نگاهی به ظهور و سقوط بلاکباستر هالیوودی
شاید برای مخاطب نوجوان امروزی سوال باشد فیلم بلاکباستر به چه معنی است؛ یا از اساس معنی یک فیلم بلاکباستر در سال ۲۰۲۳ چیست؟ برای اینکه پاسخ این پرسش را بفهمیم باید به همان ابتدای ...
شاید برای مخاطب نوجوان امروزی سوال باشد فیلم بلاکباستر به چه معنی است؛ یا از اساس معنی یک فیلم بلاکباستر در سال ۲۰۲۳ چیست؟ برای اینکه پاسخ این پرسش را بفهمیم باید به همان ابتدای شروع این دست آثار برگردیم. پس در ادامه با بررسی ظهور و سقوط بلاکباستر هالیوودی همراه ویجیاتو باشید.
روزی روزگاری، فصل آثار پرفروش سینما فقط به یک فصل محدود میشد، و آن فصل تابستان بود. اما در قرن جدید و به ویژه یک دهه گذشته، به نظر میرسد که فصل آثار پرفروش یا همان بلاکباستر گسترش یافته است تا کل سال را پر کند. برای مثال استودیو ماورل، قابل اعتمادترین ماشین پرفروش عصر مدرن، آثار بزرگ خود را تنها بین ماههای مِی و آگوست اکران میکرد. ولی سپس، این کمپانی نیز در سال 2018، Black Panther را در فوریه، زمانی که سینما منطقه ضعیف و ساکنی برای اکران های جریان اصلی بود، نمایش داد و به سرعت تبدیل به بزرگترین فیلم همان سال شد. بنابراین در حال حاضر، به ندرت یک ماه میلادی بدون نمایش یک اثر مگا بودجه و مملو از VFX میگذرد.
و این اساساً تعریف مدرن ما از یک فیلم پرفروش بلاکباستری است: یعنی اثری بزرگ، پر سر و صدا، پر از CGI، و (مهمتر از همه) آشنا به فرمولهای رایج سینمای امروز. در واقع این روزها، اغلب احساس نمیشود که یک فیلم بلاکباستر چیزی است که ما به عنوان مخاطب واقعاً برای آن هیجانزده هستیم؛ چرا که این آثار بیشتر شبیه چیزی است که از نظر فرهنگی موظف به دیدن آن هستیم. چون در فضای سینمای کنونی اثری ایمن است، قابل پیش بینی است، و همه آن جلوههای بصری که در صفحه بزرگ سینما بهتر از تلویزیون ما به نظر میرسند را در خود جای داده است.
اما چگونه به اینجا رسیدیم؟ و آیا امیدی برای نوع متفاوتی از فیلم پرفروش بلاکباستری وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤالات، باید به کارگردانی که همه چیز را شروع کرد، برگردیم: استیون اسپیلبرگ.
تاریخچه مختصری از فیلم بلاکباستر
همه میدانند که در تابستان 1975 میلادی، آروارههای استیون اسپیلبرگ، فیلم بلاکباستر مدرن را خلق کرد. اما در زمان انتشار و پیش از آن، حماسههای اکشن زیادی مانند بن هور و نمایشهای شگفتانگیز مانند ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی وجود داشت. اما چیزی که در مورد «Jaws» متفاوت بود، نحوه انتشار آن بود. در آن زمان، فیلمهای هالیوودی در یک شهر اکران میشدند و سپس به آرامی طی چند ماه در سراسر کشور آمریکا پخش میشدند. اما سازندگان و صاحبان فیلم آروارهها رویکرد متفاوتی در پیش گرفتند. آنها با همراهی یک جریان تبلیغاتی در تلویزیون، نمایش فیلم خود را در سراسر کشور آمریکا در یک روز افتتاح کردند.
آروارهها با این فرمول نمایشی تا پایان تابستان سال 1975، فیلم شماره یک سینمای آمریکا باقی ماند و ماهها در سینماها به بازی دیده شدن ادامه داد و تقریبا 30 برابر بودجه خود را به دست آورد. با این اتفاق هالیوود به سرعت به سمت اولویتبندی فیلمهای با مفهوم بالا و نمایشمحور که میتوانست به روی مخاطبان بزرگ باز شود و بازی را در گیشه عوض کند، روی آورد.
با این رویکرد بهجای اینکه یک فیلم یک سال طول بکشد تا سود کند، اکنون میتوانست در چند روز پس از اکران موفق به درآمدی بزرگ شود. همانطور که راجر ایبرت بیان کرد، تأثیر فیلمهایی مانند آروارهها و جنگ ستارگان «مدیران را برانگیخت تا به جای موفقیتهای اورجینال، به سمت فرنچایز سازی و بازی با آثار بزرگ بروند.
اکنون نیم قرن بعد، به نظر میرسد که آروارهها و جنگ ستارگان به بزرگترین موفقیتهای زمان خود تبدیل شدند، اما زمانی که این دو اثر وارد جریان بلاکباستر سازی دنبالهدار شدند، شامل این ویژگیهای آشنای فعلی نبودند. جنگ ستارگان زمانی «یک فیلم اورجینال» بود، چیزی که هالیوود اکنون از رفتن به سمت آن میترسد (مانند فیلم خاص Nope که در این سینمای کنونی نادیده گرفته شد). بنابراین، بلاکباسترهایی که به دنبال آن آثار موفق آمدند، هیچ شباهتی به آنچه که ما از سرمایههای کلان امروزی در سینما انتظار داریم، نداشتند.
آن فیلمهای بلاکباستر کلاسیک آثار ترسناک درجه R مانند The Omen یا Alien بودند. یا حتی درامهای عاشقانه فراطبیعی مانند Ghost و کمدیهایی با حضور فارغ التحصیلان یک برنامه طنز جالب زنده از شنبه شبهای تلویزیون، مانند شکارچیان ارواح یا پلیس بورلی هیلز. حتی «ایتی: موجود فرازمینی» نامزدی ویژه برای یکی از بزرگترین فیلمهای بلاکباستر تاریخ است؛ یک فیلم احساسی پیرامون بلوغ که در حومه یک شهر اتفاق میافتد ( و بله، اتفاقاً یک بیگانه جالب دارد).
به همان اندازه که تولیدکنندگان سعی کردند فرمول فیلمهای پرفروش را (به درجات مختلف موفقیت) اصلاح کنند، هرگز یک علم دقیق و با فکر پشت این شیوه نبود. اغلب، زمانی که استودیوها سعی میکردند موفقیت یک فیلم را تکرار کنند، مانند فیلم «جنگ ستارگان» دیزنی، آنها عملکرد ضعیفی داشتند. حتی هیچ یک از سه دنباله فیلم آروارهها نیز به موفقیت نسخه اصلی نزدیک نشد.
در واقع وقتی نوبت به تولید بلاکباسترهای هالیوودی میرسید، قلاب تولیدکنندگان شرکتی چیز جدیدی میدید، نوع جدیدی از داستان، پیچشی جدید در مفهومی آشنا، و اغلب، همانطور که در روزهای گشایش صنعتی و جادویی سینما با جلوههای بصری موفقیتآمیز گره خورد، دوران جدید بلاکباسترهای دیجیتالی شروع شد و مناظر الهام بخشی چون فیلم سوپرمن، یکی از بزرگترین موفقیتهای اواخر دهه 70 میلادی، با شعار «باور میکنی یک مرد میتواند پرواز کند» جای خود را به نبرد طولانی بتمن در برابر سوپرمن داد.
در 25 سال پس از نمایش آروارهها، بزرگ ترین بلاکباسترهای هر سال به ندرت از آثار دنباله محور بودند (البته جنگ ستارگان استثناهای قابل توجه بودند). بیشتر سالها، فیلمهایی که تماشاگران بهتر به سمت آنها گرایش داشتند، فیلمهایی اورجینال بودند که ماهها به لطف تکرار مداوم نمایش در سینماها ماندگار شدند. اما در اوایل قرن بیست و یکم، این وضعیت شروع به تغییر کرد.
میتوان استدلال کرد که دوران کنونی ما با بتمن 1989 آغاز میشود (یک اثر آشنا که در اصل برای کودکان و نوجوانان با پتانسیل فوقالعاده فرانچایز، بودجه هنگفت و یک ستاره سینما در نقش اصلی هدف قرار میگیرد). از سال 2004، فیلم برتر هر سال بخشی از یک فرنچایز تثبیت شده بوده است (تنها استثنا اولین قسمت آواتار در سال 2009 است). هر چقدر هم که این موضوع احمقانه به نظر میرسد، اما اکنون دلتنگی برای زمان نه چندان دور سال 1996 میلادی، زمانی که فیلم های بزرگ سال «Twister» و روز استقلال بودند، آسان است.
استراتژی باکس آفیس برای فیلمهای پرفروش در قرن بیست و یکم این است که در یک آخر هفته عظیم اکران شوند، سپس به شدت رها شوند و بعد از یک ماه یا بیشتر از سینماها خارج شوند. در این شکل موفقیت مالی بیشتر نشان دهنده بازاریابی موفق است تا اشتیاق واقعی مخاطب.
بلاک باسترهای اولیه در مدت زمان طولانی تری پول خود را به دست آوردند و به دلیل اشتیاق واقعی و تبلیغات دهان به دهان که ماهها آنها را زنده نگه داشت، به آثاری با محبوبیت بالا تبدیل شدند. این روزها، تشخیص این که آیا بلاکباسترها واقعاً محبوب هستند یا نه، سخت شده است. در واقع این روزها آنقدر تحت بمباران تبلیغات بازاریابی هستیم که در همان هفته اول از سر تعهد به دیدن این تبلیغات فیلم را تماشا میکنیم و سپس به سرعت آنها را فراموش میکنیم.
برای مثال بازسازی شیر شاه دیزنی در سال 2019 بیش از 1.6 میلیارد دلار درآمد داشت، مبلغی حیرت آور - اما آیا تا به حال شنیدهاید که یک نفر بگوید که آن فیلم را دوست دارد؟ یا اینکه دوباره آن را در خانه تماشا کردهاند؟
شاید بهترین معیار برای تعیین محبوبیت واقعی چیزی باشد که به عنوان «ضریبافزاینده» فیلم شناخته میشود. این ضریب یعنی چقدر از درآمد آن فیلم پس از افتتاحیه آخر هفته آن به سرمایهگذار برمیگردد. پیدا کردن این عدد نیاز به کمی ریاضی دارد. شما مجموع باکس آفیس فیلم را بر باکس آفیس آخر هفته افتتاحیه آن تقسیم میکنید. ضریب بالاتر به این معنی است که افراد بیشتری فیلم را بعد از افتتاحیه آخر هفته دیدند، یا برای تماشای تکراری بازمیگردند یا بعداً آن را براساس تبلیغات شفاهی مثبت میبینند.
برای مثال ترمیناتور۲ (1991) آخر هفته افتتاحیه 31 میلیون دلاری داشت و به 201 میلیون دلار فروش داخلی رسید و ضریب 6.5 را به دست آورد. همچنین مردان سیاه پوش (1997) دارای ضریب 4.9 است.
اما در مقابل این اعداد، اکثر بلاکباسترهای موفق ۲۰ سال گذشته ضریب ۲ یا ۳ دارند. برای مثال سال گذشته قسمت دوم دکتر استرنج ضریب ۲.۲ داشت، یا حتی Avengers: Endgame که برای مدتی پرفروشترین فیلم تاریخ بود، ضریب 2.4 داشت.
آیا میتوان فیلمهای بلاکباستر را نجات داد؟
در سال گذشته میلادی، آماری وجود داشت که نشان میداد نسل اصلی بلاکباسترها ممکن است هنوز زنده باشد. اما چرا؟ چون دو نسخه منتشر شده در سال 2022 یعنی فیلمهای Top Gun: Maverick و Avatar: The Way of Water، هر کدام دارای ضریب بالای 5 بودند، که بالاترین رقم در بین تقریباً هر فیلم پرفروش قرن بیست و یکم است (فقط آواتار اصلی دارای ضریب بالاتر است).
هم تاپ گان و هم آواتار، صحبتهای زیادی در مورد اینکه چقدر این جنس آثار «از مد افتاده» بودند ایجاد کردند، اما من فکر میکنم این واقعاً به این معناست که آنها چیزهایی را که بهترین فیلمهای پرفروش دوره قبل ارائه کردهاند، در اولویت اول خود قرار داده بودند. هر فیلم تا حد زیادی خود را با نمایشی الهامبخش به مخاطب نشان میدهد و به مخاطب وعده میدهد که چیز جدیدی را به نمایش بگذارد، چه با تصاویر هوایی شگفتانگیز و بدلکاری یا یک دنیای بیگانه غوطهور و با جزئیات. و این در حالی است که هر دو یک دنباله بودند، و این احساس را ایجاد نمیکردند که قسمتهای یک سریال تلویزیونی طولانی مدت باشند.
فراتر از این، هیچکدام از دو فیلم با صحنهای که پس از تیتراژ شما را به آینده وصل میکند خودنمایی نکردند و آزاردهنده نبودند. رویهای که برای فیلمهای پرفروش بلاکباستری امروز استاندارد شده است. حتی اگر بدانیم که یک آواتار ۳ چند سال دیگر عرضه میشود، بازهم راه آب تجربهای کاملاً رضایتبخش را ارائه میدهد که مردم برای دیدن آن بارها و بارها طی چند ماه به سینما میرفتند.
در حالی که برخی ممکن است این فیلمها را «کلیشهای» بدانند (اگرچه هر دو نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم در اسکار امسال شدهاند)، اما آنها این احساس را در ما ایجاد میکنند که به نظر مانند فیلمهای پرفروشی هستند که مدتهاست ندیدهایم.
در واقع دیدن این آثار به خاطر داستان سرایی خوب، حس قدیمی و هیجانانگیز همراه با مخاطرات واقعی ناشی از برخی کلیشههای موجود، شامل یک احساس ویژه است. و در حالی که هالیوود دو دهه گذشته را صرف آموزش تماشاگران برای هجوم به مکانهای امن و آشنا با برندهایی که میتوانند برای همیشه بازیافت کنند، گذرانده است؛ اما موفقیت این فیلمها نشان میدهد که مخاطبان هنوز هم اشتهای تجربههای کلاسیک پرفروش را دارند. پس باید به آینده کمی امیدوار بود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خیلی خوب بود . مرسی . این حقیقتی هستش که بلاک باستر ها فرمول تکراری پیدا کرده اند و تعداد کمی ارزش دوباره دیدن دارن . ولی همینطور که گفته شد فیلم هایی مثل تاپ گان ماموریت غیر ممکن و جان ویک میتونه مارو امیدوار کنه .