نقد فیلم Creed III | ناک اوت بدون راکی
فیلمی قابل توجه که در آن «مایکل بی جردن» از زیر سایه سیلوستر استالونه خلاص میشود و مهر خود را بر این حماسه ورزشی میگذارد؛ اولین کارگردانی او، حماسی و احساسی است و جاناتان میجرز ...
فیلمی قابل توجه که در آن «مایکل بی جردن» از زیر سایه سیلوستر استالونه خلاص میشود و مهر خود را بر این حماسه ورزشی میگذارد؛ اولین کارگردانی او، حماسی و احساسی است و جاناتان میجرز با بازی جالب خود شکی باقی نمیگذارد که یک ستاره بزرگ است. اما سوال اینجاست که میتوانیم این اثر سینمایی را یک فیلم بوکسمحور بدون نقص بدانیم یا خیر؟! برای یافتن پاسخ با نقد فیلم Creed III همراه ویجیاتو باشید.
جهانی که تقریباً ۵۰ سال پیش توسط «راکی» آغاز شد، همیشه حول محور سیلوستر استالونه میچرخید. درست است که «مایکل بی جردن» قهرمان بزرگ دو فیلم گذشته بود، اما حضور استالونه یادآوری دائمی بود که «کرید» همچنان امتداد آن فرانچایز است.
بنابراین، نبود استالونه برای «کرید ۳» فرصتی طلایی برای جردن بود تا چاپ تمبر خود را به پایان برساند. چالشی که این بازیگر محبوب بدون شک پذیرفت؛ چرا که این فیلم اولین حضور او در پشت صحنه و در مقام کارگردان را نیز رقم میزند. این حضور دوگانه در مقام بازیگر و کارگردان منجر به یک سری تغییرات در این فرنچایز شده است که به ما امکان میدهد با شرط بندی روی داستانی که به نقش خانواده و دوستان در زندگی و مسیر آینده قهرمان قصه ایجاد میکند، با عمق بیشتری وارد شناخت شخصیت آدونیس کرید شویم.
به طور کلی، کاری که «کرید ۳» انجام میدهد این است که چندین شکاف باقی مانده از قسمت اول را پر میکند، و در رابطه با شکلگیری آدونیس بهعنوان یک شخص، به زمان گذشته برمیگردد، گذشتهای که بعداً بازتابهای واضحی بر شخصیت فعلی او خواهد داشت. در نتیجه چه در فیلمنامه و چه در بازتاب شخصیتها و لحن کلی کار هیچ چیز انقلابی نیست، اما «Creed III» میداند که چگونه یک داستان انتقاممحور کوچک را به خوبی در تصاویر خود منعکس کند. مایکل بی جردن شور و اشتیاق به انیمه را در نمایشی شگفت انگیز تزریق میکند که نشان میدهد این حماسه ورزشی برای زنده ماندن به راکی نیاز ندارد.
با فیلمنامه کینان کوگلر و زک بریلون، مایکل بی جردن در این فیلم زندگی شخصی دانی را رها و آزاد از سایه شخصیتهای قدیمی ترسیم میکند؛ این یعنی «Creed III» رابطه پیچیده قهرمان با ستاره بودن خودش، زندگی خانوادگی با همسرش بیانکا (تسا تامپسون) و دختر ناشنوایش آمارا (میلا دیویس کنت) و نقش جدید او به عنوان مروج سالخورده به جای رقیب درون رینگ را به تصویر میکشد. با این حال، دیری نمیگذرد که تاریخ دوباره فرا میرسد، این بار با روحی نه از گذشته راکی و نه آپولو، بلکه روح آدونیس.
آنتاگونیست یا همان غول مبارز این فیلم کسی نیست جز دامیان «دیاموند دیم» اندرسون (جاناتان میجرز حیرتانگیز)؛ یک جنگجوی آیندهدار و بهترین دوست آدونیس از روزهای بد زندگیاش در یتیمخانه که با درگیر شدن و دخالت در یکی از دعواهای گذشته دانی، او را به اتهام حمل سلاح به مدت ۲۰ سال به زندان میاندازند. دامیان که اکنون یک مرد آزاد است، به دنبال شروع مجدد حرفه بوکس خود با کمک دوست قدیمی است. آدونیس که به خاطر نقش خودش در حبس دامیان احساس گناه میکند، موافقت کرده تا به او در تمریناتش کمک کند، اما رابطه آنها تقریباً به همان سرعتی که دوباره احیا شده، بدتر میشود.
با این تفاسیر، دیم اندرسون رفته رفته ثابت میکند که یک عنصر خطرناک برآمده از سایه تاریک گذشته آدونیس است و این نکتهای است که دشمنی بین این دو دوست را برمیانگیزد که منجر به بستن دستکشهای آویخته آدونیس برای آخرین بار برای آخرین مبارزه با این دوست میشود.
در اینجا لازم میدانم بگویم دروغ است اگر بگوییم فقدان عناصر آزمایش شده و جالب از راکی و فیلمهای قبلی کرید در این اثر احساس نمیشود. برای مثال: استالونه و صحبتهای هیجانانگیزش، بازآرایی اشکآور لودویگ گورانسون از موسیقی کلاسیک بیل کونتی، و حتی قلهها و درههای تپندهی یک مسابقه نهایی جذاب همگی بهطور محسوسی در بافت «کرید ۳» وجود ندارند. فیلم هرگز به پیچیدگیها و موجهای احساسی اولین فیلم کرید نمیرسد، اما این خلأها با شیوهای متفاوت از فیلمسازی تقریباً هیجانانگیز جایگزین میشوند.
مایکل بی جردن در اولین تجربه کارگردانی حرفهای خود به عنوان استاد جدید پشت دوربین به طرز ماهرانهای راه خود را برای تازه کردن روح فرنچایز راکی با صدایی جدید پیدا میکند، که بسیار فراتر از آن چیزی است که از فردی چون او انتظار میرفت. به موازات سفر خود آدونیس، Creed III یک شیار هیجانانگیز به دور از برچسب «اسپینآف» بودن خود پیدا میکند. این یعنی چه؟ یعنی ما با یک فیلم از فرنچایز راکی و کرید مواجه هستیم که در بخش نمایش مبارزات یا موسیقی به کلی تغییر لحن داده و با فرم و شکل جدیدی مشتها و مبارزاتش را به نمایش میگذارد.
همانطور که روایت به رویارویی نهایی بین آدونیس و دامیان میرسد، جردن به عنوان کارگردان از نماهای معمول بوکس در فیلمهای قبلی جدا میشود و اکشن را با درخشش تازه به پیش میبرد. این تغییر در این خلاصه میشود که واقعگرایی و کشش مبارزات در فیلمهای قبلی کامل کنار رفته و جای خود را به نمایش بالهای و انفجاری با الهام از عشق جردن به انیمههای ژاپنی داده است.
تصاویر اسلوموشن عالی از مبارزات که به لطف یک تصویربرداری عالی با کنتراست بالا، یک فیلم تقریبا جذاب را برای طرفداران این ورزش ایجاد میکند. مانند اکثر فیلمهای راکی، «کرید ۳» نیز در داخل رینگ میدرخشد، و جردن شکوفایی درخشانی را به ارمغان میآورد که مستقیماً از انیمههایی مانند «Dragon Ball Z» یا «Hajime no Ippo» و «Megalo Box» گرفته شده است. در مبارزات این فیلم خشم و مشتهای سنگین بکسورها با حرکت آهسته به ضربات ویرانگر بدل شده و به هدف برخورد میکند، و در اثر این برخورد عرق و موجهای خون است که از سر و روی مبارزان سرازیر میشوند.
در واقع در این لحظات با کارگردانی جردن زمان خشکش میزند و عرق و خون در رگها موج میزند و چشمان رقبای سرسخت از آن سوی رینگ به یکدیگر قفل میشوند. حتی در اعماق اوج مسابقه نهایی که شاید الهامبخشترین لحظات کارگردانی جردن در «کرید ۳» به شمار میرود، تماشاگران لسآنجلسی در سکوتی سیاه فرو میروند، رینگ بوکس ناگهان به یک مسابقه قفس آهنی بسته تبدیل میشود و احساسات سرکوب شده، تبدیل به یک مسابقه ذهنی میشوند.
این تغییر فرم فاصله خاصی با فیلمهای راکی و حتی دو فیلم قبل کرید دارد. اما هیچکدام از اینها بدون تلاش کارگردان و البته جاناتان میجرز که بهترین آنتاگونیست و شخصیت قابل درک را از زمان آپولو کرید کارل ودرز به مجموعه راکی میدهد، تقریباً به خوبی کار نمیکرد. «دیاموند دیم» انتقامجو، به عنوان یک شخصیت دارای پسزمینه هرچند آشنا و قابل پیشبینی، زوایای رقتآمیز و عمیقی پیدا میکند که فراتر از پوشش یک تهدید نامنظم است.
دامیان غیرقابل پیشبینی، که دیگ رنجش، وحشیگری جذاب و اندوهی قابل لمس است، حریف خطرناکی برای آدونیس به حساب میآید. در واقع، این شخصیت به درستی خوب طراحی شده، البته فیلمنامه کمک بزرگی به این شخصیت نکرده، این جذابیت تا حدودی به این دلیل است که جاناتان میجرز نقش خود را با اجرای درستش به گونهای خردمند میسازد و زبان بدنش به تنهایی عمق شخصیتی را نشان میدهد که فیلمنامهنویسان هنگام نوشتن دیالوگهای او هرگز در خواب هم چنین چیزی نمیدیدند.
اغراق نیست اگر بگویم «Creed III» به نوعی تلفیقی از جزئیات داستان فیلمهای قبلی مجموعه «راکی»/«کرید» است. ما یک قهرمان داریم که برای آخرین مبارزه به رینگ بازمیگردد، و در مقابل یک رقیب وحشی و خام (دامیان اندرسون در لحظاتی شبیه کلابر لانگ از سومین فیلم راکی است) که انتقام میخواهد. این به خودی خود بد نیست، اما با این حال، به نظر می رسد نه جردن و نه فیلمنامه نویسان فیلم مطمئن نیستند اندرسون را در کجا قرار دهند. بله، بلاتکلیفی، ابهام و همچنین قابل پیش بینی بودن از مشکلات اصلی فیلم سوم «کرید» است.
از اولین حضور اندرسون و رویارویی او با قهرمان بازنشسته، پیش بینی وقایع فیلم کاملاً آسان است. سورپرایز زیادی وجود ندارد، همه چیز به طور روتین انجام میشود. این یعنی قهرمان باید قهرمان بماند و در طرف مقابل شروری که گاهی اوقات کاملاً جدی به نظر میرسد به هر حال آنقدر شرور نیست و خانواده مهمترین چیز است؛ این خلاصه «Creed III» است. بنابراین، «کرید ۳» تا به امروز سطحی ترین و مطمئناً ساده ترین فیلم از سری فیلمهای راکی و کرید است.
همچنین روابط متقابل در فیلم اغلب کمی خیلی ساده به نظر میرسد و به خوبی توسعه نیافته است، علاوه بر این که در واقع شخصیتهای فیلم بسیار کم هستند، بنابراین تنوع زیادی وجود ندارد. به ویژه، شخصیت تسا تامپسون، که بار دیگر نقش همسر آدونیس کرید را بازی میکند، کاملاً بی فایده است. عشق یا رابطه آنها این بار محوریتی ندارد و حتی میتوان گفت که لحظات بین این دو فیلم را حتی استانداردتر از آنچه که قبلاً بود میکند. رابطه بین آدونیس و مادرش نیز به شدت مورد توجه قرار نمیگیرد، که میتوان این را در مورد رابطه آدونیس و شخصیت شرور فیلم نیز گفت.
اما فراموش نکنید که این فیلم با تمام قابل پیشبینی بودن و داستان نه چندان عمیق خود یک پیشرفت و برابری است، اینکه یک کارگردان سیاهپوست با یک فیلمنامهنویس سیاهپوست و یک بازیگر سیاهپوست میتوانند فراتر و جدا از پیام ترند شده سینمای هالیوود پیرامون درامهایی درباره نژادپرستی و نابرابریهای ساختاری، یک بلاکباستر پاپ کورنی بسازند، جای خوشحالی دارد. فیلمی که میداند چگونه تعادل داشته باشد بدون اینکه گم شود و چگونه داستانی را بدون غفلت از جنبه زیباییشناختی روایت کند.
در پایان باید گفت: شاید فیلم «کرید ۳» کاملاً قابل پیش بینی باشد و از نظر مخاطب خاص داستان با درام یا شخصیتهایش به اندازه کافی حواس پرتی خوبی ارائه ندهد، اما هیچ وقت آنقدر بد نمیشود که نتوانید آن را تماشا کنید. باید توجه داشت نهمین فیلم در مجموعه راکی، استحکام قابل توجهی در تمایل خود برای جدا شدن از سنتها پیدا میکند، و این برآمده از کارگردانی مایکل بی جردن است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.