ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

سریال

نقد سریال The Last of Us فصل دوم | قسمت ششم

لذت بودن با جوئل!

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۱ خرداد ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

قسمت جدید سریال The Last of Us، یک حس جدید در این فصل بود. این قسمت حال و هوایی مشابه با فصل اول و دوران اوج این سریال داشت. قسمت ششم تلاش می‌کرد تا فقدان شخصیت جوئل با بازی پدرو پاسکال را جبران کند و لایه‌های جدید و عمیقی از شخصیت او به مخاطب ارائه دهد. با نقد سریال The Last of Us فصل دوم قسمت ششم همراه ویجیاتو بمانید.

نفوذ به عمق شخصیتی جوئل

افتتاحیه قسمت جدید سریال TLOU تلاش می‌کند سفری معنادار را به عمق شخصیت حوئل داشته باشد. سریال یک فلش بک به دوران نوجوانی جوئل می‌زند. زمانی که تامی به خاطر یک اشتباه، از اینکه توسط پدرش کتک بخورد می‌ترسد‌ و جوئل برای جلوگیری از این اتفاق، اشتباه او را گردن می‌گیرد.

این سکانس نماینگر روحیه مسئولیت پذیری جوئل نسبت خانواده‌اش است. او از همان نوجوانی به دلیل رفتار بد پدر، تلاش کرد تا بتواند تکیه‌گاه خوبی برای برادر و دیگری اعضای خانواده آینده‌اش باشد. 

کمی جلوتر پدر وارد خانه می‌شود. او ظاهرا یک پلیس خشن است. پدر جوئل شروع به تعریف یک خاطره از دوران کودکی خود می‌کند که در آن به شدت توسط پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. او این داستان را تعریف کرد تا به جوئل بگوید “من بهتر از پدر خودم بودم و تو باید در آینده بهتر از من باشی” 

چنین افتتاحیه‌ای، در اصل برای نشان دادن عمق شخصیت جوئل طراحی شده است. در این سکانس، تمام رفتار‌ها و کنش و واکنش‌های جوئل ناگهان منطقی می‌شود. او در واقع یکی از دلایل مهمش برای محافظت بدون قید و شرط از الی، مقابله با ذهنیت و دیدگاه پدر است. در واقع انگار در درونش تلاش می‌کند با پدرش مبارزه کند.

بخوانید: شورانر سریال The Last of Us درباره فصل چهارم صحبت کرد

این سکانس حتی دلیل این حد از بی رحمی و خشم جوئل را نشان می‌دهد. جوئل در کودکی توسط پدرش بارها تحقیر شده و کتک خورده. آن هم زمانی که هیچ زوری نداشته و کاری از دستش بر نمی‌آمد. چنین چیزی به مرور زمان، نوعی خشم را در وجود او می‌کارد که رفته رفته بزرگ‌تر می‌شود و مثل قارچ سرچماقی کل وجودش را می‌گیرد.

عقده حقارت و خشم سرکوب شده جوئل در کودکی، باعث شد تا در بزرگسالی انقدر محافظه کار و بی رحم باشد. عنصر بی رحمی را بارها در شخصیت جوئل چه در فصل اول و چه در این فصل در سکانس‌های مختلفی دیدیم. از قسمت اول که آن خانواده را وسط خیابان رها کرد تا این قسمت که حتی به یوجین فرصت دیدن همسرش را نداد.

گیتار، نماد عشق جوئل به الی

در دنیای داستان TLOU، چه در بازی و چه در سریال، گیتار یکی از کلیدی‌ترین عناصر است. در این قسمت، سکانسی از فرایند ساختن گیتار توسط جوئل را تماشا می‌کنیم. جوئل انگار دارد روح شخصیت خودش را در قالب گیتار می‌دمد. استخوان درشت برای خرک نماد خشم، حکاکی پروانه نماد عشق به خانواده و موسیقی نماد امید به آینده و زندگی است.

اگر بخواهم عشق میان الی و جوئل را با یک واژه توصیف کنم، قطعا اولین کلمه که به ذهنم می‌آید گیتار است. در واقع این حس پدر و دختری بیشتر از اینکه کلامی باشد، از کنش و واکنش‌ها حس می‌شود. یکی از این کنش و واکنش‌ها گیتار و ساز زدن است.

بهترین زبان و محبوب‌ترین زبان برای ارائه احساسات، چیزی جز موسیقی نیست. جوئل این را به الی یاد داد و الی حتی بعد از مرگ جوئل با دیدن گیتار، یاد او می‌‌افتد. درست مانند قسمت قبل که الی در سالن آمفی تئاتر گیتاری می‌بیند با آن شروع به نواختن آن قطعه معروف می‌کند. سپس خیلی زود تصویر جوئل از جلوی چشمم رد می‌شود. حسی که به او‌ منتقل می‌شود، حسی سرشار از عشق، لطافت و خشم است. درست مانند شخصیت جوئل و حسی که به گیتار منتقل کرد.

سکانس گیتار زدن جوئل برای الی، یک سکانس کلیدی و احساسی است. در پشت پرده جالب است بدانید که پدرو پاسکال تجربه‌ای در نوازندگی نداشته، با این حال با کمک بلا رمزی توانست ارائه خوبی از خودش منتقل کند.

کسانی که بازی را تجربه کردند در نگاه اول مخالف این سکانس هستند؛ نه از نظر اجرایی، بلکه از نظر موقعیت زمانی که در داستان قرار دارد. در بازی ما بعد از کلی ماجرا و کمبود و احساس فقدان جوئل به این سکانس می‌رسیم. اما در سریال به نظر عده‌ای از گیمر‌ها، این سکانس جای بدی خودش را نشان داد. اما به نظر من این قسمت حداقل همه چیز سر جای خودش بود.

در واقع این قسمت حس یک خلا و نقطه عطف را داشت. زیرا ما شدیدا فقدان جوئل یا بهتر بگویم پدروپاسکال را حس می‌کردیم. این قسمت بینندگان سریال را به فصل اول برد و یادآور بهترین لحظات فصل قبل بود.

بلوغ و رشد شخصیت

یکی از کارکرد‌های مهم این قسمت، نشان دادن روند بلوغ شخصیت الی است. سریال به بهترین شکل این روند را طی می‌کند. تکنیک‌های زیادی برای نشان دادن روند تغییر شخصیت و نشان دادن گذر زمان در یک قسمت وجود دارد. اما نویسندگان با خلاقیت بالا، عنصر تولد را برای نشان دادن روند بلوغ شخصیت قرار دادند. 

در واقع در هر تولد، جوئل رفتاری خاص نسبت به الی نشان می‌داد و واکنش‌های الی هر سال تغییر می‌کرد. چنین چیزی به خوبی روند بلوغ را نشان می‌دهد. 

بخوانید: تمامی ایستراگ‌ها و جزئیات فصل دوم سریال The Last of Us تا پایان قسمت ششم

اولین اتفاق که کلید آغاز تغییرات شخصیتی الی و بلوغ او بود، سوزندان دستش برای از بین بردن رد گاز گرفتگی بود. این اتفاق نماینگر تمایل الی به تغییر و بلوغ به هر قیمتی است. در واقع در این حرکت نمادین، الی نشان داد که آماده تغییر و بلوغ است و هیچ ترسی از عواقب آن ندارد.

الی در پاسخ به اینکه چرا دست خودش را سوزنده می‌گوید “دلم برای پوشیدن لباس آستین کوتاه تنگ شده بود” چنین دیالوگی به معنای حس طغیان‌گری و یاغی‌گری الی است. او قوانین را قبول ندارد و دوست دارد قوانین خودش را داشته باشد. این همان چیزی بود که جوئل ازش می‌ترسید. 

در دومین سالی که جوئل برای الی تولد می‌گیرد، او را به یک پارک ژوراسیک می‌برد. الی در آن تولد یک رویای کودکانه را دنبال می‌کند. شخصیت الی حداقل در آن سکانس، یک دختر بچه شیرین و لج باز است که از پدرش دلبری می‌کند و می‌خواهد لحظات پدر دختری خوبی را سپری کند.

کمی جلوتر شاهد این هستیم که الی وارد سفینه می‌شود و تلاش می‌کند رویای خود را برآورده کند. چنین چیزی شاید فکر شده باشد. عنصر تضاد، در این سکانس به چشم می‌آید. وقتی نور ستارگان و خورشید به صورت الی می‌خورد، ناخودآگاه آن تصویر چهره الی که غرق در نور قرمز است یادمان می‌آید. این تضاد خیلی عنصر جذابی است و در زیرمتن به ما می‌گوید که هرچند هر کس رویای مربوط به خود را دارد اما جبر جغرافیا و رویداد‌های اجتماعی جلوی این رویا را می‌گیرد.

بعد از این سکانس کلیدی، وقتی الی و جوئل از آن منطقه خارج می‌شوند، الی کرم‌های شبتاب را می‌دید که کنار درختی پرواز می‌کردند. در این لحظه متوجه می‌شویم که الی هنوز نتوانسته به سوالات خود مربوط به بیمارستان را پاسخ دهد.

در تولد بعدی الی، وقتی جوئل می‌خواهد الی را با کیک سوپرایز کند، متوجه می‌شود که الی ناگهان تغییرات عجیبی کرده است. او روابط عجیبی دارد و همچنین دست خود را تتو می‌کند. چنین سکانسی به وضوح نماینگر عنصر بلوغ شخصیت است. این یک تجربه جدید برای جوئل است؛ زیرا پیش از این جوئل نتوانست به بلوغ رسیدن دختر خود را ببیند و اکنون نمی‌داند چگونه با این موضوع رفتار کند.

حتی کمی جلوتر جوئل متوجه شد که الی قصد نقل مکان و جدا کردن خونه‌اش شده. جوئل در این لحظه مثل یک پدر نمونه برخورد می‌کند حتی گاراژ را برای زندگی مستقل الی فراهم می‌کند.

روند بلوغ الی زمانی کامل می‌شود که او سوالاتی را برای صحبت با جوئل طراحی می‌کند. این نماینگر روحیه طغیان‌گری و حس کاوش‌گری الی است. او با این حال نمی‌تواند از جوئل این سوالات را بپرسد زیرا نمی‌خواهد حس پدرانه او را زیر سوال ببرد.

“بهت قول میدم”

در اولین گشت زنی الی و جوئل، آن‌ها مجبور می‌شوند به یوجین برای کمک به او بپیوندند. اما متوجه می‌شویم که یوجین توسط یک مبتلا آلوده شده است. جوئل به خاطر روحیه مسئولیت پذیری خود، تصمیم می‌گیرد او را همانجا بکشد؛ اما الی مخالف این تصمیم است؛ زیرا می‌خواهد یوجین را به آخرین خواسته خود که دیدن همسرش است برساند. 

جوئل در این لحظه یا باید خطر مبتلا شدن یوجین را قبول کند یا به خواسته الی احترام بگذارد. از آنجایی جوئل نمی‌خواهد الی را از دست بدهد، به او قول می‌دهد که او را نکشد. الی برای آوردن اسب‌ها از آن‌ها جدا می‌شود.

جوئل یوجین را به یک منظره زیبا می‌برد تا او را خلاص کند. در آخرین لحظه جوئل یک دیالوگ معنادار می‌گوید “آدم چهره کسی رو که واقعا دوست داشته مدام جلوی صورتش می‌بینه” این دیالوگ نشانگر این است که جوئل صورت سارا در الی می‌بیند. دلیل این همه وابستگی این است که جوئل در اصل الی را سارا می‌بیند. این دیالوگ بازهم کارهای جوئل را برای نجات دادن الی منطقی جلوه می‌دهد.

جمله بهت قول می‌دم آن هم دقیقا با یک لحن مشخص، یادآور آخرین سکانس فصل اول بود که جوئل دقیقت با همین لحن به الی گفت “قسم می‌خورم” وقتی الی برمیگردد و می‌بیند که جوئل یوجین را کشته، متوجه می‌شود که جوئل در همان موقع نیز به او دروغ گفته است.

مقایسه جسد جوئل با یوجین(اثر پروانه‌ای)

یکی دیگر از درونمایه‌های مهم سریال TLOU، بحث اثر پروانه‌ای است. اینکه کوچکترین کنشی در این جهان باعث یک واکنش بزرگ می‌شود. شاید بتوان این نظریه به کارما نیز ربط داد. ما در سکانسی جسد کفن شده یوجین را می‌بینیم که جوئل آن را روی زمین می‌کشاند تا به جکسون برسانند. مخاطب در این لحظه یاد جسد کفن شده جوئل می‌افتد‌ که جسی آن را برای رساندم به جکسون با اسب به زمین می‌کشید.

سریال در این لحظه این سوال را ایجاد می‌کند که اگر جوئل می‌ذاشت‌ یوجین برای آخرین بار همسرش را ببیند، الان زنده بود؟ یا اگر در قسمت اول فصل اول اگر آن خانواده را سوار ماشین می‌کرد، الان سارا دخترش زنده بود؟

تقابل دیدگاه

در سکانس پایانی ما شاهد یک گفت و گوی غم انگیز بین الی و جوئل هستیم. گفت و گویی سرشار از تضاد و تقابل دیدگاه. الی در این گفت و گو تلاش می‌کند دیدگاه خودش را قالب کند. او زندگی را زمانی معنادار می‌بیند که بتواند احساس مفید بودن کند. او برای نجات دادن جان آدم‌ها هر کاری می‌کند. حتی اگر لازم باشد از جان خود و عزیزانش می‌گذرد. زیرا از کودکی با چنین هدفی زندگی می‌کرد.

در مقابل جوئل به این اشاره می‌کند که اگر بارها به عقب برگردد بازهم اینکار را می‌کند و بازهم الی را از آن بیمارستان نجات می‌داد. این دقیقا دیدگاهی مقابل دیدگاه الی است. الی نماد یک قهرمان است و جوئل نمادی از ضد قهرمان.

در نهایت الی با گفتن دیالوگ “تلاش می‌کنم ببخشمت” دیدگاه جوئل را قبول می‌کند. حال تبدیل شدن الی به یک شخصیت ضد قهرمان، خشن و انتقام‌جو منطقی جلوه می‌کند. زیرا جوئل توانست آن دیدگاه الی را کنار بزند و عقیده خودش را قالب کند.

در نهایت…

قسمت جدید سریال The Last of Us فصل دوم، شبیه یک هدیه است. یک حس خوب و یک وداع باشکوه با شخصیت جوئل. این قست فقدان پدروپاسکال را در قسمت‌های قبلی جبران می‌کند و ما را آماده پایان‌بندی این فصل می‌کند. فصلی که آغاز طوفانی داشت و رفته رفته سقوط کرد اما با این قسمت باز به روند رو به جلوی خود برگشت و باید ببینم در قسمت پایانی چه اتفاقی می‌افتد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی