ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

چرا فرنچایز Pirates of the Caribbean با سه‌گانه‌ی اول باید به اتمام می‌رسید؟

نگاهی به علت‌های افت دزدان دریایی کارائیب

حمزه سروری
نوشته شده توسط حمزه سروری | ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

وقتی The Curse of the Black Pearl در سال ۲۰۰۳ اکران شد، این اثر ماجراجویی از سوی دیزنی توانست توجه بین‌المللی را به خود جلب کند. با بودجه‌ای به ارزش ۱۴۰ میلیون دلار و مجموعه‌ای از شخصیت‌های به‌یادماندنی از جمله جک اسپارو، ویل ترنر و الیزابت سوان، اولین فیلم Pirates of the Caribbean  توانست بیش از ۶۵۰ میلیون دلار در گیشه جهانی کسب کند. با داشتن طرفداران مشتاق برای ماجراجویی‌های بیشتر، کارگردان گور وربینسکی در سال ۲۰۰۶ با فیلم Dead Man’s Chest و در سال ۲۰۰۷ با At World’s End به کارائیب بازگشت.

با اینکه هیچ یک از این دو فیلم به اندازه اولین فیلم از نظر دریافت نقدهای مثبت موفق نبودند، هر کدام موفق شدند حدود ۱ میلیارد دلار در گیشه جهانی سود به دست آورند. همچنین ظاهر چشمگیر دیوی جونز، کرکن و سایر جلوه‌های ویژه هنوز هم به عنوان برخی از بهترین استفاده‌ها از CGI در فیلم‌های هالیوود شناخته می‌شوند. وقتی فیلم سوم Pirates of the Caribbean به کارگردانی وربینسکی در سال ۲۰۰۷ اکران شد، این فرنچایز دیگر باید پایان می‌یافت، زیرا بینندگان به پایان داستان عاشقانه ویل و الیزابت دست یافته بودند و مشخص بود که کاپیتان جک اسپارو در جستجوی ماجراجویی‌های جدید خواهد بود. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا بررسی کنیم که چرا این سری باید با همان سه‌گانه‌ی ابتدایی به اتمام می‌رسید.

چرا فرانچایز Pirates of the Caribbean با نسخه‌ی At the World’s End باید به اتمام می‌رسید؟

از آنجایی که سه‌گانه‌ی نخستین به عنوان یک خط داستانی کامل عمل کرد، فرنچایز دزدان دریایی کارائیب به یک پایان طبیعی رسیده بود. اما، دیزنی آشکارا با این موضوع موافق نبود. با ازدواج ویل و الیزابت (و کاپیتان شدن ویل بر کشتی Flying Dutchman) بازیگران آن یعنی کیرا نایتلی و اورلاندو بلوم دیگر نقش‌های خود را در فیلم On Stranger Tides به کارگردانی راب مارشال در سال ۲۰۱۱ تکرار نکردند. در عوض، بازیگران اصلی مجموعه، جانی دپ و جفری راش، به همراه بازیگران تازه‌وارد فرنچایز مانند پنه‌لوپه کروز و ایان مک‌شین، بار اصلی فیلم را به دوش کشیدند. فیلم‌های On Stranger Tides و دنباله‌ی آن، Dead Men Tell No Talesطبق گزارش راتن تومیتوز، پایین‌ترین امتیازات منتقدان و مخاطبان را در این فرنچایز دریافت کردند.

این بازیگران تازه‌وارد قطعاً استعداد خود را به نقش‌های مربوطه آوردند، اما نتوانستند آن صمیمیت و جذابیتی را که توسط سه بازیگر اصلی در سال ۲۰۰۳ شکل گرفته بود، به تصویر بکشند. بسیاری از طرفداران عمیقاً با داستان عاشقانه ویل و الیزابت و چگونگی شکل‌گیری ارتباط آن‌ها از مسیر دزدی دریایی، درگیر شده بودند. با به پایان رسیدن راحت این روایت، دوره‌ی کارگردانی راب مارشال شروع شد که بیشتر شبیه یک تلاش تک‌قسمتی برای بهره‌برداری از محبوبیت دزدان دریایی کارائیب به نظر می‌رسید تا تلاشی برای دعوت طرفداران قدیمی به سفری در یک دوران جدید.

همچنین، تجربه‌ی قبلی مارشال در ساخت فیلم‌های موزیکال نیز از نظر موضوعی با آنچه تحت نظر وربینسکی بنا شده بود، همخوانی نداشت. تجربه‌ی او به عنوان یک طراح رقص در افزایش المان‌های مربوط به کمدی فیزیکی، به ویژه در حرکات و رفتارهای منحصربه‌فرد و خاص کاپیتان اسپارو، کاملاً مشهود است. در حالی که فیلم Chicago به کارگردانی مارشال بدون شک یک فیلم عالی است، دیدگاهی که برای کارگردانی یک موزیکال در آن سطح به کار می‌رود، کاملاً متفاوت از آن چیزی است که برای به تصویر کشیدن دزدان دریایی و ماجراجویی‌های باشکوه در دریاهای آزاد، مورد نیاز است. شاید بازگرداندن هانس زیمر برای ساخت موسیقی متن می‌توانست ارجاعی به آثار پیشین باشد، اما موسیقی به تنهایی نمی‌توانست جبران این همه تغییرات دیگر را بکند.

فیلم Chicago در سال ۲۰۰۳ چندین جایزه‌ی اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین تدوین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس و بهترین میکس صدا را از آن خود کرد. به علاوه، بدون یک روایت منسجم که از آثار قبلی دنبال شود، فیلم On Stranger Tides در نهایت بیشتر شبیه به یک تلاش ساده برای کسب سود به نظر می‌رسید. از آنجایی که این فیلم بیش از ۱ میلیارد دلار در گیشه جهانی فروش داشت، دیزنی هیچ انگیزه‌ای نداشت که اجازه بدهد هنر اورجینال سخنگو باشد. با این حال، استقبال ضعیف مخاطبان باید به این غول دنیای سرگرمی هشدار می‌داد که طرفداران فرنچایز از مسیر جدید آن راضی نیستند.

با نسخه‌ی Dead Men Tell No Tales شخصیت جک اسپارو به قهقرا رفت

شش سال پس از On Stranger Tides و ده سال پس از At the World، پنجمین قسمت از این فرنچایز با عنوان Dead Men Tell No Tales به سینماها آمد. در حالی که دیزنی طرفداران را با وعده‌ی بازگشت ویل و الیزابت جذب کرد، تأثیرات منفی On Stranger Tides در گیشه احساس می‌شد و بدین ترتیب Dead Men Tell No Tales تنها حدود ۸۰۰ میلیون دلار فروش داشت. این رقم قطعاً رقم قابل احترامی است، اما هم‌سطح فروش فیلم‌ها در اوج محبوبیتشان نیست. یواخیم رانینگ و اسپن سندبرگ، کارگردانان نروژی، در زمانی که یکی از موفق‌ترین فرنچایزهای تاریخ سینما به آن‌ها سپرده شد، تجربه‌ی چندانی در فیلم‌سازی بین‌المللی نداشتند. اگرچه این لزوماً به معنای شکست قطعی نیست، اما تحت هدایت این دو، دزدان دریایی کارائیب اساساً به گونه‌ای تغییر کرد که برای آینده‌ی آن خوشایند به نظر نمی‌رسید.

تغییر اصلی این نسخه را می‌توان در نحوه‌ی شخصیت‌پردازی کاپیتان اسپارو مشاهده کرد. پیش از این فیلم، رفتارهای به ظاهر دست و پا چلفتی او در واقع پوششی برای توانایی درخشانش در برنامه‌ریزی بود. او بارها موفق می‌شد دشمنان بااستعدادی مانند لرد کاتلر بکت را فریب و شکست دهد؛ او کسی بود که نقشه را برای بازگشت از دخمه‌ی دیوی جونز تعیین می‌کند و کارهای بیشتری هم از این دست انجام می‌دهد. زمانی که به نظر می‌رسد او کاملاً بر اهداف خود متمرکز است، انتخاب‌هایی می‌کند که همکارانش را نجات می‌دهد و حتی در یک صحنه‌ی حذف‌شده از At the World's End نشان می‌دهد که علیه تجارت برده فعالیت می‌کرده است. جانی دپ گفته بود که ایفای نقش کاپیتان جک اسپارو را بر اساس چند شخصیت مشهور و خیالی، از جمله کیت ریچاردز، ستاره‌ی راک، و پپ لو پیو، گورکن کارتونی، ترتیب داده است.

با این حال، در Dead Men Tell No Tales، رفتارهای کاپیتان اسپارو تصادفی و بی‌هدف جلوه داده می‌شد. او به طور معمول خود را در موقعیت‌های دشواری می‌یافت که در نهایت بیشتر از طریق شانس یا کمک دیگران و نه استراتژی دقیق، از آن‌ها رهایی می‌یافت؛ مثلاً می‌توان به سکانس سرقت خزانه در ابتدای فیلم اشاره کرد. همچنین واضح است که رانینگ و سندبرگ بیشتر بر ایجاد یک نمایش تماشایی تمرکز داشتند تا پایبندی به داستان‌های از پیش تعیین‌شده. اگرچه به نظر می‌رسید برخی از مخاطبان از این فیلم به خاطر جلوه‌های ویژه‌اش لذت بردند، بسیاری موافق بودند که این فیلم نتوانسته جذابیت سه فیلم اصلی را حفظ کند و همچنین به شخصیت‌ها و روایت‌های تثبیت‌شده احترام بگذارد.

به عنوان مثال، تاریخچه‌ی قطب‌نمای کاپیتان اسپارو برای این فیلم تغییر کرد. در ابتدا به بینندگان گفته شده بود که او این ابزار منحصربه‌فرد را از تیا دالما گرفته است. در Dead Men Tell No Tales، این داستان منشأ تغییر کرد تا کاپیتان اسپارو را به یک شخصیت منفی جدید، یعنی کاپیتان سالازار، مرتبط کند. این مورد نه تنها مشکلات عمده‌ی پیوستگی درد استان ایجاد کرد، بلکه به کم‌اهمیت جلوه دادن شخصیت کاپیتان اسپارو نیز منجر شد؛ زمانی که او آن شیء با اهمیت را با یک بطری رام معاوضه کرد، عملاً یک چرخش در شخصیتش رخ داد. درست است که او همیشه از رام لذت می‌برد (و باید آن را از الیزابت محافظت می‌کرد)، اما هوش و استعداد او در استراتژی باید مانع از اتخاذ چنین تصمیم احقانه‌ای می‌شد.

پنجمین نسخه، جادوی سه‌گانه‌ی اولی را نداشت

در حالی که On Stranger Tides از بسیاری جهات شبیه یک کمدی تک‌قسمتی به نظر می‌رسید، Dead Men Tell No Tales بیشتر به عنوان پلی در انتقال مشعل عمل کرد و توانست به طرفداران یک ماجراجویی نهایی با کاپیتان‌ها اسپارو و باربوسا بدهد، در حالی که راه را برای شخصیت‌هایی مانند هنری (پسر ویل و الیزابت) برای ورود بیشتر به دنیای دزدی دریایی هموار کرد. مشکل اینجاست که بار دیگر، جذابیت پایدار سه‌گانه‌ی اصلی وربینسکی را می‌توان تا حد زیادی به شخصیت‌های خوش‌پرداخت و همدلی‌برانگیز آن نسبت داد. رانینگ و سندبرگ در ایجاد چنین ارتباطی در فیلم خود ناکام ماندند.

و به جای اینکه سرانجام پرونده‌ی داستان ویل و الیزابت را ببندند و به آن‌ها آرامش دهد، Dead Men Tell No Tales با یک سکانس باز به پایان می‌رسد که نشان می‌دهد دوران حضور ویل در دریا و با کشتی هلندی پرنده هنوز به پایان نرسیده است. این وضعیت فرنچایز را در موقعیتی بسیار مخاطره‌آمیز قرار می‌دهد، با خطوط داستانی حل‌نشده‌ی بسیار زیاد، مشکلات پیوستگی و شخصیت‌های جدیدی که فاقد تأثیر دوست‌داشتنی پیشین خود هستند. آینده برای دزدان دریایی کارائیب تیره و تار است، مگر اینکه وربینسکی برای اصلاح این مشکلات بازگردد، یا فرنچایز از کتاب MCU الگو بگیرد و شروع به درگیر کردن خطوط زمانی مختلف کند، .

شایعات مختلفی در مورد ادامه‌ی فرنچایز دزدان دریایی کارائیب وجود داشته است. جری بروکهایمر، تهیه‌کننده، گفته است که پروژه‌ی آینده فرنچایز را ریمیک خواهد کرد و او در حال کار بر روی دو نسخه‌ی مختلف از فیلمنامه است. Dead Men Tell No Tales قطعاً در را برای گسترش بیشتر دنیای دزدان دریایی کارائیب باز گذاشت. اما، کارگردانی و نویسندگی متناقض آن و همچنین تغییرات غیرضروری در شخصیت‌های کلیدی (همراه با این احتمال که دیزنی و ستاره‌ی آن، جانی دپ، ممکن است در دوراهی برای بازگشت قرار بگیرند)، این تصمیم را غیرعاقلانه می‌کند. این محصول که زمانی عالی بود، در صورت قرار گرفتن در معرض طرح‌هایی برای سودآوری بیشتر به جای داستان‌سرایی قوی و کیفیت فیلم‌سازی، مطمئناً آسیب خواهد دید.

دیزنی همچنین در تلاش خود برای تولید اقتباس‌های لایو اکشن از بسیاری از انیمیشن‌های کلاسیک خود با چند شکست مواجه شده است، به ویژه که منتقدان به تلاش‌های اخیر مانند Mufasa: the Lion King و Pinocchio انتقاد کرده‌اند. اگر فعالیت‌های فعلی اینترنتی نشانه‌ای باشد، اکران آینده‌ی Snow White بدترین عملکرد گیشه این شرکت را به همراه خواهد داشت. اگر تمرکز بر داستان‌سرایی باقی بماند و نه بر درآمد مالی، می‌توان از فرنچایز دزدان دریایی کارائیب در برابر این سرنوشت محافظت کرد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی