انیمه Gotham Knight یک منبع عالی برای ساخت بازی جدید بتمن است
برای بتمن بودن چیزی بیشتر از یک هدست واقعیت مجازی لازم است!
چند هفته پیش بود که طی مراسم گیمزکام، از گیمپلی بازی Batman: Arkham Shadows رونمایی شد. این بازی اولین تجربه واقعیت مجازی از این شخصیت نیست و پیش از این نیز با بازی Batman: Arkham VR، تلاش ناموفق راکستدی و وارنر را شاهد بودیم. اما آیا واقعا به یک بازی واقعیت مجازی از شخصیت بتمن احتیاج داریم یا راههای دیگری برای ساخت یک بازی جذاب از این شخصیت وجود دارد؟ در طول این مقاله، با هم بدر رابطه با انیمه Gotham Knight، شخصیت بتمن و بتمن بودن صحبت خواهیم کرد. با ویجیاتو همراه باشید.
انیمه Gotham Knight چیست؟
قبل از هر چیز، پیشنهاد میکنم که قبل از مطالعه این مطلب، سری به انیمه Gotham Knight، محصول سال ۲۰۰۸ بزنید که شالوده کلی این مطلب بر مبنای این انیمه خواهد بود. شوالیه گاتهام، در واقع حاصل همکاری ۴ سازنده بزرگ انیمههای ژاپنی و بخش انیمیشن دیسی بوده تا هر یک با زوایای دید مخصوص به خود، زندگی بروس وین را به تصویر بکشند. متاسفانه هیچگاه آنطور که باید و شاید به گاتهام نایت توجه نشد و بزرگترین دلیل این اتفاق، فاصله حدودا ۱۰ روزه پخش این انیمه با اثر بزرگ نولان یعنی Dark Knight و تشابه اسمی این دو در این فاصله کوتاه بود.
گاتهام نایت در واقع یک فیلم کامل است که از شش بخش تشکیل شده که هر یک با یک استایل گرافیکی متفاوت، یک دید متفاوت و شرایطی متفاوت، بتمن را به تصویر میکشد، اما در نهایت همه بخشها تکههای پازلی هستند که بتمن بودن را تشکیل میدهند. حالا که این انیمه را تماشا کردهاید، بیایید با هم نگاهی به هر شش قسمت آن بیندازیم.
بخش اول: بیایید برایتان داستان بگویم!
ظاهرا امروز روز خوبی برای گاتهام نبوده و از چهره نوجوانان زمین اسکیت این موضوع کاملا پیدا است. بعد از کمی تمرین، دوستان دور هم جمع شدند تا خاطره عجیبی که هر کدام به شکل جداگانهای تجربه کرده بودند را برای هم تعریف کنند. نوجوان اول ادعا داشت که کنار اسکلهی گاتهام با یک مرد سیاهپوش روبرو شده که از قضا خیلی عصبانی بوده، اما ناگهان یک سایه خفاش مانند از روی زمین بلند شد و طرف را تا جایی که میتوانست کتک زد، بعد هم هر دوی آنها ناپدید شدند. دومی هم خاطره عجیبی داشت؛ ظاهرا یک خفاش خیلی بزرگ در میان شهر به دنبال سیاهپوشی فراری بوده که از قضا موقع پرواز دچار مشکل شده و داخل آب سقوط کرده است. اما نوجوان سوم مطمئن بود که خفاش بزرگ قطعا یک ربات بوده است. دروغ هم نمیگفت، بالای برج او را دیده بود که سعی داشت تا با یک فرد سیاه پوش دیگر مبارزه کند. هر چه مرد به او شلیک میکرد، آسیبی نمیدید و نهایت مرد سیاهپوش از بالاش پشت بام به بیرون پرید و خفاش فلزی نیز به دنبال او رفت. همین که نوجوانها در این رابطه با هم صحبت میکردند، صدای مهیبی آمد و مردی با لباس خونی خفاش مانندی روی زمین افتاد. به سختی نفس میکشید... او نه یک ربات بود، نه یک شیطان و نه حتی یک خفاش بزرگ...
اولین بخش شوالیه گاتهام Have I Got a Story for You نام دارد. شاید نهایتا ده دقیقه هم طول نکشد، اما به بهترین شکل ممکن دید مردم گاتهام نسبت به شوالیه شنل پوش شهرشان را به تصویر میکشد. راستش را بخواهید همین ده دقیقه با آن آرت استایل عجیب و نامتعارفش کلی حرفها برای گفتن دارد. اصلا مرد خفاشی ما چیست؟ کیست؟ از کجا آمده؟ آیا مردم گاتهام هم همان دیدی که ما نسبت به بروس وین و شهرش داریم را در ذهن دارند؟ آیا واقعا کودکی که در کوچههای تاریک و آلوده گاتهام قدم میزند به مانند نوجوانهای سرخوش متروپلیس قصد دارند وقتی بزرگ شدند به قهرمان شهرشان تبدیل شوند یا در پس ذهنشان آنقدر تاریک و سرد شدهاند که خیال میکنند تنها محافظ شهرشان یک شیطان برخواسته از سایهها است؟
بروس وین یا بتمن یک ابرقهرمان مثل سوپرمن و اسپایدرمن و غیره نیست. قصد هم ندارد که ابرقهرمان باشد. اعمال قهرمانانه انجام میدهد، اما نهایتا یک محافظ است. برایش اهمیت ندارد که مردم در رابطه با او چه فکری میکنند و لازم باشد حتی کاری میکند که تک به تک مردم گاتهام از او متنفر باشند. شخصیت پردازی پیچیدهای دارد که به شخصه حداقل آنطور که باید و شاید آن را در قالب یک بازی ویدیویی تجربه نکردهام. تلتیل سعی کرد تا این کار را انجام دهد، کمی هم موفق شد، اما نهایتا نتوانست چیزی که به عنوان یک طرفدار از بازی انتظار داشتم را حداقل به شکل کاملی به تصویر بکشد و از طرفی سری آرکام با وجود آن که بازیهای فوقالعادهای به شمار میرفتند،در نهایت تجربهی یک شب سخت از بتمن بودن را به تصویر میکشیدند. در طول این بازیها ما چیزی از زندگی بروس وین، موجودی که به آن تبدیل شده و حتی تصور مردم گاتهام از او احساس نکردیم.
گاتهام به خودی خود جای عجیبی است. اگر متروپلیس روزهای شاد نیویورک را به تصویر میکشد، گاتهام نماینده تاریکترین خیابانهای نیویورک در بدترین شبهایش است. شهری که زنده است و مردم در آن زندگی میکنند، درست در همان جایی که جنایتکاران ترسناک تیمارستان آرکام در آن به جنایت پرداخته و هر روز اخباری در رابطه با موجودی سیاهپوش، یک خون آشام یا حتی شیطانی پخش میشود که روی پشتبام خانههای مردم مشغول مبارزه است. پس به نظرم اگر بخواهیم به درستی بتمن بودن را به تصویر بکشیم و بازیکن را در گاتهام رها کنیم و بگوییم تو بتمن هستی، به چیزی فراتر از یک عینک واقعیت مجازی احتیاج خواهیم داشت. برای خلق یک جهان و یک بازی جذاب، ما اول باید یک گاتهام درست را خلق کنیم و آن را به زندهترین شکل ممکن به تصویر بکشیم.
بخش دوم: بتمن به پلیس و پلیس به جیمز گوردن احتیاج دارد
داستان بخش دوم انیمه به اسم Crossfire، به پلیس گاتهام یا GCPD میپردازد. در واقع کل ماجرا از دید دو تن از نیروهای پلیس که بیش از هرچیزی من را به یاد Ethan Bennet و Ellen Yin از انیمیشن سال ۲۰۰۴ میانداخت روایت میشود. در کل نقش نیروهای پلیس در گاتهام خیلی مهم است و بهترین نمونههای آن را میتوان در سری بتمن آرکام و بیش از هرچیزی سریال گاتهام پیدا کرد. نقش جیمز گوردن در اداره و مدیریت فجایع گاتهام چیزی بیشتر از یک مرد اخمو و گوش به زنگ است که در تمامی موقعیتها با بتمن تماس گرفته و او را به پشت بام ساختمان GCPD دعوت کند. عمده پلیسهای گاتهام دل خوشی از بتمن ندارند و این مسئله کاملا هم طبیعی است، چرا که دو حالت بیشتر وجود ندارد.
یا شما یکی از پلیسهای فاسد گاتهام هستید که از خفاش شب میترسید و نمیتوانید اعمال مجرمانه خود را ادامه دهید، یا این که یکی از معدود افسرهای دلسوزی به شمار میروید که واقعا دلتان نمیخواهد کنترل شهر را به دست یک موجود عجیب و غریب سیاهپوش بدهید که هیچ اطلاعاتی از او در دسترس ندارید. اما چرا میگویم پلیس نقش بسیار مهمی در اداره گاتهام دارد؟ دلیلش چیزی نیست جز حضور جیمز گوردن که نه تنها در تلاش است تا پلیسهای فاسد را از GCPD خارج کند، بلکه میان افسرهای واقعا دلسوز گاتهام یک همدلی نسبی برقرار کرده و در تلاش است تا روز و شب گاتهام را به صورت نسبی امن نگه دارد. بروس وین یک نفر است و اعضای بتفمیلی هم از انگشتان دو دست تجاوز نمیکنند و منطقی است که شهر به آن بزرگی به شخصی مثل گوردن احتیاج داشته باشد.
شاید سریال گاتهام نتواند یک منبع کامیکی مناسب نباشد، اما میتواند به زیباترین شکل ممکن اوضاع گاتهام و GCPD و حتی نقش جیمز گوردن جوان در شکل گیری شخصیت بروسوین و هدایت او به شوالیه گاتهام شدن را به تصویر بکشد و از همین رو باید به خوبی این موضوع را در تمام آثار بتمن در نظر گرفت. همانطور که شهر به بتمن احتیاج دارد، بتمن هم به شهر احتیاج دارد و همانطور که در لحظات پایانی Crossfire میبینیم، چه GCPD و چه بتمن هر دو به هم وابسته هستند.
این بخش بسته به دیگر قسمتهای این مقاله، راحتتر در آثار خلق شده دیده میشود و گل سرسبد آن را میتوان در دو بازی آخر سری آرکام یعنی Arkham City و Arkham Knight مشاهده کرد، جایی که پلیس به شکل پررنگی در ماجرا نقش داشته و سعی دارد تا شهر را از آشوب ایجاد شده رها سازد. با این وجود به شخصه دوست دارم تا داستان بعدی بتمن کمی خطیتر باشد و یک داستان شخصیتر با حضور نیروهای پلیس و شخص جیمز گوردن روایت کند. تعامل با پلیس و یا حتی در مواقعی مبارزه با پلیس (مثل چیزی که در کامیک Batman: Year One خواندیم) و در کل به تصویر کشیدن سالهای ابتدایی بتمن میتواند خوبی نقش GCPD را به تصویر کشیده و یک داستان جذاب را روایت کند.
بخش سوم و پنجم: شوالیه نفرین شده
یکی از عجیبترین قوانین بروس قانون نکشتنش است که به شخصه هیچگاه با آن کنار نیامدم، اما یکی از امضاها و فاکتورهای این شخصیت محسوب میشود که در بخش سوم یعنی Field Test به آن پرداخته میشود. بروس ترجیح میدهد تا بارها کشته شود تا این که به حریف خود آسیب بزند. مهم نیست چند بار جوکر ( که به شکل بسیار جالبی در طول انیمه حتی به او اشاره هم نمیشود) از آرکام فرار کند و جان صدها بیگناه را بگیرد، شوالیه گاتهام او را دوباره به دام میاندازد، نمیکشد اما با تمام قدرت خود او را تا سر حد مرگ کتک میزند و این ماجرا تا همین امروز ادامه پیدا میکند.
در طول Field Test، لوشس فاکس سپری الکترومغناطیسی طراحی میکند که میتواند تا حدی جلوی آسیب گلوله را بگیرد، اما به هنگام مبارزه بروس با جمعی از اوباش، گلولهی شلیک شده به سمت او کمانه کرده و آسیب مرگباری به یکی از جنایتکاران وارد میکند و بروس او را به بیمارستان میرساند؛ در نهایت هم تصمیم میگیرد که دیگر از چنین ابزارهایی استفاده نکرده و به نوعی جان خود را سپر بلای جنایتکاران خونخوار گاتهام کند!
اما یکی از نقاط جالب انیمه که میتواند به نوعی وسواس شوالیه گاتهام را در رابطه با قوانینش به تصویر بکشد نه قسمت چهارم، بلکه بخش پنجم و بهترین قسمت انیمه یعنی Working Through Pain بوده که شخصا آن را خیلی دوست دارم.
درطول این بخش بروس جوان را قبل از بتمن شدن میبینیم که تحت تعلیم یک مرتاض زن قرار گرفته است. در واقع هدف این سفر آن است که بروس با دردهای فیزیکی خود روبرو شده و آنها را کنترل کند. پس از چند ماه آموزش بروس، او قادر میشود تا دردهای فیزیکی خود را کنترل کند، اما هنگامی که مرتاض هندی توسط اوباش مورد حمله قرار میگیرد، کنترل و آرامش خود را از دست داده و آنها را آنقدر میزند که تنها زنده بمانند. اینجاست که مرتاض به آموزش بروس پایان میدهد و اعتراف میکند که نمیتواند به او کمک کند. بروس وین میتواند درد فیزیکی خود را کنترل کند، اما درد روحی او آنقدر شدید و عمیق است که گاهی اعمال عجیبی از او سر میزند و به نوعی شوالیه گاتهام خود نفرین شده است.
شاید اصلا قانون نکشتن بتمن هیچ ربطی به دیدگاه او به قتل نداشته باشد و یک نوع وسواس باشد. جالب آن جا است که با وجود آن که در فاضلابهای شهر گرفتار شده و تمام روز خونریزی کرده، باز هم دل میسوزاند! آن هم برای جنایتکارانی که زیرزمین گاتهام را با سلاحهای مختلف فرش کردهاند. با این وجود اگر با این قضیه کنار نمیآید چرا به آلفرد اجازه میدهد که از اسلحه استفاده کند؟ حداقل نظر من این است که بیش از هرچیز این یک وسواس ذهنی است تا آن که یک تصمیم منطقی و عقلانی باشد.
همین وسواس ذهنی میتواند یک خط داستانی بسیار جذاب را رقم بزند که به راحتی پای نیروهای پلیس را به ماجرا باز کرده و تمام بخشهای قبلی از جمله شهر و مردم آن را دخیل میکند. بتمنی که میکشد (توماس وین فلشپوینت) و یا حتی بتمنی که میخندد، همگی شخصیتهایی هستند که از دل همین ماجرا خلق شدهاند و میتوانند ماجراهای جذابی برای روایت کردن داشته باشند. چطور است اصلا یک آنتاگونیست جدید داشته باشیم که روی بزرگترین نقطه ضعف بتمن دست گذاشته و با لباس بتمن دست به قتل سریالی شرورهای گاتهام میزند؟ حال هم مردم و هم پلیس به قهرمان ما شک کرده و به شکار او میپردازند و هم بروس در سوی دیگر با مشکلات خود دست و پنجه نرم کرده و به دنبال این قاتل مرموز میگردد.
بخش چهارم و ششم: شهر آرکام
شرورهای گاتهام هر یک به شکل خود منحصر به فرد هستند و تا دلتان بخواهد شرور جذاب داریم که آنطور که باید و شاید در دنیای گیم و انیمیشن به آنها پرداخته نشده است. هر یک مشکلات خاص خود را دارند و برخی مثل فریز اصلا دلشان به کاری که انجام میدهند راضی نیست، اما خب مجبور هستند. جالب است بدانید که قسمت چهارم انیمه In Darkness Dwells و بخش ششم آن یعنی Deadshot جزو معدود بخشهای انیمه هستند که به شرورهای اصلی گاتهام و چهرههای آشنای آن میپردازند و عمده قسمتهای این انیمه حال و هوای واقعگرایانهتری دارد. قسمت چهارم به همکاری میان مترسک و کیلر کراک پرداخته و قسمت ششم همانطور که از نامش مشخص است، دد شات را وارد بازی میکند.
گاتهام جو خاصی دارد. جوی که باعث شده تا هر چند وقت یک بار فردی سلامت روان خود را از دست داده و به یکی از همین مجرمهای تیمارستان آرکام تبدیل شوند. اما جالب است بدانید که در طول انیمه هیچ اشارهای به شخصیتهای بزرگی مثل جوکر نشده و به جای آن از خلافکاران جزئیتری مثل کراک و ددشات صحبت میشود که به خوبی شاهد حضور آن در دنیای آرکام بودهایم.
حس و حال مبارزات بتمن نیز با هر یک از شرورها متفاوت است، اما یک المان جذاب که در هر دو بخش احساس میشود استرس و تنش بالا و حد زیادی از حس و حال وحشت است. بروس یک انسان است و با کوچکترین اشتباهی کشته میشود، در صورتی که موجودی مثل کراک به راحتی میتواند استخوانهای او را خرد کرده و در اعماق تاریک فاضلابهای گاتهام او را گرفتار کند. از طرفی مبارزه با ددشات استراتژی خاصی میطلبد و از آنجا که بروس از سلاح استفاده نمیکند و طبیعتا بسته به مهارت ددشات باید فاصله خود را حفظ کند، گاهی دست به تصمیمات مرگباری زده و به سمت گلولههای او یورش میبرد که این امر به خوبی داخل انیمه به تصویر کشیده شده است. بنابراین حس تنش و ترس را نمیتوان از مبارزات او جدا کرد.
برداشت آخر
تمام شش بخش انیمه گاتهام نهایت بتمن را به زاویه دید متفاوتی به تصویر میکشد و از زوایایی به داستان مینگرد که احتمالا هیچگاه به آن دقت نکردهاید. با در نظر گرفتن بخش آخر، شاید بهترین راه برای به تصویر کشیدن این حس تنش و وحشت نیز، ساخت یک تجربه خطی منحصر به فرد بوده که تمامی کلیدواژههای بالا از جمله آنتاگونیست جذاب، گاتهام پویا، نیروی پلیس، وحشت و مهمتر از همه دردهای شخصی بروسوین را به همراه داشته باشد. کما این که این ایده میتواند بهترین راه برای پیاده کردن چنین شخصیت پردازی عمیقی باشد و از سوی دیگر کلی تعقیب و گریز سینمایی جذاب را به تصویر بکشد.
در طول این مطلب تلاش کردیم تا به دیدگاههای جذاب داستان Gotham Knight در رابطه با بتمن بودن اشاره کنیم. اما شاید دوست داشته باشید که بیشتر از نظر طراحی بازی به این مسئله نگاه کنیم و ایدههایی که در طول این مقاله یافتیم را در قالب یک بازی کاملتر پیاده کنیم. در طول مقاله دیگری که در رابطه با بتمن نوشتیم، تلاش کردیم تا با هم از این المانها استفاده کرده و بازیهای پیشنهادی خود برای یک تجربه جدید از بتمن را بررسی کنیم. پیشنهاد میکنم که برای تکمیل این مطلب، مقاله «چه میشد اگر چهارمین قسمت از بتمن آرکام ساخته میشد؟» را مطالعه کنید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.