ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم‌های Predator
مقالات فیلم سینمایی

رده‌بندی تمام فیلم‌های Predator از بهترین تا بدترین

به مناسبت عرضه Predator: Badlands

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی تاریخ انتشار: ۳ آذر ۱۴۰۴ | ۲۳:۰۰

از زمانی که فیلم علمی-تخیلی جان مک‌تی‌یِرنان با نام Predator در سال ۱۹۸۷ روی پرده‌ها آمد، تماشاگران بارها شاهد بوده‌اند که زنان و مردان، تنها با امیدی بسیار کم‌رنگ برای زنده ماندن، در برابر مرگبارترین گونه‌های کیهان صف کشیده‌اند. در میان تمام خون، رگ و پی و ویرانی، همیشه می‌دانستیم که شکار دیگری در راه است. اکنون Predator: Badlands به کارگردانی دن تراختنبرگ وعده می‌دهد که با شکاری روبه‌رو شویم که تا امروز نمونه‌اش را ندیده‌ایم. شاید «وقتی برای خون‌ریزی نداریم»، اما وقت آن را داریم که پس از هفت سال، بازگشت شکارچی را روی پرده بزرگ تماشا کنیم. به همین مناسبت و با انتشار Predator: Badlands، ما تصمیم گرفته‌ایم تا فیلم‌های Predator را از بدترین تا بهترین رتبه‌بندی کنیم. با ویجیاتو همراه باشید.

۸. Alien vs. Predator: Requiem

Requiem به کارگردانی گرگ و کالین استراوس در شهری کوچک در کلرادو روایت می‌شود؛ جایی که موجودی دورگه از بیگانه و شکارچی، موسوم به پردالیِن، که در پایان فیلم پیشین AvP متولد شد، به شهر یورش می‌برد. پردالیِن تعدادی تخم زِنومورف با خود دارد که طبعا شکافته می‌شوند و آشوب را گسترش می‌دهند. در همین حال، شکارچی‌ای به نام وُلف به زمین فرستاده می‌شود تا پردالیِن و زِنومورف‌ها را نابود کند. گروهی از انسان‌ها، اغلب قابل چشم‌پوشی، با بازی استیون پاسکوآل، جانی لوئیس، کریستن هاگر، دیوید پیتکو، آریل گِید، رِیکو آیلسوورث و جان اورتیز، تلاش می‌کنند پیش از آن که توسط این موجودات یا حمله هسته‌ای در راه، کشته شوند از شهر بگریزند.

روایت ساده است و تلاش می‌شود عناصری از ژانر وسترن به مجموعه تزریق شود. برای دوستداران جهان AvP، این نخستین فیلمی است که شخصیت خانم یوتانی (با بازی فرانسوا ییپ) را در این مقطع زمانی معرفی می‌کند؛ لحظه‌ای جذاب، هرچند دنباله‌ای که بنا بود بر آن بنا شود هرگز ساخته نشد. اما بیرون از همین معدود نکات، فیلم با چنان بی‌توجهی به نورپردازی ارائه شده که دیدن سکانس‌های اکشن یا صحنه‌های خون‌ریزی تقریبا ناممکن است. «چیزی» در فیلم هست، اما برای دیدنش انگار نیازمند یک نسخه تدوین‌شده توسط طرفداران هستیم که فقط روشنایی کار را افزایش دهد تا معلوم شود آن «چیز» چیست.

۷. AVP: Alien vs. Predator

پس از آن که دنباله‌ای در فیلم Predator 2 محصول ۱۹۹۰ داده شد و مجموعه‌ای از کتاب‌های کمیک و بازی‌های ویدیویی حول آن شکل گرفت، زِنومورف‌ها و یاوتجاها سرانجام در AVP ساخته پل دبلیو. اس. اندرسون رو‌به‌روی هم قرار گرفتند. این فیلم هم‌زمان دنباله‌ای برای دو فیلم Predator تا آن زمان به شمار می‌رود و پیش‌درآمدی برای چهارگانه Alien محسوب می‌شود. آغاز درگیری میان دو گونه زمانی رقم می‌خورد که گروهی از کاشفان به رهبری لِکس وودز (سانا لِیتن) به دستور چارلز وِیلَند (لنس هنریکسن) برای بررسی هرم مدفون در یخ‌های نزدیک جنوبگان اعزام می‌شوند.

درون هرم، این گروه ملکه بیگانه را بیدار می‌کنند؛ رخدادی که سه شکارچی را به زمین می‌کشاند تا پیش از آن که فرزندان ملکه از هرم خارج شوند و جهان را که یکی از زمین‌های شکار آنان است درمی‌نوردند، ملکه و هرم را نابود کنند. فیلم همچنین دارای پیش‌زمینه‌ای مضحک و ذاتا نژادگرایانه، الهام‌گرفته از نظریه‌های اریک فون‌دانیکن است: شکارچی‌ها تمدن آزتک را آموزش می‌دهند تا هرم بسازند، در برابر آن که گروهی از انسان‌ها بدن خود را برای روییدن نطفه‌های زِنومورف در اختیارشان بگذارند تا شکارچی‌ها بتوانند میدان‌های شکار نمایشی برپا کنند. همه این‌ها فقط بستری است برای رسیدن به آن‌چه تماشاگران مشتاقش بودند؛ چیزی که اندرسون نسبتا خوب از پسش برمی‌آید و تلاش می‌کند با آن‌چه پیش از این در مجموعه وجود داشته سازگار باشد.

AVP و دنباله‌اش Requiem تا مدتی در خط داستانی رسمی مجموعه قرار داشتند، تا این که ریدلی اسکات با Prometheus محصول ۲۰۱۲ تاریخچه بیگانه‌ها را بازنویسی کرد و نسخه‌ای اندیشمندانه‌تر ارائه داد. با این حال، اندرسون با دقت تلاش می‌کند فیلمش را در خط زمانی آثار موجود جای دهد. AVP در مجموع همان چیزی را ارائه می‌کند که وعده می‌دهد: درگیری بیگانه و شکارچی با جلوه‌های ویژه چشمگیر و عروسک‌گردانی حرفه‌ای از شرکت ADI.

واقعیت این است که جلوه‌های ویژه ستون اصلی فیلم هستند و شاید از نظر لحن و گرایش به توانایی‌های اکشنی اندرسون، فیلم بیشتر یک Predator است تا Alien. شخصیت لِکس با بازی سانا لیتن که نقش یک بازمانده شبیه ریپلی را ایفا می‌کند، در زمان اکران یک پیروزی مهم برای مخاطبان سیاه‌پوست محسوب می‌شد و چه در خط داستانی رسمی باشد و چه نباشد، همچنان یکی از شخصیت‌های محبوب این جهان است. AVP تا حد کمال فاصله دارد و از نظر مضمون تقریبا تهی است، اما به عنوان «غذای هله‌هوله سینمایی» فیلمی سرگرم‌کننده و سرراست است.

۶. The Predator

این فیلم می‌توانست یک برگ برنده باشد. وقتی اعلام شد شِین بلک، فیلم‌نامه‌نویس کارکشته و بازیگر فیلم Predator اصلی، قرار است پس از Iron Man 3 (۲۰۱۳) و The Nice Guys (۲۰۱۶) یک Predator تازه بسازد، انتظارات به بالاترین حد رسید. این جهان، جهان شین بلک بود؛ با دیالوگ‌های تیز، روابط رفیقانه جذاب، بازی با کلیشه‌های ژانری و گروه بازیگری شامل بوید هالبروک، تروانته رودز، استِرلینگ کی براون، کیگن-مایکل کی، جیکوب ترمبلی، توماس جین و الیویا مان. همه چیز نوید یک Predator بزرگ و کم‌نظیر را می‌داد، اما نتیجه چنین نشد. آن‌چه به دست مخاطبان رسید فیلمی بود متشکل از تدوین‌های به‌هم‌ریخته استودیو و حاشیه‌هایی چون استخدام استیون وایلدِر استریگل، دوست بلک و مجرم جنسی، برای صحنه‌ای کنار مان، بدون آن که او از پیشینه‌اش خبر داشته باشد.

فیلم با پیش‌فرضی جذاب آغاز می‌شود: گروهی سرباز دچار اختلال استرس پس از سانحه به رهبری مک‌کِنا (هالبروک)، همراه با کیسی براکت (مان) دانشمند زیست‌شناسی تکاملی، پس از به دام انداختن یک شکارچی و کشفِ وجود دی‌ان‌ای انسانی در بدنش متحد می‌شوند. روشن می‌شود گروهی از یاوتجاها در کهکشان‌ها سفر می‌کنند تا خود را با دی‌ان‌ای گونه‌های دیگر ارتقا دهند. با توجه به این که زمین به‌زودی در معرض نابودی به‌سبب تغییرات اقلیمی است، شکارچی‌ها به سوی آن می‌شتابند تا کلید تازه‌ای برای دورگه‌سازی بیابند؛ کلیدی که در بدن پسر مک‌کِنا، روری (ترمبلی) نهفته است. درست همین‌جاست که فیلم به سراشیبی می‌افتد. روری مبتلا به اوتیسم است و فیلم دی‌ان‌ای او را مثل سنگ روزِتا جادویی تصویر می‌کند که توانایی فهم هر زبان، حتی زبان بیگانه‌ها را فراهم می‌کند. پس از ربوده شدن روری، مک‌کِنا، هم‌رزمانش و براکت باید برای نجات او با گروهی از شکارچی‌ها بجنگند.

در پایان، فیلم زمینه‌چینی برای دنباله‌ای می‌کند که شامل زرهی شبیه آیرون‌من برای شکارچی است؛ زرهی که قرار بود با باز شدنش، «داتچ» با بازی آرنولد شوارتزنگر را نشان دهد، اما او از حضور حتی کوتاه نیز خودداری کرد. بازگشت ریپلی با بازی سیگورنی ویور و یک نِیوْت بزرگسال از Aliens نیز با بدلکار فیلم‌برداری شد، اما نهایتا فیلم به یک زره خالی رسید؛ چیزی برای پوشیدنِ مک‌کِنا در دنباله‌ای که هرگز ساخته نشد. The Predator بیش از آن که بد باشد، آزاردهنده است؛ زیرا فیلمی قدرتمند در دل آن پنهان است، اما مجموعه تصمیم‌های اشتباه بلک و استودیو آن را به چیزی شبیه مرغ بریان نیمه‌خورده تبدیل کرده‌اند. مقداری گوشت خوش‌عطر هنوز باقی است، اما بخشی از آن را یکی قاپ زده است.

۵. Predator 2

به «جنگل سیمانی» خوش آمدید! Predator 2 ساخته استیون هاپکینز، جنگل‌های آمریکای مرکزی را با خیابان‌های لس‌آنجلس معاوضه می‌کند. داستان یک دهه پس از وقایع فیلم نخست می‌گذرد و دنی گلاور، در اوج دوران اکشن‌ستاره شدنش پس از دو فیلم Lethal Weapon، نقش مایک هَریگن را بازی می‌کند؛ کارآگاهی با ترس از ارتفاع و مشکل همیشگی در اطاعت از دستور. پیگیری او درباره قتل‌های خشن میان دو باند رقیب کلمبیایی و جامائیکایی، هریگن را به ردّ قاتلی می‌رساند که ظاهرا ماهیتی ماورایی دارد. با کمک همکار قدیمی‌اش، کارآگاه آرچولِتا (روبان بلیدز) و همراهی کارآگاه تازه‌وارد، لَمبِرت (بیل پکستون)، هریگن به دستور مأمور ویژه کِیز (گری بوسی) وارد گروه ضربتِ اداره مبارزه با مواد مخدر می‌شود؛ گروهی که او را در تعقیبی هرچه خونین‌تر به قلب لس‌آنجلس می‌کشاند تا بفهمد با قدرتی ماورایی طرف نیست، بلکه با موجودی فرازمینی روبه‌رو شده است. کِیز آشکار می‌کند که مأمور مواد مخدر نیست و در حقیقت برای شکار و به دام انداختن شکارچی اعزام شده؛ کاری که طبعا گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است.

Predator 2 فیلمی است که هم از «زیاده‌روی» سود می‌برد و هم زیر بار آن له می‌شود. همه چیز، نه فقط جنگ‌های خیابانی، چنان است که انگار با مواد محرک تغذیه شده؛ همه غرق در عرق، گاه به شکلی مضحک. دیالوگ‌ها بی‌دلیل پر از ناسزا هستند و شخصیت‌های کلمبیایی و جامائیکایی چنان با کلیشه‌های قومی اغراق‌آمیز نوشته و بازی شده‌اند که حتی عبارت «دهه نود بود» نیز برای توجیه آن بسنده نیست. شخصیت کِیز در اصل برای «داتچ» قهرمان مجموعه نوشته شده بود، اما شوارتزنگر بازگشت را نپذیرفت و به جای آن Kindergarten Cop و Total Recall را بازی کرد؛ دو اثری که ستاره‌بودنش را پررنگ‌تر هم کردند.

وقتی Predator 2 دچار افت می‌شود، نتیجه آن‌قدر کسل‌کننده است که بیدار ماندن تقریبا ناممکن می‌شود. اما وقتی اوج می‌گیرد، به‌ویژه در پرده سوم، جایی که هریگن وارد سفینه شکارچی می‌شود، با بزرگان یاوتجا برخورد می‌کند و فیلم lore مجموعه Alien vs. Predator را پیش می‌کشد و روشن می‌کند که شکارچی‌ها قرن‌هاست به زمین می‌آیند، با برخی از بهترین لحظات کل مجموعه مواجهیم.

۴. Predators

سال‌ها طول کشید تا سومین فیلم مستقل Predator ساخته شود و وقتی سرانجام ساخته شد، علاقه عمومی به این مجموعه فروکش کرده بود. اما در میان تمام فیلم‌هایی که ارزش بازبینی دارند، Predators به تهیه‌کنندگی رابرت رودریگز و کارگردانی نیمرود آنتال، احتمالا بزرگ‌ترین شگفتی است. آدرین برودی، بازیگری که شاید در نگاه اول اکشن‌قهرمان به نظر نرسد، مگر این که در چشمانش نگاه کنید و داستان جوانی‌اش را بشنوید، نقش رویس را ایفا می‌کند؛ سربازی که به مزدور تبدیل شده و رهبری گروه را بر عهده دارد.

رویس همراه با گروهی نه‌چندان خوش‌مشرب از آدم‌کش‌ها و جامعه‌گریزهای حرفه‌ای، با بازی توفر گریس، آلیس براگا، والتون گوگینز، ماهرشالا علی، دنی ترخو، لوییس اوزاوا چَنگچِین و اولگ تاکتاروف، خود را در سیاره‌ای ویژه شکار می‌یابند؛ جایی که باید در بازی مرگبار چهار شکارچی شرکت کنند؛ شکارچی‌هایی مجهز به مجموعه‌ای از سلاح‌ها، تله‌ها و «سگ‌های جهنمی» (سگ‌های شکارچی، اگر واژه دقیق‌تری نباشد). وقتی اعضای گروه یکی‌یکی شکار می‌شوند، رویس و بازماندگان، پس از ملاقات با نولَند (لارنس فیشبرن)، سرباز کهنه‌کار نیروی هوایی ارتش که پس از گذراندن چند چرخه شکار، کمی حال‌وروز کولونل کورتز در Apocalypse Now را پیدا کرده، نقشه‌ای برای رهایی می‌کشند. البته با شکارچی‌ها هیچ نقشه‌ای خوب از آب درنمی‌آید و همین ما را به پرده سوم می‌کشاند: مجموعه‌ای از خیانت‌ها، خون‌ریزی و البته ادای دینی مستقیم به فیلم اول.

واکنش‌های اولیه نسبت به Predators متوسط بود، اما فیلم با گذر زمان مخاطبان خود را یافت و اکنون بابت طراحی اکشن، جلوه‌های ویژه عملی و بازی‌ها ستایش می‌شود. درست است که از نظر داستانی کمی سطحی است و شخصیت‌های فرعی عمق احساسی چندانی ندارند، اما Predators با بودجه ۴۰ میلیون دلاری جهان‌سازی قابل‌توجهی ارائه می‌کند و مهم‌تر از آن، نخستین فیلم Predator است که کاملا خارج از زمین می‌گذرد؛ مشعلی که Badlands بعدها برمی‌دارد. برودی بارها علاقه خود را به بازگشت به این مجموعه نشان داده؛ موضوعی که برای طرفداران خوشایند است و با توجه به فیلم بعدی در این فهرست، کاملا ممکن به نظر می‌رسد.

۳. Predator: Killer of Killers

سال ۲۰۲۵ نه یک، بلکه دو فیلم تازه از مجموعه Predator را به ما هدیه داد. دن تراختنبرگ نخستین (و امیدواریم نه آخرین) فیلم انیمیشن این مجموعه را با عنوان Predator: Killer of Killers ارائه کرد. فیلم ساختاری آنتولوژی دارد و سه مواجهه متفاوت سه جنگجو با یک یاوتجا را در سه دوره تاریخی روایت می‌کند.

بخش نخست، «سپر» در اسکاندیناوی سال ۸۴۱ می‌گذرد و جنگجوی وایکینگ، اُرسا (با صداپیشگی لیندسی لاونچی) را دنبال می‌کند که می‌کوشد به پسر خردسالش اهمیت شرافت را از راه انتقام بیاموزد؛ اما کمین یک یاوتجای عظیم‌الجثه، نه‌تنها قبیله او را به خاک و خون می‌کشد، بلکه عطش انتقام اُرسا را به نقطه‌ای تازه می‌رساند.

بخش دوم، «شمشیر» در ژاپن سال ۱۶۰۹ روایت می‌شود و بر کنجی و کیوشی (با صداپیشگی لوییس اوزاوا) تمرکز دارد؛ دو پسر یک سامورایی که در کودکی مقابل هم قرار داده شده‌اند و بیست سال بعد ناچار می‌شوند با گناهان گذشته روبه‌رو شوند؛ در حالی که گناهان جهانی دیگر نیز بر آنان فرود می‌آید و هر دو را به مرگبارترین نبرد زندگی‌شان می‌کشاند.

بخش سوم، «گلوله» در ۱۹۴۲ می‌گذرد و درباره مکانیک جوانی به نام جان جی. تورس (ریک گونزالس) است که در جنگ جهانی دوم به‌عنوان خلبان جنگنده اعزام می‌شود و خیلی زود درمی‌یابد با حریفی روبه‌رو شده که به او شباهت ندارد: یک خلبان یاوتجا با فناوری‌ای بسیار پیشرفته‌تر از نیروی دریایی آمریکا. تورس ناچار است فناوری بیگانه را دور بزند، و حتی این هم تضمینی برای زنده ماندنش نیست. هر سه شخصیت در بخش پایانی «نبرد» گرد هم می‌آیند؛ جایی که اُرسا، کنجی و تورس از حالت انجماد خارج شده و مجبور می‌شوند در نبردی گلادیاتوری علیه گونه‌ای عظیم‌الجثه بجنگند؛ زیر نظر رئیس یاوتجا، «گرندل کینگ».

Killer of Killers با بهره‌گیری خیره‌کننده از انیمیشن، ثابت می‌کند که این شیوه نه راهی برای کاهش هزینه‌ها، بلکه تنها فرم مناسب برای روایت چنین داستان‌هایی بوده است. کیفیت فیلم به حدی بالاست که به‌راحتی می‌توانست یک اکران سینمایی شایسته داشته باشد. از صداپیشگی و جزئیات پوشاک و معماری هر دوره گرفته تا صداگذاری و موسیقی، این فیلم نه یک فرعی و نه مقدمه‌ای برای یک سریال انیمیشن، بلکه اثری کاملا ضروری در کنار فیلم‌های لایو اکشن این مجموعه است. افزون بر این، فیلم شامل اشارات سرگرم‌کننده‌ای است؛ از جمله معرفی فرمانده تورس، وندی، با صداپیشگی مایکل بین.

این موضوع باعث می‌شود بین و دوست فقیدش، بیل پکستون، تنها بازیگرانی باشند که با هر سه هیولا یعنی ترمیناتور، بیگانه و شکارچی، جنگیده‌اند. پایان فیلم نیز سطح تهدیدهای آینده مجموعه را بالا می‌برد: کپسول‌های انجمادی که بدن‌های نارو از Prey، هریگن از Predator 2 و خودِ داتچ از فیلم آغازین مجموعه را در خود دارند. با توجه به اینکه تراختنبرگ پیشاپیش طرح‌های بزرگی برای آینده مجموعه داشته و با بازیگران این نقش‌ها نیز گفت‌وگو کرده، فقط مسئله زمان است تا ببینیم این مسیر به کجا می‌رسد.

۲. Prey

دن تراختنبرگ با نخستین ورودش به مجموعه Predator قواعد بازی را عوض کرد. به‌جای آنکه یاوتجا را مقابل جنگ‌افزارهای مدرن قرار دهد، تراختنبرگ و فیلمنامه‌نویس، پاتریک آیسون، پیش‌درآمدی ساختند که هم جان تازه‌ای به مجموعه داد و هم از نظر فرهنگی و تاریخی اهمیت داشت. Prey با وجود اینکه به‌صورت انحصاری در هولو پخش شد و اکران سینمایی نداشت، بار دیگر مجموعه را تازه و پرهیجان کرد.

داستان در دشت‌های بزرگ شمالی در سال ۱۷۱۹ می‌گذرد و نارو (امبر میدتاندر)، زن جوان کومانچی را دنبال می‌کند؛ کسی که رؤیای شکارچی شدن مانند برادرش، تابِه (دکوتا بیورز) را دارد، نه درمانگری که سنت قبیله برای زنان تعیین کرده است. نارو در شورش علیه سنت‌ها به شکار می‌رود و چیزی را می‌بیند که از آسمان رد می‌شود. تصور می‌کند «پرنده تندر» است؛ نشانه‌ای که او را آماده شکارچی شدن می‌خواند. اما آنچه می‌یابد یک یاوتجاست؛ موجودی که او نام «موپیتسی» بر آن می‌گذارد؛ موجودی که نه‌تنها آینده شکارچی شدن او، بلکه سرنوشت قبیله‌اش را تهدید می‌کند.

در هالیوود بسیار نادر است که فیلمی ژانری، به‌ویژه فیلمی متعلق به یک مجموعه بزرگ، این اندازه زمان و دقت صرف کند تا نه‌تنها تماشاگر، بلکه گروه سازنده را درون یک فرهنگ قرار دهد و آن را به‌صورت اصیل بازنمایی کند. حضور ژان مایرز، عضو ملت کومانچی و ملت بلک‌فیت، برای موفقیت فیلم حیاتی بود. او منابع فرهنگی، جزئیات وسایل و پیشنهادهای مهمی برای فیلمنامه ارائه کرد؛ از جمله اصرار بر حضور اسب‌ها در فیلم، با توجه به تاریخ اسب‌داری کومانچی‌ها. هرچند فیلم به زبان انگلیسی فیلم‌برداری شد، اما بعدا با صدای تمام بازیگران به زبان کومانچی دوبله شد و Prey را به نخستین فیلم دارای دوبله کامل کومانچی تبدیل کرد.

میدتاندر شخصیت تازه‌ای از قهرمان اکشن را برای مجموعه خلق می‌کند: نارو هم‌زمان جنگجو و درمانگر است. شناخت او از گیاهان و داروهای گیاهی در کنار مهارتش با تبر پرتابی، او را به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های مجموعه تبدیل کرده که با مردان عضلانی آثار اولیه تفاوت دارد. شکارچی فیلم نیز، موپیتسی (دین دی‌لیگرو) یا «شکارچی وحشی»، یاوتجا را بار دیگر مرموز و ترسناک می‌کند؛ با سلاح‌های «ابتدایی» و ویژگی‌های فیزیکی تازه. دی‌لیگرو در لباس شکارچی آزادی حرکتی دارد که پیش از آن در هیچ یک از بازیگران قبلی دیده نشده بود و این باعث مبارزه‌هایی خیره‌کننده شده است.

تراختنبرگ و آیسون گذشته را نیز فراموش نمی‌کنند: آن‌ها منشأ تپانچه چخماقی Predator 2 را وارد داستان می‌کنند و تابِه را به نسخه پیشین شخصیت بومی آمریکایی فیلم اول، بیلی سول، پیوند می‌دهند؛ موضوعی که اهمیت احساسی صحنه نهایی را بالا می‌برد. آن‌ها همچنین آینده را ترسیم می‌کنند: نشان می‌دهند که شکارچی‌ها چقدر از نظر ظاهر و فرهنگ می‌توانند متفاوت باشند؛ موضوعی که Badlands نیز آن را ادامه می‌دهد. سرانجام، صحنه پایانی بازگشت نارو را نوید می‌دهد؛ چیزی که او را به یکی از معدود انسان‌های مجموعه تبدیل می‌کند که می‌تواند در بیش از یک فیلم نقش اصلی باشد. شکار ادامه دارد.

۱. Predator

«اگر خونریزی می‌کند، می‌توانیم بکشیمش.» فیلم جان مک‌تی‌یرنان آن‌قدر در فرهنگ عامه جا افتاده، آن‌قدر نقل‌قول و تقلید و ارجاع شده که به‌سادگی می‌توان فراموش کرد پشت این همه سروصدا چه اثر مهارتمندانه و هیجان‌انگیزی قرار دارد. همچنین به همان سادگی می‌توان فراموش کرد که Predator در ابتدا قرار بود چیز کاملا متفاوتی باشد.

وقتی جیم و جان توماس در آغاز Predator را نوشتند، نامش Hunter بود و درباره گروهی شکارچی فرازمینی از گونه‌های مختلف که اهداف بیگانه‌ای را شکار می‌کردند. این طرح ساده‌تر شد، اما هنوز از نسخه نهایی فاصله داشت. ژان‌کلود ون‌دام ابتدا برای نقش شکارچی انتخاب شده بود؛ موجودی رزمی با ظاهری شبیه ترکیبی از سگ و مورچه با چشمانی زرد. ون‌دام از پوشیدن لباس بیزار بود؛ از گرما و از این که چهره‌اش دیده نمی‌شد. او کنار گذاشته شد و کوین پیتر هال جایگزینش شد؛ با لباسی بسیار متفاوت و تهدیدکننده‌تر، طراحی‌شده توسط استاد جلوه‌های عملی، استن وینستون. و این‌گونه، یکی از ماندگارترین هیولاهای تاریخ سینما متولد شد.

تغییر داستان از گروهی بیگانه که بیگانگان دیگر را شکار می‌کنند، به یک بیگانه که انسان‌ها را شکار می‌کند، همه‌چیز را بالا برد. آرنولد شوارتزنگر در یکی از محبوب‌ترین نقش‌هایش، داتچ را بازی می‌کند؛ رهبر گروه نجاتی که مأموریت دارد گروگان‌هایی را در جنگل‌های آمریکای مرکزی آزاد کند. همراهان او عبارتند از دیلون (کارل ودرز)، کوپر (جسی ونتورا), مک (بیل دوک), رامیرز (ریچارد چاوز), بیلی (سونی لندهام) و هاوکینز (شین بلک).

ودرز خود پیش از آن اکشن‌ستاره‌ای تثبیت‌شده بود و بیشتر گروه، به‌جز بلک، با شوارتزنگر در Commando و The Running Man کار کرده بودند. نتیجه ترکیبی بود که سال‌ها پیش از تبدیل شدن The Expendables به یک شوخی تجاری، همان حس «تیم قهرمانان» را القا می‌کرد. این آشنایی در فیلم دیده می‌شود و احساس می‌کنیم این شخصیت‌ها گذشته‌ای مشترک دارند؛ چیزی که مرگ‌ آن‌ها و واکنش دوستان‌شان را تاثیرگذارتر می‌کند.

پیش از آنکه شکارچی را به‌روشنی ببینیم، فیلم او را در ذهن مخاطب به تهدیدی بزرگ تبدیل کرده؛ چون موجودی که بتواند یک گروه سرباز پر از تستوسترون را از پا درآورد، شوخی‌بردار نیست. مک‌تی‌یرنان با بهره‌گیری از پوشش نامرئی و نقاب، هاله‌ای از رمز و راز پیرامون هیولا می‌سازد؛ چیزی که دیگر هرگز به همان شکل تکرار نشد.

لحظه‌ای که نقاب شکارچی برداشته می‌شود و نخستین نگاه کامل به یاوتجا را می‌بینیم، هنوز پس از دهه‌ها هیجان‌انگیز است. حتی با اینکه همه می‌دانیم چه شکلی است، باز هم پردازش آن دشوار است؛ هم به‌خاطر واکنش نابِ داتچ و هم به‌خاطر این که جلوه‌های وینستون و بازی هال چنان طبیعی است که برای چند ثانیه می‌شود باور کرد با موجودی زنده روبه‌رو هستیم. و در نهایت، فیلم درباره زیست‌شناسی است: داتچی که از گروه، از سلاح‌ها و از برتری تکنولوژیک محروم شده و با پوشاندن خود در گل به چیزی ابتدایی پناه می‌برد؛ چیزی که اراده انسانی را در برابر نیروی بیگانه به نمایش می‌گذارد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی