خودش میگوید. یینگ لی میبیند که اولک چگونه از نوعی قیر یا روغن بیرون میآید (راستی اگر یکی از شما میداند این ماده چیست لطفاً در کامنت ها برایمان بنویسید!). شاید اولک اینجا کسی را کشته است.
حالا که حرف کشت و کشتار شد باید به این هم بپردازیم که در همین قسمت نگاهی کوتاه به ترومای رامیرو نیز داریم. در قسمت سوم سریال ۱۸۹۹ متوجه شدیم که رامیرو مردی را به قتل رسانده و لباسهایش را پوشیده است. همان لباس کشیشی که به تن دارد. این نکته حضور کلیسا در پس زمینه را توضیح میدهد. آنخل، همراه رامیرو هم به نوعی درگیر این ماجرا است. ما میبینیم که پشت آنخل پوشیده از زخم است، اما ما هرگز متوجه نمیشویم که چرا. حدس ما این است که در فصل دوم بیشتر به این موارد پرداخته خواهد شد.
آخرین کسی که میخواهیم به او بپردازیم، هنری است. اگر او واقعاً پدر مائورا باشد، مردی است که شیفته درک مغز است. او پس از بدتر شدن سلامت روانی همسرش، شیفته معالجهی مغز میشود. هنری فرزندانش را مقصر بیماری همسرش میداند. ما همچنین میدانیم که او میخواهد مائورا را برای همیشه در شبیه سازی خود نگه دارد. باور نداریم که هنری شخصیت منفی اصلی داستان باشد زیرا دنیل به مائورا هشدار داد که همه چیز بسیار بزرگتر از آن است که او تصور میکند.
سریال ۱۸۹۹ هنوز برای فصل دوم تمدید نشده است، اما ما واقعاً امیدواریم تمدید شود چون بیصبرانه منتظریم برای این همه سوال، جوابی پیدا کنیم. اگر موردی بود که در این مقاله پوشش ندادیم و در سریال توضیحی برای آن نیامده است، در کامنتها برایمان بنویسید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
برا من ۱۵ ساله چیزی بدی نداره؟??