ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم کروکودیل – اقتباسی بد از سریال برکینگ‌بد

فیلم «کروکودیل» به کارگردانی و نویسندگی مسعود تکاور، داستان جوان‌ها و فرزندانی از طبقه متوسط مدرن و شهری است که بواسطه سبک زندگی متفاوت و انتخاب نوع گذران فراغت و تفریحات این دسته خاص، در ...

میلاد خدابنده
نوشته شده توسط میلاد خدابنده | ۱۲ مهر ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

فیلم «کروکودیل» به کارگردانی و نویسندگی مسعود تکاور، داستان جوان‌ها و فرزندانی از طبقه متوسط مدرن و شهری است که بواسطه سبک زندگی متفاوت و انتخاب نوع گذران فراغت و تفریحات این دسته خاص، در معرض بسیاری از آسیب‌های شدید اجتماعی قرار گرفته‌اند.

در بدو شروع به شباهت غیرقابل انکار و کاملا مشهود فیلم اشاره میکنم، «کروکودیل» درواقع نسخه ایرانیزه شده سریال «برکینگ‌بد» است، با همان جاه‌طلبی و همان شاکله داستانی. اما این کجا و آن کجا! در ادامه با ویجیاتو همراه باشید .

فیلم ابتدا باکلوزآپ از چهره کیان با بازی کوروش تهامی و بکگراندی از شعله‌های آتش و انفجار قاب خود را می‌بندد، یک شروع جذاب و هالیوودی که نشان ازجاه‌طلبی کارگردان آن دارد.

کیان در داروخانه کار می‌کند، گویی تحصیلاتش را هم در این حوزه گذرانده است او از شیمی و مفاهیم آن سر در می‌آورد و ظاهرا دغدغه او پول و درآمد است، اما تصویری از این استیصال و در‌ماندگی کیان برای شخصیت‌پردازی او به مخاطب ارائه نمی‌شود. تماشاگر مجبور است فقط با شنیدن چند دیالوگ این وضعیت کیان را باور کند. اینکه او برای محقق شدن اهداف علمی خود از خیلی‌ها پول قرض کرده و کل زندگی و حتی خانه و كاشانه خود را در این راه فروخته است. در فیلم دغدغه بی‌پولی کیان کالبد شکافی نشده است. ما به هیچ وجه چیزی از تخصص و جایگاه مالی او نمیفهمیم، از آن سو فیلمنامه اصرار دارد که کیان را بعنوان یک نخبه به ما معرفی کند، آن هم بدون نشان دادن کوچک‌ترین المانی از هوش، ذکاوت و خاص بودن، این را هم از چند دیالوگ متوجه می‌شویم و نه از تصویر‌سازی فیلم.

مسعود تکاور به عنوان نویسنده تلاش كرده است تا جایگاه و موقعيت اجتماعی کیان را به تماشاگر نشان دهد، بطور مثال در یک سکانس او را در حال مسافرکشی می‌بينيم و یا در سکانس دیگری کیان را در حال چانه زنی برای بالا بردن قیمت فروش طرح تحقیقاتی خود به یکی از مقامات پر نفوذ کشور مشاهده ميكنيم. اما این مقدار در کلیت فیلم چیزی نیست که تماشاگر را کاملا متقاعد کند، تصمیم کیان در حقیقت انتخاب بین زندگی و مرگ است، موضوعی بسیار حساس و خطرناک که قرار است خود و اطرافیانش را درگیر آن کند. در نتیجه نه تنها توجیهی کافی برای علت و معلول تصمیم کیان در فیلم دیده نمیشود بلکه حس تماشاگر که قرار است همراه کیان باشد در ادامه کاملا منکوب میشود.

واقعا نمی‌خواهم فیلم «کروکودیل» مسعود تکاور را با سریال بی‌نظیر و پرمخاطب «برکینگ‌بد» مقایسه کنم زیرا زمانبندی سریال برای وصف موقعیت و پرداختن به شخصیت‌ها تفاوتی اساسی با یک اثر سینمایی دارد از اینرو هم­سنجی این دو اثر با هم  قیاس مع‌الفارق و اشتباه بزرگی است. در نتیجه فقط به یک مقایسه کوچک اکتفا میکنم، و آن اینکه در سریال «برکینگ‌بد» درد بی‌پولی، استیصال و درماندگی شخصیت اول آن کاملا تشریح و برای بیننده قابل لمس و سمپاتیک می‌شود اما در فیلم یا بهتر بگویم در فیلمنامه مسعود تکاور، ابدا چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد. وقتی درد و فلاکت شخصیت اول برای بیننده قابل درک و استنباط شد، فیلمنامه باید به فاز دوم کاراکتر وارد شده و با گذاشتن روش‌های رهایی شخصیت از منجلاب گرفتاری‌ها، قصه خود را ادامه دهد. اینکه کاراکتر چه راه و روشی را با تمام خطرات آن انتخاب میکند، خود از دل قصه و اتفاقات آن و همچنین شخصیت‌پردازی‌ها ایجاد و ساخته خواهند شد.

به بررسی شخصیت کیان ادامه می‌دهيم، او مردی مستقل و خود رای است كه به واسطه کار در داروخانه، ناخواسته تبديل به گیت اصلی رسیدن سپیده با بازی اندیشه فولادوند به مواد اولیه تهیه شیشه شده است. کیان این‌ها را میداند، انگیزه سپیده را هم خوب میداند اما به یکباره با سپیده ازدواج میکند، بستر این ازدواج (نمیگویم عشق) کاملا غیر‌قابل باور است. در اکثر نماهای ابتدایی و تقابل کیان و سپیده، میزانسن مسلط کیان بر سپیده دیده میشود اما بر خلاف این کدها، کیان با سپیده ازدواج میکند.

کیان جاه طلب است، او در ادامه دیگر نمی‌خواهد فقط یک تامین کننده مواد اولیه باشد، بلكه هدف او با توجه به داشته­‌های علمی­‌اش توليد موادی با خلوص زياد است، اما مسئله این است که هیچ فرآیندی در او دیده نمی‌شود تا این تغییر را باور پذیر کند، حتی در كل زمان فيلم تصويری از محل كار، تشكيلات و آشپزخانه او به مخاطب داده نمی‌شود و تنها تصاويری مبهم و كوتاه با كلوزآپ­‌های بريده بريده همراه با موسيقی از فرآيند توليد مِتامفتامین به تصویر در می‌آید.

شخصیت پردازی سپیده نیز دست کمی از کیان ندارد. خصیصه‌های فردی همچون طرز نگاه، تیپ و لحن او تا حدی نمادگرا هستند. سپیده و کیان هر دو نقشی محوری در داستان دارند اما متاسفانه اين دو چیزی فراتر از یک تیپ نیستند.

مسعود تکاور به عنوان فیلمنامه‌نویس میبایست چرایی پذیرش این ریسک و انگیزه لازم در سپیده را بوجود می‌آورد، در نتیجه به ناگهان و بدون هیچ منطق و استدلالی، مسئله فروش بچه و درگیری‌های راه پله را طراحی میکند. در فیلم هرگز مشخص نمیشود چه رابطه‌ای بین سپیده در مقام یک منجی و زن معتادی که می‌خواهد بچه خود را بفروشد وجود دارد. سپیده بچه را از مادرش می‌گیرد و مانع فروش او میشود. کیان در پرده بعدی به سپیده میگوید: «این بچه چقدر باید انتظار بکشه که تو سروسامونی بهش بدی». شاید فیلمساز در اینجا فکر میکند که حالا انگیزه لازم در سپیده با پیش کشیدن موضوع بچه بوجود آمده است. در حالی كه خلق یک موقعیت حسی اما بی‌منطق، حسابش کاملا مشخص است. از همه مهمتر اینکه موضوع بچه در همان سکانس معروف تمام میشود و در ادامه حتی کوچکترین اشاره‌ای به آن نمی‌شود، گویی اصلا وجود خارجی نداشته است.

کیان براي توليد مواد، گروه و تیم خود را تشکیل می‌دهد. سهیل با بازی حسین مهری و غزل با بازی الهه حصاری و سپیده که دیگر نقش همسرش را دارد. شاید سهیل تنها کسی باشد که در او انگیزه کافی وجود دارد، مادر سهیل به بیماری سختی دچار است و شدیدا به پول، مراقبت و درمان احتیاج دارد.

غزل اما بدلیل اینکه فیلمنامه هيچ پرداخت و فوکوسی روی ندارد، مبهم‌­ترين شخصيت فيلم است، کاراکتر غزل بواقع در فيلم بدون هيچ تاثيری تنها وجود دارد، و پس از سپری شدن يك ساعت از زمان فيلم آنهم با چند فلش­‌بك، ابعاد تازه‌ای از زندگی غزل و تقابل او با رامين پرچمی به تماشاگر نشان داده مي­شود، اين تصویر‌سازی و پرداختن به شخصیت غزل گويی يك وصله ناچسب است که متاسفانه هيچ كمكی به سير داستان و قصه نمي­كند.

دو شخصيت مهم و كليدی ديگر هم در فيلم هستند كه شايد در يك نگاه سطحی خيلي به چشم نمي­‌آيند اما سهم مهمی در ارائه مفاهيم و محتوای مد نظر فيلمساز ايفا دارند. يكی از آنها آريا با بازي رضا يزدانی، رفيق و همخانه كيان است، او طبق معمول اكثر فيلم‌­ها نوازنده گيتار الكتريك و خواننده زيرزمينی سبك پاپ راك است كه قبلا دچار معضل اعتياد بوده، اما حالا ترك كرده است. آريا گاهی همان وجدان بيدار كيان در مقابل تمام كارهای اشتباه و جاه­‌طلبی­‌های تباه­‌كننده او قرار مي­گيرد. كيان پيشنهاد كاری خود را يه آريا مي­دهد اما او مطابق انتظار این پيشنهاد را نمی­‌پذيرد.

دومين شخصيت مهم و جالب توجه فيلم، كاراكتر سينا با بازي عليرضا مهران است، او هم طبق معمول اكثر نقش­‌هايی كه تا بحال بازی كرده، اعتياد شديد به مواد مخدر دارد. سينا برادر سهيل است، او در حقيقت آينه تمام‌نمای سرنوشت انسان­‌هايی است كه با بلند پروازيی­‌های افرادی چون كيان بازیچه دست مافیای مواد‌مخدر شده و در منجلاب بدبختی و بي­چارگی غرق می­‌شوند. نماهای مربوط به عروسی سهيل و غزل را بياد بياوريد، نگاه توام با افسوس سينا به برادرش بسيار قابل تامل است.

كيان برای رسيدن به آرزو­های خود اينبار بايد ملاقاتی با رئیس هرم مافيای مواد مخدر يعني نيوشا با بازي مهرداد مزرعه داشته باشد. نيوشا در حقيقت آنتاگونيست فيلم است، پس كاراكتر او كاراكتر بسيار مهمی است. اما شخصيت پردازی نيوشا بسيار كاريكاتوری، مضحك و وضعيتی به مراتب بدتر از مابقی بازيگران فيلم دارد. براي نيوشا چه از لحاظ ماهيت و چه از لحاظ سبك زندگي، قدرت و روش كاری كه از او به تماشاگر نشان داده مي­شود، نمی‌توان اندك تحليل رفتاری قائل شد. حتی توضيح فيلم براي توجيه دليل و چرايی قدرت و نفوذ زياد نيوشا در اين بيزينس و ربط دادن آن به مسئله پرستو بودن، كمكي به شخصت‌پردازی او نكرده و فيلم را گاهی دچار شعارزدگی كرده است، متاسفانه فيلمساز از نيوشا يك پوسته ظاهری و غير قابل باور نشان مي­دهد، در نتيجه ضد قهرمان فيلم كه لازمه هم ترازی و تعادل فيلم است، نه تنها شكل نمي­گيرد بلكه مخاطب، او و خطر اين تشکیلات سازمان‌دهی شده را هيچگاه باور نمي­كند.

پایان­‌بندی فيلم «کروکودیل» اما بدترين و احمقانه‌­ترين اتفاق است، اينكه چطور مي­شود نيوشا بعنوان رئيس مافيا به يكباره تصميم مي­گيرد خودش برای تحويل جنس‌­ها وارد عمل شود، و يا به چه طريقی ماشين، جنس‌­ها­ و حتی لپتاپ شخصی او به دست سهيل مي­رسد تا در ادامه غزل در نقش يك هكر به فيلم­‌ها و اطلاعات نيوشا دسترسی پيدا كند، خود علامت سوال بسيار بزرگی است كه در فيلم به آن هیچ پاسخی داده نمي­شود.

در فيلم «کروکودیل» علي­رغم ضعف فيلمنامه، در مجموع كارگردانی مسعود تكاور را می‌توان رضايت بخش دانست، موسيقی فيلم نيز متناسب با موضوع به درام و فضاسازی فيلم كمك كرده است. در فيلم شاهد بازی­‌های خوبی از كوروش تهامی و انديشه فولادوند هستيم، بنظرم اوج بازی اين دو نفر مربوط مي­شود به سكانس تقابل آنها در توالت، جايی كه كيان متوجه استعمال مواد توسط سپيده مي­شود. نگاه مغموم و توام با مكس كيان با ميزانسنی از بالا به پايين و زجه‌­های سپيده، اوج خفت، خواری و ذلت زندگی اين دو نفر را به تصوير كشيده است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی