ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

آرواره‌ها در ۵۰ سالگی؛ بلاک‌باستری که هالیوود و تعطیلات تابستانی را متحول کرد

ماجرای ساخت فیلم Jaws

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی | ۲۲ تیر ۱۴۰۴ | ۱۳:۰۰

باورکردنی نیست، اما از زمانی که فیلم «آرواره‌ها» «استیون اسپیلبرگ» برای نخستین‌بار بر پرده سینماهای آمریکا نشست، پنجاه سال می‌گذرد؛ نزدیک به نیم قرن از آن روز که تماشاگران با اثری مواجه شدند که نه‌فقط نگاهشان به شنا کردن در دریا را دگرگون کرد، بلکه صنعت سینما را نیز، چنان‌که می‌شناختیم، زیر و رو نمود.

وقتی از فیلم Jaws حرف می‌زنیم، نمی‌توان تنها به سطح ماجرا بسنده کرد. برای درک این تریلر اسپیلبرگ، باید دست‌کم آن را در سه لایه بررسی کرد. لایه نخست، ساده‌ترین و مستقیم‌ترین است: با چه‌جور فیلمی طرفیم؟ فیلمی پرشتاب، پرجنب‌وجوش و پرهیجان که از هرگونه دسته‌بندی ژانری می‌گریزد. در ظاهر، یک تریلر است، بی‌تردید؛ یا شاید ترسناک، هیولامحور، یا حتی نمونه‌ای ابتدایی از اسلشر. می‌شود گفت اثری اکشن با لایه‌های پنهان سیاسی و معناهایی نهفته که در نگاه اول به چشم نمی‌آیند. اما پیش از هر چیز، باید آن را یک نمونه‌ی درخشان از سرگرمی عامه‌پسند دانست؛ فیلمی که حتی اگر از تأثیر شگرفش بر تاریخ سینما هم بی‌خبر بودیم، باز هر فصل سراغش می‌رفتیم و از نو تماشایش می‌کردیم.

اما دشوار بتوان درباره آرواره‌ها سخن گفت بی‌آنکه از اثری که بر جهان گذاشت، نگفت؛ از پیامدهایی که هنوز و همچنان ادامه دارند.

مرحله دوم تحلیل این بلاک‌باستر اسپیلبرگ، بررسی اثراتش بر جامعه و محیط‌زیست است: همان تابستانی که فیلم اکران شد، آمار نشان داد تعداد افرادی که به سواحل آمریکا برای تفریح می‌رفتند، کاهش یافت. در عوض، تماس‌ها با پلیس درباره رویت احتمالی کوسه‌ها به شکل چشمگیری افزایش پیدا کرد. اما از همه مهم‌تر، تأثیر فیلم بر نگرش مردم به کوسه‌ها بود؛ تأثیری هم‌ارز با چیزی که یازده سال بعد Top Gun بر جذب نیروهای نظامی گذاشت. همان‌طور که فیلم آدرنالین‌محور تام کروز مردم را به ارتش کشاند، آرواره‌ها با موفقیتی چشمگیر، شکار کوسه را محبوب کرد.

در سال ۲۰۱۰، مقاله‌ای هشدار داد که یک‌سوم جمعیت کوسه‌ها، سفره‌ماهی‌ها و شاه‌ماهی‌های جهان در خطر انقراض‌اند. سازمان‌های محیط‌زیستی بدون تردید آرواره‌ها را مقصر اصلی این وضعیت می‌دانند؛ چرا که مأموریتشان برای متقاعد کردن مردم به لزوم حفاظت از کوسه‌ها را به‌شدت دشوار کرده است. حتی «پیتر بنچلی»، نویسنده رمانی که فیلم بر اساس آن ساخته شد، بعدها اعتراف کرد که اگر شناخت درست‌تری از ذات واقعی کوسه‌ها داشت، هرگز آن کتاب را نمی‌نوشت.

فیلم آرواره‌ها

سومین جنبه از اهمیت آرواره‌ها به تأثیر انکارناپذیر آن بر صنعت سینمای آمریکا بازمی‌گردد. امروز دیگر تقریباً همه بر این باورند که این فیلم، سرآغاز دوران تازه‌ای در تاریخ بلاک‌باسترها بود؛ نه‌تنها نخستین فیلمی که در گیشه آمریکا مرز طلایی صد میلیون دلار را درنوردید، بلکه شیوه‌ای که به این موفقیت خیره‌کننده دست یافت، بنیان‌های تولید و پخش فیلم در هالیوود را از ریشه دگرگون کرد.

پیش از فیلم Jaws، تابستان‌ها فصل فیلم‌هایی با کیفیت نازل‌تر شمرده می‌شد؛ چرا که تصور عمومی در صنعت بر آن بود که تنها نوجوان‌ها در تعطیلات تابستانی به سینما می‌روند و زمستان‌ها، بهترین زمان برای اکران آثار جدی و پرفروش است. از سوی دیگر، اکثر پروژه‌های بزرگ استودیوها با اکران محدود آغاز می‌شدند: تنها چند سینما در لس‌آنجلس و نیویورک میزبان نمایش اولیه بودند، و بعد از آن، اکران به‌تدریج گسترش می‌یافت. به‌عنوان نمونه، «پدرخوانده» هفته اول اکرانش را فقط در پنج سینما سپری کرد.

اما آرواره‌ها مسیر دیگری برگزید: همزمان در ۴۰۹ سالن سینما در سراسر آمریکا اکران شد و بدین ترتیب سنت دیرینه اکران تدریجی را به خاک سپرد. افزون بر آن، فیلم تنها پس از کارزار تبلیغاتی گسترده، پرخرج و دقیق به نمایش درآمد؛ رویکردی که به‌زودی به قاعده طلایی هر بلاک‌باستر موردانتظاری بدل شد.

با بودجه‌ای حدود ۹ میلیون دلار، آرواره‌ها در گیشه جهانی چیزی در حدود ۴۷۰ میلیون دلار فروش کرد و در عمل تابستان را به فصل رسمی اکران فیلم‌های بزرگ و پرفروش بدل ساخت. اما این پایان کار نبود: موفقیت خیره‌کننده فیلم دگرگونی دومی را نیز به همراه آورد؛ فیلم‌های مؤلف‌محور (auteur cinema) به‌تدریج از اولویت افتادند و پروژه‌های پرهزینه‌ جای آنان را گرفتند. استودیوها آرام‌آرام افسار را از دست فیلمسازان مستقل بیرون کشیدند و دورانی که از آن با عنوان «هالیوود نو» یاد می‌شود، رو به پایان نهاد.

موفقیت اسپیلبرگ، به‌بیان دیگر، نقطه‌ی عطفی بود که آرایش قدرت در صنعت سینما را برای همیشه دگرگون ساخت و این دگرگونی تا امروز ادامه دارد.

تهیه‌کنندگان یونیورسال، «ریچارد دی. زانوک» و «دیوید براون»، پیش از آن‌که حتی رمان Jaws به چاپ برسد، به‌طور تصادفی به نسخه‌ای از آن دست یافتند. همان بار اول که خواندند، با شور و اشتیاق اعلام کردند این هیجان‌انگیزترین چیزی است که در عمرشان خوانده‌اند. در سال ۱۹۷۳، با پرداخت رقمی در حدود ۱۷۵ هزار دلار، حق ساخت فیلم را خریدند و بلافاصله مقدمات تولید را فراهم کردند.

در حالی که کارگردان‌هایی چون «جان استرجس» و «دیک ریچاردز» در فهرست انتخاب‌ها بودند، کارگردان ۲۶ ساله‌ای به نام استیون اسپیلبرگ که پیش‌تر فیلم The Sugarland Express را برای زانوک و براون ساخته بود، نسخه‌ای از رمان بنچلی را در دفتر تهیه‌کنندگان دید و خواست آن را بخواند. او که شباهت‌هایی میان این داستان و فیلم تلویزیونی تحسین‌شده‌اش Duel یافته بود، تمایل خود را برای کارگردانی فیلم اعلام کرد. زانوک و براون نیز استودیو را متقاعد کردند که همین بی‌تجربگی نسبی اسپیلبرگ می‌تواند آن تازگی و جسارتی را به پروژه ببخشد که اثری بی‌سابقه مانند آرواره‌ها به آن نیاز دارد.

فیلم Jaws

نکته جالب آن‌که هم تهیه‌کنندگان و هم خود اسپیلبرگ، در برهه‌ای نسبت به موفقیت فیلم دچار تردید شدند: زانوک و براون بعدها گفتند اگر کتاب را بار دوم خوانده بودند، شاید هیچ‌گاه حق ساختش را نمی‌خریدند؛ چرا که نمی‌دانستند ساخت فیلمی با این مضمون چقدر دشوار خواهد بود. اسپیلبرگ هم تردیدهایی داشت، اما تهیه‌کنندگان او را متقاعد کردند که Jaws می‌تواند دروازه‌ای به‌روی آینده‌ای باز کند که در آن، او فیلم‌هایی را که واقعاً می‌خواهد، بسازد.

پیتر بنچلی، نویسنده رمان، به‌عنوان فیلمنامه‌نویس نیز استخدام شد، اما پس از سه پیش‌نویس ناموفق، اسپیلبرگ تصمیم گرفت خودش نگارش فیلم‌نامه را به‌دست بگیرد. با این حال، دو هفته پس از تلاش‌های خود، دریافت که نیاز به یاری دارد. بدین ترتیب نمایشنامه‌نویس نامدار و برنده جایزه پولیتزر، «هوارد سکلر»، برای بازنویسی فیلم‌نامه به پروژه پیوست.

اسپیلبرگ بعدها فاش کرد که فیلمساز برجسته «جان میلیوس» نیز در نگارش فیلم‌نامه نقش داشت و حتی بازیگران و عوامل هم با پیشنهاداتشان در شکل‌گیری متن نهایی سهیم بودند؛ از جمله «رابرت شاو»، یکی از بازیگران اصلی فیلم که خود پیش‌تر نمایشنامه‌ای به نام The Man in the Glass Booth نوشته بود.

نقش‌های اصلی فیلم، در نهایت، به «روی شایدر»، رابرت شاو و «ریچارد دریفوس» سپرده شد؛ هر سه بازیگرانی توانمند و حرفه‌ای، اما نه ستارگانی از آن‌دست که نامشان بر سردر سینماها جمعیت به‌صف کند. این دقیقاً همسو با چشم‌انداز اسپیلبرگ بود: او نمی‌خواست چهره‌های سرشناس هالیوود را در نقش‌های اصلی قرار دهد، چرا که باور داشت حضور آن‌ها مانع از القای حسی می‌شود که فیلم نیازمندش بود؛ این‌که تماشاگران باور کنند آنچه بر پرده می‌گذرد، به‌سادگی می‌تواند برای خودشان هم اتفاق بیفتد. به عقیده اسپیلبرگ این حس، با چهره‌هایی که پیش‌تر هزار نقش را ایفا کرده‌اند، آسیب می‌بیند.

فیلم‌برداری اثر را «بیل باتلر» بر عهده داشت؛ همان کسی که پیش‌تر با «پدرخوانده» و «مکالمه» تجربه‌ای دشوار را پشت سر گذاشته بود. در ضمن، نباید از حضور «مایکل چپمن»، فیلم‌بردار اسطوره‌ای آثاری چون «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» غافل شد که در این پروژه، به‌عنوان دستیار دوربین فعالیت داشت.

موسیقی فیلم را «جان ویلیامز» ساخت؛ آهنگ‌سازی که همکاری‌اش با اسپیلبرگ در فیلم پیشینشان The Sugarland Express آغاز شد و سپس به رابطه‌ای دیرپا بدل گشت. ویلیامز بعدها موسیقی فیلم‌هایی چون «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «۱۹۴۱»، «ایندیانا جونز» و «E.T.» را نیز ساخت و به یکی از ستون‌های موسیقی متن سینمای آمریکا تبدیل شد.

«آرواره‌ها» همچنین آخرین فیلمی بود که «ورنا فیلدز» بزرگ تدوین کرد. او برای «آرواره‌ها» تنها اسکار زندگی‌اش را گرفت، و شش سال بعد از دنیا رفت. این فیلم در مجموع سه جایزه اسکار برد: بهترین تدوین، بهترین صدا، و بهترین موسیقی متن و در بخش بهترین فیلم نیز نامزد شد.

آرواره ها

در ابتدا انتظار می‌رفت بودجه فیلم حدود سه میلیون دلار باشد، اما این رقم در نهایت به بیش از نه میلیون دلار رسید. فیلم‌برداری قرار بود در ۵۵ روز به پایان برسد، اما دو ماه دیگر نیز ادامه یافت؛ اتفاقی که هم فشار را بر اسپیلبرگ دوچندان کرد و هم هزینه‌ها را بالا برد.

کوسه‌های مکانیکی فیلم که تحت نظارت استاد جلوه‌های ویژه، «رابرت ای. مِیتی» ساخته شده بودند، همان کسی که بیست سال پیش‌تر، هشت‌پای غول‌پیکر «۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا» را ساخته بود، مدام از کار می‌افتادند. این خرابی‌ها موجب شد اسپیلبرگ از تصمیمش برای فیلم‌برداری در فضای باز، آن‌هم در نیوانگلند، پشیمان شود.

اما طنز تلخ ماجرا آن‌جاست که فیلمی که باعث شد مردم از رفتن به ساحل و شنا در دریا بترسند، در عوض، به شکلی معجزه‌آسا صنعت گردشگری همین شهر کوچک را شکوفا کرد؛ شهری که با آغوش باز از فیلم‌ساز جوان و گروهش استقبال کرده بود.

گرچه روند تولید فیلم کابوس‌وار بود، اما همه آن دشواری‌ها در نهایت ثمر داد. اسپیلبرگ موفق شد اثری بیافریند که نه‌فقط قواعد بازی را تغییر داد، بلکه هنوز هم چون کلاس درسی برای هزاران دانشجوی سینما در سراسر جهان شناخته می‌شود.

اسپیلبرگ که با Duel و The Sugarland Express اعتماد مدیران یونیورسال را جلب کرده بود، حالا تنها به «قایقی بزرگ‌تر» نیاز داشت؛ Orca همان قایقی بود که او را به قله سینمای جهان رساند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی