ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم Eden | وقتی غریزه انسان فوران می‌کند!

این روز‌ها، با انتشار کیفیت خوب فیلم Eden شبکه‌های اجتماعی مملو از سکانس‌ها و موضوعات این فیلم شده است. فیلم Eden محصول سال 2024، با کارگردانی ران هاوارد (کارگردان فیلم ذهن زیبا) روایت گروهی از ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۱۶ تیر ۱۴۰۴ | ۱۳:۰۰

این روز‌ها، با انتشار کیفیت خوب فیلم Eden شبکه‌های اجتماعی مملو از سکانس‌ها و موضوعات این فیلم شده است. فیلم Eden محصول سال 2024، با کارگردانی ران هاوارد (کارگردان فیلم ذهن زیبا) روایت گروهی از مردم را دنبال می‌کند که برای ساختن یک زندگی آرمانی و به دور از نظام سرمایه‌داری به جزیره‌ای مهاجرت می‌کنند تا در آنجا به آرامش برسند. این فیلم با بازی متفاوت Ana de Armas و همچنین هنرنمایی‌های Jude Law و Daniel Brühl نقد‌ها ضد و نقیضی از سوی منتقدان و مخاطبان دریافت کرد. ما در این مقاله ضمن بررسی مفهوم فیلم به این سوال می‌پردازیم که چرا این فیلم، به نظر من یک اثر هنری قابل احترام است. با نقد فیلم Eden همراه ویجیاتو بمانید.

فرار از تمدن مدرن

فیلم با مهاجرت خانواده ویتمر به جزیره فلوریانا آغاز می‌شود. تصویر، رسیدن آن‌ها به خشکی را مانند یک موفقیت نشان می‌دهد. شخصیت‌ها خوشحالند، نه بابت اینکه به خشکی رسیدند، بلکه برای فرار از جنگ و تمدن انسانی خوشحال هستند. این خانواده به معنای واقعی کلمه نماد یک جامعه غیر نظامی است که خرابی‌های جنگ آن‌ها را وادار به ترک خانه‌هایشان کرده است.

از یک سو پدر خانواده هاینز ویتمر را داریم که از بابت فرار از جامعه قدرت و سیاست شدیدا احساس خوشحالی می‌کند؛ از یک سو همسرش مارگارت، با خیره شدن به دریای بی کران، تلاش می‌کند گذشته خود را مرور کند. او هنوز وابستگی‌هایی به گذشته و زندگی شهری دارد، اما برای بقای یک زندگی انسانی، باید آن‌ها را پشت سر بگذارد و به خانواده خود برسد.

شخصیت مارگارت نماد کسانی است که از یک سو درگیر گذشته هستند و از سوی دیگر به آینده زیاد فکر می‌کنند. او حامل یک نوزاد است. نوزادی که شاید سخت بتواند در این دنیای پوچ و بدون آبادی قدم بگذارد. اما همین نوزاد نرسیده، تبدیل به انگیزه بقای خانواده می‌شود. آن‌ها با پشت سر گذاشتن جنگ جهانی اول و زنده بیرون آمدن بحران‌های جهانی، توانستند یک جزیره قابل سکونت را پیدا کنند؛ اما آیا همین کافی است؟ مگر فطرت انسان چیزی غیر از تولید مثل و بقا نبود؟

در گوشه‌ای دیگر از این جزیره، دکتر فریدریش ریتر و همسرش دورا اشتراوخ سکونت گزیدند. فرار آن‌ها از تمدن بشری مانند خانواده ویتمر صرفا برای بقای یک نسل نبود. این خانواده با دیدگاه والاتری به این جزیره آمدند. در واقع فلسفه‌ی زندگی و وجود آدمی، تبدیل به دغدغه این زوج شده و برای همین به انزوا روی آوردند. انزوایی که با ورود خانواده ویتمر بهم می‌ریزد.

دکتر فریدریش، به این اعتقاد دارد که ارزش‌های بورژوازی باعث پوچ‌گرایی طبقه تهی دستان و طبقه متوسط شده است. در واقع این شخصیت عمیقا باور دارد که زندگی بشری، خیلی وقت است توسط شخصیت‌های قدرت طلب و حکومت‌اندیش به سوی نابودی پیش می‌رود. برای همین تصمیم گرفت همراه با همسر عقیم خود به این جزیره پناه ببرند.

دورا، برخلاف مارگارت، نمادی از نابودی امید است. این شخصیت به واسطه عقیم بودنش، توانایی تولید مثل ندارد؛ اما به نظر من چنین ویژگی از شخصیت او، توسط نویسنده برای رساندن پیام مرگ و نابودی گذاشته شده است. همانطور که دیدگاه این خانواده، ساختن یک زندگی آرمانی به دور از جنگ است، اما در باطن، می‌دانند که با گسترش تمدن، باز هم مردم به جنگ و غارت روی می‌آورند و نباید تمدنی وجود داشته باشد.

فیلم Eden نقد جسورانه‌ای است به زندگی سرمایه‌داری و قدرت‌های بزرگ. ما با دیدن پناه آوردن دو خانواده به این جزیره، به این درونمایه می‌رسیم که آن‌ها درحال فرار از گذشته خود هستند. گذشته‌ای که درگیر جنگ بوده و جنگی که به واسطه اشخاص قدرت‌طلب شکل گرفته است. تمدن بشری، مانند گردابی است که انسان‌های عادی را دور خود می‌چرخاند و در نهایت بعد از وارد کردن ضرر خود، آن‌ها را بی جان رها می‌کند.

تقابل دو دیدگاه: بقا یا نابودی!

در ابتدای فیلم دو خانواده، برای گذران زندگی در آن جزیره، مجبور به معاشرت می‌شوند. دکتر فریدریش و همسرش در ابتدا از اینکه زیاد با این خانواده خو بگیرند جلوگیری می‌کنند. حتی دکتر، آن‌ها را به مکانی بدون آبادی و آب می‌برد تا به مرور خسته شوند و از جزیره خارج شوند. این دیدگاه شخصیت دکتر فریدریش است. از نظر او حضور این خانواده می‌تواند تمدنی دیگر اینجا آغاز کند. تمدنی که از نظر دکتر بالاخره خودش را نابود می‌کند؛ پس بهتر است قبل از درمان، پیشگیری کند.

از سوی دیگر خانواده ویتمر، دنبال معاشرت و هم‌نشینی با این خانواده هستند. زیرا این زوج به همراه فرزند بیمارشان؛ به دنبال بقا و تولید مثل هستند. درست است که آن‌ها از تمدن بشری و جنگ‌زده فرار کردند، اما چنین چیزی باعث این نمی‌شود که بخواهند جلوی غریزه انسانی را بگیرند. بنابراین در نیمه اول فیلم، این دو خانواده درگیر کشمکش‌های اعتقادی و دیدگاهی می‌شوند.

خانواده ویتمر بعد از رسیدن به منطقه‌ای از جزیره، شدیدا تلاش می‌کنند آنجا را برای زندگی انسان، بسازند. از کشاورزی و خانه‌سازی گرفته تا شکار کردن حیوانات ریز و درشت. اما خانواده دکتر تا کنون به شکار دست نزده بودند و فرهنگ گیاهخواری را پیش گرفته بودند. کارگردان با قرار دادن این جزئیات در فیلم، به این تضاد بین دو خانواده رسید. در واقع خانواده دکتر به خاطر حمایت از حقوق حیوانات گیاهخوار نیستند، بلکه به این دلیل است که آن‌ها سخت در تلاشند که غریزه انسانی خود را خاموش کنند؛ غریزه‌ای که شکار نیز شاملش می‌شود.

قدرت برای به دست گرفتن تمدن، وارد می‌شود!

بعد از اینکه خانواده ویتمر تا حدودی به آرامش می‌رسند، زنی با عنوان طولانی بارونس الوئیز بوسکوت دو واگنر وِرهورن همراه با خدمتکاران و معشوقه‌هایش وارد جزیره می‌شوند. چیزی که در ابتدا در وجود این شخصیت مشخص است، عطش برای قدرت و توجه است. این شخصیت می‌تواند نمادی از ظهور یک حکومت و یا طبقه مرفه باشد که هدفش استفاده حداکثری از ظرفیت انسان‌های معمولی است. این زن در ابتدا با وعده ساخت یک هتل توریستی بزرگ به آنجا می‌آید. دکتر که از دیدن او راضی نیست، او و زیردستانش را به همان نقطه‌ای که خانواده ویتمر برده بودند معرفی می‌کند.

بارونس با آن نگاه نافذ و چهره به شدت اغواگرایانه‌اش تلاش می‌کند حقیقت وجودی خود را پنهان کند. او شخصیتی است که دنبال توجه و قدرت است و برای رسیدن به این اهداف، مهم‌ترین سلاح خود را دارد؛ زیبایی! در اصل چیزی که مردم را به سوی پیروی از یک ایدئولوژی می‌کشاند، زیبایی آن ایدئولوژی است. منظور صرفا زیبایی ظاهری نیست، بلکه زندگی‌ای است که به شکلی زیبا تصور می‌شود؛ همان آرمانی که تمدن بشری درحال تلاش برای رسیدن به آن است اما هیچ وقت موفق نشده است.

دلیل اینکه بارونس به یک مرد، وفادار نیست، این است که او متعلق به هیچ کس نخواهد بود؛ بلکه تنها متعلق به هدفش است. آن هم رسیدن به قدرت و مرکز توجه است. او از تک تک ظرفیت‌های انسانی برای رسیدن به هدفش استفاده می‌کند. دزدی از خانواده ویتمر، نمادی از سو استفاده قدرت، از دستاورد‌های انسانی است. از سوی دیگر، بازی با عنصر شهوت، نماینگر این است که مردان بشری، در نهایت تسلیم غریزه خود می‌شوند؛ نه عقل و هوش.

طولی نمی‌کشد که شخصیت بارونس بازی را دستش می‌گیرد. او از روش تفرقه انداختن میان آدم‌ها، تلاش می‌کند مقبولیت به دست بیاورد. این هم می‌تواند نمادی از تفرقه اندازی قدرت‌های بزرگ میان انسان‌ها برای بقا باشد. بارونس در ابتدا تلاش می‌کند حکومتش را پیش دکتر و همسرش به مقبولیت برساند. اما دیدگاه پوچی گرا دکتر، مانع این می‌شود که حکومت یا اربابی را قبول کند. به همین دلیل بارونس به خانواده ویتمر رو می‌آورد. خانواده‌ای که با باور به بقای انسانی، حکومت را نیز، باور دارند و برای همین، دست رد محکمی به بارونس نمی‌زنند.

استراتژی دیگر بارونس به عنوان نمادی از قدرت، بی ارزش جلوه دادن ویژگی‌های معنوی انسان است. او عنصر مهم و با ارزش خانواده و عشق را هدف می‌گیرد. در ابتدا خودش با رفتار‌های منزجر کننده‌اش پدیده خانواده و عشق را رد می‌کند؛ اما جلوتر با صحبت با مارگارت، تلاش می‌کند نظر او را نسبت به عنصر همسر عوض کند. همین کار او باعث شد تا تفرقه کوتاهی بین زن و شوهر پیش بیاید. اما این خانواده، با اراده‌تر از این حرف‌ها هستند که به این سادگی تسلیم قدرت‌طلبی یک عنصر ناحق شوند.

فیلم یک نقد دیگر به جوامع قدرت طلب می‌کند. آن هم اینکه این جامعه و اعضای آن به شدت می‌تواند الهام بخش باشند. در واقع این ویژگی، یکی از استعداد‌ها و قدرت‌های کسانی است که دنبال گسترش ایدئولوژی خود هستند. برای مثال، سکانسی که در آن پسربچه بدون آنکه بیماری‌اش بر او قلبه کند، دنبال بارونس می‌دود. بارونس با این استعداد توانست الهام بخش او باشد. این سکانس به خوبی تاثیر جنگ روانی بشریت را روی جامعه پایین به نمایش می‌گذارد.

غریزه؛ عامل بیداری انسان!

فیلم Eden دیدگاه نسبتا متفاوتی به عنصر غریزه انسانی دارد. شاید در تفکر عمومی، غریزه امری توهین آمیز و نامناسب برای انسان باشد. اما این فیلم چیزی خلاف آن را می‌گوید. درونمایه فیلم به این موضوع اشاره می‌کند که غریزه نیاز بشر است و انسان بدون غریزه نمی‌تواند به بقا برسد. چیزی که باعث پیشرفت خانواده ویتمر شد، چیزی جز انگیزه برای بقا نبود؛ و بقا از غریزه تغذیه می‌کند.

به مرور وقتی دکتر شدت پیشرفت این خانواده را مشاهده می‌کند، ناگهان صدایی در درونش غریزه فطری‌اش را بیدار می‌کند. او جوجه‌هایش را با سر گاوی که ویتمر شکار کرده بود معامله می‌کند. این یعنی روحیه گوشتخوارانه و شکارچی او برگشته است. یا حداقل تلاش می‌کند برگردد.

اما فیلم صرفا این عنصر را این گونه تعریف نمی‌کند. بلکه روی دیگر غریزه را نیز از طریق معشوقه بارونس (رابرت فلیپس) نشان می‌دهد. این شخصیت شدیدا پیرو بارونس است و دیوانه‌وار تسلیم اراده او است. فیلم با هم‌زمانی نشان دادن رام بودن سگ بارونس و رابرت و همچنین قابلیت وحشی شدن هر دو، به صورت زیرکانه به این اشاره می‌کند که آن سگ و رابرت هیچ فرقی با یکدیگر ندارد؛ هر دو از روی غریزه تسلیم یک قدرت بشری شدند. قدرتی که از طریق شهوت و زیبایی به وجود آمده است.

رابرت در طول فیلم هیچگاه نظرش نسبت به بارونس عوض نشد و تا آخرین قطره خونش برای او جنگید. اما این جنگ صرفا برای موفقیت ایدئولوژی بارونس نبود؛ بلکه برای تغذیه غریزه انسانی‌اش بود. او وجه دیگری از غریزه که شهوت و مقبولیت بود را انتخاب کرد. این همان غریزه‌ای است که در تفکر عمومی منفور است. عنصری که انسان را کور می‌کند و چشم بسته او را دنبال اهداف قدرت‌طلبان می‌کشاند.

نگاهی به عناصر فنی فیلم Eden

فیلم Eden توسط Ron Howard کارگردانی شده بود؛ کسی که پیش از این احتمالا فیلم ذهن زیبا را از او دیدید. او توانست با رعایت مهم‌ترین استاندارد‌های کارگردانی، قاب‌های زیبا، روایتی سر راست را تعریف کند؛ اما این صرفا یک برداشت کلی از کارگردانی او است. جزئیات فنی کارگردانی هاوارد، پر از باگ و مشکلات کوچک بود که روی هم رفته، می‌توانست مخاطب را تا حدودی خسته کند.

فیلمنامه، تا حدود خیلی زیادی کارآمد است. داستان در لایه‌های بیرونی و درونی خود ساختار دارد. داستانی می‌تواند از ذهن مخاطب عبور کند که منظم و ساختارمند باشد. منظور از نظم، همان فرمی است که هر هنری باید آن را داشته باشد. داستان فیلم این فرم را داشت و از نظر روایی، یک روایت دغدغه‌مند و پر از درونمایه بود. روایتی که شاید حداقل چند روز ذهن را درگیر کند.

بازیگران فیلم هر کدام به نوبه خود، هنرنمایی قابل قبولی از خودشان ارائه دادند. اما در مواقعی، بازی‌ها اغراق آمیز و غلو شده خودشان را نشان می‌دهند. این موضوع دلیل بر ناتوانی بازیگران نیست؛ بلکه به نوعی مهارت کارگردانی را به چالش می‌کشد. هر چقدر که بازیگران توانا و کاربلد باشند، در نهایت این کارگردان است که باید بتواند از نهایت استعداد بازیگرانش، خروجی قابل قبول خود را دریافت کند.

در نهایت...

فیلم Eden یک اثر هنری است؛ نه از این نظر که دارای تعلیق بسیار زیاد و سرعت بالا در روایت باشد؛ بلکه از این نظر که توانست یک درونمایه عمیق را از طریق یک داستان سر راست ارائه دهد. این فیلم در کنار بازیگران اصلی توانمند و همچنین فیلمبرداری کارآمد و موثر، توانست مفهموم و دغدغه خود را بدون اغراق و شعار به مخاطب و بیننده برساند. اما مسلما نتوانست چه از طریق کارگردانی و چه از طریق عناصر دراماتیک، بیننده را میخکوب روایت خود کند.

76
امتیاز ویجیاتو

فیلم سینمایی Eden، محصول سال 2024، یک اثر هنری قابل احترام است که با داستان سر راست و ساختارمند خود، درونمایه ارزشمندی را به مخاطب ارائه دهد. این فیلم با روایتی جنجالی و شخصیت‌های باورپذیر، می‌تواند شما را مدتی سرگرم کند و در نهایت کمی شما را به فکر فرو ببرد. اما انتظار یک فیلم هیجان انگیز و به شدت میخکوب کننده را نداشته باشد؛ چراکه قرار است ناامید شوید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی