نقد سریال The Mandalorian | فصل سوم (قسمت پنجم تا هفتم)
در دو ماه گذشته و پس از پخش هفت قسمت از سریال «مندلورین» میتوان گفت فصل سوم این سریال عجیب ترین فصل آن بوده است. اما چرا؟ چون قسمتها بین ماجراهایی با رویکرد اپیزودیک و ...
در دو ماه گذشته و پس از پخش هفت قسمت از سریال «مندلورین» میتوان گفت فصل سوم این سریال عجیب ترین فصل آن بوده است. اما چرا؟ چون قسمتها بین ماجراهایی با رویکرد اپیزودیک و کاوش عمیق در داستان جنگ ستارگان و البته توجه بر شخصیتهای فرعی و داستانهای پر از تفرقه در نوسان بوده است. پس با بررسی اپیزودهای پنجم تا هفتم سریال همراه ویجیاتو باشید؛ این شما و نقد سریال The Mandalorian در ادامه فصل سوم.
قسمت پنجم: The Pirate
«دزدان فضایی» که بار دیگر توسط جان فاورو نوشته شده و توسط پیتر رمزی (یکی از کارگردانان فیلم فوقالعاده مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی) کارگردانی شده، در بخشهای مساوی داستان چهار قسمت قبل را باهم ترکیب کرده است. حساسیتهای وسترن سریال را که در قسمت اول فصل به نمایش گذاشته شد، به خاطر دارید؟ خب، آنها به همراه گریف کارگا (کارل وترز)، سیاره نوارو، و پادشاه دزدان فضایی گوریان شارد (نانسو آنوزی) در این اپیزود بازمیگردند. البته همه این موارد در طول نمایش قسمت پنجم به یک داستان واحد بدل شدهاند.
این اپیزود از نظر روایی به هر یک از چهار ماجراجویی قبلی مندو، دوستانش و دشمنانش در اپیزودهای قبل اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه رشتههای داستانی متمایز آنها در یک ملیله واحد بافته میشوند. این شیوه قصهگویی، به نظر شامل داستانی است که قبلاً بارها دیدهایم، و من نمیتوانم این احساس را نداشته باشم که مندو در این فصل بوی ناخوش تکرار به سبک جهان مارول را به خود گرفته است. این مسیر و گره زدن دوباره آن به یک شخصیت شرور تکراری و البته شکل نگرفتن یک ماجراجویی کامل به جز اتحاد مندلورینها مهمترین نگرانیهایی هستند که از دل این اپیزود به بیرون ترواش میکند.
قبل از بررسی قسمتهای بعد و با توجه به محتوای همین اپیزود میتوان نکاتی دردناک گفت که شاید شنیدن آن برای طرفداران این سریال جالب نباشد. اما شاید وقت آن رسیده است که باور کنیم ماندو دیگر آن فرد سابق نیست. شاید من به سادگی در گذشته زندگی میکنم و فقط باید یاد بگیرم که بپذیرم سریالی که زمانی دوست داشتم دیگر وجود ندارد. شاید باید پذیرفت که فصل سوم چیزی شبیه به بقایای یک سریال عالی است. این ممکن است کمی افراطی به نظر برسد و با انتشار قسمت پایانی فصل حرف نادرستی باشد، اما در حال حاضر، به نظر با آن چه در اپیزود پنجم تا هفتم میگذرد باید باور کرد ماندو دیگر آن ماندو سابق نیست.
شاید این فصل سریال نمایشی باشد که سعی در تکامل دارد. شاید دیزنی احساس میکرد که قالب یک سریال وسترن فضایی مسیر خود را طی کرده است و آنها به چیزی تازه نیاز دارند. در آن صورت، شاید من و امثال من فقط باید این تغییرات را قبول کنیم و تماشای سریال را ادامه دهیم. منظورم این است که قطعا چیزهایی در این قسمت وجود داشت که دوست داشتم. اجراها هنوز در کل خوب هستند، اکشن هنوز هم مثل همیشه خوب انجام میشود، اما وقتی به قسمت بعدی سریال نگاه میکنم، دیگر همان هیجان قبلی فصلهای پیش را احساس نمیکنم.
شاید من و افراد هم نظر با من فقط باید با زمان پیش برویم و رویکرد جدیدی را که The Mandalorian در حال تبدیل شدن به آن است، در آغوش بگیریم، نه اینکه آرزو کنیم به همان چیزی که قبلا بود بازگردد. ولی راستش را بخواهید دل من یکی که برای آن ماجراهای دوتایی ماندو و بیبی یودا تنگ شده است. چیزی که در این فصل به شدت نایاب است.
قسمت ششم: Guns for Hire
با وجود این که آهنگ کلی سریال همانند اپیزودهای قبل رنگ و بوی مناسبی ندارد، اما در قسمت ششم به دلیل وجود یک رویکردی اپیزودیک و البته حضور بازیگرانی چون جک بلک، لیزو و کریستوفر لوید، فضای کلی سرگرمکننده است. در واقع با حضور این اشخاص و چند حرکت بامزه از گروگو و البته یک رویکرد معمایی کوتاه غیرممکن است که از تماشای این اپیزود متنفر باشید.
قسمت ششم به کارگردانی برایس دالاس هاوارد و نویسندگی جان فاورو، تقریباً مملو از جزئیات کوچکی است که من واقعاً از دیدن آنها لذت بردم. اما چرا؟ چون در این اپیزود، برای من روشن شد که اپیزود «Guns for Hire» بیشتر از هر قسمت دیگری از The Mandalorian به ریشههای انیمیشن Clone Wars متمایل شده است. ما در طول نمایش این اپیزود به یک دنیای جدید عجیب و غریب میرویم، با چند نفر از اعضای خانواده سلطنتی ملاقات میکنیم و با شکلی از رهبری روبرو میشویم که خارج از چارچوب جمهوری حاکم وجود دارد.
همچنین در میانه اپیزود یک صحنه تعقیب و گریز در یک منظره شهری با نور نئون همراه با دروید دیوانهای وجود دارد که به نبرد با ماندو و بوکاتان میپردازد. بدون شک این سکانس و کلیت اجرای این اپیزود از منظر لحن به فیلم Blade Runner و آثار نوآر گرایش دارد. بنابراین، میتوان کارگردانی برایس دالاس هاوارد را نیز در این اپیزود برجسته دانست.
البته پس نمایش این لحظات مشکلات کلی این فصل در پایان این اپیزود خودنمایی میکند. به طور کلی در صحنه پایانی قسمت ششم انگار سازندگان سریال ناگهان به یاد میآورند که فقط دو قسمت از فصل باقی مانده است و همانند کودکی که در اتوبوس و در میان راه به سمت مدرسه تلاش میکند تا تکالیفش را تمام کند، گروه تولید این سریال نیز به یاد میآورند که باید کاری را در لحظه آخر انجام دهند. بنابراین، به شکل عجولانه دارکسابر و رهبری واحد مندلورها را با چند مشت و لگد به او واگذار میکنند.
اینجاست که بار دیگر باید گفت، عدم وجود یک کارگردانی واحد در لحن کلی داستان خودنمایی میکند. این یعنی در حالی که بوکاتان باید شخصیتش بهتر از پیش جان بگیرد، همچنان حلقه ضعیف سریال است و هر چه نمایش او را بیشتر در کانون توجه قرار میدهد، این موضوع بیشتر و بیشتر آشکار میشود. این اپیزود دیگری است که در آن حضور او مانند شخصیت اصلی احساس میشود، ولی این شخصیت فاقد خصوصیات و جذابیت یک فرد دارای قدرت رهبری است.
حتی قهرمان اصلی این سریال یعنی دین جارین نیز قربانی این تصمیم بد شده و در اینجا مانند یک شخصیت مکمل در دس زمینه پنهان شده است. و پدرو پاسکال، در چیزی که تقریباً واکنشی به کاهش اهمیتش در روند قصه است، یکی از ضعیفترین بازیهای فصل خود را ارائه میکند. در پایان اپیزود، او چیزی را که قرار است یک سخنرانی هیجانانگیز باشد، ارائه میکند، اما این جملات نیز نمیتواند تاثیری بر جای بگذارد، زیرا پاسکال تلاش میکند تا هر یک از خطوط دیالوگ خود را با نوعی احساسی آغشته کند. اما این صحنه در نیامده است.
قسمت هفتم: The Spies
بسیاری از طرفداران در رسانه های اجتماعی اعلام کردهاند که از تماشای ادامه سریال منصرف شدهاند و امیدوارند که به زودی این اثر به ریشههای خود بازگردد. خوب، نترسید زیرا قسمت ماقبل آخر به راحتی بهترین اپیزود فصل است. در اپیزود هفتم و ماقبل پایانی فصل سوم، مندلورین نقشه راهی برای آینده جنگ ستارگان ترسیم میکند؛ اما آیا این خوب است یا خیر؟! باید منتظر قسمت پایانی سریال ماند تا بتوان نتیجه کلی را مورد سنجش قرار دارد.
اما این قسمت با نمایش الیا کین (کتی ام. اوبرایان) شروع میشود که در خیابانهای نئونی و بارانزده کوروسانت راه میرود تا پیامی را به ماف گیدیون (جانکارلو اسپوزیتو) برساند و بار دیگر این لحظات شباهتی به بلید رانر دارد. از منظر تولید و فضاسازی تراکم کلان شهر در این صحنه افتتاحیه چشمگیر است. بنابراین، اعلام این که حداقل برای یک هفته، میتوانیم از قصهگویی بهتری دیدن کنیم و سریال را بهتر در نظر بگیریم، باعث تسکین بزرگی میشود.
پس از این شروع ماف گیدیون خبرهای دین (پدرو پاسکال) و بوکاتان (کیت ساکهوف) را که قبایل ناهمگون مندالور را متحد میکنند به شورای سایه منتقل میکند. گروهی شرور که به نوعی به دنبال احیای مخفیانه امپراتوری هستند. این صحنه اطلاعات و ارجاعات زیادی را به سمت ما پرتاب میکند، از جمله برندول هاکس (برایان گلیسون)، پدر آرمیتاژ هاکس، که نقش بزرگی در سه گانه دنباله داشت. ما همچنین در این گفت و گو شاهد اشاره به پروژه نکرومانسر میشویم، آزمایشهایی که مستقیماً به احیای کلونهای پالپاتین از The Rise of Skywalker منجر میشود.
واضح است که این مجموعه با این اپیزود تمام تلاش خود را میکند تا پلی از تداوم بین تمام فیلمهای جنگ ستارگان دوران دیزنی ایجاد کند، حتی آنهایی که من شخصاً ترجیح میدهم فراموششان کنم. در واقع ما شاهد شکلگیری چیزی همانند جهان سینمایی مارول در فضای جنگ ستارگان هستیم. من این شکل را نمیپسندم اما در دیزنی این شکل و فرم به شدت پرتکرار و خواستنی است. فراموش نکنید مشکل سه چهارم اول فصل سوم مندلورین این نبود که فضایی برای شخصیتهای جدید یا جانبی باز میکرد. مشکل این بود که از راههای اصلی خود در فصول استفاده نمیکرد.
اما جدا از این موارد، اپیزود هفتم شامل اولین کلمات گروگو در بدن و با زبان یک ربات میشود که نکته سرگرمکنندهای است. تماشای رفتار او مانند یک کودک نوپای بداخلاق با جارین، پویایی پدر و پسری را حتی بیشتر میکند. تصور میکنم مخاطب این مدل صحنهها را بیشتر دوست داشته باشد و صادقانه بگویم، «جنگ ستارگان» اساساً برای همین شکل گرفته است که دل بیننده را با چنین محتوایی به دست آورد و او را سرگرم کند.
در حالی که من عاشق شیطنتهای گروگو در این قسمت شدم، ولی برای من کاملاً واضح است که نقش او در این فصل آن چیزی نیست که مخاطب انتظار مشاهده آن را داشت. وقتی او در پایان فصل دوم برای تمرین با لوک رفت، به نظر میرسید که قرار است نقش خیلی بیشتری در روند قصه ایفا کند. اما اکنون تبدیل به عنصری بدون استفاده در پس زمینه داستان شده که نکته جذابی نیست.
اکنون و با تماشای اپیزود هفتم سریال میتوان گفت نقشه راه آینده ماندو هرگز واضحتر از این نبوده است. اما اینکه آیا سوخت (مواد داستانی مورد نیاز) کافی در مخزن قصه سریال برای رسیدن به یک هدف بزرگ وجود دارد یا خیر، باید دید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
امیدوارم فصل۴ دیگه این روند نوسانیو نداشته باشه و تمرکز اصلی روی دین جارین باش نه شخصیت های فرعی مثل بوکاتان،ما ۲سال صبر نکردیم که بخوایم اینارو ببینیم
کاملا درسته. امیدواریم توی قسمت آخر دوباره روی مسیر درست برگرده و یه پایان عالی برای فصل سوم مندلورین باشه.