نقد فیلم Crawl – آروارهها این بار متعلق به تمساحها هستند
ژانر ترسناک این روزها زیرژانرهای متنوعی دارد که هر کدام سعی میکنند با همان نامشان، محتوای نهفته در خودشان را به مخاطب القا کنند. اینجاست که کارگردانان باید بدانند کدام پرسپکتیو و جنبه فکری قرار ...
درک ترس آنچنان هم سخت نیست. به هر حال، همه ما در دوران کودکیمان وحشتزده نبودیم؟ از زمانی که شنل قرمزی با گرگ روبهرو شد، چیزی عوض نشده. چیزی که ما را امروز میترساند تقریبا همان چیزی است که ما را دیروز میترساند. فقط با گرگ متفاوتی روبهرو هستیم. این مجموعه هراس در هر فردی ریشه دوانده.
تهیهکننده Crawl خود نیز ید طولایی در سینمای ترس و وحشت دارد؛ البته به شیوهای خونینتر، وحشیانهتر، مستقیم و روراستتر. «سم ریمی» در حالی این وظیفه را عهدهدار است که خود بارها از علاقهاش به ایجاد وحشتهای بهیادماندنی گفته. شاید روند آغازین فیلم نشاندهنده سبک و سیاق ریمی در این سبک عناوین نباشد، اما هر چه جلوتر میرویم، اثرات او بر تک تک سکانسها نمایان میشوند و وظایف او در تهیهکنندگی بیشتر و بیشتر نمود پیدا میکنند. بهگونهای که حس میشود آژا و ریمی برای خلق این فیلم بارها و بارها جلساتی طولانی داشتهاند و در نهایت هم توانستهاند به یک جمعبندی مناسب برسند.
مخاطبی که معلق است
روند کلی اتمسفر فیلم Crawl تغییراتی نقطهای دارد که بیشتر از دیگر آثار امروزی به چشم میآیند. از همان ابتدا مشخص است عوامل زیادی در پشت صحنه آن دخیل نبودهاند و در زمانهای مشخص داستانی، این موضوع کاملا مشخص است. دلیلش هم واضح است: خبری از بودجههای کلان استودیوهای همسایه نیست و با عنوانی مستقل طرف هستیم که استانداردهای همتایانش را به بهترین نحو به پرده نقرهای آورده. البته به سیاستهای تبلیغاتی شرکت پارامونت در مورد این فیلم ایرادهای واضحی وارد است. پارامونت مشخصا نتوانسته این بعد که یکی از مهمترین مؤلفههای موفقیت یک اثر به شمار میرود را به نحوی که شایسته است، اجرایی کند. بنابراین کراول برای کسانی ساخته شده که حرف دلشان را بیشتر از سنجش مغزشان ارج مینهند. از طرفی قلبتان میگوید: «این فیلم بعد از مدتها توانسته به سینمای تابستان امسال، اثر دلهرهآوری جانور محور تقدیم کند». از طرف دیگر مغزتان میگوید: «جدا از سیاستهای تبلیغاتی نامناسب، با فیلمی مستقل و محدود از نظر بودجه طرف هستیم».
اینجاست که به هنر کارگردانی آژا پی میبرید. خلاصه بگویم، این فیلم به قدری مطلوب و دقیق ساخته شده که اگر نگاهی به میزان بودجه آن نیندازید، نمیفهمید با اثری محدودتر از دیگر عناوین طرف هستید. این عمل به قدری خوب صورت گرفته که نه تنها در روند کلی فیلمنامه کمبود لوکیشن حس نمیشود، بلکه این موضوع به یکی از مزیتهای کراول تبدیل شده. البته، این کمبود پشتوانه مالی به هر حال روی بخشی از این فیلم اثر میگذارد. برای مثال، جلوههای ویژه بصری بد نیستند، اما متناسب با سال ۲۰۱۹ هم نیستند. در ادامه این موضوع را به طور کامل شرح خواهم داد.
مشابه با بسیاری از بخشهای مختلف فیلم، داستان نیز فرمول سادگی را چاشنی رسالت اصلی خود کرده که ارائه دادن دلهرههایی گاهی سریع و سطحی و گاهی کندتر و عمیقتر است. با دختری به نام «هیلی کلر» طرف هستیم که شناگر ماهری محسوب میشود و تلاش میکند بهترین ورزشکار میان رقبای خود باشد. هیلی پس از طلاق توافقی پدر و مادرش، از آنها فاصله گرفته. با توجه به اطلاعاتی که فیلم به بیننده ارائه میدهد، او با پدرش یعنی «دِیو» در گذشته رابطه صمیمانهتری داشته.
دختر داستان ما مهمترین نقش را در درگیری مخاطب با فیلم داراست. کایا اسکودلاریو پیش از این در عناوین بزرگی همچون آخرین نسخه Pirates of the Caribbean، یعنی Dead Men Tell No Tales و دو فیلم Maze Runner به ایفای نقش پرداخته و با دنبالکنندگان سینما غریبه نیست. اما بازیگری او در کراول در سطح بالاتر و بهتری نسبت به آثار پیشینش قرار دارد و به بهترین نحو ممکن با مخاطب ارتباط برقرار میکند. شخصیت هیلی دختری سرسخت با همان تزلزلهایی است که در دنیای مدرن اجتنابناپذیرند، اما تأثیر کم عوامل محیطی بر او در طول تماشای فیلم بیشتر از دیگر ویژگیها جلب توجه میکند.
احساساتی که طبیعت سعی بر کشتنشان دارد
حال که جداگانه به دو شخصیت اصلی پرداختیم، نوبت به این میرسد که از رابطه ایجاد شده بین آنها بگوییم. با اینکه فیلم Crawl بیشتر روی قسمت دلهرهآور متمرکز است، داستان از ویژگیهای درام غافل نشده و در میان تمام تنشهایی که مخاطب در مدت زمان حدودا یک ساعت و نیمی اثر تجربه میکند، همیشه رنگ و بویی از مسائل عاطفی میان این پدر و دختر حس میشود.
گاهی غمگینی و ناامیدی هیلی را شاهد هستیم و در این لحظات، دیو به خوبی او را در مسیر درست هدایت میکند. از طرف دیگر، دیو هم مشکلات خودش را تجربه میکند و هیلی مانند یار وفادار پدرش باقی میماند. حس خوبی که این رابطه متشکل از اعتماد متقابل در میان تم تاریک فیلم به مخاطب القا میکند، مثالزدنی است و نمیتوان به این راحتیها از آن چشمپوشی کرد.
نکته جالب دیگری که لازم به ذکر است، پرداختن به سگ داستان است. «شوگر» سگی است که با مخاطب ارتباط احساسی زیادی برقرار میکند و گاهی بیننده میترسد که از مرگ او هم افسوس بخورد. صدای این سگ درست نقش همان دو نُت را در موسیقی متن فیلم آروارهها با هنرمندی «جان ویلیامز» بازی میکند و اخطاری بزرگ محسوب میشود.
البته، این مشکل با ادامه داستان کمتر و کمتر میشود و در نیمه دوم شاهد چنین موردی نیستیم. همچنین ریلکس بودن شخصیتها در همان ابتدای فیلم کمی آزاردهنده میشود. البته نمیتوان این موضوع را اشکال بازیگری دانست؛ چراکه بازیگران در ادامه نشان میدهند توانایی پردازش و ارائه احساسات مختلف را دارند. بنابراین با کمکاری و ایراد کارگردانی طرف هستیم.
تمساحها که خزندگانی به واقع وحشتافکن هستند و طوفان هم که دیگر نیازی به معرفی ندارد. به همین دلیل ترجیح میدهم بگویم محصول نهایی انسان را در برابر طبیعت وحشی قرار میدهد و اگر میخواهید بدانید انسان در این محیط چگونه برای بقا خواهد جنگید، فیلم کراول برای شما ساخته شده.
یکی از قاببندیهایی که بارها مورد استفاده قرار گرفته و از نظر هندسی زیبایی خاصی به فیلم بخشیده، نماهایی هستند که از زاویه دید پایین و سطح آب گرفته شدهاند. همچنین کلوزآپهای به موقعی که بیننده را درگیر احساسات شخصیتهای داستانی میکنند، توانستهاند به شاتهای بسته حس پویاتری بدهند. در صحنههای غرق شدن نیز شاهد استفاده کاملا بهجایی از تکنیک فیلمبرداری قوسی هستیم.
هنگامی که در نماهای نزدیک آنها را ثابت میبینیم، چنین معضلی به چشم نمیاید اما دقیقا با شروع فعل و انفعالات عضلات مختلف، تصاویر مزه واقعی خود را از دست میدهند. البته، پیشتر هم اشاره شد که بودجه فیلم محدود است و نباید فراموش کنیم ساخت پوست تری نزدیک به واقعیت واقعا سخت است. در حقیقت بسیاری از عناوین کلانبودجه هالیوودی هم نتوانستهاند این مورد را به خوبی پیاده کنند.
موسیقی متنی که Crawl را همراهی میکند، از نظر خلاقانهبودن حرف چندانی برای گفتن ندارد. استفاده از آکوردهای معمول ژانر وحشت در سال ۲۰۱۹ آن چنان هم خلاقانه نیست و شلوغ کردن ماجرا هم نشان از قدرت آهنگسازی ندارد. «مکس اروج» که یکی از اعضای تیم بسیار شلوغ Remote Control Productions با سرپرستی «هانس زیمر» محسوب میشود، برای چندمین بار با «استیفن تام» از همان تیم همراه شده. البته موسیقی در صحنهای که شاهد تمساح بزرگ از لوله زیر آب هستیم، بسیار مطلوب به نظر میرسد. شاید اگر ضرباهنگ موسیقی کمی با جو فیلم هماهنگتر بود، شاهد ایرادات اینچنینی نبودیم.
حس خوب رستگاری
در پایان باید بگویم فیلم Crawl با اینکه اثری مستقل محسوب میشود، با عناوینی رقابت میکند که نه تنها بودجه بیشتری دارند، بلکه از کارگردانان پرآوازهتری نیز بهره میبرند. نقشآفرینی بازیگران به بهترین شیوه ممکن صورت گرفته و فیلمبرداری نیز با استانداردهای سطح اول جهانی همخوانی دارد. فراموش نکنیم که بعد از مدتها اثری با حال و هوای جانوران وحشی به سینما راه یافته و توانسته انسان را بهجای یک یا چند حیوان، با طبیعت گلاویز کند. در کنار تمام تنشهای داستانی، بخش درام هم سر جای خودش قرار دارد و مسائل خانوادگی به شیوه مناسبی مطرح میشوند. Crawl فیلمی است که سکانسهایی را برای مدتی در ذهن شما میکارد و سعی میکند هیچ صحنهای را بیهوده رها نکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بسیار بسیاo عالی واقعا فراموش نشدنی بود
خیلی فیلم خفنی بود منکه از اول تا اخرش لذت بردم.هرچند بارها زهره ترک شدم?
ممنون بابت نقد خوبتون
به طوري كلي فيلم خوبي بود به نظرم
البته بعضي جاهاش دور از منطق بود ، مثلا كسي كه دست و پاش توسط يه تمساح گاز گرفته شده ديگه نميتونه اينقدر خوب شنا كنه
خب فیلم با واقعیت همیشه فرق زیاد داشته.اینم یه فیلم ترسناک قوی بود بنظرم