نقد فیلم Tarot | تاروت مرگبار
ژانر ترسناک تینیجری فرمولی امتحان شده دارد که فیلم جدید تاروت از آن بهره میبرد!
یکی دیگر از فیلمهای اخیری که در سبک ترسناک ساخته شده و المانهای کمدی هم در آن به چشم میخورد فیلم Tarot است؛ در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا ببینیم چگونه میز کارتهای تاروت محکوم کنندهی انسانها به سرنوشتی بیرحم هستند.
کارتهای تاروت، ریشه در قرن پانزدهم میلادی دارند، زمانی که مردم سرخوش سرزمینهای آفتابی مدیترانه، سرگرم آزمودن تفکرات باستانی به نحوی جدید بودند؛ به عبارت دیگر، زمانی که جنوب اروپا گسترش رنسانس را درون خود احساس میکرد، بستری بهوجود آمد، برای رجوع به جهانبینیهایی که مسیحی نبودند. در شهرهای ایتالیا، تقریباً هر جنبهی زندگی از نو آموخته میشد و هر تفکری با تیغ انسانگرایی و انسان-محوری اصلاح میشد. در همین زمان کارتهای تاروت با رجوع دوباره به سنتهای اروپایی برای مقاصد متفاوت به کار گرفته میشد. مقاصدی نظیر جادوگری، پیشگویی، الوهیت یا صرفاً برای بازی کردن! تاروت محوریت خیلی از سرگرمیهای جنوب اروپا در دوره رنسانس بود.
با وجود کمرنگ شدن نشانههای عصر نوزایی با چیرگی کلیسا در دههها و قرنهای متمادی، میز و کارتهای تاروت بخشی لاینفک از تاریخ باطنگرایی در اروپا باقی ماند و گروهها، جنبشها و فرهنگهای خاصی پیرامون آن شکل گرفت. ستارهشناسان، عارفان، حکما و افراد دینی متعددی در این زمینه تحقیقات و فعالیتهایی انجام دادند. هنوز هم که هنوز است معتقدان زیادی هستند که باور دارند میشود با چینش و خوانشهای خاصی از این برگهها به درکی بالاتر از زندگی رسید یا اتفاقاتی را در آینده پیشبینی کرد.
فیلم تاروت به کارگردانی اسپنسر کوهن و ان هالبرگ، محوریت داستان خود را بر اساس کارتهای همنام و معروف خود شکل داده است. فیلمی کوچک و با بودجهی نسبتاً محدود که توانست در مدت زمان کوتاهی به فروش خوبی هم دست پیدا کند. در سال 2022، تهیه کنندگان خبر از ساخت فیلمی بر اساس رمان «هوروسکوپ» به قلم نیکلاس آدامز دادند و گروهی از بازیگران جوان را گرد هم اوردند؛ یاکوب باتالاون، لارسن تامسن، آلانا بودن، آوانتیکا وادانانپو و ادین بردلی از جمله نامهایی هستند که برای ایفای نقش در این اثر لیست شدند. فیلم تاروت بدین ترتیب پا گرفت و ساخته شد.
ماجرا در این فیلم از این قرار است که گروهی از دوستان کالجی، برای خوشگذرانی به عمارتی در خارج از شهر میروند؛ عمارتی بزرگ، مجلل و قدیمی که در آن هر چیزی میتوان پیدا کرد! در اینجا با روابط بین شخصیتها و ویژگیهای هر کدام از آنها کمی آشنا میشویم. در این معرفی مختصر، همهچیز کمی پوشالی بهنظر میرسد، اما میتوان آن را به عنوان یک سنگ بنا برای آشنایی با داستان قبول کرد؛ هفت دوست صمیمی که در حال تحصیل و همزمان لذت بردن از زندگی هستند. شاید مهمترین رابطه در میان این گروه بین هیلی و گرنت باشد که به تازگی به دلیل عدم همدلی از هم جدا شدهاند. رابطهی بین آنها گاه در مرکز توجه روایت قرار میگیرد و توسط نویسنده به آن اهمیت داده شده است.
وقتی که اعضای گروه، به زیرزمین میروند تا آبجو و شراب بیشتری برای شبنشینی پیدا کنند، در زیرزمین بزرگ و پر از عتیقهی این عمارت با یک جعبه کارت تاروت روبرو میشوند. هیلی میگوید که خواندن آنها را بلد است و بدش نمیآید فال دوستانش را با میز تاروت بگیرد. ایجا زمینه برای اتفاقاتی که در ادامه میافتد آماده میشود؛ هیلی برای تمام دوستانش میز تاروت ردیف میکند و فالشان را میگیرد و سرنوشت آنها را در هالهای از رموز تاروتی بیان میکند. همهچیز در این شب خوب و آرام پیش میرود؛ جمع دوستان جمع، خوشگذرانی و سکرات بهراه، شوخیها و خندهها کوک! حتی رابطهی خدشهدار شدهی هیلی و گرنت هم در سایهی این صمیمیت، دلگیر کننده و منفی جلوه نمیکند.
نکتهی قابل توجه در اینجا لحن کمدی، شوخ طبع و بهدور از جدیت و تعلیقی میباشد که در ادامه فیلم به سمتش جهت میگیرد. شاید شخصیت پکستون نماد گرایش فیلم به کمدی و شوخی باشد؛ او پسر بامزه جمع است، مدام جوک میگوید و حتی سرنوشتی که برایش روی میز تاروت به نمایش درمیآید هم همین را میگوید. فیلم در اینجا مستقیم است و انگار که با برنامهای از قبل تعیین شده مدام، توضیحاتی میدهد که مستقیماً و زمخت، نشان بدهد جریان از چه قرار است؛ این ویژگی باعث شده تا دیالوگها، صحنهچینیها و روابط نشان داده شده طراوت نداشته باشند و همگی وسیلهای باشند برای ایدهی کلی فیلم. زمانی که وارد اتفاقات ماوراطبیعی فیلم میشویم، این نکته بیشتر به چشم میآید؛ انگار همهچیز در جهت قالبی قرار گرفته که برای داستان در نظر گرفته شده و اتفاقاً قربانیگاه فیلم هم همینجاست.
ماجرای فیلم، جایی از سر گرفته میشود که گروه به زندگی روزمرهی خود در کالج بازمیگردند. بیخبر از آنکه کارتهای تاروت، نفرینی کُشنده بر سرنوشتشان سوار کرده است. این دوستها یکی یکی به همان شکلی که فال تاروتشان میگفت، در اتفاقاتی عجیب کشته میشوند. بازماندگان گروه به مرگ ناگهانی دوستان خود مشکوک میشوند و به دنبال حل معمای کشته شدنشان میروند. سرنخها به یک سمت اشاره میکنند: میز تاروت! به طرزی جادویی همهچیز با هم جور درمیآید، پس از گرفته شدن فال آنها، همگی همانطور که کارت زودیاک مخصوصشان بود به قتل رسیدند. از میان افراد باقیمانده هیلی کسی است که میتواند معما را حل کند تا شاید بتواند جان خودش و دیگران را هر چه زودتر نجات بدهد.
همه چیز در فیلم تاروت سریع جلو میرود. انگار که یک چارچوب مشخص شده، بدون هیچ انعطافی به صورت پی در پی پیچشهای داستان را بیان میکند و سپس آنها را حل میکند. این روایت سریع، به ضرر شخصیت پردازی تمام شده است؛ بعضی از شخصیتها اصلاً پرداخته نمیشوند و خیلی زود از صحنه حذف میشوند. آن تعداد باقیمانده هم شبیه به مهرههایی میمانند که روی تختهی فیلمنامه مورد استفاده قرار گرفتهاند تا صرفاً ایدههای نویسنده پیاده بشود. علاوه بر این، به دلیل عجله در روایتِ داستان، خیلی از اتفاقات بدون مقدمه و بدون توجیه رخ میدهند. اگر یک بینندهی وسواسی باشید و برایتان منطق کلی اثر مهم باشد مطمئناً ناامید خواهید شد، چرا که اصلاً انگار فیلمنامه منطق کلی و یگانهای ندارد!
فضاسازیهای انجام شده با چیزی که از تاروت در ذهن داریم سیصد و شصت درجه تفاوت دارد، اما این چیز بدی نیست! عادت داریم که این کارتهای جادویی را با نقش روشن، فرخنده و مسرتبخش ببینیم در حالی که اینجا همگی با نقشهای هیولا و موجودات شیطانی ترکیب شدهاند و پیامآور نحسی و نفرین هستند. این مضمون در نیمهی دوم فیلم، زمانی که فضا تغییر میکند و همهچیز ظاهری ترسناک به خود میگیرد بیشتر به چشم میآید. فیلم تاروت در ارائهی اتمسفری گوتیک خوب عمل کرده، اما مشخصاً میتوانست بهتر هم عمل کند؛ چرا که همواره یکجور عدم هماهنگی در پسزمینهی کار احساس میشود. این انتقال احساس منفی، میتواند به علت ترکیبهای نامتجانسی باشد که سازندگان سعی کردهاند در یک اثر پیاده کنند؛ کمدی و وحشت، نفرین و تاروت، واقعیت و ماورالطبیعه. اینها از فیلم یک آش شله قلمکار جا نیافتاده ساختهاند که شلخته، مبهم و بدمزه است!
با وجود ایرادهای غیر قابل چشمپوشی در ساختار کلی فیلم و روایت آن، چندین مضمون در لا به لای داستان وجود دارد که سعی شده در طول فیلم به آنها پرداخته شود و لایهای دیگر هم به فیلم اضافه کند؛ مثلاً مفهوم سرنوشت مورد چالش قرار میگیرد، شخصیتها (به خصوص هیلی) مدام دربارهی محکوم بودن به سرنوشت و نقش اجباری آن صحبت میکنند. اواخر فیلم هم بیپرده متوجه میشویم که فیلم میخواهد با پایانبندی خود و سیر اتفاقات این مفهوم را به چالش بکشد. با توجه به چگونگی تمام شدن فیلم، میتوان گفت این مضمون به شکل خوبی ارائه و سپس بسط داده شده است؛ به عبارت دیگر، بیننده متوجه میشود که نفرینِ موجود در میز تاروت، در واقع پرسشی دربارهی اعتقاد به خرافه مطرح میکند و نهایتاً آن را به شکلی پاسخ میدهد.
تنها مضمون سرنوشت نیست که در رگههای فیلم جریان دارد و نویسنده مشخصاً دربارهی آن مشغله ذهنی داشته، علاوه بر آن، فیلم تاروت با کمرنگ کردن فاصلهی ماورا الطبیعه و واقعیت، پیرامون منطق، علم، شبه-علم و پیشگویی هم زمینه پردازی میکند. هرچند که اینها صرفاً در رولایه قرار دارند و نمیتوان رویکردی کاونده و عمیق از سوی فیلم مشاهده کرد؛ مثلاً کارتهای تاروت به عنوان فنداسیون قصه انتخاب شدهاند، صرفاً چون جالب هستند!
بازی بازیگران بهطور کلی خوب است و توانستهاند گروهی از دوستان صمیمی که در یک مهلکه مشترک گرفتار میشوند را به نمایش بکشند. با این حال، اگر بازیها و دیالوگها ظاهری بهنظر میرسند بیشتر بخاطر عدم شخصیت پردازی مناسب است تا خوب نبودن بازیِ بازیگران! شخصیت الیز به عنوان نمونه خیلی زود از داستان کنار گذاشته میشود و به او پرداخته نمیشود، همین باعث ندیده شدن عملکرد لارسن تامسن است؛ این در حالیست که شخصیت پکستون چون در بزنگاههای مهمی از فیلم حضور دارد، بازی آوانتیکا وانداناپو بهتر به چشم میآید.
در نمودهای ترسناک خود، فیلم تاروت از اکثر روشهای روتین و دسته چندم برای اثر گذاری بر مخاطب استفاده میکند؛ محیطهای بسته و کم نور، جامپ اسکر، موسیقیهای تعلیق آمیز، شیاطین خشن و بیرحم، پیشزمینهی داستانی راز آلود، مولفههای ماوراطبیعه و… . تمام این ویژگیها را میتوان در اکثر فیلمهای جریان اصلی ساخته شده در ژانر ترسناک پیدا کرد که اگر رک بگویم خیلی وقتها نتیجهای مشابه به بار میآورند: فیلمی دسته چندم! فیلمِ در حالِ بررسی، از همان فرمول تکراری بهره میبرد و اگر به تناوب فیلم ترسناک میبینید بعید است که این روش کلیشهای دیگر تأثیری بر روی شما داشته باشد.
نهایتاً باید اشاره کرد که فیلم تاروت، ایراداتی واضح دارد. داستانش چفت و بست محکمی ندارد. روایت خیلی سریع، عجولانه و شلخته اتفاق میافتد. شخصیتها با وجود محوری بودن، عمق ندارند و وقت زیادی برای مانور دادن روی آنها صرف نمیشود. بسیاری از استعارههای ژانر ترسناک در اینجا عیناً تکرار شدهاند؛ مثلاً میتوان به جامپ اسکرها و موجودات چندش شیطانی اشاره کرد. چارچوب کلی داستان هم با وجود تأکید زیاد، تکراری و منسوخ جلوه میکند. شاید نکات معدودی باشند که بتوانند بینندگان را مشتاق به دیدن این فیلم کنند؛ اگر به فضاسازیهای گوتیک علاقه دارید یا ترکیب کمدی و ترسناک برایتان جالب است، شاید بتوانید تا آخر آن دوام بیاورید!
تاروت را میتوان ترکیبی از مقصد نهایی (2000) و احضار (2013) به همراه قطعهای از «مرا به جهنم بکش» (2009) توصیف کرد. این یعنی فیلم برای ارائه وحشت به لحن و جو حاکم داستانش متکی است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.