نقد فیلم A Real Pain | سفر رنجبران متظاهر
یهودیهای نسل نو و غرغرهایشان
هر سفر و هر تجربه در خلال آن، چیزهایی جدید به مسافر میآموزد و باعث رشد شخصیتی او میشود. شناختن آدمها و مکانهای جدید و درآمیختن با این تجارب نو است که از او نسخهای پختهتر میسازند. با فیلم A Real Pain شاهد یک سفر هستیم؛ سفر نسلهای یهودی بعد از هولوکاست، هشتاد سال بعد، برای دوباره دیدن آنچه که بر سر اقوام و همکیشان آنها آمد. این سفر برای آنها چه چیزی در بر داشت؟ چه چیزی در آنها را روشن کرد؟ و چه چیزی به آنها آموخت؟ احتمالاً همانطور که نام فیلم هم میگوید، یک درد واقعی دسترنج این سفر به لهستان بود؟ در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا این فیلم را مورد بررسی قرار بدهیم.
همهکارهی این فیلم را میتوان جسی آیزنبرگ به حساب آورد که یک کمدین نسبتاً سرشناس محسوب میشود. تنها چند شخصیت در فیلم وجود دارند که توسط بازیگرانی چون کیرن کالکین، ویل شارپ، جنیفر گری و… ایفای نقش شدهاند. فیلمبرداری در لهستان صورت گرفته و A Real Pain اثری مشترک بین آمریکا و لهستان محسوب میشود. حال باید گفت که چه چیزی در آن حائز اهمیت و قابل توجه است. بهطور خلاصه بگویم: موسیقی و نماها خوب هستند، گاهی دیالوگها گیرا میشوند ولی هر چیز دیگری برای یک چشمِ غیر-یهودی اثری خنثی دارد.
داستان فیلم دربارهی گروهی از یهودیهای امروزیست که میخواهند سفری به لهستان داشته باشند تا اثرات هولوکاست، نزدیک به هشتاد سال بعد را مشاهده کنند. آنها نسل سوم بعد از هولوکاست محسوب میشوند و داستانِ فیلم سعی میکند این تغییرات را در میان یهودیان در طول این چند دهه مورد بررسی قرار بدهد. علاوه بر مکانی که مورد بازدید قرار میگیرد، خود آنها چه تغییراتی داشتهاند؟ پس هر کدام از شخصیتها به شکلی نمادین گروهی از دستههای متفاوت جماعتِ یهودی امروزی را به تصویر میکشد.
دیوید و بنجی، جوانهای امروزی هستند که با زندگی آمریکایی تطابق پیدا کردهاند؛ البته هر کدام به نوبهی خود! دیوید در تلاش است تا پلههای موفقیت را در نیویورک بالا برود و یک زندگی سطح بالا را کنترل کند. بنجی عیاش است و بدون قید و بند؛ او در حواشی، زندگیِ لذتگرای خود را دنبال میکند. ایلاج، یک سیاه پوست تازه گروییده به مذهب یهودیت است و یک مومن سرسخت محسوب میشود که وظایف شرعیاش را تماماً به جا میآورد؛ اما مثل هر فرد امروزی دیگر آنقدر اُپن-مایند است که اعتقادات خود را به دیگری تحمیل نکند و با هر جمعی بتواند خودش را مطابقت بدهد. مارشا، فردی است که در زندگی شکستخورده و تنها نام یک یهود را یدک میکشد؛ او به این سفر به عنوان یک تفریح برای رهایی از ازدواج ناموفق خود نگاه میکند. زوج مارک و دایان شاید ادامهی روندی باشند که نسل دوم یهودیهایِ پس از هولوکاست به خود دیدهاند، یک خانوادهی در حال تقلا و در عین حال سنتی و معمولی.
در میان آنها شخصیت جیمز است که میتوان او را یک ناظر بیرونی قلمداد کرد و رویکرد امروزی نسبت به یهودیت را در او بازتابشده دید. او یک تحصیلکرده در این زمینه است و مثل هر فردی که دانشآموخته باشد، دیدگاهی منطقی و تاریخگرا نسبت به وقایعی دارد که لهستانیها و یهودها در قرن گذشته با آن روبرو بودهاند. شاید به همین دلیل است که بنجی بیتفاوتی او را مورد نقد قرار میدهد و چندین بار او را مؤاخذه میکند.
شوخیها بخش مهمی از روند فیلم A Real Pain محسوب میشوند و این را میتوان از همان ابتدا زمانی که بنجی و دیوید در فرودگاه یکدیگر را ملاقات میکنند متوجه شد. نقش محوری این شوخیها کیرن کالکین میباشد که بازیگری قابل توجه او با شوخیهایِ خارج از قائدهاش نمایان میشود؛ جوک گفتن دربارهی شکلِ پاهای دیوید، دزدکی سوار قطار اشتباه شدن، لگد زدن به درب خروج اضطراری در هتل و… ، نشانی هستند از عدم توجه او به هنجارهای جامعه. گاهی هم این شوخیها تلخ میشوند و نمودی از رنجبری یهودی در خود دارند.
البته که اگر یهودی نباشید و تمام این آداب و این تاریخ را از سر نگذرانده باشید و شاهد پستی بلندیهای این قوم در طول چند دههی گذشته نباشید، شاید ارتباط گرفتن با فیلم کمی سخت باشد. نمیخواهم مفاهیم ذاتی مورد پرسش در فیلم را زیر سوال ببرم و دربارهی آنها بحث کنم، چرا که بحثی پیچیده و جنجالی ایجاد میکند، اما باید بگویم که درک کردن احساسات شخصیتها لااقل برای من سخت بود. مثلاً موضوع «رنجکشی» و «درد» که در مرکز توجه فیلم است و نام فیلم هم ارجاعی به آن است، ابداً برایم قابل درک نیست؛ انگار که این جماعت دنبال این هستند که ببینند کدام رنج واقعیتر است و برایش مسابقه دارند. در حالی که تمام موضوع را میتوان زیر سوال برد و پرسید «مگر مسابقهی اشک ریختن و بغض کردن است؟» به همین علت اکثر دیالوگها و پیامی که در آن نهفته بود برای من یکی آنقدرها قابل ارتباط نبود.
بخش عمدهای از معنای درونی فیلم A Real Pain در رابطهی دو پسر عمو یعنی دیوید و بنجی بیان شده است. دیوید شخصیتی مسئولیتپذیر دارد که باید خانواده و کارش را کنترل کند ولی مقید بودنش باعث میشود که نتواند هرگز در وضعیتهای اجتماعی بدرخشد. او از قوائد و نُرمها پیروی میکند و پا فرا گذاشتن از آنها برایش سخت است؛ اما شخصیتی باهوش و آگاه دارد. این ویژگیها در تعامل مستقیم با بنجی قرار میگیرند که آزاد است، عیاشی میکند، زیرِ بار مسئولیت نمیرود و قوائد را به سخره میگیرد. حال برآیند این تعامل چه خواهد بود؟ این برآیند یکی از مضامین اصلی فیلم است.
دیوید به بنجی حسادت میکند و در عین حال او را دوست دارد. این حسادت بیدلیل نیست، چرا که دیوید همواره آن شخصیتیست که نامحبوب است و در حلقهی اجتماعی جدی گرفته نمیشود، دیدنِ بازیگوشی بنجی برایش حسادتبرانگیز میباشد. با این حال، رابطهای که از بچگی با یکدیگر داشتهاند و برادری نزدیکشان سبب دوست داشتن و عشق نسبت به یکدیگر است. در خلال همین رابطه است که میبینیم مفهوم «درد واقعی» نشان داده میشود.
آیا قربانی بودن بنجی چه به عنوان یک یهود، چه به عنوان فردی تراما دیده توجیهیست برای اینکه خودسر عمل کند؟ به دیگران بپرد؟ آنها را مورد تمسخر و نقد قرار بدهد؟ مشکل اصلی دیوید با او هم در همینجا خلاصه میشود. این پسر عیاش و اهلِ حال، در خودش میبیند که دیگران را اذیت کند، حال آنها را بهم بزند و نظراتش را بر دیگران تحمیل کند، چرا که صرفاً رنج دیده است و خیال میکند رنج او واقعیست. دیدن چنین رابطهای مسلماً میتواند برای بیننده هم مفید باشد؛ کم نیستند آدمهایی که به دلیل قربانی بودن، به دلیل اینکه خیال میکنند در رنج هستند، دیگران را مسخره میکنند و مورد آزارِ احساسی قرار میدهند. به عبارت دیگر، بنجی نمادیست از آن آدمهایی که خودشان را بالاتر از دیگران میبینند چرا که صرفاً در رنج هستند و دیگران مشتی آدم مرفه بدون درد هستند!
بطور کلی، با وجود دیالوگهای جذاب و روابطی جالب، نوعی پوشش متظاهرانه در کار است که باعث میشود بینندهی عادی نتواند با آن ارتباطی که نیاز است را برقرار کند. مصائب دیوید، نوعی غرُغُر به حساب میآیند که اگر مشکلات اجتماعی مشابه نداشته باشید یا یهودی نباشید، درک کردنش سخت است. با این وجود، میتوان فیلمنامهی A Real Pain را یک دردِ دل مصّور از سوی جسی آیزنبرگ به حساب آورد.
از نظر فنی ایراد خاصی نمیتوان به فیلم گرفت، حتی میتوان آن را صاحب سبک به حساب آورد؛ موزیکها همگی تکنوازی پیانو هستند و از آثار یهودی مهم مثل «ناگیلا هاوا» تأثیر گرفتهاند. قابها به معماری شهرها، مجسمهها و یادبودهای به جا مانده از تاریخ یهودیت و اتفاقات قرن بیستم، میپردازند و گاهی واقعاً دیدن آنها چشمنواز است. همهچیز به شکلی ترتیب داده شده تا محتوا با فرمِ فیلم تناسبی قابل توجه داشته باشد؛ داستان دربارهی مصائب و احساسات یهودیهای امروزیست و فرمِ کار هم مثل یک موزهی بجا مانده از این قوم عمل میکند.
نهایتاً باید گفت احتمالش زیاد است که نتوانید با داستان و شخصیتهای فیلم A Real Pain، آنطور که نیاز است ارتباط برقرار کنید؛ چرا که باید یهودی باشید. به عنوان یک بینندهی بیرونی، سفر یک گروه به لهستان را مشاهده میکنید که در آن شوخیهای متعدد، هنجارشکنی و غرغرهای نویسنده مشهود هستند. شاید گاهی سبک کارگردانی چشمگیر باشد و توجه بیننده را به خود جلب کند. میتوان این فیلم را دید، سخت نگرفت و سپس فراموش کرد، اما نه بیشتر.
به عنوان یک بینندهی بیرونی، سفر یک گروه به لهستان را مشاهده میکنید که در آن شوخیهای متعدد، هنجارشکنی و غرغرهای نویسنده مشهود هستند. شاید گاهی سبک کارگردانی چشمگیر باشد و توجه بیننده را به خود جلب کند. میتوان این فیلم را دید، سخت نگرفت و سپس فراموش کرد، اما نه بیشتر.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.