
نقد فیلم Materialists | تکلیف عشق در دنیای سرمایهداری
دلالان عشق و دلبستگان سرمایهداری
فیلم Materialists، درام عاشقانهای به کارگردانی «سلین سونگ» که پس از نخستین اثر تحسینشدهاش یعنی Past Lives فرا رسیده, صحنهای درخشان دارد که هیچچیز عاشقانهای در آن رخ نمیدهد. هرچند پای احساسات عاشقانه، یا بهعبارتی فقدان آنها، در میان است. لوسی (با بازی داکوتا جانسون) که دلال ازدواج برای ثروتمندترین و ناامیدترین مجردهای نیویورک است، در مراسم باشکوه ازدواج شارلوت شرکت کرده؛ زنی که از مشتریان لوسی بوده و او برایش شریک زندگی پیدا کرده. یا دستکم چنین میپنداشته. ناگهان لوسی را پشت صحنه فرا میخوانند و او شارلوت را در اتاقش، غرق در لباس عروسی، مبهوت و پریشان مییابد. عروس احساس شرم میکند از اینکه با وجود استقلال و موفقیتش، تسلیم ماشین سنتی و محافظهکار ازدواج شده است.
لوسی، آرام و خونسرد، به او اطمینان میدهد که مجبور نیست کاری را برخلاف میلش انجام دهد. سپس با لحنی صادقانه میپرسد چه چیزی باعث شد اصلاً به این مرد دل ببندد؟ و شارلوت اعتراف میکند: این مرد که بیاندازه موفق و ثروتمند است، باعث حسادت خواهرش میشود؛ خواهری که با مردی کمدرآمدتر ازدواج کرده. لوسی، همچون رواندرمانی کارآزموده، فوراً زیر متن این حرف را درمییابد: «اون باعث میشه احساس باارزش بودن کنی.»
فیلم Materialists یک رام-کام آرامشده با فلوکستین است؛ فیلمی با ضربآهنگی کند و حسی خنثی. با آنکه نخستین پرده فیلم نویدبخش و پرطراوت است، اما بازی بیرمق «داکوتا جانسون» آن را در ادامه به سراشیبی سکون میکشاند. نبود شیمی میان جانسون و «کریس اوانز»، مانع شکلگیری هرگونه جرقهای میشود؛ و تماشاگر را از باور به وصال آنها بازمیدارد. در نقش سوم این مثلث عشقی، «پدرو پاسکال» انرژی گمشده فیلم را تا حدودی بازمیگرداند، اما این تلاش نیز کافی نیست.
هرچند بخش بزرگی از مشکلات فیلم Materialists به انتخاب نادرست جانسون برای نقش اصلی بازمیگردد، ایراداتی نیز در ریتم و ساختار کلی اثر دیده میشود. فیلم با صحنههایی سرزنده و خوشریتم آغاز میشود، اما در میانه راه شُل میشود و در پایان، به طرز فرسایندهای به درازا میکشد؛ پایانی که همچون فیلم Return of the King، میلی به رها کردن مخاطب ندارد.

فیلم Materialists، همانگونه که از عنوانش پیداست، درباره جستوجوی عشق در جهانی مادیزده است؛ روایتی به قدمت تاریخ. اینجا، عشق از منظر آدمهایی چون لوسی، بدبینانی حرفهای، تنها در چارچوب واژگان سرمایهداری قابل درک است: مجردها بر اساس میزان «رقابتپذیری» در «بازار» سنجیده میشوند؛ افراد بهظاهر دلربا (ثروتمند، خوشچهره و در سنی خاص) «تکشاخ» لقب میگیرند؛ ازدواج، چیزی شبیه معادلهای است که باید از نظر عددی همخوان باشد. صحنه عروسی شارلوت، برشی است از اضطرابی معاصر که در سرمقالهها، پادکستهای روابط عاطفی، برنامههای همسریابی و حتی مکالمات روزمره تکرار میشود: برخی زنان احساس میکنند ناگزیرند میان ارزشهای پیشرو و مدرن خود و فشارهای سرمایهدارانه جامعه آشتی برقرار کنند. فشار برای شراکت عاطفی به قصد امنیت مالی، هنوز هم تا حدودی بیرونی است، درست مانند دوران «جین آستن»؛ اما سونگ گویی میگوید که بسیاری از زنان در ژرفای وجود خود نگرانند که این صدا نه از بیرون، بلکه از درون خودشان میآید و شاید واقعاً به همان اندازه ساده و سنتی باشند که از آن میترسند.
این فیلم نگاهی دقیق و نیشدار به زیر پوست این صنعت میاندازد؛ صنعتی که بر پایه انتظارات غیرواقعگرایانهای بنا شده که هم مردان که اغلب بهدنبال زنانی «متناسب» و بسیار جوانتر هستند و هم زنان که هنوز بهکلی از رؤیای شاهزاده سوار بر اسب سفید دل نکندهاند در آن نقش دارند. دیالوگهای سلین سونگ زمانی به اوج خود میرسند که این تفاوتها را برجسته میکنند؛ برخی از تندترین و تیزترین مکالمات بین لوسی و مشتریان بالقوه مرد دقیقاً همین نکات را به نمایش میگذارند.
سونگ در ترسیم زندگی عاطفی خود لوسی که محور عاطفی اصلی فیلم Materialists است به همان کشمکش آشنا میان میل و منطق میپردازد، اما با موفقیتی کمتر. همچون بسیاری از زنان پیش از او، لوسی میان دو مرد گرفتار شده که از حیث اقتصادی، در دو سوی طیفاند. در یک طرف، شاهزاده رویاهایش هری (با بازی پدرو پاسکال) ایستاده: مردی ثروتمند و جاافتاده در حوزه سرمایهگذاری خصوصی که مشتاق است لوسی را به پنتهاوس ۱۲ میلیوندلاریاش ببرد. در طرف دیگر، گدای سابق و عشق ازدسترفتهاش جان (کریس ایوانز) قرار دارد؛ مردی که دقیقاً در شبی که لوسی با هری آشنا میشود، دوباره سر و کلهاش پیدا میشود. جان پیشخدمتی است در مراسمها که با چند همخانه کثیف و آشفته زندگی میکند و همزمان به دنبال بازیگری است. زمانی، لوسی از او جدا شد چون نمیتوانست با مردی کنار بیاید که احتمالاً هر چند روز یکبار ناچار است حساب بانکیاش را چک کند تا مطمئن شود خالی نشده.
در مورد وضعیت خود لوسی؛ او مجرد است و ظاهراً چندان هم نگران نبودن عشق یا رابطه جنسی در زندگیاش نیست. تنها شرط او برای وارد شدن به یک رابطه این است: مرد باید خیلی پولدار باشد. اینجاست که هری وارد صحنه میشود؛ با نقشهای از پیش طراحیشده کنار لوسی در عروسی مینشیند، خوشپوش، بلندقد، ثروتمند و مشتاق. لوسی در ابتدا پیشدستی میکند و او را رد میکند؛ به بهانه «عدم تناسب» (میگوید بهتر است با کسی ده سال جوانتر از او باشد). اما نهایتاً، مقاومتش فرو میریزد؛ هرچند هنوز مشکلی باقی است: او هنوز عاشق جان است؛ همان بازیگر شکستخوردهای که نبود جاهطلبی مالیاش، دلیل جدایی آنها بود.

سونگ با فیلم Past Lives، ساختار کلیشهای مثلث عشقی را دگرگون کرد تا روایتی پیچیده از مهاجرت، جاهطلبی و سوگواری برای آنچه ممکن بود باشد اما نشد، خلق کند. اما در فیلم Materialists خبری از آن نوآوری نیست؛ فیلم دقیقاً همانطور به پایان میرسد که هر کسی حدس میزند. البته این قابل پیشبینی بودن لزوماً نقطه ضعف نیست؛ مسیری آشنا، اگر با دیالوگهای بامزه و رابطهای پُرجوشوخروش پیش رود، هنوز میتواند دلربا باشد. متاسفانه، در فیلم Materialists این اتفاق نیافتاده است.
برای آنکه بیننده بتواند تمام المانهای روایی فیلم را باور کند، از جمله اینکه لوسی سالی ۸۰ هزار دلار پیش از کسر مالیات درآمد دارد اما در نیویورک، در آپارتمانی مرتب و بدون همخانه یا حمایت مالی از سوی خانواده زندگی میکند، سونگ نیاز به بازیگری داشت که بتواند هم آشفتگیهای درونی شخصیت را باورپذیر کند و هم جهشهای روحیاش را. داکوتا جانسون در طول دوران بازیگریاش که با Fifty Shades of Grey شتاب گرفت، همواره در نقشهای مکمل بهتر ظاهر شده تا در نقش اصلی. این ضعف در Materialists بهخوبی به چشم میآید: بازی او ساختگی و بیرمق است. لوسی هیچ درخشش یا جرقهای ندارد و همین باعث میشود برای تماشاگر مهم نباشد که سرانجام با چه کسی به وصال میرسد. کریس ایوانز انگار فقط آمده که حضور داشته باشد؛ بازیاش بد نیست، اما شخصیتش چنان سطحی نوشته شده که مجال خودنمایی نمییابد. پدرو پاسکال هر زمان که وارد صحنه میشود، سطح انرژی فیلم را بالا میبرد، اما با وجود زمینهچینی مناسب برای شخصیت او، فیلمنامه در ادامه علاقهاش را به این شخصیت از دست میدهد.
فیلمنامه حکم میکند که لوسی در پایان فیلم هم لبههای تیز خود را نرم کند و هم شریک زندگیاش را انتخاب کند. برای رسیدن به این نقطه، فیلمساز یک خط فرعی ضعیف و تحمیلی وارد داستان میکند که القا میکند لوسی از خلال حادثهای تلخ که برای یک شخصیت فرعی رخ میدهد، به نوعی رستگاری و بینش عاطفی دست یافته است. برای مدتی، گمان میکردم فیلم قرار است به قلمرو گزنده The Devil Wears Prada نزدیک شود، نه به فضای بیدندان و خنثایی که نهایتاً در آن فرود میآید.
فیلم Materialists شاید سالها بعد، همچون یک کپسول زمانی، بهعنوان سندی از دغدغههای عاطفی نسل خاصی از جوانان امروزی باقی بماند. اما ارزش آن بهعنوان یک درام عاشقانه پرتبوتاب و الهامبخش، دستکم در این لحظه، خیلی به چشم نمیآید.
با وجود آغاز نویدبخش، فیلم در ادامه به دلیل بازی سرد و بیرمق داکوتا جانسون، ریتم کند و پایان قابل پیشبینی، از تأثیرگذاری میافتد. فیلمنامه در تلاش است تضادهای درونی زنان مدرن میان آرمانهای فمینیستی و کشش به امنیت سنتی را ترسیم کند، اما نهایتاً به سطحینگری و قضاوتهای کلیشهای بسنده میکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.