پایان هزاره سوم اساطیر ایران؛ آخرین پادشاهان کیانی
در مقاله هفته گذشته گفتیم که کیخسرو قصد سفری به قله البرز میکند و از همراهانش میخواهد که او را تنها بگذارند و در برف و کولاک به شکل مشکوکی ناپدید میشود، اما پیش از ...
در مقاله هفته گذشته گفتیم که کیخسرو قصد سفری به قله البرز میکند و از همراهانش میخواهد که او را تنها بگذارند و در برف و کولاک به شکل مشکوکی ناپدید میشود، اما پیش از اینکه به این سفر برود لهراسب را به عنوان جانشین خود معرفی میکند.
در جلسهای کیخسرو بزرگان ایرانزمین را جمع کرده و هر گوشهای از کشور بزرگ ایران را به نام سرداری ثبت و لاکومهر میکند تا اینکه نوبت به ایران و تاجوتختاش میرسد و کیخسرو لهراسب را معرفی میند اما در ابتدا هیچیک از بزرگان با انتخاب لهراسب موافق نبودند اما شاه در معرفی او به بزرگان اعلام میکند که از نژاد فریدونشاه است و با اشاره به صفات نیکش بزرگان ایران را راضی به بستن پیمان با جانشینش میکند و او لقب کیلهراسب میگیرد.
در میان این بزرگان زال و رستم نیز حضور دارند که طبق نظر جمع با انتخاب لهراسب موافقت میکنند اما در ادامه داستان خواهیم دید که زال و رستم دشمنان شماره یک لهراسب، گشتاسب و فرزندش اسفندیار خواهند بود.
کیلهراسب
در اساطیر ایران به طور دقیق به شخصیت و دوران پادشاهی لهراسب (اَئوروتاَسپَ - یعنی دارنده اسب تیزپا) اشاره نشده و برخی اعتقاد دارند که اشاره به شخصیت لهراسب در شاهنامه با هدف پر کردن شکاف زمانی بین ناپدید شدن کیخسرو و پادشاهی گشتاسپ صورت گرفته است.
در هر صورت، طبق شاهنامه لهراسب پادشاهی عادل است و دوران پادشاهی او در صلح و آرامش پس از سالیان تنش نبردهای پیدرپی با توران (که حالا به دستور کیخسرو پسر افراسیاب در آن تحت نظر پادشاه ایران، فرمانروایی میکند) سپری میشود.
لهراسب صاحب دو فرزند به نامهای گشتاسپ و زریر میشود و گشتاسپ از همان جوانی از پدر وراثت تاج و تخت ایرانزمین را میخواهد اما لهراسب مخالفت میکند که این امر باعث آزرده شدن گشتاسپ و سفرش به هند و روم میشود که در آنجا نیز با دختر قیصر روم، به نام کتایون ازدواج میکند و سپس با پادرمیانی زریر با پدر آشتی کرده، به ایران بازمیگردد و جانشین پدر میشود.
لهراسب در سالهای پایانی عمر خود کاخ پادشاهی را ترک کرده و در آتشکدهای که خود آن را بنا کرده بود مستقر میشود و به مناجات میپردازد. لهراسب با ظهور زرتشت در دوران پادشاهی پسرش به درجهای از عرفان میرسد که با وجود پیر و فرتوت بودن، به دین زرتشتی میگراید.
در متنهای دینی پایان هزاره سوم آفرینش در اساطیر ایرانی را مصادف با میانههای دوران فرمانروایی لهراسب میدانند. زمانی که زرتشت از طرف اهورامزدا برای برگزیده میشود.
گُشتاسپ؛ بزرگترین پادشاه ایرانی در اوستا
به گشتاسپ گفت ای پسر گوش دار
که تندی نه خوب آید از شهریار
چو اندر کیخسرو آرم به یاد
تو بشنو، نگر سرنپیچی ز داد
مرا گفت بیدادگر شهریار
یکی خو بود پیش باغ بهار
که چون آب یابد به نیرو شود
همه باغ ازو پر ز آهو شود
گشتاسپ (ویشتاسپ) در اساطیر ایرانی دارای دو چهره کاملاً متفاوت است، طبق متون دینی کیگشتاسپ از زرتشت حمایت کرده و آتشکده آذربرزینمهر (مخصوص کشاورزان) را احداث میکند و عنوان حامی زرتشت مقامی گرامی در متون اوستایی دارد اما در شاهنامه او چهرهای کاملاً متفاوت با اوستا دارد، و شاهی لجوج و خودخواه است که نمیتواند از ایران در برابر تاخت و تاز دوباره تورانیان محافظت کند. در شاهنامه پوشش گشتاسپ توصیف میشود که این موضوع تا سالیان آتی و در قرون اسلامی و حتا پس از آن رسم تمام سرداران میشود. حکیم فردوسی میفرماید:
شب تیره شبدیز لهراسبی
بیاورد با زین گشتاسبی
بپوشد زربفت رومی قبا
ز تاج اندر آویخت پر هُمای
گفتیم که گشتاسپ خواهان تاج و تخت پادشاهی از سنین جوانی بود و لهراسبشاه نیز از جانشین خواندن او، به دلیل همین لجاجت و بیتجربگی سر بازمیزند و به همین ترتیب گشتاسپ به قهر لباس رزمی مخصوص سفر پوشیده و کاخ پدر را ترک میکند.
گشتاسپ به رودی رسیده و به قایقرانی در آن نزدیکی میگوید که دبیر است و قصد سفر به آنطرف رود دارد. با عبور گشتاسپ از رود، او به کشوری بیگانه وارد میشود که در آن دیگر شاهزاده محسوب نمیشد و رفتهرفته ظاهری شبیه به گدایان پیدا میکرد.
گشتاسپ که تمام دارای خود را به قایقران داده بود، برای بقا در کشور بیگانه باید کاری برای خود دستوپا میکرد. اول نزد دبیران قیصر رفته اما آنها حاضر نشدند به او کمک کنند، سپس به سراغ چوپان قیصر و بعد به سراغ ساربان رفت اما کمکی دریافت نکرد. سرانجام بر سر راهش به آهنگری به نام بوراب میرسد که حاضر میشود گشتاسپ را به عنوان شاگرد بپذیرد اما زمانی که زور بازوی شاهزاده ایرانی را میبیند او را مناسب این شغل ندانسته و جوابش میکند.
گشتاسپ گرسنه و تنها بر سایه درختی نشسته و گریه میکند تا اینکه دهقانی او را دیده و به کلبه خود میبرد و به او میگوید حاضر است در ازای کمک به او در کارها اجازه دهد تا در کنارش زندگی کند.
انتخاب داماد برای شاهدخت
در همین حین دختر قیصر روم به سن مناسب ازدواج رسیده و قیصر مراسم متعددی برگزار میکند تا کتایون، دخترش بتواند از میان اشرافزادگان همسری برای خود برگزیند اما در یکی از همین مراسم که گشتاسپ حضور داشته، کتایون عاشق او میشود. قیصر با شنیدن خبر انتخاب دخترش از اینکه او شخصی بینام و نشان را انتخاب کرده عصبانی شده و گشتاسب و کتایون را از کاخ بیرون میکند. گشتاسپ و کتایون به کلبه دهقان پناه برده و در آنجا در فقر به زندگی خود ادامه میدهند.
دو دختر دیگر قیصر روم نیز به سن ازدواج میرسند و این بار قیصر به جای برگزاری مراسمی همگانی تصمیم میگیرد که اشرافزادهای که از دخترانش خاستگاری میکنند باید از آزمایشی سربلند بیرون آیند. در میان اشرافزادگان، میرین به خاستگاری دلآرام و اشرافزادهای به نام اهرن به خاستگاری سومین دختر قیصر میآیند. قیصر برای میرین آزمایش کشتن گرگ تنومند در بیشه فاسقون و برای اهرن کشتن اژدهای کوه سقیلا را انتخاب میکند.
میرین با بررسی طالع خود میفهمد که شخصی از ایران خواهد آمد، داماد قیصر شده و سرزمین روم را از دو بلای بزرگ رهایی میبخشد. او با تلاش فراوان موفق میشود گشتاسپ را یافته و از او طلب یاری کند. گشتاسپ به سادگی به جنگل رفته و به نام میرین گرگ تنومند را از پا در میآورد و دلآرام و میرین با هم ازدواج میکنند.
اهرن نیز با شنیدن داستان میرین دست به دامن گشتاسپ شده و با مرگ اژدها به دست گشتاسپ و به نام اهرن او نیز موفق میشود داماد قیصر گردد. به مناسبت این دو وصلت قیصر جشنی بزرگ ترتیب داده تا از دامادان خود قدردانی کند. گشتاسپ نیز با پیشنهاد کتایون در میدان چوگان جشن حاضر شده و با بازی خود توجه قیصر را جلب میکند و اینطور میشود که قیصر با گشتاسپ آشنا شده و او را نیز به دربار خود راه میدهد.
بازگشت به ایران
قیصر روم با گرم بودن پشتش به داشتن سه داماد قدرتمند، تصمیم به درخواست خراج از کشورهای همسایه میگیرد، اولین کشور خزر است که الیاس پادشاه آن از پرداخت خراج سر باز میزند و نبردی میان او و گشتاسپ صورت گرفته که منجر به شکست الیاس و افزوده شدن خاک خزر به سرزمین روم میگردد.
تا اینجا گشتاسپ پهلوانی پرآوازه شده که لقب فرخزاد برای او برگزیده میشود. خبر وجود این پهلوان توسط خراجگیر روم به دربار لهراسب میرسد. لهراسب که در پی یافتن حقیقت خراجخواهی رومیان است از خراجگیر درباره این پهلوان جدید سوال میکند و میفهمد که او بسیار شبیه به زریر بوده که به این ترتیب از هویت پهلوان دربار روم باخبر میشود و مبلغ باج ایران را به خراجگیر وعده میدهد که به زودی پرداخت خواهد شد و او را راهی روم میکند.
با راهی شدن باجگیر رومی، لهراسب که پسر خود را شناخت، زریر را راهی میکند تا برود و به گشتاسپ بگوید که پدر او را به عنوان وارث تاج و تخت برگزیده و زمان آن رسیده که به ایران بازگردد. گشتاسپ با شنیدن این خبر شاد شد و نبرد احتمالی میان ایران و روم با عوض شدن پادشاه ایران ختم به خیر شد.
باری دیگر، همسایه خشمگین
با رسیدن تاج و تخت پادشاهی به گشتاسپ او به دین زرتشت میگراید و همین امر باعث خشم ارجاسپشاه، فرمانروای توران میشود که باری دیگر نبرد میان این دو کشور همسایه از سر گرفته میگردد. داستان این نبردها در اوستا به شکلی دقیق توصیف شده است که در طی آنها افراد زیادی از نسل گشتاسپ از بین میروند، افرادی همچون زریر (برادر گشتاسپ) که در میدان نبرد به قتل رسیده و فرزند خردسال او (به نام بستور) برای خونخواهی پدر پا به میدان مبارزه میگذارد و درنهایت اسفندیار (سپندیاد - پسر گشتاسپ از کتایون) ارجاسپ و سپاهیان توران را شکست سختی میدهد.
طبق شاهنامه گشتاسپ دو فرزند به نامهای اسفندیار و پشوتن دارد که از همسرش (دختر قیصر روم) کتایون یا ناهید هستند، اما در متون دینی همسر گشتاسپ هوتوس نام دارد. اسفندیار تبدیل به پهلوان دلیر و بزرگی میشود که میتواند سپاهیان ارجاسپ را عقب رانده و شکست دهد، اما این تواناییهای شاهزاده باعث شد شاه احساس خطر کند و به او حسادت ورزد (!) از همین رو گشتاسپ پسرش را به ماموریتهای خطرناکی که از آنها با عنوان هفتخوان اسفندیار یاد میشود، و همچنین به نبرد با رستم میفرستد که در نهایت منجربه مرگ او میشود. در مقاله آتی به بررسی زندگی اسفندیار و هفتخوان او خواهیم پرداخت.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام و خسته نباشید، ببخشید مقاله قبل این چه عنوانی داره؟ ندیدم اونو
سپاس از شما ?
واقعا درود و سپاس
مقاله عالی بود ممنون ?
( مخصوصا تو این زمانی که کلا داره اساطیرمون کم کم فراموش میشن ☹️)