نقد فیلم تصور – غریبهها چهره تورو دارن!
تصور، محصول سال ۲۰۲۰ ایران و فیلمی در ژانر درام و عاشقانه است. تصور که به نویسندگی و کارگردانی علی بهراد و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی در ۲۰۲۳ به اکران عمومی درآمده، یکی از هفت ...
تصور، محصول سال ۲۰۲۰ ایران و فیلمی در ژانر درام و عاشقانه است. تصور که به نویسندگی و کارگردانی علی بهراد و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی در ۲۰۲۳ به اکران عمومی درآمده، یکی از هفت فیلم منتخب در هفته منتقدان جشنواره کن ۲۰۲۲ بوده است. موسیقی این فیلم که یکی از نقاط قوت تصور است بر عهده علیرضا افکاری میباشد.
تصور که در ابتدا با نام هرمان به بازار سینما معرفی شد، با حضور بازیگرانی چون لیلا حاتمی و مهرداد صدیقیان به عنوان کاراکترهای اصلی در هفتاد و هفت دقیقه به تماشا گذاشته میشود. این فیلم رگههای تخیل آمیز و شیوهای فانتزی برای بیان عشق را به مخاطب ارائه میدهد.
مسیر روایت
تصور روایتی از پسری جوان (مهرداد صدیقیان) میباشد که عاشق زن شیرینی پزی که نقشش را لیلا حاتمی ایفا میکند شده است. او رانندهای است که هر شب مسافران مختلفی را با داستانهای منحصر به فردشان سوار میکند و نقش تمام کاراکترهای مسافر را نیز لیلا حاتمی بازی میکند. در تصور، راننده و مسافر همیشه ارتباطی برقرار میکنند.
جنس این ارتباطات مختلف است اما در همه آنها همدلی و درک متقابل وجود دارد. راننده با پرسشهای متوالی سعی دارد پاسخهای مسافرانش را بشنود و در نهایت بی هدف از داستان آنها مطلع شود. گاهی نیز راجع به خودش و معشوقهاش هم با غریبهها گفت و گو میکند. به نظر میرسد این دیالوگها گاهی برای پر کردن تنهایی پسر به جریان میافتند.
کنجکاوی و اظهار نظر راننده گهگداری آن قدر ادامه پیدا میکند که احساسات مسافران در قبال این حرفها برانگیخته میشود و گاهی نیز بلعکس. مسافران احساس تسکین و آرامش پیدا میکنند. اما در نهایت همه مسافران به ادامه زندگی خود میرسند که از دید ما خارج است. اما پسر به همان شیوه سابق ادامه میدهد.
چهره یکتا
راننده جوان که بیش از هر چیز عاشق پیشهای رمانتیک و خجالتی است، و به همین دلیل نیز ابراز علاقهای به زن شیرینی پزی که مدتها است دوستش دارد نمیکند. درگیر نوعی توهم است. او حتی در خیال انگیزیهایی طولانی مدت گم میشود و خود را در انتهای همه این تصورات مقابل معشوقهاش مییابد. مثلا در حال رقصیدن با گروهی ناگهان معشوقهاش را میبیند و دست از سرخوشی برمیدارد و به عاشقی میپردازد!
همین موضوع دلیل قانع کنندهای است برای چرایی شبیه هم بودن مسافرها! چرا که به نظر میرسد پسر جوان هر کسی را که میبیند با چهره معشوقهاش تجسم میکند. آن چیز که بدیهی است این است که او آنقدر شیفته این زن شده که او را در لباس و قالب هر کسی تجسم میکند تا بتواند قدرت درک زن را در شرایط مختلف و با هر داستان و پیشزمینهای داشته باشد.
چهرههای یکسان اما داستانهای مختلف! البته این کمی تعجب برانگیز است چرا که دقیق نمیدانیم او شیفته شخصیت دختر شده یا شیفته ظاهر او؟ در واقع راننده جوان دائما در حال تصویر سازیهای ذهنی است و هیچ ایدهای ندارد که دنیای واقعی معشوقهاش به چه صورت است. بنا بر این هم صحبتی با غریبههایی که شمایل معشوقهاش را دارند به او برای ارتباط برقرار کردن کمک میکند.
دیر رسیدهها
چند وقتی است که فیلمهای نو با رویکردهای چهارچوب شکنی را در سینمای ایران تماشا میکنیم. با این وجود مسئله جدید بودن فرم و محتوا تنها برای مقایسه در این مرز با فیلمهای هم سطح به کار میرود اما تمام این فیلمهای اکران شده که مضمونی تازه را در سینمای ایران دنبال میکنند تنها یک ورژن کم کیفیت از ژانرهای مشابه غولهای فیلمسازی هستند.
تصور نیز از این دسته جدا نیست. اما نشان دادن درست کردن یک شیرینی خامهای با جزییات و عشقی که در آشپزی زن پیدا است. تنها یک سکانس از روی ناچاری است برای نمایان کردن لطافت و حس انگیزی در مخاطب. تصور از سکانسهای اینچنینی لبریز است اما در این مواقع تنها چیزی که به کمک این فیلم آمده موسیقی آن است. حتی میشود گفت که موسیقی تصور توانست آن احساسات را به مخاطب تزریق کند.
این نو گرایی دیر به بار نشسته برای مخاطبینی که فیلمهای روز جهان را مشاهده میکنند، مسخره و لوس به شمار میرود. درست مثل کلوس آپهای تصور که از لبخندهای تصنعی گرفته میشود و یا سکانسهای کات خوردهای که قصد دارد با این کار ابهام را نشان دهد اما همین کار وقتی با سانسور گره میخورد. صحنهای پست و بیمضمون را رقم میزند.
دردها طنزی تلخند!
شوخیها و مزه پرانیهای دو کاراکتر شاید بهترین اتفاق مناسب فیلم تصور باشد. در واقع هر دو راجع به بدیهیات جملات طنز میآفرینند و اکثر این طنز پردازیها از دل داستانهای غمانگیزی که اتفاق میافتند بیرون میاید. انگار که این تنها راه زنده ماندن این غمزدههای تنها است.
ابتدا زنی را میبینیم که خاکستر برادر مردهاش را در هوا پراکنده میکند. اما انتهای بحث در نهایت به مزه پرانی راجع به قلدری برادرش ختم میشود. مسافری دیگه باردار است و قصد دارد در مسیر تست بارداری را بدهد تا در صورت حامله بودن مستقیم پیش پدر فرزندش برود و همانطور که قابل حدس است شوخی راجع به بارداری او در بحث شکل میگیرد.
تمام مسافران از غم خود نوعی خنده زورکی بیرون میکشند تا حداقل بتوانند چند لحظه بعد خود را با هق هق و افکار مشوش نگذرانند. انگار این شوخیهای بیجا و بیمزه راهی برای تسکین و پر کردن تنهایی افراد هستند. کاراکترهای غمزده هیچ دستآویز دیگری برای سرپوش گذاشتن بر غمهایشان پیدا نمیکنند.
بینام و نشان
کاراکترها در تصور بینام و نشان هستند. در واقع ما نمیدانیم که پسر جوان چه اسمی دارد و در زندگی چه کار میکند. تنها اطلاعات ما از او ماشینی است که با آن مسافر سوار میکند و البته راجع به بُعد رمانتیک او و دلدادگیاش نسبت به زنی شیرینی پز نیز اطلاع داریم. بقیه کاراکترها هم که همگی در قالب لیلا حاتمی تصویر میشوند. فقط داستانهایی هستند که ما از ابتدا و انتهایشان ناآگاهیم اما اتفاقی که در لحظه برایشان رقم میخورد را مشاهده میکنیم.
این بی نام و نشان بودن هدفی بلند مرتبه را دنبال میکند؛ چرا که کارگردان سعی دارد با این روش ما را از بند اطلاعات اضافی و تیپ سازیها برهاند و تمام تمرکز را بر موضوعیت داستان معطوف کند. بنابر این ما با سوار شدن هر مسافر بی آن که منتظر اسم و مقصد او باشیم، بیشتر تشنه داستانهایی میشویم که هنوز بازگو نشده.
این روش برخلاف آن چیزی که انتظار میرود، باعث میشود کاراکترها و قصههایی که از خودشان بازگو میکنند در ذهن ما مخاطبها ماندگارتر شود. در واقع ما نیاز به هیچگونه شناسایی بر شخصیتها نداریم همین که گوشهای خوبی برای شنیدن دردها و اشتباهات آنها باشیم بینمان پیوند و آشنایی ناگسستنی تری ایجاد میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مزخرف ترین فیلمی که اخیرا دیدم با اختلاف تصوره.
درود و سپاس