نقد فیلم ژن خوک – آیا این فیلم نقدی است به رفتار آقازاده ها؟
«ژن خوک» به کارگردانی سعید سهیلی فیلمی است که حتی نمیشود آن را در دسته ژانرهای سینمایی قرار داد. معلوم نیست با یک فیلم کمدی یا همان کمدی سیاه اعتراضی طرفیم یا با فیلمی جدی ...
«ژن خوک» به کارگردانی سعید سهیلی فیلمی است که حتی نمیشود آن را در دسته ژانرهای سینمایی قرار داد. معلوم نیست با یک فیلم کمدی یا همان کمدی سیاه اعتراضی طرفیم یا با فیلمی جدی و انتقادی و یا درام، فانتزی یا وسترن و یا جنایی و مافیایی ... شاید هیچکدام آنها. «ژن خوک» فیلمی است مملو از مهملات فانتزی و آکنده از مبانی غیر منطقی و سورئالیسم، که به راحتی ذرهای منطق از دو خط فیلمنامه آن نمیتوان یافت، هرچه هست موقعیت است و قاب تزئین و رنگین شده سینمایی و چند دیالوگ به سبک آثار کیمیایی، اینکه چگونه نباید گول ظاهر فریب دهندهاش را خورد به شما خواهیم گفت پس در ادامه با ویجیاتو همراه باشید .
سعید سهیلی به خوبی سینما و قواعد آن را میشناسد، مخاطب و گیشه را همینطور، پس دو خط فیلمنامه مینویسد و قاب سینمایی مرغوب و مقبول برایش میسازد، حال کافی است دو عدد شبه لات و جاهل بیاورد و دوئلی از دیالوگهای کیمیایی وار میان آنها جاری سازد تا نتیجه اش فیلمی شود به نام «ژن خوک» که عجب اسم فریب دهنده ای هم دارد. در «ژن خوک» اگر منصف باشیم، در همان شروع شاهد بیست دقیقه طلایی قصه و شخصیت پردازی و موقعیت سازی آن هستیم، مابقی اما هرچه هست فضای فانتزی و بی منطقی است که متاسفانه هدف و رسالتش را هم گم کرده است.
شخصیتهای فیلم را بررسی میکنیم، عماد گربه با بازی سینا مهرداد (پسر سعید سهیلی) به دلیل فروش مواد مخدر به زندان افتاده است، رضا کیشمیش با بازی هادی حجازیفر هم به دلیل فروش مشروبات الکلی در زندان است. میان عماد و رضا بعنوان دو زوج تبهکار فیلم، دیالوگهای جالب، کمدی و به اندازهای رد و بدل میشود و رابطه جالب و پر ظرفیتی از نظر سینمایی و شخصیت پردازی پدید آمده است. عماد عاشق دختری به نام ماهرخ با بازی نازنین بیاتی است، عماد او را ماهی صدا میکند، شیمی و عاشقانه ای عالی میان این دو ساخته و پرداخته میشود. پدر ماهی معتاد است و دلش میخواهد علیرغم میل و خاسته دختر خود او را به پیر پسر یک خانواده پولدار بدهد که شاید از این طریق جنس مصرفی خود را تامین کند. اگر عماد به موقع از زندان بیرون نیاید، ماهی از چنگال گربه به دهان کفتار خواهد افتاد.
این سهل الوصولیترین ایده فیلمهای عاشقانه است که حتی اگر فیلم همین مسیر را طی میکرد و منطقش را از دست نمیداد باز هم میتوانست تا حدودی خوب و قابل تحمل باشد.
حکیمه خواهر رضا با بازی مهسا آبیز (با نقشی کوتاه و کمرنگ) به مریضی سختی گرفتار است. به رضا کیشمیش در زندان خبر میدهند که اگر عماد به قتل برساند پول خوبی برای درمان حکیمه به او خواهند داد، رضا دلیل و انگیزه این کار را میپرسد، به او میگویند که عماد پسر صیغهای حاجی ابلش یکی از ثروتمندان و رانت خواران بزرگ است اما خود عماد از این موضوع بیخبر است. پس آقازادههای او برای رهایی از شر ارث خوری دیگر این نقشه را کشیدهاند. رضا به خواسته آنها مبنی بر قتل عماد جواب منفی میدهد، اما قرار را بر این میگذارد که با عماد از زندان فرار کرده و او را به دست برادرانش بسپارد تا هرچه خودشان میخواهند سرش بیاورند. در اینجا نکته حائز اهمیت این است که برای این درخواست در هر دو شخصیت انگیزه کافی وجود دارد، رضا برای رسیدن به پول درمان خواهر و عماد برای رسیدن به معشوقه اش ماهی.
نمیخواهم وقایع فیلم را اسپول کرده باشم اما برای آنها که فیلم را دیدهاند میگویم، اگر رضا کیشمیش تن به کشتن عماد گربه میداد، در آخر فیلم چه توجیهی میتوانست داشته باشد!. از همه اینها گذشته اصلا این آقازاده چگونه بعد از سالها برادر خود را آنهم در زندان پیدا میکند. اگر فیلم برای پاسخ به چنین سوالی عاجز باشد چگونه میتواند بدنه قصه خود را بسازد و داستان را برای مخاطب خود باورپذیر کند؟. اینکه به چه ترتیبی رضا و عماد آنهم با دستانی بسته از زندان فرار میکنند، شاید چگونه و چرایی اینها برای سهیلی مسئله نباشد، او باید سناریویی بنویسد و به یکباره موقعیتی بیمنطق خلق کند که مخاطب را به گیشه بکشاند. متاسفانه هرچه در بیست دقیقه اول ساخته میشود به ناگهان فرو میریزد حتی دیالوگها هم تنزلی غیر قابل باور دارند تا جایی که از اواسط زمان فیلم به بعد شاهد اثری شعار زده هستیم.
موقعیت سر هم شده و بیمنطق فرار از اتوبوس را به یاد بیاورید، به دیالوگهای رد بدل شده آن توجه کنید، واقعا با چه منطقی یکی از مسافرها به عماد میچسبد و او را رها نمیکند؟ شاید قرار است کارگردان برایمان یک تعقیب و گریز ناگهانی و سرزده با پلیس را مقدمه سازی کند. منطق کمک کردن دانشآموزان مدرسه در چیست؟ نردبان دست آنها چه میکند؟.
پایان فیلم اما خلق الساعه ایی است که حتی در هیچ فیلم هندی نمیتوان نمونه آن را پیدا کرد، دامادی خنگ با شخصیتی کمتر از کاریکاتور، عروس را از زیر لباس بخت تشخیص نمیدهد! او تصادف میکند و از همه جالبتر اینکه به کما میرود. حالا تالار حاضر است، عروس جوان و داماد جوان هم حاضر هستند، عماد و ماهی بر سر سفره عقد مینشینند و کار را یکسره میکنند، این دیگر توهین به شعور مخاطب است.
متاسفانه در فیلم «ژن خوک» بدمن یا همان آقازاده بدلیل عدم پرداخت شخصیت در چهارچوبی درست، شکلی تصنعی پیدا میکند در نتیجه یکی از ستونهای اصلی و محرک قصه که قرار بود مورد انتقاد فیلمساز قرار گیرد درواقع ساخته نمیشود، چه برسد بخواهد متحمل قسمتی از بار داستان او باشد. سهیلی سکانسهای مربوط به روف گاردن و تقابل خیر و شر را با تکنیک اسلوموشن میگیرد تا از این طریق از نشان دادن منطق این تقابل فرار کند، متاسفانه نتیجه آن ثبت تصاویری مبهم و شبه هندی شده است، در حقیقت بدمنی در فیلم بشکل درست آن وجود ندارد که بخواهد تقابلی ایجاد شود. اطرافیان او نیز وضعیتی بدتر دارند، خواهر فلجی که به یکباره سبز میشود و چند جمله شعاری آن هم به دفاع از آقازادهها به زبان میآورد ( این همان جایی است که من میگویم فیلمساز هدف و رسالتش را فراموش کرده است) و در آخر دستور قتل برادرش را صادر میکند، بادیگاردهای او نیز شکلی کاریکاتوریزه دارند و جز اجسامی تزئینی با عکسالعملی مضحک و خنده دار چیز دیگری نیستند. انتقام پایانی هم همچون کلیت فیلم عاری از منطق است، رضا کیشمیشی که از ابتدا شخصیت پردازی شده بود که خون کسی را نمیریزد به یکباره قاتلی زنجیره ای میشود، پلیس اما عجیبترین موجود فیلم است، مستاصل و عاجز از تعیقیب دو متهم دستبند به دست. شاید بهتر بود در فیلم پلیس اصلا وجود خارجی نمیداشت.
فیلم «ژن خوک» همانطور که پیشتر گفتیم یک چهارم قابل تحمل دارد، چند دیالوگ خوب (البته بسیار کم)، یک عاشقانه باورپذیر میان عماد و ماهی و یک زوج تبهکار با بازی های درخشان و متفاوت. این چند پازل به کمک نبوغ و فرمول سینمایی سعید سهیلی، فیلمی میشود که با کم مایهترین مفهوم و محتوا، گیشه را هدف قرار میدهد. اینکه چطور کارگردانی چون او که در کارنامه خود فیلمهای خوبی چون «مردی شبیه باران» و حتی «گشت ارشاد یک» و چند کار ارزشی دیگر دیده میشود، کارش به جایی میکشد که گیشه و مخاطب عام را نشانه برود، سوالی است که مجال جواب آن در این مقال نمیگنجد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خیلی فیلم مزخرفی بود
عجبا من در بیاری قسمتی و توهم یه قاشق واقعیت مخلوط کرده بود مثل آشپزی
که هر چی دم دستش باشه قاطی کنه بریزه تو قابلمه دیگه مشخصه چی میشه
کارگردان فیلم آقازاده و دخترزاده خودشو آورده تو فیلم بعد اسم فیلمشم گذاشته ژن خوک در انتقاد از آقازاده!!!!! بگذریم از اینکه اون یکی پسرش (ساعد سهیلی) و عروسش هم به لطف ایشون بازیگر تلویزیون و سینما شدن و کلی استعداد واقعی پشت درهای سینما و تلویزیون موندن
ژن خوک یک فیلم نیست
در واقع هیچ چیز نیست
تماما توهین به شعور مخاطب هست و عملا هیچ داستان خاصی رو دنبال نمی کنه
شاید دانشجوهای سال اول سینماهم متوجه نواقص عدیده این اثر بشوند.
بدون طرح بدون داستان و بدون کارگردانی
بیشتر ب یک دورهمی شبیه بود که بیایم ببینیم چی میتونیم بسازیم
بازی های ضعیف که در صد آن میتوان جایزه تمشک طلاییرو به سینا سهیلی(مهراد) تقدیم کرد.
من واقعا نمیفهمم چرا ژانر فیلم کمدی بود?کمدی تلخم نبود حتی?
نظر مخالفم تایید میکنی یا نه؟ سوای این سوتی هایی که نشستی گرفتی این فیلم باید پیامشو میرسوند که رسوند کسی که باید پیامشو میگرفت که گرفت...
کارگردان میخواست با پرداختن به اقا زاده ها مثلا دل مردم که به درد اومده رو اروم کنه . مردمی که از اختلاس اقا زاده ها به تنگ امدن رو خنک کنه . برادر من یه تیتر پر طمتراق میزنی ینام ژن خوک که خیلی کنجکاو میکنه ادم رو بعد میای همچین خزبعلاتی رو که اسمشو فیلم گزاشتی تحویل ملت میدی و سرکیسه میکنی مردم رو . والا همین کار خودش اختلاس محسوب میشه . اقا زاده ات هم که دوزار بازی بلد نیست کردی نقش اول اصلا حرف حسابت چیه تو فیلم ؟؟
مهم این بودکه جرأت داشت دردمردم روبگه این بی منطقی وفانتزی بودن توهمه جای دنیاوهمه فیلم هادیده میشه چه هالیوودچه بالیوودچه ایران
کارگردان فیلم خودش دوتا پسر و دختر و عروسش رو وارد سینما و تلویزیون کرده بعد میاد از ژن خوب انتقاد میکنه!! تو همین فیلم دختر و پسر بی استعدادشو بازی داده بعد تو میگی درد مردم رو میفهمه!! التماس تفکر
البته اشتباه بود که بخواهی دنبال منطق بگردی در اینجور فیلمها که به تمام معنی فیلمفارسی بود! برای سرگرمی یه تیپ خاص در سینما طراحی شده بود که تهیه کننده به منظورش رسید، فیلم سه چهار میلیارد فروخته
یکجاهایی رو موافقم با منتقد اما بیشترش رو نه .
یعنی واقعا منطق روایی داستان رو متوجه نمیشید ؟
یعنی فضای کلی فیلم و ادمای فیلم رو نمیفهمید؟
از این همه موردی که گفتید یه مورد هم من اضافه کنم :
ماهی که با مرده ازدواج کرده بود، جشن هم تموم شد داشتن میرفتن خونشون ،یهو چطور در حالی که زن یکی دیگست رفت شد زن عماد ؟
طبق چه قانونی دو تا شوهر داره تو شناسنامه اش در آن واحد .
اینجای فیلم به نظرم بیشترین میزان توهین به شعور مخاطبو داشت .
کجای فیلم نشون میده که اون دوتا باهم ازدواج کردن؟
واقعا فیلم مسخره ای بود...چرا عماد و رضا تو دستشون دستبند بود؟هزارتا راه حلم بود که دستبندو باز کنن یکیش شلیک با اسلحه...بعدم تا جایی که ما شنیدیم پلیس به این راحتی نمیتونه شلیک کنه به متهم فراری..کلا افتضاح بود حیف وقت
فقط اسمش قشنگ بود اونم از صدقه سر واژه سازی آقای مجتبی عیوض صحرا
من این فیلم رو از فیلیمو دیدم واقعا حیف اون یک ساعت و خورده ای که گذاشتم باز زورم نمیاد پول داده باشم یا حجم نت رفته باشه . نه فیلمنامه درست نه داستان و منطق درست نه بازی های درست نه کارگردانی درست لعنتی هیچی نداشت که بگیم اینش خوب بود به قول فراستی واقعا این فیلم مقوا هم نیست یعنی اون نیم ساعت اخرش رو عذاب اور بود تا تموم بشه لعنتی مگه تموم میشد اینقدر مسخره و حوصله سر بر بود . اصلا چی میخواست بگه ؟ چی شد ؟ هدفشون چی بود ؟ خلاصه از 0 تا 100 بخوام نمره بدم باید دست به دامن منفی بشم چون 0 هم تعریف حساب میشه از این فیلم آشغال
کاااااملا موافقم.از ائن فیلما که فقط منتظری تموم بشه.افتضاح هم واسش زیادیه.حیف از هادی حجازی فر که تو این فیلم بود.
منهم درست مثل شما، حیف شد وقتم
اصلا کجاش شبیه فیلم بود حیف وقتی که برای دیدنش حروم شد سخیف ومسخره و غیرواقعی با بازیهای غلوشده ومصنوعی ،بدبدبدخیلی بد