نقد انیمیشن Ice Dragon: Legend of the Blue Daisies – قصهای خوب برای بچههای خوب
برای تعدادی از والدین بسیار مهم است که کودکانشان چه چیزی میبینند. آنها قطعا میدانند که رشد و شکلگیریِ قسمتهای مهمی از شخصیت فرزندانشان در 14 سال اول عمر آنها صورت میگیرد. اگر کودکان داستانهای ...
برای تعدادی از والدین بسیار مهم است که کودکانشان چه چیزی میبینند. آنها قطعا میدانند که رشد و شکلگیریِ قسمتهای مهمی از شخصیت فرزندانشان در 14 سال اول عمر آنها صورت میگیرد. اگر کودکان داستانهای واقعی و تاثیرگذار از رنجهای زندگی را ببینند و از داستانهایی همچون الیورتوییست لذت ببرند قطعا بسیار متفاوت خواهند بود از کودکانی که چشمشان از هر چیز نامناسب و بیقاعدهای پر شده است. در این میان افسانهها، داستانهای فانتزی و حکایتها نیز در کنار داستانهای رئالیستی و واقعی، کمک بسیاری به خلاقیت و رشد کودکان میکنند.
فانتزیها داستانهایی تخیلی هستند که واقعیت را با نگاهی تازهتر به ما نشان میدهند و عموما انیمیشنها از این روایتها برای مخاطبان خود استفاده میکنند. ویجیاتو را در نقد انیمیشن Ice Dragon: Legend of the Blue Daisies همراهی کنید تا ببینیم با چه نوعی فانتزیای طرفیم.
افسانهها واقعی هستند؟
این انیمیشن 70 دقیقهای درباره مردمی است که ایمان خود را به هر چیز مقدسی از دست دادهاند. در این روستای دورافتاده پیرمردی به همراه نوهاش زندگی میکند. مردان و زنانِ روستا به هیچ وجه علاقهای ندارند که فرزندانشان پای قصههای این پیرمرد بنشینند. در واقع از نظر آنها او یک دیوانه است که در یک مکان مقدس دنبال نقوشِ دیواری است که یک قصه کهن را کامل میکند.
تنها کسی که این پیرمرد و داستانش را باور دارد، ملودی است. این موضوع با آنکه یک ماجرای فانتزی را روایت میکند اما به روشنی به دنیای مادی ما آدمها اشاره دارد.
امروزه بسیاری از انسانها وجود شیطان و فرشتگان را خرافاتی میدانند که حاصلِ ذهن و تخیل بشر است. انیمیشن اژدهای یخی دقیقا همین افراد را مورد خطاب قرار میدهد. مجسمه فرشته میکاییل در حال کشتن اژدهای یخی در میدان روستا قرار دارد و سالهاست مردم به چشم یک افسانه به آن نگاه میکنند. ناگفته نماند که آثار فانتزی نیز تنها به چشم ماجراهای تخیلیای نگریسته میشوند که کودکان را از واقعیتِ زندگی دور میکند.
عدهای معتقد بودند داستانهای فانتزی با روایتهایی درباره خونآشامان، جادوگران، قهرمانان مبارز و سرزمینهای خیالی، ذهن کودکان را خراب میکنند. اما سالهاست که مخاطبانِ داستانهای فانتزی کودکانی هستند که نه تنها برای رشد شخصیتشان به این داستانها نیاز دارند بلکه اینگونه روایتها را بهترین قالب برای تصویرسازیِ دنیای خودشان میدانند.
در انیمیشنِ اژدهای یخی، مردی را میبینیم که فریفته قدرت میشود و میخواهد نیروی درونِ موسیقی مقدس را از آنِ خود کند. موسیقی اما به تسخیر افراد بددل و شرور در نمیآید.
در نتیجه میکاییل، فرشته محافظِ موسیقی به همراه دیگر فرشتگان، مرد خبیث را به قعر کوهی میفرستند و تا زمانی خاص در آنجا حبساش میکنند. البته چندان طولی نمیکشد. به محض اینکه مردم ایمان خود را به امور مقدس از دست میدهند و آن موسیقی را فراموش میکنند، شیطانِ درون کوه و در واقع شیطانی که درون قلب آدمها جا خوش کرده، دوباره خروج میکند.
درست است که برای بیان این روایت از تخیلات استفاده شده است اما کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان میتوانند به خوبی ردپای این قصهها را در واقعیت و زندگی روزمرهاشان درک کنند و تشخیص دهند.
فیلم دقیقا درباره این موضوع است که تا چه حد «بی ایمانی» به یک امر فراگیر تبدیل شده و این قضیه تا چه حد میتواند خطرناک باشد. باید گفت که فانتزی و تخیلات بهترین شیوه برای بیان قصههای راستین است که در آنها بدیها و خوبیها به مبارزه با یکدیگر میپردازند. همین درونمایه ابدی و ازلی میتواند در قصههایی دیگر حتی برای بزرگسالان نیز دلچسب باشد. چنانچه میبینیم که فیلمهای فانتزی تا چه حد طرفداران گستردهای میان بزرگسالان دارد.
این انیمیشن برای کدام گروه سنی مناسب است؟
این انیمیشن گروه سنی خاصی برای خود تعیین نکرده است اما اگر بخواهم گروه سنی مشخصی برای این انیمیشن تعیین کنم، سن 6 تا 12 سال را میتوان برای آن در نظر گرفت. تصویرسازیها در عین سادگی از رنگهای زنده و جذابی برخوردار است که چشم کودکان را جلب میکند.
البته ناگفته نماند که قطعا افرادی که در سنین بیشتر از این قرار دارند چندان مجذوب نخواهند شد. این انیمیشن محصول کشور کانادا است و از انیمیتها و حرکاتِ روانِ کاراکترهای والت دیزنی در آن خبری نیست. اما آنچه فیلم را برای قشر زیادی از کودکان میتواند دلچسب کند فعال بودن و کنشگر بودنِ کودکان و نوجوانان در این انیمیشن به عنوان قهرمانهای ماجرا است. قهرمانانی معمولی و حتی پرمدعا که میخواهند تاثیرگذار باشند و اژدهای یخی را با دست خودشان شکست دهند.
در واقع میتوان گفت این اثر یک قصه خوب برای کودکان محسوب میشود و از موضوع و درونمایه خوب و مفیدی برخوردار است. در انتها مردم تلاش میکنند به مکان و موسیقی مقدس برگردند و ایمان خود را دوباره زنده کنند. کاملا روشن است که در اینجا ایمان به امور والا، متعالی و نیروهای الهی مدنظر است.
ناگفته نماند که داستان از پیچیدگیهای لازم برای نوجوانان 12 سال به بالا برخوردار نیست اما قطعا همین نداشتن پیچیدگیها میتواند داستان اژدهای یخی را برای فهمِ مخاطبان کم سن و سالتر مناسبتر کند.
مرز آشکاری که بین خوبی و بدی وجود دارد دقیقا چیزی است که کودکان به راحتی آن را درک میکنند و حتی به آن نیاز دارند. آنها نیاز دارند که بدانند چه کسانی خوب و چه کسانی بد هستند. در نتیجه مبارزه بین این دو قطب برای آنها بسیار سازنده و چالشبرانگیز خواهد بود.
در اینجا شعبده و جادو جایی ندارد
در انیمیشن Ice Dragon: Legend of the Blue Daisies بارها این جمله از ملودی شنیده میشود که گلهای آبی و موسیقی، هیچکدام جادویی نیستند. هیچ چوب جادویی و وردی هم وجود ندارد. پیرمرد هم بیش از اینکه ظاهری شبیه جادوگران داشته باشد، شبیه به ریش سفیدِ دانایی است که به زبان آدمهای عادی حرف میزند و چندان هم ادعای بزرگ بودن و متفاوت بودن ندارد. در انتهای فیلم، پیرمرد حتی ظاهری شبیه به پیامبران پیدا میکند.
مکان مقدس نیز در انتهای ماجرا به جایی گرم در زمستان تبدیل میشود که تنها نقطه امن روستا است. مکانی که به هیچ عنوان جادویی نیست. جالب است که در میان این همه آثار فانتزی که قصد دارند جادوگران را به عنوان نجات دهندگان مردم نشان دهند و قهرمان را از میان جادوگران خوب انتخاب میکنند، این انیمیشن به جادو بی اعتناست و پای مقدسات و ایمان را پیش میکشد.
این موضوع قطعا یکی از نکات برجسته و متفاوت این فانتزی محسوب میشود که میتواند توجه کودکان را به امور واقعی و در عین حال مفیدتر جلب کند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.