چرا بازگرداندن مرد آهنی به مارول ایده بدی است
گزارشهای جدید در چند روز گذشته حاکی از آن است که استودیو مارول در نظر دارد انتقامجویان اصلی خود را بازگرداند، از جمله دو قهرمان شاخص که در طول این جهان سینمایی کشته شدند، یعنی ...
گزارشهای جدید در چند روز گذشته حاکی از آن است که استودیو مارول در نظر دارد انتقامجویان اصلی خود را بازگرداند، از جمله دو قهرمان شاخص که در طول این جهان سینمایی کشته شدند، یعنی مرد آهنی و بیوه سیاه. اما چرا بازگرداندن انتقام جویان اصلی به مارول ایده بدی است؟! برای یافتن پاسخ همراه ویجیاتو باشید.
مارول و بنبست در جذب مخاطب
شکی نیست که استودیو مارول در حال حاضر در حال تقلا برای ادامه حیات است. اما چرا؟ چون گزارشهای زیادی در مورد مسائل مربوط به فیلمنامههای خراب در برخی از فیلمها و برنامههای تلویزیونی، نمایشهای آزمایشی بد برای «The Marvels» و عدم رضایت هنرمندان مربوط به جلوههای بصری وجود دارد. در واقع چیزی که زمانی مانند یک ماشین خوب روغنکاری شده به نظر میرسید، شروع به نشان دادن ترکها کرده است، بنابراین جای تعجب نیست که آنها برای تلاش برای تعمیر همهچیز، فرمول بازگشت به گذشته را انتخاب کردهاند.
این روزها در اخبار بحثهایی در مورد بازگرداندن بازیگران اصلی انتقام جویان برای یک فیلم جدید شنیده میشود، حتی تونی استارک/مرد آهنی با بازی رابرت داونی جونیور و ناتاشا رومانوف/بیوه سیاه با اجرای اسکارلت جوهانسون، که هر دو در فیلم Avengers: Endgame به معنی واقعی کشته شدند، درحال بازگشت به جهان سینمایی مارول هستند. روی کاغذ، احتمالاً این ایده به نظر میتواند این کشتی به گِل نشسته را اصلاح کند، اما این تصمیمی است که ایده وحشتناکی خواهد بود زیرا یک تقلب بزرگ برای جلب دوباره مخاطبان از راه تکرار یک فرمول پولساز است.
البته هنوز مارول به این پیشنهاد بسیار جدی متعهد نشده است و این حرف بیشتر یک شایعه و حاشیه به نظر میرسد، اما دلایلی وجود دارد که حتی این ایده نباید از ذهن آنها عبور کند. بدون شک Avengers: Endgame یک نتیجه احساسی رضایت بخش برای حماسه جذاب جهان سینمایی مارول بود. در میان 21 فیلم، مخاطبان با بازیگران کلیدی جهان آشنا شدند، آنها شکل گرفتند و مورد قدردانی تماشاگران نیز قرار گرفتند. در این بین برخی از دنبالهها قویتر از بقیه هستند، اما در بیشتر موارد، حماسه بینهایت نبردی حماسی برای نجات جهان را راهاندازی کرد، که به این معنی بود که احتمالاً قربانیهایی نیز باید در این مسیر انجام میشد.
وقتی وارد فیلم Avengers: Endgame، یعنی بیست و دومین فیلم این جهان سینمایی شدیم، برخی از قهرمانان از بین رفته بودند، و انتقام جویان باقی مانده باید بفهمند که چگونه آنها را برگردانند و آسیبی را که تانوس (جاش برولین) ایجاد کرده بود، از بین ببرند. اما دو لحظه کلیدی از جنس فداکاری منجر به پیروزی نهایی ابرقهرمانان در پایان این فیلم میشود و اکنون زنده کردن آن شخصیتهای کلیدی و برعکس کردن آن داستان به سود پول بیشتر به این معنی است که مخاطرات داستانی در Avengers: Endgame مطلقاً هیچ معنایی نداشته است.
فداکاری شخصیتها را نباید پایمال کرد
سفر ناتاشا از طریق MCU نشان داد که او هیچ حس کودکی واقعی برای درک یک زندگی مناسب نداشته و او فقط برای تبدیل شدن به یک ابزار در جنگ آموزش دیده بود تا زمانی که عضو شیلد شد. بنابراین، همانطور که انتقام جویان تشکیل میشود، ما او را میبینیم که سعی میکند بفهمد به کجا تعلق دارد، اما ناتاشا در نهایت احساس داشتن یک خانواده را در نزد همین گروه و اعضای آن تجربه میکند. با وجود آن، او همچنان به دنبال هدفی شاخص است.
با وجود اینکه ناتاشا تواناییهای غیرعادی هم تیمی هایش را ندارد، اما این خانوادهای است که او ساخته است و ما میبینیم که برخی از آنها به دلیل نکات داستانی جنگ بینهایت، تانوس و آن بشکن معروف از بین رفتهاند. پس ادامه داستان را نیز همه میدانند که او حاضر است به امید بازگرداندن خانوادهای که از دست داده بمیرد. بار احساسی این سکانس در آن فیلم ثابت میکند که مرگ و فداکاری ناتاشا لحظه محوری در فیلم است، اما نباید برای بازگرداندن جوهانسون این سکانس و این لحظه لغو شود، آن هم برای اینکه حضور او برای برند مارول قابل فروش است.
اما فراتر از ناتاشا، شخص تونی استارک است، که مسلماً مرگ او مهمترین تصمیم روایی MCU تا به امروز به شمار میرود. تونی سفر خود را در مرد آهنی به عنوان یک مرد ثروتمند به ظاهر خودخواه آغاز میکند که هیچ ایدهای در مورد زیر و بم شرکت خود، صنایع استارک ندارد. بله، تونی به شدت خودشیفته است و یک غرور نفسانی دیوانه کننده بزرگ دارد، اما زمانی که آن راکتور خاص در بدنش قرار میگیرد، زندگی او شروع به تغییر میکند.
تجربه گروگان گرفتن و قرار دادن رآکتور در او اولین باری بود که تونی مرگ واقعی را دید. او میتوانست این زمین را بدون انجام هیچ هدف واقعی ترک کند. این رویداد اساساً شروع به تغییر او میکند، حتی اگر تونی در تمام مدت اجرا در جهان مارول، شوخ طبعی خود را حفظ کند.
محوری ترین لحظه مارول: فداکاری تونی استارک
یک نکته را باید بدون هیچ حرف و حدیثی قبول کرد که اوج رشد شخصیت تونی استارک در تمام فیلمها همان چیزی است که منجر به فداکاری او در آن نبرد نهایی با تانوس میشود. لحظهای که مرد آهنی میبیند که دکتر استرنج (بندیکت کامبربچ) انگشت خود را بلند میکند، میداند که او باید کسی باشد که از تیمش محافظت کند و در نهایت جهان را نجات دهد.
اما برای شخصیتی که قوس خود را با نیات خودخواهانه شروع کرد، از نظر احساسی رضایت بخش است که این شخصیت میدانست چیزی بیشتر از خودش مهم است. او حاضر بود برای اطمینان از بقای مردم و اعضای انتقام جویان بمیرد. این مصداق سفر یک قهرمان واقعی است که تمام ضربات مناسب را به قلب و روح مخاطب میزند.
فراتر از نبرد نهایی، ما همچنین احساس یک فقدان را از فداکاری تونی احساس میکنیم. این یک لحظه غم انگیز و تلخ است، اما میدانید که هر یک از آن شخصیتها میدانستند که این کاری است که او به عنوان یک رهبر باید انجام دهد. بنابراین، مراسم تدفین پایانی تونی یکی از احساسیترین لحظات کل MCU است، با دیدن قهرمانانی که برای ادای احترام به او دور هم جمع شدهاند.
در مجموع شاید پایان Avengers: Endgame ممکن است تاریک به نظر برسد، اما یک امیدواری ایجاد میکند زیرا قهرمانان باقی مانده از نبرد اکنون میدانند که فداکاری واقعی چگونه است، و به نوعی این احساس آنها را قویتر میکند. پس اکنون معکوس کردن همه اینها برای بازگرداندن طرفدارانی که ممکن است به دلیل چند سریال تلویزیونی و فیلم متوسط ناامید شدهاند، آسیب بزرگی به سفر روایی کلی فیلمها تا کنون خواهد بود.
بازگشت قهرمانان کشته شده به بازی، بدان معناست که این فداکاریهای مرگ یا زندگی در Avengers: Endgame هیچ معنایی نداشته و در نهایت تأثیر احساسی آن داستان را نیز نابود میکند. در نتیجه این نشان میدهد که هیچ ریسک واقعی وجود ندارد، و اگر روزی یک شخصیت مهم از بین برود، به راحتی با یک تصمیم میتواند برگردد. اگر احساس خطر واقعی وجود نداشته باشد، حتی برای محبوب ترین قهرمانان، هر حس تنش نیز در این آثار کمرنگ میشود. بنابراین، اگر مارول تصمیم بگیرد که مسیر احیای شخصیتهایی که مردهاند را طی کند، نتیجه به هیچ شکلی مثبت نخواهد بود.
البته این روزها استدلالهایی مطرح شده است که شخصیتها همیشه در کتابهای کمیک میمیرند و زنده میشوند و شاید این بازگشتهای کلیدی میتواند ربطی به فیلم بعدی مارول یعنی Avengers: Secret Wars داشته باشد، و اینها صرفاً یک نسخه دیگر هستند و نه شخصیتهایی که ما آنها را میشناختیم. این نکات از نظر ایده، نکته معتبری هستند، اما این فرمول در سینما جواب نمیدهد. تغییرات روایی مانند این سخت در پرده سینما پذیرفته میشود، اما در دنیای خارقالعاده کتابهای مصور داستان متفاوت است.
به نظر زمان این رسیده که به مخاطب احترام گذاشته شود: این یعنی در مورد مارول، تماشاگر ذرهای رئالیسم میخواهد. بزرگترین واقع گرایی در زندگی مرگ است. این چیزی نیست که ما بخواهیم، و میتواند از نظر احساسی ویرانکننده باشد، اما برای حفظ این ریسکهای بالاتر، مارول نمیتواند از ماندگار کردن مرگ خودداری کند، زیرا این داستان سرایی شجاعانه است و خنثی کردن آن یک خطای غولپیکر خواهد بود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایکاش با همون اند گیم تموم می شد
با مقاله موافقم ولی این یعنی بیایم به جاش کاپیتان مارول ببینیم😐؟
به نظر من مارول نیاز به یک بازنگری اساسی داره، اون بازنگری به معنای بازگشت به عقب نیست، حتی منظورم رفتن به سمت آثاری مثل کاپیتان مارولم نیست، این استودیو اول باید بشینه ببینه بعد این فاز چی میخواهد چون من برنامه خاصی ندیدم - خیلی پراکنده شده جهانشون و این از عدم برنامه و هدف برای آیندست!
با خریدن فاکس ، کپی رایت مردان ایکس و ۴ شگفت انگیز اومد دست دیزنی و البته یجورایی مارول دیگه
همین موضوع برنامهها رو عوض کرد و استودیو تصمیم گرفت با محوریت مولتیورس ، هر طور شده اونا رو وارد دنیای خودش کنه که نتیجهش شد همین آش شله قلمکار .
شاید اگه مارول با همون فرمول قبلی پیش میرفت موفقتر بود
شاید فیلما تکراری میشدن ، ولی حداقل خوب و تماشایی بودن ؛ نه فاجعه !