ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اخبار و مقالات

داستان شهر یارنام در بازی Bloodborne

قدیمی‌ترین و قوی‌ترین احساس بشر، حس ترس است، و قدیمی‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس نیز ترس از ناشناخته‌هاست. اچ. پی. لاوکرفت بازی بلادبورن بر پایه ترس از ناشناخته‌ها ساخته شده است این مقاله حاوی اسپویل ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۵ فروردین ۱۴۰۲ | ۲۱:۰۰

قدیمی‌ترین و قوی‌ترین احساس بشر، حس ترس است، و قدیمی‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس نیز ترس از ناشناخته‌هاست.

اچ. پی. لاوکرفت
بازی بلادبورن بر پایه ترس از ناشناخته‌ها ساخته شده است

این مقاله حاوی اسپویل از داستان و روند بازی بلادبورن است

داستان بلادبورن (به بیماری‌هایی که از طریق خون منتشر می‌شوند گفته می‌شود) هم با خون شروع می‌شود؛ خونی باستانی. در اعماق شهر یارنام (Yharnam) هزارتویی باستانی و مرموز به نام تومرو (Pthumeru) وجود دارد که شما در جریان بازی به شکل دانجن‌ها با آن‌ مواجه می‌شوید، این هزارتوی زیرزمینی توسط تومروها، مردمانی که در گذشته‌ای دور در این منطقه زندگی می‌کردند و آنها نیز با موجودات متعالی ارتباط برقرار کرده و حقیقتی شیطانی را کشف کرده بودند، ساخته شده است.

شکارچیان اسم دیگری برای این هزارتو در نظر داشتند: مقبره خدایان؛ چرا که در این هزارتو ردپایی از موجوداتی خداگونه پیدا کردند که اسم آنها را موجودات متعالی (The Great Ones) گذاشتند. این موجودات قدرت‌های ماوارایی داشتند و قادر بودند آگاهی خود را از دنیای فیزیکی فراتر ببرند، اما بنا به دلایلی که با گذر زمان از بین رفته‌اند این موجودات متعالی ترک و فراموش شدند.

هزارتویی زیرزمینی، محل زندگی موجودات متعالی

این فراموشی تا زمانی ادامه پیدا کرد که شخصی به نام ویلم (Willem) بقایای یکی از این موجودات به نام ابریتس (Ebrietas) را پیدا کرد. استاد ویلم برای تحقیقات بیشتر روی کشف خود، موسسه‌ای به نام برگن‌ورث (Byrgenwerth) را در نزدیکی یک دریاچه در وسط جنگل تاسیس کرد.

شاگردان این موسسه به مرور زمان حقایق تکان‌دهنده‌ای را از اعماق مقبره خدایان بیرون کشیدند؛

دانشگاه برگن‌ورث

یکی از شاگردان به نام کریل (Caryll) موفق به ترجمه زبان موجودات متعالی شد، که در طول بازی به شکل نشان‌های کریل (Caryll Runes) با آنها مواجه می‌شویم و با استفاده از این نشان‌ها قابلیت‌هایی از این موجودات متعالی را به کرکتر خود اضافه می‌کنیم. استاد ویلم از این مجموعه تحقیقات به دلیل مرتبط نبودن با خون موجودات متعالی حمایت می‌کرد.

شاگردان در دانشگاه به چندین گروه تقسیم می‌شوند

شاگردان دیگری از برگن‌ورث به رهبر لارنس (Laurance) کشف دیگری انجام دادند و آن قدرت شفابخشی این موجودات متعالی بود.

استاد ویلم شاگردانش را از این کار بر حذر می‌کرد و از آنها می‌خواست که از خون موجودات متعالی و هر آنچه با خود به همراه می‌آورد دوری کنند، او اعتقاد داشت که باید دانش و بصیرت (Insight) بیشتری بدست آورد تا چشم‌ها بر روی حقیقت این موجودات خداگونه و ماهیت خون آنها باز شود. او پیشنهاد می‌کرد که بهتر است به جای استفاده از خون، از طریق بصیرت با این موجودات ارتباط برقرار کرد و از آنها راهنمایی خواست.

استاد ویلم و شاگردان محبوبش، لارنس و میکولاش

به این ترتیب لارنس که اعتقاد داشت باید از قدرت بی‌نظیر خون این موجودات استفاده کرد به همراه گروهی از هم‌کلاسی‌های خود از استاد ویلم و موسسه برگن‌ورث جدا شدند و کلیسای شفاگر (Healing Church) را تاسیس کردند که در آن به منظور شفا دادن و نامیرا کردن انسان‌ها، به تزریق خون موجودات متعالی (Old Blood) به مردم یارنام می‌پرداختند.

با گذشت زمان رفته‌رفته قدرت کلیسای شفاگر به قدری زیاد شد که کل یارنام را دربرگرفت. لارنس خوشحال از این موفقیت به جستجوی خود در هزارتوی زیر شهر ادامه داد، هدف اصلی کلیسا احیا و شفای مردم از طریق مراسم به خصوصی بود که گروهی از کشیشان (Blood Ministers) وظیفه انجام مراسم تزریق خون خدایان به مردم را به عهده داشتند. هم‌چنین لارنس کلیسای شفاگر را به گروه‌های مختلف تقسیم کرد: گروه هم‌سُرایان (Choir)، مدرسه منسیس (School of Mensis) و کارگاه.

کلیسای شفاگر به تزریق خون خدایان به مردم می‌پردازد

گروه هم‌سرایان وظیفه ادامه تحقیقات بر روی موجودات متعالی و پیدا کردن راهی برای ارتباط برقرار کردن با آنها را داشتند، آنها موفق شدند در زیر کلیسای جامع (Grand Cathedral) موجودی که ویلم ردپایش را پیدا کرده بود، یعنی ابریتس را محبوس کرده و از طریق او به بررسی خون موجودات متعالی بپردازند.

مدرسه منسیس به مدیریت میکولاش (Micolash) که در روستای نامرئی یاهارگول (Yahar’gul Unseen Village) قرار گرفته، وظیفه پیدا کردن راه حلی برای استفاده مستقیم از قدرت موجودات متعالی را از طریق تحقیقات و آزمایشات، به عهده داشت. مدرسه و تمام فعالیت‌هایی که در آن انجام میشد از مردم یارنام مخفی شده بود. با گذشت زمان مدرسه منسیس رفته رفته مسیرش را از کلیسای شفاگر جدا کرد.

میکولاش به تحقیق بیشتر درباره موجودات متعالی می‌پردازد

کارگاه شکارچیان (Hunter’s Workshop) آخرین بخش از کلیسای شفاگر بود که از گروهی از مبارزان قدرتمند تشکیل شده بود. تشکیل این کارگاه همزمان با پدیدار شدن آفت هیولایی (Beastly Scourge) در سطح یارنام صورت گرفت. این شکارچیان تحت‌نظر اولین شکارچی، گرمن (Gerhman) فعالیت می‌کردند و مشابه مدرسه منسیس، مردم یارنام از وجودشان باخبر نبودند. کلیسای شفاگر این گروه را مخفی نگه داشته بود چون نمی‌خواست شهروندان از خاصیت خون خدایان که منجربه تبدیل آنها به هیولاها میشد خبر داشته باشند تا از هرج و مرج جلوگیری شود.

کارگاه شکارچیان

اما این حقیقت برای مدت زیادی مخفی باقی نماند، در شهری که در بازه زمانی بازی به نام یارنام قدیم (Old Yharnam) شناخته می‌شود بیماری جدیدی پدیدار شد، بیماری‌ای که به آن نام خون خاکستری دادند که منجربه انتقال و همه‌گیری آفت هیولاها شد.

مردم برای درمان خون خاکستری به کلیسای شفاگر می‌آمدند تا با دریافت خون خدایان بهبود یابند، به این ترتیب با گسترش بیماری خون خاکستری، شهروندان راهی جز دریافت خون از کلیسای شفاگر را نداشتند.

چیزی از یارنام قدیم جز خاکستر و ویرانه باقی نمی‌ماند

اما روند گسترش بیماری خون خاکستری در یارنام قدیم به قدری سریع بود که شکارچیان وادار به سوزاندن کل آن شدند و این بخش از یارنام را از شهر جدا کردند و به این ترتیب حقیقت خون خدایان و وجود شکارچیان برای تمام مردم یارنام برملا شد. با سوختن یارنام قدیم، کلیسای شفاگر از ترس هجوم مردم وادار به بستن پل عظیم (Great Bridge) ورودی کلیسای جامع شد و کارگاه گرمن هم تخلیه و پلمپ شد و اعضای کلیسای شفاگر به طبقات بالایی کلیسای جامع پناه بردند تا استراتژی جدیدی برای مقابله با آفت هیولایی که در یارنام پخش شده بود پیدا کنند.

شهر یارنام به کابوسی برای مردم تبدیل می‌شود

با از هم پاشیدن گروه شکارچیان، کلیسا به شکل مستقیم گروهی را با نام شکارچیان کلیسا (Church Hunters) به سرگروهی لودویگ (Ludwig) ایجاد کرد. شهروندان یارنام تا سر حد مرگ از کلیسا و شکارچیان کلیسا می‌ترسیدند. شکارچیان کلیسا دو دسته بودند، شکارچیان کلیسای سیاه که این گروه وظیفه پاکسازی یارنام از هیولاها و افرادی که ممکن بود به هیولا تبدیل بشوند را داشتند و شکارچیان کلیسای سفید که متشکل از پزشکان و دانشمندانی بود که در زمینه آفت هیولاها تحقیق می‌کردند.

با درخواست لودویگ از شهروندان یارنام، گروهی از مردم به شکارچیان کلیسا می‌پیوستند و به آنها برای شکار هیولاها و پاکسازی یارنام کمک می‌کردند، این رویکرد رفته‌رفته منجر به برداشته شدن تقصیرات از گردن کلیسا و تبدیل خیابان‌های شهر به میدان مبارزه شد.

مردم به گروه شکارچیان می‌پیوندند

در این حین، استاد ویلم در برگن‌ورث با رویکرد دستیابی به بصیرت بیشتر موفق به یافتن بند ناف خدایان شده بود که این بند ناف قدرتی بی‌نظیر در دیدن حقیقت و برقراری ارتباط با موجودات متعالی را فراهم می‌کرد.

میکولاش در مدرسه منسیس هم از کلیسا به طور کامل جدا شده و او نیز به نوبه خود موفق به پیدا کردن یک بند ناف دیگر شد که این بند ناف به او اجازه برقراری ارتباط با مرگو (یکی از موجودات متعالی) را می‌داد اما برقراری این ارتباط به از دست دادن عقل منجر می‌شد. مراسمی در مدرسه منسیس برای صحبت با مرگو برگزار شد، برای این مراسم همگی قفس‌هایی بر سر کرده بودند که به آنها اجازه ورود به کابوس را می‌داد و در نتیجه این مراسم تمام شاگردان و میکولاش را در کابوسی عمیق فرو رفتند. با ورود ما به دنیای کابوس میکولاش را در راهروهای مدرسه می‌بینیم که عقل خود را به طور کامل از دست داده و دائماً درباره تبدیل شدن به موجودات متعالی زمزمه می‌کند.

مدرسه منسیس مستقیماً با موجودات متعالی ارتباط برقرار می‌کند

سومین بند ناف در محل قدیمی کارگاه شکارچیان پیدا می‌شود و بیانگر این است که گرمن آن را پیدا کرده و با تعطیل شدن کارگاهش در تنهایی خود، با استفاده از آن عروسکی را زنده کرده که در رویای شکارچی (Hunter’s Dream) به کمک کرکتر شما می‌آید. این عمل منجر به محبوس شدن گرمن در رویای شکارچی می‌شود، گرمن در حین خواب با زمزمه از استاد ویلم، لارنس یا هر کسی که صدایش را می‌شنود کمک می‌خواهد که او را از این زندان آزاد کنند.

گرمن، فلج و ناتوان در رویای شکارچی زندانی می‌شود

در پایان بازی سه تصمیم جلوی شما قرار می‌گیرد:

یک اینکه توسط گرمن برای همیشه از رویای شکارچی بیرون بروید (مرگ در رویای شکارچی) و صبح فردا را ببینید

دوم اینکه پیشنهاد گرمن برای فرار از رویای شکارچی را رد کرده و با او مبارزه کنید. گرمن سعی دارد به زور شما را از زندانی که خود در آن گرفتار است بیرون کند. با شکست دادن گرمن، موجود متعالی که گرمن از طریق بند ناف با اون ارتباط برقرار کرده بود با نام هیبت ماه (Moon Presence) پدیدار شده و از شما می‌خواهد که به جای گرمن زندانی دنیای او شوید.

سومین پایان بازی با بلعیدن سه بند نافی که پیدا کرده بودید در برابر خواسته هیبت ماه ایستادگی می‌کنید، با شکست دادن او شما خود نیز به یک موجود متعالی تبدیل می‌شوید.

در پایان بازی شما سرنوشت خود را انتخاب می‌کنید
دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (7 مورد)
  • alirezasoltan1
    alirezasoltan1 | ۶ فروردین ۱۴۰۲

    سلام خدمت دوستان واقعا یه بازی شاهکار هست من خودم به شخصه چندین بار بازی تمام کردم وهر دفعه جاهای جدیدتری دریازی پیدا میکردم یا اینکه داکسوز هم تجربه کردم از بلد بودن لذت بیشتر برم البته چیزی از ارزشهای سولز کم نمیکنه چون اون خودش یه شاهکاری هست

  • aaaa
    aaaa | ۶ فروردین ۱۴۰۲

    آرزوی این گیم در دلم خواهند ماند?

  • Matin-Artorias
    Matin-Artorias | ۶ فروردین ۱۴۰۲

    Dear, oh dear. What was it? The Hunt? The Blood? Or the horrible dream? Oh, it doesn't matter... It always comes down to the Hunter's helper to clean up after these sort of messes

  • mrsam(در انتظار هالو نایت سیلک سانگ)
    mrsam(در انتظار هالو نایت سیلک سانگ) | ۶ فروردین ۱۴۰۲

    داستان قوی ای داره این بازی
    ولی خب متاسفانه انحصاری پلی استیشنه و در دسترس ما نیست :(

  • Death Lake
    Death Lake | ۵ فروردین ۱۴۰۲

    عجب داستانی داره این بلادبورن . تا الان فکر میکردم یه کپی عادی از سری دارک سولزه ?

    به محض اینکه از انحصار پلی استیشن در بیاد میرم سراغش

    • leonskenedy
      leonskenedy | ۵ فروردین ۱۴۰۲

      این تازه بخشی از داستان بازیه

    • aaaa
      aaaa | ۶ فروردین ۱۴۰۲

      این از دارک سولز بهتره?

مطالب پیشنهادی