نقد فیلم صدای منو می شنوید؟! – بی ادعا، شریف و اخلاق مدار
فیلم صدای منو می شنوید؟! با نمای لانگ شات از یحیی میان کوه های بلند و غبار مه شروع میشود، گویی یحیی میان بلندای کوه و صخرهها راه خود را گم کرده باشد. گمگشتگی در ...
فیلم صدای منو می شنوید؟! با نمای لانگ شات از یحیی میان کوه های بلند و غبار مه شروع میشود، گویی یحیی میان بلندای کوه و صخرهها راه خود را گم کرده باشد. گمگشتگی در پوست این فیلم است.
«صدای منو می شنوید؟!» به کارگردانی صادق پروین آشتیانی فیلمی در ژانر دفاع مقدس و پرداختن به موضوعات پسا جنگ است. حسن عباسی یکی از تهیه کنندگان در نشست نقد و بررسی فیلم ادعا میکند که: « ما فیلمی شریف و صادقانهای ساختهایم»، به واقع چه ادعای درست و دقیقی، فیلم «صدای منو می شنوید؟!» فیلمی شریف و با نجابتی است که در سادگی تمام و بدون اینکه بخواهد یک بیگ پروداکشن جنگی برای فریب تماشاگر باشد، بدون جلوههای ویژه میدانی، افکتهای صوتی، انفجار، هیجانات کاذب و استفاده از تجهیزات مرسوم این ژانر حرف خود را میزند و فیلمی میشود بسیار ساده و بیآلایش با داستانی انسانی و از همه مهمتر اهمیت دادن به واژه اخلاق و اخلاق مداری که متاسفانه امروزه جای خالی این نوع نگرشها و آثار در سینمای ما خیلی توی ذوق میزند.
سینمای دفاع مقدس که یکی از بومی ترین ژانرهای سینمای ایران شناخته میشود در واقع پر نوسان ترین ژانر سینمایی از نظراقبال مردمی در آمار فروش گیشه هم میباشد. وقتی برای تماشای فیلم «صدای منو می شنوید؟!» به سینما رفتم، در عین ناباوری و برای اولین بار شاهد یک سینمای کاملا خالی از تماشاگر بودم، نود دقیقه تجربه غم انگیز دیدن یک فیلم در سالن سینمایی که هیچ تماشاگری در آن نبود. طبق آمار رسمی که تاکنون منتشر شده است فیلم «صدای منو می شنوید؟!» تا پایان هفته دوم نمایش فقط چیزی نزدیک به شصت تماشاگر داشته است.
اگر نگاهی به آمار پر مخاطب ترین آثار سینمای بعد از انقلاب بیاندازیم به نکته قابل تاملی بر خواهیم خورد و آن اینکه سه فیلم اول پر مخاطب ترین آثار سینمایی همگی فیلمهایی جنگی و با محوریت دفاع مقدس میباشند، فیلم «عقابها» ی ساموئل خاچیکیان با 8.600.000 نفر مخاطب، فیلم «کانی مانگا» به کارگردانی سیفاللهداد با 5.970.000 نفر مخاطب و فیلم «اخراجیهای 2» از مسعود دهنمکی با 5.500.000 نفر مخاطب به ترتیب در صدر پر مخاطب ترین آثار سینمایی قرار دارند. در نتیجه تئوری عدم استقبال مردمی از فیلمهای ژانر دفاع مقدس یک تئوری باطل است. و اگر ملاک را در فروش آثار کمدی قرار دهیم باز هم مسئله رد میشود چون با نگاهی به آمار میتوان گفت در پنج فیلم اول این آمار، فقط فیلم «اخراجیهای2» مضمونی کمدی دارد. و یا اگر معیار فروش را وجود و حضور سوپر استارهای سینمایی در فیلم قرار دهیم، فروش و استقبال از فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمد حسین مهدویان با ژانری مستند و البته دفاع مقدس و بدون بازیگران شاخص خود گواهی بر رد این ادعا است.
شاید تنها دلیل قابل استناد برای عدم فروش فیلمهای ارزشی، تاثیرگذار و شاخص، فقدان فضای تبلیغاتی برای معرفی آثار به مخاطبین و کمک به فروش با اختصاص دادن تعداد سالن سینما و انتخاب زمان مناسب نمایش فیلم است، این دقیقا همان جایی است که فیلم «صدای منو می شنوید؟!» از آن ضربه خورده است.
فیلم «صدای منو می شنوید؟!» داستانی است بر اساس واقعیت، قصه خانواده و در راس آن پدر شهید مفقودالاثری که پس از سی سال انتظار حال دو تکه استخوان و یک کلید را به او تقدیم میکنند تا شاید این چند تکه ی پیدا شده نشان از بازگشت پسرش باشد. پدر شهید با بازی پرویز پورحسینی برای شناسایی پسرش بر سر تابوت میرود، این سکانس اساسا نقطه عطف داستان است. پدری بر سر تابوت خالی، دو تکه استخوان و یک کلید، چطور میتواند پسرش را تشخیص دهد! او یک جمله بر زبان میآورد و آن اینکه یحیی همیشه کلید خانه را همراه خود داشته است. کلید را بر میدارد و سراغ خانه قدیمی میرود که روزی در آن سکونت داشتهاند، اگر کلید، در آن خانه را باز میکرد، یعنی پسرش از سفری طولانی بازگشته است.
در سکانس بعدی دوربین با نمای پی اووی پدر و با حرکت آی لول به لوانگل، یک آپارتمان بلند و تازه ساز را نشان میدهد. یک سالی است که آن خانه قدیمی را کوبیدهاند و به جایش آپارتمانی بلند ساختهاند، به نظرم این احساسی ترین و عمیق ترین سکانس فیلم است. پدری پیر و سالخورده با کلیدی بر دستانش به دنبال یک در که شاید دری باشد بر پایان سی سال انتظارش، خورشید نوه او و یا بهتر بگویم دختر یحیی با بازی مژگان بیات برای پیدا کردن راز کلید در این سفر با پدر بزرگش همراه میشود. آشتیانی به خوبی تفاوت نگاه و تقابل نسل قدیم و نسلی جدید را رقم میزند و موفق میشود با تلنگرهای اخلاقی و انسانی میان این دو و از همه مهتر بدون گرفتار شدن در دام شعار زدگی داستانش را به جلو ببرد.
داستان فیلم بر عکس ظاهرش مطلقا ساده و یک خطی نیست و هر لحظه که به جلو میرود جرقهای زده میشود و یک راز از زندگی شریف این خانواده بر ملا میشود و مخاطب کنجکاو را تا انتها با خود همراه میکند. از نیمه دوم فیلم، دوربین از فضاهای کوچکی چون مغازه، خانه و داخل اتوبوس به یکباره به دل جاده میزند و با قابهای لانگ شات، طراحی میزاسن و دکوپاژهای جذاب، نماهای سینمایی فوق العاده زیبایی از جاده و طبیعت سبز و زنده آن ساخته و تصویر میشود، در واقع دوربین از ابتدا تا انتها کاملا حرکتی منطقی دارد و در خدمت قصه و بافت فیلم قاب خود را میسازد.
خرده داستانهای فیلم از مرد بدهکاری که در بستر بیماری است تا زنی که در مسیر جاده ایستاده و یا اتفاقاتی که در کلبه چوبی میان راه میافتد، همگی در خدمت فیلم و برای پرداختن به شخصیت محوری و شناخت بیشتر از او و ایجاد حس همذات پنداری مخاطب با قهرمان داستان است.
در سکانس پایانی، کارگردان با استفاده از تدوین، سکانسهای ابتدای فیلم و نشان دادن شهید با بک گراند غبار و مه را با سکانس پایان یعنی فضای جنگل، غبار مه و دری که میتواند پرده از این راز بزرگ بردارد، پیوند میزند. طراحی ساخت چنین فضایی برای پایان کار، واقعا چشمگیر و تاثیر گذار شده است. اما اگر خیلی نکته بین باشیم و قرار را بر نقد فیلم بگذاریم باید بگویم شاید بهتر بود فیلم «صدای منو می شنوید؟!» همچون اسم آن فقط صدایی باشد از شهید و تصویری از او آن هم با بینی عمل کرده به مخاطب داده نمیشد تا شاهد تاثیر گذاری بهتر و عمیق تری باشیم.
مهمترین شاخصه فیلم «صدای منو می شنوید؟!» پرداختن به انسانیت، ایثار و شرافت پدران و مادران و همسران شهدا است، در واقع صادق پروین آشتیانی با محوریت قرار دادن اتفاقات پس از جنگ میتوانست همچون خیلی از آثار سینمایی پس از دهه هشتاد با موضوع ضد جنگ و نگاه انتقادی با ژستی روشنفکرانه به آن، مسیر دفاع و تقدیس هدف مدافعان را زیر سوال ببرد، اما به هیچ وجه در این مسیر باریک و متزلزل به ورطه تاریک این دام نمیافتد که این به خودی خود قابل تحسین است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من دوست داشتم فیلمو پورحسینی عالی بازی کرده بود.