نقد فیلم Memory – تو را به خاطر خواهم داشت
Memory یک درام آمریکایی محصول سال ۲۰۲۳ میباشد که نویسندگی و کارگردانی آن را میشل فرانکو (Michel Franco) بر عهده داشته. میشل فرانکو توانسته در جشنواره فیلم ونیز برای دریافت جایزه شیر طلایی نامزد شود، ...
Memory یک درام آمریکایی محصول سال ۲۰۲۳ میباشد که نویسندگی و کارگردانی آن را میشل فرانکو (Michel Franco) بر عهده داشته. میشل فرانکو توانسته در جشنواره فیلم ونیز برای دریافت جایزه شیر طلایی نامزد شود، اما در نهایت پیتر سارسگارد (Peter Sarsgaard) برای بازی در Memory توانست بهترین بازیگر نقش مرد را در این جشنواره دریافت کند.
در این درام جسیکا چستین (Jessica Chastain) به عنوان سیلویا مادری مجرد، پیتر سارسگارد (Peter Sarsgaard) در نقش سائول مردی که دچار زوال عقلی است، مریت ویور (Merritt Wever) در نقش الیویا و خواهر سیلویا، بروک تیمبر (Brooke Timber) به عنوان آنا، دختر سیلویا و همچنین جسیکا هارپر (Jessica Harper)، جاش چارلز (Josh Charles) نیز به ایفای نقش میپردازند.
مسیر داستان
سیلویا یک مادر مجرد، مددکار اجتماعی و یک الکلی سابق است که هنوز در جلسات بهبودی شرکت میکند. او با خواهرش به اجبار به یک مهمانی میرود که در آن دوستان دبیرستان قدیمی دورهم جمع شدند. مردی کنار او مینشینید و با لبخند به سیلویا خیره میشود. بنابر این سیلویا مهمانی را ترک میکند به خانه میرود و مرد تمام مسیر دنبال او راهی میشود.
مرد تا صبح جلوی در خانه میماند تا این که سیلویا با گرفتن اطلاعات با برادرش تماس میگیرد و مشخص میشود که سائول از زوال عقلی رنج میبرد در نتیجه اتفاقات زیادی را فراموش میکند و چرایی آن را نمیداند. در نهایت خانواده سائول از سیلویا میخواهند که از سائول پرستاری کند. ابتدا سیلویا گمان میکند که سائول یکی از افرادی است که در دبیرستان او را مورد تجاوز جنسی قرار میداده، اما وقتی متوجه میشود که سائول جزو آنها نبوده قبول میکند که از او پرستاری کند.
این دو با گذراندن اوقاتشان همراه با یکدیگر باهم پیوند میخورند و با زیاد شدن شدت علاقه بینشان تصمیم میگیرند که با یکدیگر زندگی کنند. در این بین برادر سائول مخالف است و بعد از اولین اتفاقی که بنا به بیماری برای سائول رخ میدهد، او را از سیلویا جدا میکند؛ درست مثل یک زندانی. در نهایت آنا دختر سیلویا، سائول را فراری میدهد و به خانه خودشان برمیگرداند.
همه چیز یخ زده تا...
خاکستری و سرد دو المانی میباشد که روزمرگی زندگی اشخاص را در فیلم تعیین میکند. شاید بشود گفت که پر شورترین کاراکترهای این فیلم کودکان هستند. به ویژه آنا دختر سیلویا! اما بزرگسالان همگی به اتفاق منحصر به فردی برای تنوع و تغییر در روند زیستشان نیاز دارند. بنابراین کارگردانی Memory نه شبیه یک معجزه سینمایی بلکه شبیه به زندگی ساده و روزمره افراد معمول جامعه با مشکلات درونی و خانوادگی است.
در صحنههای عاشقانه نیز هیچ سعی برای غلو کردن و پررنگ کردن آن چه در گذر است انجام نشده. این عملی زیرکانه است چرا که سازنده به خوبی میدانست نیاز به حاشیه و استفاده از رنگ و جنبش آنچنانی وجود ندارد. بنابراین ما به تماشای لذتهای جزئی و دلگرمیهای عمیق اما ساکت کاراکترها مینشینیم، بیآنکه نیاز به چیز بیشتری داشته باشیم.
ممکن است شیرینیهای جزئی مثل خوردن نوشیدنی سیلویا با دخترش آنا یا یک شوخی در وان حمام و حتی یک قدم زدن در خیابان کفایت کند. Memory دنبال چیزهای بزرگی نمیرود چرا که تنوع و تهیج را در جزئیات و مسائل کوچک بروز میدهد. این سادگی و بیشیله بودن فیلم، حسی از صمیمیت را در مخاطب برانگیخته میکند که تماشا را برای او لذت بخش رقم میزند.
تروما
از لحظهای که سیلویا در خانه را قفل میکند و سپس دزدگیر را روشن میکند، ما میفهمیم که او از ترس و ترومایی رنج میبرد. چرا که با نگاه سرسری به خانه او متوجه شیوه ساده و بی آلایش و غیر فاخر زندگی او میشویم. حتی چیز خاص و ارزشمندی در خانه به چشم نمیخورد که ارزش این همه چفت و بست را داشته باشد. اما صحنه فعال کردن قفلهای خانه یکی از پر تکرارترین قابهای Memory است.
پس قطعا چیز مهمی پشت این دزدگیرها در پس ذهن سیلویا مانده که او را بارها و بارها وادار به این کار میکند. علاوه بر این هرگز میهمانی در خانه سیلویا دیده نمیشود. او فقط با خواهرش رفت و آمد میکند و آن هم نه درخانه خودش بلکه در خانه خواهر خود، اولیویا! به نظر میرسد که سیلویا از پرسه زدن شخصی دیگر در خانه ابا دارد.
اینها تماما افشای اطلاعاتی است که از سوی کارگردان انجام گرفته تا در نهایت ما را به ماهیت ترس سیلویا برساند. ترس از تجاوز و دست درازی به مرزهای شخصی! بنابر این جای تعجب ندارد که سیلویا در کنار آرامش خود نوع سنگینی از غم و افسردگی را بروز میدهد. از جشن بیزار است و شادی هیجان انگیزی در زندگی او وجود ندارد. چرا که همه کردار او نمایان گر این است که او درد ناشی از تجاوز را فراموش نکرده و تصلی هم پیدا نکرده است.
زوال عقل
زوال عقل کوتاه مدت سائول یک نماد است. او فیلم را به خاطر ندارد اما لحظهای که حین فیلم در آغوش سیلویا به خواب میرود را به خاطر دارد. یا مثلا این که چطور از خانه برادر فرار کرده است را فراموش کرده با این وجود مسبب فرار را در ذهن نگاه داشته. به نظر میرسد او تمام آنچه را که اهمیت ندارد به دست فراموشی میسپارد و آنچه که با او ارتباط و پیوند برقرار میکند را سفت و سخت با چنگ و دندان در خاطره نگه میدارد.
زیبایی معضل سائول در همین است که نمیتوان حدس زد او چه چیز را در مغز خود نگه میدارد و چه چیز ر دور میریزد اما انگار زمانی که احساسات دخیل میشوند، پابرجا میمانند. احساساتی مانند عشق و علاقه، نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن. همه اینها در کاراکتر سائول تداعی میشود. زمانی که عاشق میشود و در جوار سیلویا حضور دارد کمتر فراموشکار میشود. این نکته ریزی است که باید از ذهن یک کارگردان درست و دقیق سربراورده باشد.
کودکان بالغ
بزرگسالان این فیلم کودکانی هستند که فرصت رشد احساسی و روانی پیدا نکردند. فیلمنامه طوری به رشته تحریر درآمده که کودکان پرستار بزرگسالان میشوند. آنها خوب والدین خود را زیر نظر دارند. به درستی حال بد و شرایط بحرانی را درک میکنند و در صدد حل مشکل برمیآیند. انا برای سیلویا همان کار را انجام میدهد که یک آدم بالغ موظف در قبال فرزندش انجام میدهد.
برادرزاده سائول نیز در مواقع حالخرابی او سر میرسد. به دنبال پرستار میگردد و عموما نگران وضعیت عمویش است. حتی فرزندان اولیویا که در سه سن مختلف هستند سعی دارند همه چیز را زودتر و دقیقتر بفهمند؛ بنابراین از هیچ سوالی سر باز نمیزنند و عموما توسط خانواده سوالهاشان سرکوب میشود.
همه افراد نابالغ این فیلم به عنوان نگهبانی کم سن معرفی میشوند. بارزترین مثال هم قطعا آنا میباشد. حتی در چند سکانس سیلویا پس از ابراز ناامیدی و ناراحتی خود در اتاقش را میبندد و برخلاف آن فرزندش سعی در آرام کردن و تلطیف شرایط را دارد. شاید این ضعف یک خانواده باشد با این وجود مسیر فیلم به گونهای پیش میرود که کمک رساندن کودکان و بزرگسالان کودک صفت به نتیجههای مثبتی میرسند.
در انتها
در نهایت باید گفت که Memory از آن دسته از فیلمهای کند و سرد و خاموش است که حرفی برای گفتن دارد و داستان و بحرانهایی را مطرح میکند که با وجود کشمکشهای نامتعارف، مخاطب با آن احساس دوری و غریبگی نمیکند. چه بسا که حتی بخشهایی از خویشتن را در این فیلم به تماشا مینشیند.
بازیگران توانستند خوب ظاهر شوند. قدرت کارگردانی در میزانسن و شیوه روایت منحصر به فرد نیست اما چیزی کم ندارد. رنگها در Memory دخیل نیستند و همه چیز رنگی کدر به خود گرفته. به طوری که انگار در Memory همیشه پاییز است هم بیرون از در خانهها هم داخل زندگی افراد. این فیلم را به همراهان سایت پیشنهاد میکنم.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.