نقد فیلم Ant-Man and the Wasp: Quantumania
فاز پنجم دنیای سینمایی مارول با «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» آغاز شد، فیلمی که احتمالاً موفق ترین اثر از بین سه فیلمی است که به این شخصیت اختصاص داده شده؛ فیلمی که احساس ...
فاز پنجم دنیای سینمایی مارول با «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» آغاز شد، فیلمی که احتمالاً موفق ترین اثر از بین سه فیلمی است که به این شخصیت اختصاص داده شده؛ فیلمی که احساس نمیکند کمک زیادی به دنیای مارول و مجموعه فیلمهای Ant-Man میکند، اما به خودی خود همچنان موفق میشود در ژانر خود فیلمی بسیار زیبا و مطمئناً سرگرمکننده باشد. اما سوال مهم اینجاست که آیا این شروع جدید شامل یک فیلم با پیام داستانی مستقل است یا خیر؟! برای یافتن این پاسخ با نقد نقد فیلم مرد مورچه ای همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان: مرد مورچهای به همراه خانواده، خود را در حال سفر و کاوش ناخواسته در قلمرو کوانتومی، تعامل با موجودات عجیب و غریب جدید و شروع ماجراجویی مشاهده میکند که آنها را فراتر از محدودیتهایی که فکر میکردند ممکن است رخ بدهد، به سمت شروری مخوف به نام کانگ فاتح سوق میدهد.
- این نقد و بررسی فیلم Ant-Man and the Wasp: Quantumania بدون اسپویل است.
فاز پنجم دنیای سینمایی مارول با ماجراجویی «مرد مورچهای» شروع شد؛ سفری که بسیار شبیه به یک قسمت ماجراجویی کارتونی «سفرهای علمی» یا «اتوبوس مدرسه جادویی» در صبح جمعه است. یک ماجراجویی خانوادگی در دنیایی که کمی کوچکتر از دنیای چندگانه است، اما با این وجود هنوز مکانی تماشایی و قابل کاوش است. دنیایی که توسط کارگردان پیتون رید در اینجا معرفی میشود، دنیای کوانتومی است. دنیایی کوچک در این کیهان بزرگ؛ شنیدن این مفهوم واقعاً در داستانهای کارتونی آشناست.
مانند کارتون «Rick & Morty» که ریک را میبینیم که عمداً در باتری ماشینش تمدن ایجاد میکند (تا بتواند انرژی رایگان دریافت کند). یا حتی دورتر، دیدهایم که چگونه در قسمتی از سیمپسونها، لیزا به طور تصادفی دندانهایی را در محلول نوشابه برای یک پروژه علمی مدرسه ساخت تا آنها یک زندگی کوچک انسانی با تمدن پیشرفتهتری در آن داشته باشند.
بنابراین بله، «Quantumania» دستور العملی برای حواس پرتی و سرگرمی مخاطب دارد. اما مطمئناً این فیلم به عنوان یک اثر از مارول، نیاز به تنظیم چیزهای بزرگتری هم دارد. چیزی مانند معرفی کانگ فاتح، مردی که جهانهای زیادی را فتح کرد، و بعدها به عنوان شرور اصلی انتقامجویان معرفی شد. بنابراین این فیلم شروعی برای آینده است، اما همزمان میتوان روی آن به عنوان یک داستان خانوادگی واقعاً آرام برای لذت بردن نیز حساب باز کرد.
با این حال، خود داستان را نمیتوان خوب نامید. این یکی حتی کمی ساده و سرراست است، که عمدتاً به این دلیل است که تقریباً به طور کامل در قلمرو کوانتومی اتفاق میافتد. این سادگی از یک طرف، به فیلم آزادی و فضای زیادی برای خلاقیت میدهد، اما به نظر میرسد فیلم متوجه شده است که نمیتوان در مدت دو ساعت یک دنیای کاملاً جدید با قوانین، شخصیتها و چالشهای خاص خود خلق کرد.
دو ماجراجویی اول Ant-Man خاص بودند زیرا در جهان خودشان و در زمینههای مربوط به شخصیت اسکات لنگ یا مرد مورچهای اتفاق افتادند. اما «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» زمین بازی را به طور کامل تغییر میدهد تا به مخاطب بفهماند که این فقط یک بخش از یک پازل بزرگتر است. و شاید آنجاست که میلنگد، جذابیت خاصی را از دست میدهد و روایتی را آشکار میکند که برای زنده ماندن به فیلمهای دیگری نیاز دارد.
به همین دلیل، فیلم دیگر یک ماجراجویی اغوا کننده نیست. طرح این فیلم در ایدهاش برای معرفی ما به قلمرو کوانتومی، صاحب فرصتی است تا ما را با دنیای جدید، جوامع عجیبی که در آن زندگی میکنند و خطرات جدید آشنا کند. شاید این ناب ترین رویکردی باشد که مارول به کلاسیکترین آثار علمی تخیلی داشته است. بویی شبیه به جان کارتر ادگار رایس باروز و در نتیجه شبیه فیلمهای جنگ ستارگان. با این حال، فیلمنامه جف لاونس به زودی آن ماهیت سنتی و سرگرمکنندهای را که ما را به آثار علمی تخیلی بازمی گرداند، از دست میدهد. در عوض، او تصمیم میگیرد تا دستور کار دنیای سینمایی مارول را ادامه دهد تا به هدف واقعی بپردازد: معرفی شخصیت کانگ فاتح.
برای کسانی که تنها برای دانستن برخی نکات درون این فیلم آن را تماشا میکنند چند چیز مهم است؛ از جمله این که در فاز پنجم چه اتفاقی خواهد افتاد یا کانگ کیست که بعداً دشمن نهایی انتقامجویان خواهد شد. این سومین فیلم از ماجراجوییهای Ant-Man به نظر نمیرسد برای چنین مخاطبی مشکلی داشته باشد. چون فکر میکنم این فیلم برای همین ساخته شده؛ اما مشکل چیست؟ مشکل این است که فیلم یک ماجراجویی خانوادگی است که زیر بار بلندپروازی برای ساختن داستانی بزرگتر برای فیلمهای بعدی مارول خم شده است.
سادهتر این است که بگوییم مشکل فیلم مرد مورچه ای این است که یک فیلم نیست، بلکه یک بلوک سازنده برای ساختمان داستانی پیچیده مارول است. در دل داستان این فیلم سه روایت وجود دارد، اول داستان پدر و دختری بین اسکات و کسی دخترش، دوم احساس گناه سرکوب شده جانت ون داین در مورد منشأ کانگ و سوم مبارزه طولانی قلمرو کوانتومی برای سرنگونی کانگ ظالم. اما همه این داستانها تحت الشعاع آینده MCU هستند.
اینجاست که میگوییم فیلمهای مارول مدتهاست که کمتر شبیه فیلم به نظر میآیند و بیشتر شبیه تبلیغات بلند برای فیلم بعدی شدهاند، و قسمت سوم مرد مورچهای متأسفانه بزرگترین تجسم این دیدگاه است. نتیجه یک فیلم اکشن معمولی و پر شده از جلوههای بصری است که مانند سایهای از فیلمهای ماجراجویانه بهتر به نظر میرسد. از مردی با زره حلبی در یک غار صحرایی تا جنگهای مختلف در مقیاس زمینی و کیهانی، مسیر دنیای سینمایی مارول هر روز بزرگتر و گیجکنندهتر میشود. اما راه چاره چیست؟! بدون شک ریش و قیچی دست مارول است؛ اما این مسیر کلید راه نیست.
به نظر می رسد سازندگان «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» از این تله آگاه هستند و در آستانه پنجمین «فاز» MCU تلاش میکنند به نحوی از این گودال سیاه خارج شوند. اما تأثیر تلاش آنها نه کاملاً غافلگیرکننده است، و نه یک معجون ناچیز. قسمت سوم مرد مورچهای فیلمی است که در آن به همان اندازه که برای ایجاد دنیایی واحد و به هم پیوسته تلاش میشود، همزمان سعی میکند تا الگوهای روایی مورد استفاده در یک فیلم مستقل را نیز دنبال کند.
در نتیجه فیلم در مقدمه بی تکلف و تخیلی خود، شبیه به آثار کلاسیک دهه ۱۹۸۰ میلادی و آثاری مانند «عزیزم، بچهها را کوچک کردم» یا «فضای درون» جو دانته است که در آن دنیای شگفت انگیز دیگری ورای جهان عادی وجود دارد. در کل این اثر با آن فیلمها قرابتهای زیادی را نشان میدهد، هرچندبا جلوههای بصری بیشتر و بزرگتر. خوشبختانه! حلزونهای اسبی ژلاتینی، لامپهای خورشیدی خودکششی، خانههای شناور با فوم شیرین و رابطهای سفینه فضایی درون این فیلم مستقیماً از «سرزمین رنگارنگ رویاها» بیرون آمدهاند و شاید به همین دلیل است که بسیار سرگرمکننده هستند.
پیتون رید کارگردان و جف لاونس، فیلمنامهنویس، از چند برابر شدن این جذابیتها لذت میبرند، گویی دو قسمت قبلی ماجراهای مرد مورچهای حداقل از نظر زیباییشناسی، فقط یک دسر برای غذای اصلی بودند. تیم تولید فیلم تمام این جهان و سفر به دنیای کوانتومی را طوری به نمایش میگذارند که گویی یک کودک با نگاه خودش از رنگها، شکلها و بافتها برای تعریف سینما پشت دوربین این فیلم قرار گرفته است. و خوب، گاهی اوقات این کافی است؛ به خصوص زمانی که فیلم با طنز مبهم غافلگیرکنندهای میدرخشد. یک سوررئالیسم سینمایی که شخصیت گروتسک MODOK پتانسیل کمدی آن را نیز بهتر آشکار میکند.
متأسفانه، در حالی که طرح داستان و یک مفهوم زیباشناختی جالب در یک سوم ابتدایی فیلم به ما این امکان را میدهد که «Quantumania» را بهعنوان وعدهای برای نوعی چرخش در استراتژی کلی هنری استودیو مارول در نظر بگیریم، اما با جلو رفتن فیلم کیفیت متن کار، خود چیزهای زیادی برای نابودی هویت ابتداییاش رو میکند. برای مثال: با شروع انگیزههای نامفهوم شخصیتها از طریق درگیریهای پرداخت نشده و با استفاده از دیالوگهای سنگین، همه چیز فیلم به ناگهان در رده آثار معمولی مارول قرار میگیرد. در این میان بازیگران نیر حکم پسزمینه سخنگوی تصاویر دیجیتالی را دارند.
در این میان پل راد در قامت مرد مورچهای، با زحمت تمام خطوط دیالوگ خود را به حس واقعی نزدیک میکند و از مابقی بازیگران فاصله معناداری پیدا میکند. هم مایکل داگلاس و هم میشل فایفر و همچنین کاترین نیوتن که نقش دختر مرد مورچهای را بازی میکند، نمی توانند شخصیت هایشان را با هیچ احساسی آغشته کنند. آنها با متنی دست و پنجه نرم میکنند که هیچ وزنی برای آنها قائل نیست و یا حتی حضور آنها را نیز توجیه نمیکند. همچنین این دومین فیلمی است که اوانجلین لیلی در آن نقش اصلی را بازی میکند، و فیلم دیگری است که او بخشی از طراحی صحنه است، نه فیلمنامه.
با وجود این تفاسیر، کانگ، به عنوان جنگ سالار بین ستارهای، برجسته ترین نقطه فیلم است. من به عنوان مخاطب دوست دارم ناامیدی، خشم و کینه در زیر چهره بشاش او بپیچد و شخصیت او نتیجه ضعفهای انسانی و جاه طلبیهای غیر انسانی باشد. و این چیزی است که از این شخصیت به درستی بیرون میآید. جاناتان میجرز ممکن است اکنون پرکار ترین بازیگر حاضر در هالیوود باشد. چرا که او میتواند به فاصله چند ماه، از پرواز با هواپیما در جنگ کره، به مبارزه با مایکل بی جردن در فیلم Creed III، تا تیتر یک فیلم علمی تخیلی مارول با بودجه کلان در نقش شخصیت شرور کانگ برود؛ و در تمام این آثار بدرخشد.
جاناتان میجرز به اندازه کافی کاریزماتیک است که میتواند به تنهایی در «Quantumania» سهم خود را بالا ببرد. و عمدتاً به لطف اوست که به نظر میرسد فیلم چیزی شبیه به یک قطره امید است که به سمتی اشاره میکند و هدفی را نوید میدهد. حتی اگر آن امید قرار باشد فصل بعدی یک سریال چون لوکی باشد. هرچند هدف اصلی بیرون آمدن از تار عنکبوت جهان چندگانه است. از این نظر، شیدایی کوانتومی در ارائه شخصیت شرور جدید حماسه پیروز میشود. شخصیت کانگ نه تنها تهدید آمیز است، بلکه انگیزهها و ویژگیهای دارد که جالب توجه است. ایده آنتاگونیستی که پایان و آغاز زمان را میداند چیزی فراتر از تصور است که شخصیتهای مارول اکنون با آن روبرو شدهاند.
در مجموع برای نقد فیلم انت من باید گفت: حداقل، «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» فیلمی است که بسیار سریع حرکت میکند و در حدود دو ساعت فشرده به پایان میرسد، قبل از اینکه فرصتی برای خسته کردن چشم مخاطب داشته باشد. پیتون رید حداقل فضیلت نگه داشتن ریتم تندتر را درک میکند و دائماً از سکانسی به سکانس رنگارنگ دیگر حرکت میکند. بنابراین، شیدایی کوانتومی فیلمی است که هرگز جرأت نمیکند حتی در لحظات کوچکترش خستهکننده باشد، و این اطمینان را میدهد که تا زمان پخش تیتراژ پایانی، احتمالاً از دیدن آن سرگرم خواهید شد.
در عصری که فیلمهای ابرقهرمانی دو ساعته یا بیشتر اساساً عادی هستند، چیزی که کمی سنجیدهتر و محدودتر است، مطمئناً حکم یک نفس تازه دارد؛ اما ماجراجویی جدید Ant-Man به خاطر ارائه شخصیت شرور بزرگ و هموار کردن راه برای قسمتهای بعدی حماسه مولتیورس، جذابیتی را که مشخصه دو قسمت قبلی آن بود، از دست میدهد. به غیر از کانگ، میدان اکشن زیادی برای خودنمایی بقیه شخصیتها نیز وجود ندارد یا حداقل به قوس روایی متفاوتی با آنچه قبلاً میشناختیم نمیرسند.
به همین ترتیب، نیات ساخت یک ماجراجویی شیرین علمی تخیلی با دنیاهای جدید در پس زمینه باقی میماند. فیلمنامه کار فرصتی را برای دادن شخصیتی منحصربهفرد به پروژه و از اساس جهان مارول از دست میدهد و در دام این میافتد که آن را صرفاً پلی ضروری برای دیگر فیلمهای دنیای مارول کند. این حس با کارگردانی بی روح (هر چند کاربردی) پیتون رید تقویت میشود. حقیقت را بگوییم، داستان به هدف خود یعنی سرگرم کردن مخاطبی که به دنبال حواس پرتی از جهان بیرون است، عمل میکند. اما در این فرآیند، از کلیشهها و دستورالعملهایی که قبلاً در همه این نوع فیلمها دیده شدهاند، فرار نمیکند.
بنابراین، بیش از هر زمان دیگری مشخص شده است که فرمول ایجاد شده توسط کوین فایگی شروع به تبخیر و از دست دادن ماده حیاتی میکند. با وجود ناامیدی، قسمت سوم مرد مورچهای فیلمی در سطح ژانر خود است. در نهایت این یک ماجراجویی ابرقهرمانی است که از طنز، نمایش سکانسهای سمعی و بصری خوب و جذابیت بازیگرانش برای بیرون آمدن از یک تجربه معمولی در فیلمهای مارول استفاده میکند. سکانسهایی وجود دارند که هنوز به ما یادآوری میکنند که چرا این قدر این نوع فیلمها را دوست داریم.
درخشش با مفاهیمی مانند باران احتمالات، دنیاهای درون دنیاها؛ شخصیت MODOK، یا یک شرور که واقعاً میداند چگونه قهرمانان داستان را آزمایش کند و خطر را افزایش دهد. پس در پایان ذکر این نکته مهم است که: فیلم Ant-Man and the Wasp: Quantumania یک فیلم عالی یا حتی خیلی خوب نیست، اما بدون محاسن هم نیست؛ در حالی که گفتن اینکه فاز پنجم مارول در حال حاضر محکوم به فنا است بسیار دراماتیک به نظر میرسد، اما بسیاری امیدوار بودند که این فیلم شروعی پر سر و صدا داشته باشد، اما قاطعانه میتوان گفت که این کار را انجام نداده است.
اگر به این فیلم صرفاً به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی و سرگرمی علمی تخیلی نگاه کنید، «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» همچنان میتواند یک فیلم قابل قبول نامیده شود.
اگرچه داستان هرگز نمیتواند بسیار هیجان انگیز یا قانعکننده باشد، اما دنیایی که در آن اتفاق میافتد میداند چگونه خود را به مکانی دیدنی برای مخاطب تبدیل کند. اگرچه هنوز هم کمی عجیب و غیرطبیعی است که ببینیم بازیگران انسانی بین اشیاء و موجوداتی حرکت میکنند که میدانید همه آنها، بدون استثنا، از رایانه ساخته شدهاند.
با این حال، کیفیت جلوههای بصری بالاست. جهان به خوبی به تصویر کشیده شده است و به خصوص تعداد مختلف گونههای عجیب به طرز شگفت انگیزی خلاق هستند و به زیبایی به روی صفحه نمایش آورده میشوند. اما از نظر داستانی، اصلاً نباید انتظار زیادی از آن داشته باشید، اما اگر در حال و هوای یک فیلم ابرقهرمانی سادهتر، بدون لحظات سنگین یا پیامدهای خیلی بزرگ هستید، «مرد مورچهای» قطعا فیلم مناسبی است.
نتیجهگیری
همانطور که بالاتر در بررسی فیلم مرد مورچه ای اشاره کردیم، نباید دیدگاه سختگیرانهای نسبت به آن داشته باشید. «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی و علمی/تخیلی میتواند برای مدت زمانی کوتاه یک سرگرمی مناسب برایتان تلقی شود.
مرد مورچهای به همراه خانواده، خود را در حال سفر و کاوش ناخواسته در قلمرو کوانتومی، تعامل با موجودات عجیب و غریب جدید و شروع ماجراجویی مشاهده میکند که آنها را فراتر از محدودیتهایی که فکر میکردند ممکن است رخ بدهد، به سمت شروری مخوف به نام کانگ فاتح سوق میدهد.
فاز پنجم دنیای سینمایی مارول با «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» آغاز شده است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
وقتی قیافه موداک رو دیدم شب ادراری گرفتم!
پس بر اساس نقد شما نه تنها اونقدرا هم فیلم بدی نیست بلکه یه فیلم با فضاسازی و جلوههای ویژهی عالیه ولی از نظر داستان مشکل داره
پس چرا یهو اینجوری به فیلم توپیدن؟
ببین فیلم خوبی نیست!
ولی از love and thunder و doctor strange 2 بنظرم بهتره!
البته باز به خود ادم بستگی داره.
همونطور که توی متن اشاره شده مهم تبین و بدترین مشکل فیلم آجر فاز ۵ بودنشه.
شما این فیلم رو می بینی ولی هیچ حس خیلی خاصی (جز یه هایپ نسبت به آینده فاز ۵) بهت دست نمیده و فیلم انگار سردرگمه.
با داستانی که فازش معلوم نیست و فرمولی که اینقدر تو هر فیلم مارول و فیلم های غیرمارولی تکرار شده که دیگه جذابیت قبل رو نداره.
واسه همین اکثر مخاطبان حوصلشون سررفته.
راستی جلوه های ویژه ش هم فدای جلوه ویژه های بلک پنتر ۲ شده و ضعیفه.