ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم زن و بچه | بارانی از مصیبت، بدون چتر روایت

سقوط کامل سعید روستایی به ورطه ابتذال

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی | ۶ مرداد ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

اصل «باران مصیبت»، یعنی چیدن فاجعه بر فاجعه، همواره از ارکان رئالیسم اجتماعی بوده است؛ اما اجرای آن نیازمند ظرافتی بی‌نهایت است، تا مبادا سراشیب ملودرام یا لحن آب‌زیرکاه سریال‌های عامه‌پسند را در پیش گیرد. فیلم زن و بچه، ساخته تازه «سعید روستایی»، حتی به این ظرافت نزدیک هم نمی‌شود. روستایی فیلمی ساخته که نه روایت دارد، نه تمرکز، و نه حتی موضع. زن و بچه بیش از آنکه فیلم باشد، تکه‌پاره‌ای از ایده‌ها و اعتراض‌هاست؛ گلچینی از گلایه‌ها، چپانده در قالبی سست و شلخته که نه استخوان‌بندی روایی‌اش انسجام دارد، نه جهان داستانی‌اش قاعده‌مند است. در ادامه با نقد فیلم زن و بچه همراه ویجیاتو باشید.

«پریناز ایزدیار» که پیش‌تر در ابد و یک روز و متری شیش و نیم هم با روستایی همکاری کرده بود، در فیلم زن و بچه نقش مهناز را ایفا می‌کند: پرستار چهل‌وپنج‌ساله‌ای که همسرش را از دست داده، دو فرزند دارد، دختربچه‌ای هشت‌ساله به‌نام ندا (با بازی آرشیدا درستکار) و پسری نوجوان و نافرمان به‌نام علیار (با بازی سینان محبی). مهناز در آستانه ازدواجی تازه با حمید (با بازی پیمان معادی)، راننده آمبولانس خوش‌مشرب و به‌ظاهر دل‌باخته است؛ اما همین دل‌باختگی زودرس، هشدار اولیه‌ای است برای تماشاگر.

اما کانون اصلی دردسرهای مهناز، نه نامزدش بلکه پسرش است: علیار بازیگوش، زبان‌دراز و خلاف‌کار که در مدرسه با ناظمی سخت‌گیر به‌نام سمخانیان (مازیار سیدی) درگیر می‌شود. وقتی مشخص می‌شود که او در کلاس نوعی رینگ قمار راه انداخته، اخراجش قطعی می‌شود؛ صحنه‌ای که روستایی با حرکت‌های سرگیجه‌آور دوربین از بالا، بار نمادین‌اش را برجسته می‌کند. این اخراج، شاید یکی از دلایل فاجعه مرکزی فیلم باشد. اما روستایی پا را از این هم فراتر می‌گذارد و در چرخشی کاملاً ملودراماتیک و مبتذل، حمید را به مهری، خواهر جوان‌تر مهناز (با بازی سوحا نیاستی)، علاقه‌مند می‌کند.

یکی از نکاتی که پیش از فرا رسیدن تراژدی مرکزی خودش را نشان می‌دهد، نوع رفتار مهناز با علیار است. مهناز نه‌تنها تلاشی برای اصلاح رفتار پسرش نمی‌کند، بلکه با نوازش و دل‌سوزی‌های بی‌مورد، او را از هر بازخواستی می‌رهاند و به جای نظم، به کج‌خلقی‌هایش مشروعیت می‌دهد. و این تنها سرآغاز ماجراست: رویدادی هولناک برای علیار که به‌قدری افراطی و ناگهانی است که گویی فیلم به بُعدی موازی از ملودرام‌های آبکی سُر خورده است. در شب جشن نامزدی مهناز که هنوز آن را از فرزندانش پنهان نگاه داشته، بچه‌ها را به پدربزرگ‌شان می‌سپارد. تصمیمی اشتباه از شخصیتی که به ندرت تصمیم درستی در از او دیده می‌شود.

بررسی فیلم زن و بچه سعید روستایی

روستایی، فیلم زن و بچه را به مثابه یک تراژدی می‌سازد؛ تراژدی‌ای که در آن هر تلاش مهناز برای ساختن آینده‌ای بهتر، نتیجه‌ای معکوس دارد. رابطه عاشقانه با حمید هم دیری نمی‌پاید: او پس از آشنایی با مهری، پیشنهاد ازدواجش را پس می‌گیرد. در سطحی نظری، می‌توان تقصیر را به گردن جامعه‌ای انداخت که برای زنی با جنسیت، سن و طبقه‌ی اجتماعی مهناز، راهی باقی نگذاشته؛ اما مهناز قدرتی برای تغییر ساختار مردسالارانه ایران ندارد، پس خشم خود را متوجه نزدیک‌ترین مردانی می‌کند که در تیررس‌اش هستند.

پس از حادثه علیار، مهناز وارد فاز انتقامی می‌شود: با ماشین به معلمی که پسرش را تعلیق کرده می‌زند، حمید را تهدید می‌کند که آمبولانسش که به بی‌خانمان‌ها کرایه می‌داده را به مقامات گزارش خواهد داد و در صحنه‌ای خشمگینانه و بی‌سابقه در سینمای ایران، پدرشوهرش را که بدون اجازه‌اش با کمربند علیار را تنبیه کرده، تا مرز مرگ پیش می‌برد. مهناز، زن خشمگین امروز است؛ صدای زن ایرانی که فریاد می‌زند. با این‌حال، هیچ‌یک از کنش‌هایش عقلانی یا مؤثر نیست؛ چرا که همچنان مردان قدرت را در دست دارند: کافی است شکایتی تنظیم کنند تا حضانت تنها فرزند باقی مانده‌اش را از او بگیرند.

این در حالی است که روستایی برای ترسیم فشار جامعه مردسالار روی مهناز، دست به طرح اتفاقاتی می‌زند که روزمره یا عادی نیستند. در حالی که زنان در اغلب مواقع به طور زیرپوستی‌تری از مردسالاری آسیب می‌بینند، روستایی به سمت روایت داستان‌هایی می‌رود که نه‌تنها زیرپوستی نیست، بلکه با هر متر و معیاری، قطاری از بدشانسی‌های پیاپی است.

در واقع پس از دو رویداد اصلی فیلم، مرگ علیار و پیشنهاد ازدواج حمید به مهری، دیری نمی‌پاید که فیلم به انبوهی از شوک‌ها، چرخش‌ها و گره‌های ناگهانی می‌لغزد. این فروغلتیدن به ورطه سانتیمانتالیسم، وقتی تلخ‌تر می‌شود که به یاد بیاوریم که یک‌سوم ابتدایی فیلم، به‌نسبت محکم و پرانرژی بنا شده بود؛ به‌ویژه در سکانس‌هایی که علیار را در محیط صنعتی مدرسه‌اش نشان می‌دهد؛ صحنه‌هایی با جزئیات دقیق، دوربین پرتحرک و حس ناب زندگی که یادآور فضای ۴۰۰ ضربه فرانسوا تروفوست.

نقد فیلم زن و بچه

روستایی، بی‌آنکه به ژرفای هیچ‌یک از مضامینش نفوذ کند، صرفاً آن‌ها را کنار هم قطار کرده است: نقد نظام آموزشی، نقد ساختار قضایی، انتقاد به مردسالاری، بحران خانواده، فروپاشی طبقه متوسط و... گویی فیلمنامه‌ای اولیه به دست چت‌جی‌پی‌تی داده شده و از آن خواسته‌اند لابه‌لای خطوطش نقد اجتماعی تزریق کند. در نتیجه، فیلم زن و بچه هر ربع ساعت مسیرش را عوض می‌کند؛ گاهی چنان آشفته که گویی از دل اپرای صابونی بیرون آمده و گاهی چنان فریادگر و پرخاشگر که تنها می‌توان با شانه بالا انداختن از کنارش گذشت.

مهری، خواهر مهناز، با وجود سوگواری خواهرش تصمیم می‌گیرد تا به حمید فرصت آشنایی دهد و در نهایت عاشق او هم می‌شود. عشقی که روی پرده اتفاق نمی‌افتد و ما صرفا باید به توضیحات کودکانه مهری در مورد شکل‌گیری این رابطه بسنده کنیم. آیا این توهین به شخصیت زن نیست؟ آن هم در فیلمی که خودش را دغدغه‌مند در مقابل مشکلات زنان و اعتراضی به نظام مردسالارانه می‌داند؟ مهری چگونه حاضر می‌شود نه‌تنها با مردی ازدواج کند که از نظر شخصیتی مشکلات زیادی دارد، بلکه به خواهرش هم بی‌احترامی کرده؟ آن هم در حالی که مهناز هنوز هم داغدار از دست دادن بچه‌اش است.

سامخانیان، ناظم مدرسه علیار، در حالی که واضحا با یک مهناز پریشان و سوگوار مواجه است، تصمیم می‌گیرد تا یکی دیگر از بچه‌های مدرسه را به دفتر بیاورد و علیار که حالا مرده را در مقابل مادرش تخریب شخصیتی کند. آن هم در سکانسی که گاها از نظر لحن به یک کمدی نزدیک می‌شود و مثلا روایت سامخانیان از بازیگوشی‌های علیار در مدرسه آن هم در مقابلی مادری که فرزندش را از دست داده، باید برای مخاطب خنده‌دار باشد. همین شخصیت سامخانیان در نهایت و در یکی از سکانس‌های کلیدی فیلم، تصمیم می‌گیرد تا به مهناز کمک کند و جلوی گرفته شدن حضانت ندا از او را بگیرد؛ بدون اینکه واقعا کنش شخصیتی قابل توجه‌ای برای او رخ داده باشد.

حتی کنش بازیگران نیز از این سردرگمی در امان نمانده. پریناز ایزدیار، گویی بین صحنه‌هایی گیر کرده که یک در میان یا عالی‌اند یا مضحک. آرشیدا درستکار، در قامت رعنا، تنها بازیگر این میدان است که بی‌ادعا و بدون پز روشنفکری، با نگاه‌ها و حرکت‌های سنجیده‌اش قلب تماشاگر را در مشت می‌گیرد. او، کودک ۹ ساله‌ای که شاید نامش حتی روی پوستر نباشد، بازیگری است که در کنار چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون معادی و ایزدیار، حضوری ماندگار از خود به جا می‌گذارد.

فیلم زن و بچه نه تنها موضعی روشن ندارد، بلکه در بسیاری از صحنه‌ها، خود را نقض می‌کند. گاه پیام می‌فرستد، لحظه‌ای بعد، همان پیام را با خاک یکسان می‌کند. و بدتر از همه، آن‌جاست که فیلم با وقاحتی غریب، به‌جای روایت سینمایی، شعارها را از طریق مانیتورهای اداری و دیالوگ‌های گل‌درشت بر پیشانی مخاطب می‌کوبد. تصویر مانیتوری که روی آن وزارت آموزش و پرورش نوشته شده، بیش از آنکه نشانی از هوشمندی بصری باشد، به نمایه‌ای از دست‌پاچگی کارگردانی بدل شده که دیگر به مخاطبش اعتماد ندارد.

در این میان، شاید بزرگ‌ترین دستاورد فیلم آن باشد که من، در تجربه‌ای بی‌نظیر، برای نخستین بار در طول تماشای یک فیلم در سینما، چندین و چند بار ساعتم را چک کردم؛ نه از روی بی‌حوصلگی، بلکه برای محاسبه پایان شکنجه‌ای به‌نام تماشای فیلم زن و بچه.

اگر این فیلم قرار است منجی سینمای اجتماعی ایران باشد، شاید بهتر باشد پیش از آنکه به آینده این سینما امیدوار شویم، به گذشته‌اش نگاهی دوباره بیندازیم.

20
امتیاز ویجیاتو

فیلم زن و بچه تازه‌ترین اثر سعید روستایی، تلاش دارد تا در قالبی تراژیک، مسائل زنان، خانواده و مردسالاری را به چالش بکشد؛ اما نه تنها در پرداخت روایت، شخصیت‌پردازی و فرم شکست می‌خورد، بلکه با لغزیدن به ورطه سانتیمانتالیسم و اغراق‌های ملودراماتیک، از هرگونه انسجام فرمی و موضع محتوایی تهی می‌شود. فیلم، به جای آنکه با ظرافت روایتی پیش برود، به گلچینی از اعتراض‌ها و شعارهای شتاب‌زده بدل می‌گردد؛ تلاشی پرادعا اما بی‌رمق که در نهایت نه به فریادی مؤثر، بلکه به پژواکی سردرگم شباهت دارد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی