بدترین بازیهایی که روی PlayStation 2 عرضه شدند | از بازی سوپرانوز تا کتوومن!
میدانستید بازی آمریکن آیدل وجود دارد؟
بیشک تعداد مدیدی از گیمرها پلیاستیشن ۲ را بهترین کنسول تاریخ میدانند، کنسولی که با کتابخانه بیش از ۴۰۰۰بازی متنوع در تاریخ ثبت شده است.این کنسول میزبان کلاسیکهایی همچون جیتیای 3، متال گیر سالید و فاینال فانتزی 10 بود که سالها صنعت بازی را تحت تأثیر قرار دادند. اما با چنین کتابخانه عظیمی، همه بازیها نمیتوانند موفق باشند. در واقع، پلیاستیشن ۲ شاهد انتشار بازیهای ضعیف، آثار لایسنسشدهی بیکیفیت، و حتی بازیهایی بود که با نیت خوب ساخته شدند اما در روند توسعه فرو پاشیدند. در این مقاله ویجیاتو به ۱۵ بازی شکست خورده PlayStation 2 میپردازیم.
- 1 Catwoman
- 2 The Sopranos: Road to Respect
- 3 American Idol
- 4 25to life
- 5 Charlie and the Chocolate Factory
- 6 The Simpsons Skateboarding
- 7 Fight Club
- 8 Pimp My Ride
- 9 McFarlane’s Evil Prophecy
- 10 The Shield: The Game
- 11 Mike Tyson Heavyweight Boxing
- 12 Celebrity Deathmatch
- 13 Women’s Volleyball Championship
- 14 .Gravity Games Bike: Street. Vert. Dirt
- 15 Beverly Hills Cop
Catwoman
آیا فیلم کتوومن با بازی هلی بری در سال ۲۰۰۴ را به خاطر دارید؟ احتمالاً نه. این فیلم بازتفسیر بدی از این شخصیت بود که با فیلمنامهای ضعیف و اکشنی فراموششدنی همراه بود. هرچند که ابتدا به عنوان اسپینآفی برای فیلم Batman Returns با حضور میشل فایفر آغاز شد، سالها توسعه ناموفق آن را به یک فاجعه تبدیل کرد.
اما بازی Catwoman نیز چیزی کمتر از فیلم نبود؛ گرافیک آن به سختی به حد پلیاستیشن ۱ میرسید، کنترلها چنان بد طراحی شدهاند که بیشتر وقتتان صرف جنگیدن با دسته میشود تا دشمنان واقعی، و صداگذاری بازی حتی از فیلم هم بدتر است. اگر میخواهید یک بازی خوب با حضور کتومن را تجربه کنید، همان آرکام سیتی را بازی کنید.
The Sopranos: Road to Respect
بازیای مبتنی بر سریال سوپرانوز پتانسیل زیادی داشت، اما در اینجا زنگهای خطر نشان میداد نتیجه نهایی چیزی که انتظار میرود نیست. خالق سریال، دیوید چیس، نظارت بر فیلمنامه را بر عهده داشت اما اجازه نداد بازی به سریال متصل شود. نتیجه یک داستانی شبیه به فنفیکشن بود، حتی اگر بیشتر بازیگران اصلی سریال شخصیتهای خود را صداگذاری کردند.
به نظر میرسد بیشتر بودجه بازی صرف صداگذاری شده باشد زیرا باقی اجزای بازی فاجعهبار است. گرافیک آن برای یک بازی اواخر نسل پلیاستیشن ۲ بسیار بد هستند، کنترلهای سخت و طراحی خطی مراحل نیز بازی را به یک تجربه طاقتفرسا تبدیل کرده است.
American Idol
همانطور که با محبوبیت سری بازیهای Guitar Hero و Rock Band دیدیم بازیهای موسیقی میتوانند فوقالعاده باشند. متأسفانه اوج محبوبیت امریکن آیدل چند سال پیش از ساخت بازیهای موسیقی بود.
American Idol به عنوان یک بازی ریتمی ارائه شده اما مشکل اصلی اینجاست که هیچ ریتمی وجود ندارد! دستورالعملهای دکمهها بهصورت تصادفی روی صفحه ظاهر میشوند و آواتار شما نسخههای ضعیفی از آهنگهای مشهور را بدون هیچ تطابقی با ضربآهنگ اجرا میکند. نظرات داوران نیز کاملا بیارتباط با اجرای شما است. حتی یک حالت کارائوکه دارد که در آن میتوانید همراه با موسیقی آواز بخوانید، اما هیچ نمرهای به عملکرد شما داده نمیشود.
25to life
وقتی سری GTA در اوایل دهه ۲۰۰۰ به یک پدیده تبدیل شد، ناشران مختلفی تلاش کردند بازیهای تیراندازی شهری مشابهی تولید کنند. برخی از آنها مانند True Crime: Streets of LA سرگرمکننده بودند، اما برخی دیگر کاملا فراموششدنی بودند. 25to life اما فقط بد بود.
این بازی نمونهای از همه چیزهایی است که در آن زمان اشتباه پیش میرفت؛ از طراحی گیجکننده مراحل گرفته تا کنترلهای ضعیفی که هدفگیری را دشوار میکرد. اگرچه این بازی تلاش کرد با حالت چندنفره کمی متفاوت باشد، اما کیفیت کلی آن چنان بد بود که تعداد کمی از بازیکنان به آن اهمیت دادند.
Charlie and the Chocolate Factory
اگر فقط به تصاویر بازی چارلی و کارخانه شکلات سازی نگاه کنید، احتمالا فکر میکنید با یک بازی خوب روبهرو هستید. گرافیکهای بازی برای یک اثر لایسنس شده شگفتانگیز به نظر میرسند و موسیقی متن آن نیز کیفیت بالایی دارد. اما این تصور کاملا اشتباه است.
وقتی بازی را شروع میکنید، مشکلات آغاز میشوند. کنترلهای بازی کند و غیرمنطقی هستند، چه بخواهید پلتفرمینگ انجام دهید یا به اومپا لومپاها دستور دهید. دوربین بازی نیز وضعیت را بدتر میکند و تجربه بازی را طاقتفرسا میسازد.
The Simpsons Skateboarding
The Simpsons Skateboarding نمونه بارز یک اثر صرفا تجاری است. این بازی با سوار شدن بر موج محبوبیت مجموعه تونی هاک، فقط با اضافه کردن نام سیمپسونها، به یک بازی اسکیتسواری ضعیف ساخته شد.
مراحل بازی کسلکننده و خطی هستند، حرکات پیچیده سخت اجرا میشوند و حتی حرکات ساده نیز اغلب ثبت نمیشوند. صداگذاریهای بازی نیز بهسرعت تکراری میشوند و در نهایت احساس میکنید که استفاده از نام سیمپسونها تنها برای جذب طرفداران سریال بوده است.
Fight Club
در وهله اول، اینکه بازیای براساس فایت کلاب ساخته شده باشد، با پیام ضد مصرفگرایانه کتاب و فیلم کاملا در تضاد است و وجود چنین اثری خود مایه شرمساری است. اما حتی اگر بتوان این تناقض را نادیده گرفت، بازی فایت کلاب هیچ ویژگی قابل تحسینی ندارد. گرافیکهای بیروح، مکانیکهای بازی که هیچ تفاوتی با دهها بازی مبارزهای بهتر ندارند، و شخصیتهایی که همه بهطرز ناامیدکنندهای شبیه هم هستند، از جمله مشکلات این بازیاند.
در مورد شخصیتها هم بهتر است بدانید که برد پیت و ادوارد نورتون هوشمندانه از این پروژه دوری کردند، اما میت لوف (Meat Loaf) که هیچوقت نه به پول نمیگوید در بازی حضور یافت. از دیگر شخصیتهای عجیب این بازی میتوان به آبراهام لینکلن و فرد دارست، خواننده Limp Bizkit، اشاره کرد. اگر دوست دارید مبارزه این شخصیتها را ببینید، به جای تلف کردن وقتتان برای بازی کردن، فقط یک ویدیوی یوتیوب از آن ببینید.
Pimp My Ride
برنامه تلویزیونی Pimp My Ride یک رئالیتی شو دیوانهوار بود که در آن، افراد خوششانس ماشینهای فرسودهشان را به رپر معروف اگزیبیت (Xzibit) نشان میدادند و بعد از توضیح سلیقهشان، مثلا علاقه به فیلمها، امتیوی (MTV) دهها هزار دلار خرج میکرد تا یک سیستم سینمای خانگی غیرقانونی و غیرعملی داخل ماشین نصب کند. بله.
با اینکه این مفهوم میتوانست به یک بازی جالب منجر شود، مشخص است که هیچکس از تیم توسعهدهنده کوچکترین اهمیتی به کیفیت این اثر نداده است. در بازی حتی ماشینهای واقعی وجود ندارند و خودروهایی که طراحی شدهاند، مانند ماشینهای اسباببازی شکسته هدایت میشوند. حتی مینیگیم «Ghost Ride the Whip» هم خستهکننده و بیهدف است.
McFarlane’s Evil Prophecy
McFarlane’s Evil Prophecy تلاش آشکاری برای فروش بیشتر اسباببازیهای مکفارلین بود. البته چنین هدفی به خودی خود بد نیست؛ نمونه موفق آن Skylanders است. اما مشکل اینجاست که همه چیز در Evil Prophecy بهطرز فاجعهباری شکست خورده است. داستان بازی چیزی جز «دانشمند دیوانه فکر میکند آخرالزمان در راه است؛ بروید و جلوی آن را بگیرید» نیست، و گیمپلی آن که در سبک مبارزهای طراحی شده، ترکیبی از یکنواختی خستهکننده و مأموریتهای ضعیف و اعصابخردکن است. طراحیهای مکفارلین که باید نقطه قوت بازی باشد حتی خوب از آب درنیامده است.
The Shield: The Game
درست مانند The Sopranos، سریال The Shield نیز یک درام جنایی برجسته از دهه ۲۰۰۰ بود که هیچکس واقعا انتظار نداشت نسخه بازی آن ساخته شود. با این حال، بازی تلاش کرده تا دنیای خشن سریال را بازسازی کند، اما گیمپلی آن یک شکنجه تمامعیار است. از بخشهای کوتاه و ضعیف تیراندازی گرفته تا مراحل خستهکننده مخفیکاری و یک مینیگیم ناقص برای جستجوی مدارک که اگر در تلاش اول موفق نشوید، نمیتوانید دوباره آن را انجام دهید. انگار مدارک هم در دنیای واقعی ناگهان ناپدید میشوند!
جالب اینجاست که این بازی تقریبا هیچوقت منتشر نمیشد. ناشر اولیه بازی در حین توسعه ورشکست شد، اما ناشر Aspyr به دلایلی تصمیم گرفت این اثر را منتشر کند. بله، در دنیایی زندگی میکنیم که پروژههای امیدوارکنندهای مثل Scalebound و Star Wars 1313 هرگز به سرانجام نمیرسند، اما بازیهایی مثل The Shield راه خود را به بازار باز میکنند.
Mike Tyson Heavyweight Boxing
بازی Mike Tyson Heavyweight Boxing نه تنها بد است، بلکه احتمالا بدترین بازی بوکس ساخته شده تاکنون است. در حالی که سری موفق Fight Night نیازمند استراتژی و زمانبندی دقیق برای ضربهزدن است، موفقیت در این بازی صرفا در فشار دادن تصادفی دکمهها خلاصه میشود. کافی است یکی از دکمههای ضربه را انتخاب کنید و بهطور مداوم فشار دهید تا بلکه برنده شوید.
البته اگر یکی از بوکسورهای معروف موجود در دیسک را انتخاب کنید. اما اگر بخواهید بوکسور خودتان را بسازید در بخش حرفهای باخت پشت باخت خواهید داشت تا شاید کمی مهارتهایتان ارتقا یابد. اگر حتی لحظهای به امتحان این بازی فکر کردید، در جریان باشید که از مسابقه اخیر مایک تایسون و جیک پاول هم فاجعهبارتر خواهد بود.
Celebrity Deathmatch
سلبریتی دثمچ یک شو خمیری سرگرمکننده بود که اواخر دهه ۹۰ از MTV پخش میشد. در این برنامه، افراد نیمهمشهور آن دوران (یا صداپیشههای تقلیدی آنها) ضمن مبارزه شدید با یکدیگر، شوخیهایی رد و بدل میکردند. این برنامه هرگز به یک موفقیت بزرگ تبدیل نشد، اما بهاندازهای خوب بود که هنگام عوض کردن کانالها، برای چند دقیقه تماشایش کنید. شاید همین میزان توجه کافی بود تا چند سال پس از توقف تولید برنامه، بازی ویدیویی آن منتشر شود، هرچند که دلیلش هنوز مبهم است.
بزرگترین شکست بازی Celebrity Deathmatch این است که حتی ظاهر شخصیتها شبیه عروسکهای خمیری هم نیست؛ ویژگیای که بخش بزرگی از جذابیت برنامه را تشکیل میداد. حتی بازیهای ضعیف ClayFighter هم این ویژگی را سالها قبل بهتر پیادهسازی کرده بودند. لیست «مشاهیر» بازی در زمان عرضه ناامیدکننده بود و اکنون بدتر هم شده است. بسیاری از بازیکنان جوان امروزی احتمالا نمیدانند «میس کلو» یا «سیندی مارگولیس» چه کسانی بودند، و احتمالا سازندگان هم از گنجاندن افرادی مثل «مرلین منسون» و «ران جرمی» در بازی پشیماناند. با این حال، بهنحوی تمام اعضای گروه NSYNC در بازی حضور دارند. اما حتی این هم اهمیتی ندارد، زیرا هوش مصنوعی بازی آنقدر احمق است که هر مبارزهای را میتوانید ظرف یک دقیقه به پایان برسانید.
Women’s Volleyball Championship
«مسابقات قهرمانی والیبال بانوان» تمام ویژگیهای بارز یک بازی بیکیفیت را دارد: انتشار در سالهای پایانی عمر کنسول، نامی کلیشهای، و کاور ساخته شده با عکسهای استوک بیکیفیت. همانطور که حیوانات در طبیعت با رنگهای خاص هشدار میدهند که سمی هستند، این بازی هم به شما التماس میکند که پولتان را هدر ندهید و از آن دوری کنید.
هیچ ویژگی مثبتی در این بازی وجود ندارد. مدلهای کاراکترها شبیه اسباببازیهای ارزانقیمت هستند و حرکاتشان هم به همان اندازه مصنوعی است. گزارشگران بازی شاید ۱۰ جمله کلیشهای و بیکیفیت دارند که مدام تکرار میکنند. گیمپلی آن نیز ترکیبی از آشفتگی و عدم تعادل است؛ جایی که هوش مصنوعی گاهی آنقدر کند عمل میکند که به نظر میرسد خوابیده است و گاهی مانند ذهنخوانی حرفهای، هر حرکت شما را پیشبینی میکند.
.Gravity Games Bike: Street. Vert. Dirt
در مورد بازیهای امروزی هرچه میخواهید بگویید، اما حداقل اگر یک بازی پر از باگ و ناقص منتشر شود، توسعهدهندگان میتوانند آن را اصلاح کنند. برخی از این بازیها، مانند Cyberpunk 2077 و Final Fantasy XIV، بعد از آپدیتها به آثار فوقالعادهای تبدیل شدند. اگر Gravity Games Bike: Street. Vert. Dirt در دورانی دیگر منتشر شده بود، شاید سرنوشت مشابهی پیدا میکرد. اما متأسفانه این بازی در سال ۲۰۰۲ منتشر شد؛ دورانی که بیشتر بازیهای پلیاستیشن ۲ حتی به اینترنت وصل نمیشدند، و بنابراین همیشه بهعنوان یک فاجعه ناقص و شکستخورده باقی خواهد ماند.
در این بازی هیچچیز درست کار نمیکند. تلاش برای انجام هر کاری شبیه یک شرطبندی است. دکمهای را فشار میدهید و شاید یک حرکت نمایشی انجام دهید، شاید هم نه. انجام حرکات «اسلاید» هم به همین اندازه تصادفی است، اما احتمالا در میانه بازی ناگهان روی یک شیء گیر میکنید. در تمام مدت، دوربین بازی هر چیزی را نشان میدهد جز دوچرخه شما. حتی با چند دقیقه بازی کردن، بهوضوح مشخص است که این اثر برای رسیدن به یک سطح متوسط، نیاز به زمان بیشتری برای توسعه داشت.
Beverly Hills Cop
سال ۲۰۰۶ است. ۱۲ سال از انتشار فیلم ناامیدکننده Beverly Hills Cop III میگذرد و ۱۸ سال تا انتشار قسمت چهارم فاصله داریم. با این حال، یک استودیوی گمنام بریتانیایی به نام Atomic Planet Entertainment Ltd. تصمیم میگیرد این بهترین زمان برای انتشار یک بازی انحصاری اروپایی بر اساس Beverly Hills Cop باشد؛ بازیای که شخصیت اصلی آن یک مرد کچل است که مثلا قرار است اکسل فولی (Axel Foley) باشد. و این فقط آغاز مشکلات این بازی است.
حداقل این یک بازی اولشخص است، بنابراین بیشتر وقت بازی، چهره تقلبی اکسل را نمیبینید. اما این بدون شک یکی از بدترین بازیهای تیراندازی اولشخص تاریخ است. توسعهدهندگان حتی هوش مصنوعی دشمنان را طوری برنامهریزی نکردهاند که بتوانند به بالا یا پایین نگاه کنند، بنابراین اگر فقط در حالت خمیده حرکت کنید، بهراحتی از بازی عبور میکنید. البته این در صورتی است که بخشهای مخفیکاری بازی که هیچ توضیحی درباره مأموریتها نمیدهد، ناگهان شما را شکست ندهد.
بازی با کاتسینهای طولانی و بیهدف پر شده است تا شش مرحله کممحتوای آن را کش دهد. این کاتسینها فقط گرافیک افتضاح بازی را بیشتر برجسته میکنند؛ گرافیکی که حداقلهای کیفیت پلیاستیشن ۲ را ارائه میدهند. اگر روی جلد آن نام Beverly Hills Cop نبود، هرگز متوجه نمیشدید این بازی ارتباطی با این فرنچایز دارد. این اثر بدون شک یکی از بدترین بازیهای ویدیویی تاریخ است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.